عوامل انحراف یهود
عوامل انحراف یهود
فهرست این نوشتار:
مقدمه
قرآن کریم یهود را سرسخت ترین دشمن مومنان (مائده، 82) میداند. به همین دلیل برخی از تاریخ پژوهان نیز در اغلب حوادث به دنبال کشف ردپایی از یهود بوده و نتایجی هم به دست آورده اند و با استدلال های متقن عامل اصلی بسیاری از حوادث منفی را چه در صدر اسلام و چه در قبل از آن، بزرگان قبایل یهود معرفی میکنند.
از طرف دیگر یهودیان خود را از نسل یعقوب پیامبر و قوم بنی اسرائیل میدانند، قومی که باز هم به تعبیر قرآن، انتخاب شدگان برای ماموریت الهی فتح جهان بودند و خداوند ایشان را برگزیده بود تا به وسیله پیامبران الهی در جهان حاکم شوند لذا خداوند آموزشهای الهی را تحت نظر یک مربی الهی به آنها آموخته بود.
این تغییر مشهود در بیان قرآن با توجه به اینکه در تمام مطالب، بحث ذکر تاریخ در قرآن مطرح است و قرآن نیز از بیان تاریخ هدف خاصی را دنبال میکند و آن عبرت گرفتن از سرگذشت گذشتگان است این سوال را در ذهن ایجاد میکند که علت تغییر یافتن تعبیر خداوند در قرآن از قوم یهود با توجه به اینکه خدا قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه خودشان تغییر پیدا کنند (رعد، 11) چه بوده است به عبارت دیگر ریشه های انحراف یهود که باعث به ابتذال و فساد کشیده شدن ایشان تا این حد که قرآن آنرا برای عبرت گرفتن و نیز هشدار و تحذیر مومنین بیان میکند چیست؟
آغاز تاریخ بنی اسرائیل
مصر سرآغاز کسب تجربه حکومتی و دیوان سالاری بنی اسرائیل است. آنها با نوشتن مطالب، نسل خود را یادداشت میکردند. ریشه کارآموزی و کسب تجربة یهود در حکومت یوسف بود که در آن، تبلیغ دین میکردند. ایشان هنگامی که به مصر وارد شدند، در اقلیت بودند اما چون از خانواده حکومتی بودند، طبیعتاً به سمت گسترش نسل رفتند تا از این اقلیت درآیند. یوسف در پایان عمر، بزرگان قومش را جمع کرد و پس از حمد و ثنای الهی، از آیندة سختی خبر داد که در آن مردان کشته خواهند شد و شکم زنان آبستن دریده و کودکان ذبح خواهند شد. تا آن هنگام که خداوند همه را به دست قیام کنندهای از فرزندان لاوی بن یعقوب نجات دهد. او مردی گندمگون و بلندقد است و تمام صفات او را برایشان باز گفت (الصدوق،145،1).
یوسف در وصیّت به آنها هشدار داد که در واقع چون آنها گروهی مؤمن با هویت واحد و متشکل هستند و همة فرزندان اسرائیل، و افزون بر آن تجربة حکومتی نیز دارند، قدرت شرک از آنها احساس تهدید میکنند و فرعونیان از آنها می هراسند و لذا آنها را در تنگنا قرار خواهند داد و آنها باید منتظر منجی خود بمانند تا آنها را نجات دهد. انتظار ظهور منجی، نقطة امید سازمان بنی اسرائیل شد و حضرت یوسف از دنیا رفت. بنابراین بنی اسرائیل پس از حضرت یوسف در سه جهت باید تلاش کنند:
1) حفظ هویت، یعنی این مجموعه دیندار و متدیّنِ به هم پیوسته، هویت دینی خود را در مصر مشرک حفظ کند.
2) رشد جمعیت به اندازه ای که همانند نمک در آب حل نشوند.
3) انتظار منجی که آنها را از وضعیت ناهنجار مصر رهایی بخشد و آنها را در راه مسؤولیت تاریخی امامتِ دین خدا که بر عهده آنهاست، حرکت دهد (طائب، 90 و راوندی، 151 و الصدوق، کمال الدین وتمام النعمه، 145).
استضعاف بنی اسرائیل
تمام گفته های یوسف تحقق یافت و مصر در اختیار فراعنه قرار گرفت و فرعونیان در همان سه جهتی که گفته شد، بر بنی اسرائیل هجوم آوردند. اول تهاجم فرهنگی بر هویت دینی آنان، فرعونیان تلاش میکردند که ضمن تحقیر بنی اسرائیل آنها را در حدی رشد نایافته نگه دارند که در صورت تحقق ظهور تناسبی با موعود خود نداشته و در وضعیتی باشند که به کار او نیایند بنابراین اینان باید از امور فنی و مدیریتی دور باشند به همین دلیل حتی مدیریت خانواده را هم از آنها گرفته بود و هر چند خانوار بنی اسرائیل تحت مدیریت یک مرد فرعونی زندگی میکردند. بن یاسرائیل به امور پست چون خشتسازی و گلکاری، خدمتکاری فرزندان، پیشخدمتی و نوکری در خانه های بزرگان مصر و در یک کلام بردگی واداشته شدند (الطبری، 722). شاید این استضعاف، اولین زمینة ایجاد انحراف آنها باشد.
بعد از چهارصد سال انتظار، بالاخره موعود بنی اسرائیل، موسی(ع)، به دنیا آمد، رشد کرد و از جانب خدا ماموریت یافت:
« وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ * وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلَا یَنطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ * وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ * قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُّسْتَمِعُونَ * فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ » « و پروردگارت موسی را ندا داد که ای موسی! به سوی آن مردم ستمکار برو. قوم فرعون آیا نمیخواهند پرهیزکار شوند؟ گفت ای پروردگار من! میترسم که دروغگویم خوانند و دل من تنگ گردد و زبانم گشاده نشود. هارون را رسالت ده. بر من به گناهی ادعا دارند. میترسم که مرا بکشند. گفت: هرگز! آیات مرا هر دو نزد آنان ببرید ما نیز با شما هستیم و گوش فرا میدهیم. پس نزد فرعون روید و بگویید: ما فرستادگان پروردگارجهانیان هستیم تا بنیاسرائیل را با ما بفرستی » (الشعراء، 17- 10).
خدا دو مأموریت به موسی ابلاغ کرد:
1- فرعون را به اسلام دعوت کند.
2- بنی اسرائیل را از چنگ فرعون درآورد.
با این دو مأموریت ایشان وارد مصر شدند و مبارزه آغاز شد. موسی به سراغ فرعون رفت. فرعون حقانیت موسی را دریافته (جزائری، 285) و میداند که دعوت او با استقبال همراه خواهد شد اما دست از مسیر خویش برنمیدارد و بر کفر خود پای میفشارد. لذا بلافاصله او را فردی ناسپاس معرفی میکند (جزائری، 270).
موسی بسیار زیبا پاسخ داد. گفت: تو باید بر من منّت بگذاری که مرا بزرگ کرده ای یا من باید به تو اعتراض کنم که بنی اسرائیل را به بندگی گرفته ای؟ (القمی، 2، 118) تو کودکان را به قتل میرساندی و مادرم برای نجات من از دست تو، مرا به رودخانه سپرد و آب مرا به کاخ تو آورد. تو حق نداری بر من منّت بگذاری. تو برای جلوگیری از تولد موعود بنیاسرائیل، آنها را به اسارت کشیدی و چه خونها که نریختی. فرعون که با این افشاگری موسی دیگر جوابی نداشت، بحث را عوض کرد و برای رسالت از او نشانه خواست که داستان ساحران و معجزات موسی پیش آمد.
مأموریت دوم موسی بسیار دشوارتر است. چون باید مراقب ایمان آنان باشد و با تشکیل حکومت، همراه آنها قدس را فتح کند. اما بن یاسرائیل در حکومت فرعون، مردمانی مستضعف بودند که هیچ کاری نمیدانستند. موسی(ع) چگونه باید اینبار را به سرمنزل مقصود برساند؟ خداوند تمام حکومت فرعون را در اختیار موسی قرار داده بود تا طی این فرصت، آمادگی اجمالی را در بنی اسرائیل ایجاد کند. موسی(ع) در این مدت، پیاپی به فرعون نشانه و معجزه نشان میداد، گرچه فرعون همواره بر کفر خویش پای می فشرد اما این آیات باعث میشد او فعلاً با موسی مماشات کند و او و بنی اسرائیل را در مصر تحمل کند.
موسی از همین فرصت، نهایت بهره برداری را کرده و بنی اسرائیل را آماده ساخت. « وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتاً وَاجْعَلُواْ بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ » « به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانه هایی مهیا کنید. و خانه های خود را عبادتگاه سازید و نماز گزارید و مومنان را بشارت ده » (یونس، 87).
بن یاسرائیل نخست باید سازمان بیابند و در کنار هم زندگی کنند. آنان تاکنون گروههای پراکنده، شکستخورده، وابسته، طفیلی و آلوده و ترسان بودند. نه خانه ای از خود داشتند نه اجتماع و تمرکزی و نه برنامة سازندة معنوی و نه شهامت و شجاعت لازم برای یک انقلاب کوبنده. بنابراین موسی و هارون مأموریت یافته اند برای بازسازی اجتماع بنی اسرائیل، مخصوصاً از نظر روحی، برنامه ای در چند ماده اجرا کنند:
1. خانه سازی و جدا کردن مسکن خود از فرعونیان، با این کارآنان با مالک شدن مسکن در سرزمین مصر، علاقه بیشتری به دفاع از خود و آن آب و خاک می یافتند، افزون بر آن از خانه های قبطیان بیرون می آمدند و اسرار و نقشه های آنان به دست دشمنان نمیافتاد.
2. خانه هایشان را مقابل یکدیگر و نزدیک به هم بسازند. این کار کمک موثری به تمرکز و اجتماع بنیاسرائیل میکرد و میتوانستند مسائل اجتماعی را به طور عمومی بررسی کنند و برای انجام مراسم مذهبی گرد هم آیند و برای آزادی خویش نقشه بریزند.
3. اقامه نماز، که آنان را به بندگی خداوند پیوند زند و قلب و روحشان را از آلودگی پاک سازد و اعتماد به نفس را در وجودشان افزون کند و با تکیه بر قدرت پروردگار، روح و جان تازه بگیرند.
4. موسی(ع) مأمور میشود دست در درون زوایای روحی بنیاسرائیل بیفکند و زبالههای ترس و وحشت را که یادگار سالیان دراز بردگی و ذلّت بوده است، بیرون بکشد و با بشارت مومنان به فتح و پیروزی نهایی و لطف و رحمت پروردگار، اراده آنها را قوی و شهامت و شجاعت را در آنان پرورش دهد (الطباطبایی، 1، 114).
پیچیده ترین اردوکشی تاریخ
چهل سال از نبوت موسی گذشته بود (المجلسی، 128) و او اسرائیل را به حدی از آمادگی رسانده بود که فرعون تصمیم به قتل بنی اسرائیل گرفت (اعراف، 127). موسی دست به دعا بلند کرد و از جرم آنان به خدا شکایت کرد: « فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُون » « پس پروردگارش را خواند که اینان قومی مجرمند » (دخان، 22).
گرچه در این آیه نیامده که موسی از خدا چه خواسته است ولی از آیه ذیل که پاسخ خداست، فهمیده میشود که او هلاکت فرعونیان را درخواست نموده است. «فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ. وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُون» «بندگان مرا شب هنگام روانه کن تا از پی شما بیایند. دریا را آرام پشت سر گذار که آن سپاه غرق شدگانند» (دخان، 23).
فرار بنی اسرائیل پیچیده ترین فراری است که در طول تاریخ ثبت شده است. مطابق آمار تورات، آنها، هنگام خروج، بیش از ششصد هزار نفر بوده اند (عهد عتیق، اعداد، 2) و حضرت موسی یک شب فرصت داشت. این نتیجه آن چهل سال تلاش و فرصت بود. صبح هنگام که مصریان متوجه شدند به فرمان فرعون، سپاهیان در پی بنی اسرائیل روان شدند (المجلسی، 152).
بنی اسرائیل در مسیر فرار خویش، به دریا رسیدند. در این هنگام فرعونیان از پشت سر رسیدند. اکنون بنی اسرائیل نه راه پیش دارند و نه را پس. فغان بنی اسرائیل به آسمان رفت. «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُون قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبّی سَیَهْدِین فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرفَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیم» «چون آن دو گروه همدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: گرفتار آمدیم. گفت: هرگز! پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد نمود. پس به موسی وحی کردیم که عصایت را به آب بزن. دریا بشکافت و هر پاره چون کوهی عظیم گشت» (شعراء، 63-61).
دوازده راه به عدد اسباط بنی اسرائیل، در پیش روی آنان باز شد و آنان از آب عبور کردند. « وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون » « ما بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم. فرعون و لشکریانش به قصد ستم و تعدی به تعقیبشان پرداختند. چون فرعون غرق میشد، گفت ایمان آوردم که هیچ خدایی جز آنکه بنیاسرائیل بدان ایمان آوردهاند نیست و من از تسلیم شدگانم. آیا اکنون؟ و تو پیش از این عصیان میکردی و از مفسدان بودی. امروز جسم تو را به بلندی میافکنیم تا برای آنان که پس از تو میمانند، عبرتی باشی، و حال آنکه بسیاری از مردم از آیات ما غافلند» (یونس، 92 -90).
سپاه عظیم فرعون غرق شدند، موسی در مصر دشمنی نداشت و میتوانست به مصر باز گردد اما مأموریت ایشان استقرار در فلسطین و قدس و تشکیل حکومت است. آن سوی آب دشواریها و مشکلات موسی آغاز می شود. تا اینجا حضرت تنها مشکل حرکت دادن این قوم را داشت اما هنگامی که از آب گذشتند، پاسخگویی به همه مشکلات به عهده موسی است. در حقیقت حکومت این پیامبر از اینجا آغاز میشود. نخستین مشکل در این حال، آب بود. از موسی درخواست آب کردند و موسی به خدا مراجعه کرد. خداوند متعال فرمود:
سنگی را وسط اردوگاه بگذار و با عصایت بدان بزن. از سنگ دوازده چشمه جوشید و آب فوران کرد و مشکل آب حل شد (بقره، 60). از این پس این سنگ در اردوگاه منبع آب بود و آن را با خود حمل میکردند و هرگاه آب میخواستند، حضرت با عصا به آن میزد و آب جاری میشد (القمی، 1، 47).
مشکل دیگر، غذا بود که با (مَنّ وَ سَلوی) حل شد (مَنّ) دانه های ریزی بود که از آسمان فرو میریخت و بنی اسرائیل با آن نان درست میکردند (عهد عتیق، خروج، 16). (سَلوی) هم پرندهای بود که آرام بر سر اردوگاه حرکت میکرد و هر یک از بنی اسرائیل که دست دراز میکرد، یکی از آنها را میگرفت (القمی، 1، 48).
آغاز انحراف
برای فتح قدس، بنی اسرائیل باید آموزش ببیند، لذا موسی آنها را در پای کوه طور مستقر کرد و اردوگاه آموزشی برپا شد. هر قبیله خود را منتسب به یکی از فرزندان یعقوب میکرد و این قبایل را سبط مینامیدند.
نخستین کار موسی این بود که این تقسیم بندی را استوارتر کرد. اسباط به هزارهها، هزارهها به صدگانها، صدگانها به دو دسته پنجاه نفری و هر پنجاه نفر، پنج گروه ده نفری را تشکیل میدادند. برای هر گروه نیز یک فرمانده تعیین شد و فرماندهان، مسؤول آموزش نیروهای خود شدند. به این شکل، آنها در این اردوگاه با فراگیری آموزش کامل در عالیترین سطح قرار گرفتند و زمینة اولیة کاردانی یهود در این اردوگاه فراهم آمد.
یکی از آموزشهای بنی اسرائیل، شناسایی افراد بر اساس ویژگیها و ظاهر ایشان بود که این آموزش نسل به نسل منتقل شد و به نظر میرسد این آیة شریفه مربوط به همین قضیه است (طائب، 136). « الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون » «اهل کتاب همچنان که فرزندان خود را میشناسند او را میشناسند. ولی گروهی از ایشان در عین آگاهی، حقیقت را پنهان میدارند» (بقره، 146).
اهل کتاب تمامی ویژگیهای پیامبر اسلام(ص) را در کتاب های خود دیده اند و چنان با این ویژگیها آشنایند که تا او را ببینند، خواهند شناخت (الطباطبایی، 326). این شناخت، به خصوصیات نیست، شناخت به چهره است. همانگونه که فرزند را نه به خصوصیات، که به قیافه میشناسند (طائب، 136).
یکی دیگر از آموزشها، آموزش ارتباط و پیامرسانی بود که از مشکلات زمان جنگ هم میباشد. موسی(ع) برای انتقال ارتباطات، بوق و شیپور را به پیروان خویش آموخت (عهد عتیق، اعداد، 10). سیستم نُت موسی(ع) طبق دستورالعمل خداوند، در تورات آمد و تمام بنیاسرائیل مأمور شدند هر روز به عنوان عبادت، این نُتها را بنوازند. (همان، 9) و همه معنای این صداها و نواختها را میفهمیدند، اسباط مینواختند، هزارهها میفهمیدند و… تا آن نفر آخر صدای بوق مخصوص خود را میشناخت. مشکل ارتباط نیز به این گونه حل شد. اکنون نیز صهیونیستها در مسئله ارتباطات سرآمد روزگارند و این به دلیل سیستم آموزشی تاریخی آنهاست.
در این دوران که بنی اسرائیل در بیابان با استادی چون موسی از جانب خدا آموزش میبینند دچار انحرافاتی شدند که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1) گرایش به بت پرستی:
هنگامی که بنی اسرائیل از دریا گذشتند، قومی را دیدند که سر به آستان بت های خود نهاده اند. آنان از این کردار بت پرستان خوششان آمد و نزد موسی رفته از او خواستند که خداوندی مثل خدای ایشان برایشان دست و پا کند (اعراف، 138). یعنی چهل سال تلاش موسی برای یکتاپرستی این قوم نتیجه نبخشیده بود و اکنون آنان خدای نادیدنی را در عوض خدای دیدنی و دروغین رها کردند.
2) طمعکاری:
آذوقه بنی اسرائیل از آسمان می آمد و هر کس باید به اندازة روزش از آن میگرفت و اگر بیشتر برمیداشت و خمیر میکرد، تبدیل به کرم میشد (عهد عتیق، خروج، 16). غذا آماده بود و آنها تمام وقتشان صرف آموزش و پیامدهای آن بود اما پس از مدتی نزد موسی آمدند و گفتند: از یکنواختی خسته شده ایم.
« یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها » «ای موسی! ما بر یک طعام نتوانیم ساخت. از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین میروید، چون سبزی و خیار و سیر وعدس و پیاز برویاند.» (بقره، 61). اینها خواسته هایی است که هیچ نیازی به آنها نیست.
«قالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّه» «موسی گفت آیا میخواهید آنچه را که برتر است به آنچه که فروتر است، بدل کنید؟ به شهری بازگردید که در آنجا آنچه میخواهید به شما بدهند. مقرر شد بر آنان خواری و بیچارگی و با خشم خدا قرین شدند » (بقره، 61).
نتیجه این بود که برای خرید پیاز باید پول داد و برای پول داشتن باید کار کرد و لازمه کار کردن، واماندن از اردوگاه و آموزشهای آن است. به قرض و نسیه افتادند و آزادیشان سلب شد (مجلسی، 175). آنها دریافتند که این تنوع خواهی چه ذلّتی برایشان آورد و دوباره آنها را به خفت و بردگی کشانید.
از اینجا بود که یهودیان برای به زانو درآوردن مخالفان خود، آنها را دچار تنوع خواهی و تجملگرایی میکردند. اجتماع وقتی گرفتار تنوعخواهی شد، با کمبود سرمایه روبرو و به استقراض کشیده میشود و استقراض ذلّت نیز میآورد.
3) انحراف عقیدتی:
خداوند موسی را به کوه طور فراخواند. در این دوران، بنی اسرائیل همة دورهها و آموزشها را دیدهاند و علمایی در بین آنها پدیدار شده است. خواص قوم موسی به او گفتند: ما نمیپذیریم که تو با خدا سخن میگویی، ما از کجا یقین کنیم که تو دستورات را از سوی خدا میآوری! تعدادی از ما را هم ببر. (القمی، 1، 241) اگر موسی آنها را نمیبرد، همه چیز به هم میریخت. « وَاخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا » « موسی برای وعدگاه ما از میان قومش هفتاد مرد برگزید » (الاعراف، 155).
این هفتاد نفر در میان قوم جایگاه و اعتباری داشتند و سخنانشان مورد اعتماد بود. اینها باید شاهد گفتگوی خدا با موسی باشند و به مردم خبر دهند.
مردم در انتظار بازگشت پیامبرشان بودند. موعدِ سی شب، گذشت و موسی بازنگشت و ده روز بر مدت افزون شد در حالی که بن یاسرائیل از افزایش مدت بیخبر بودند. در این مدت سامری ظهور کرد و گوساله ای ساخت و آراست و آن را خدای بنی اسرائیل نامید. هارون که جانشین موسی در این دوران بود، به مبارزه با گوساله پرستی برخاست، اما اکثر آنها راه کفر را پیموده بودند و هارون مجبور به صبر شد.
میقات به پایان رسید و صدای وحی بر طور طنین افکند تا هفتاد نفر همراه موسی بشنوند. همراهان موسی(ع) که یا لذّت صدا گرفته بود یا کفر بر آنان چیره شده بود، گفتند: شنیدن صدا کافی نیست اگر خدا را نشان ندهی، به مردم خواهیم گفت که خدایی نبود. موسی آنها را اندرز داد که ای قوم! خداوند به دیدهها در نیاید ولی آنها نپذیرفتند.
موسی گفت: « رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ » « پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم! گفت: هرگز مرا نخواهى دید، ولى به کوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند مرا خواهى دید، اما هنگامى که پروردگارش جلوه بر کوه کرد، آن را همسان زمین قرار داد و موسى مدهوش به زمین افتاد. موقعى که به هوش آمد، عرض کرد: خداوندا! منزهى تو (از اینکه قابل مشاهده باشى) من به سوى تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم» (اعراف، 143).
با دیدن صاعقه، همراهان موسی جان باختند ولی خدا همه را زنده کرد (القمی، 1، 47) و موسی کتاب را گرفت و با سرعت به سوی قوم خود حرکت کرد و خداوند به او خبر داد که قومش را سامری گمراه کرده (طه، 83 تا 85) و تمام تلاشهای موسی برای هدایت قوم را به باد داده است. وقتی موسی برگشت، سامری را شدیداً مجازات کرد. حال پیروان او نیز باید توبه کنند اما محبت این گوساله چنان در دل مردم فرو رفته که برخی از آنان حاضر نبودند از آن باز گردند. « وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِم » «بر اثر کفرشان عشق گوساله در دلشان جای گرفت» (بقره، 93).
در نتیجه مشکل با استغفار حل نمیشود و باید این محبت از دلشان بیرون شود و لذا توبه بالاتری لازم بود و آن اینکه گوساله پرستان یکدیگر را بکشند (القمی، 1، 47).
4) پرسشگری جاهلانه و لجوجانه:
یکی دیگر از ناهنجاریهای بنی اسرائیل، درگیر شدن با پرسشهای بیدلیل و بیهوده بود که اردوگاه را با مشکل روبرو ساخت که بعداً آنها با بهرهگیری از این نوع تخریب، آن را در دستور کارخود قرار دادند (طائب، 147) قرآن ماجرای عبرت آموزی را در اینباره نقل میکند. یکی از اسباط بنی اسرائیل، جنازة فردی از سبط جانبی را در بین خود یافت، صاحبان خون، آنان را متهم به قتل کردند. هرچه موسی تلاش کرد نتوانست قاتل را بیابد.
اینان به دلیل اینکه قوم آزرده ای بودند و آستانه تحملشان پایین بود، یا به دلیل اینکه تازه از زیر یوغ فرعون نجات یافته بودند و بیش از حد متوقع بودند و یا به هر علت دیگری، هنگامی که مشکلی پیش میآمد، تا حد کفر بر رهبرشان فشار میآوردند. حضرت برای حل این مشکلات از خدا یاری خواست و خداوند در اینباره فرمود که گاوی بکشند. در این دستور اصلاً به نوع گاو اشارهای نشده بود. هر گاوی را که میخریدند و ذبح میکردند، به نتیجه میرسیدند اما با پرسشگریهای بیهوده، دایرة انتخاب را تنگتر کرده و از موسی ویژگیهای این گاو را خواستند تا جایی که یافتن گاوی که جامع همة این ویژگیها باشد، آنقدر دشوار شد که تنها در یک گاو منحصر گشت و صاحب آن گاو هم گفت قیمت گاوش این است که پوست گاو را کَنده و پر از طلا و نقره کنند و به او دهند. قیمت بسیار بالا بود اما آنان مجبور شدند بالاخره خواسته او را اجابت کرده گاو را بخرند (الطباطبایی، 204).
پرسشهای بیهوده، هزینة سنگینی برای آنان به بار آورد. اما این تجربه به آنان آموخت که اگر بخواهند امتی را از پای درآورند یا دچار معضلات کنند، باید آن امت را به پرسشگری بیهوده دچار کنند.
انحراف عملیاتی (پشت دیوارهای قدس)
اکنون بنی اسرائیل آماده حرکت به سوی هدفند. هدف اولیه، دستیابی به قدس است. حضرت آنها را حرکت داد و در منطقه ای، روبروی اورشلیم در اردن فعلی، شرق بحرالمیت مستقر کرد و نیروهای اطلاعات عملیات خود را فرستاد تا منطقه را شناسایی کنند و به آنها هشدار داد که آنچه جمع آوری کردید، جز من در اختیار کسی قرار ندهید (الطبرسی، مجمع البیان، 3، 308). متوسط قامت افرادی که در فلسطین مستقر بودند، از متوسط قامت آنان که از مصر آمده بودند، بلندتر بود و چون در جنگ شمشیر و نیزه، بلندی قامت یک امتیاز است، نیروهای شناسایی به هراس افتادند (عهدعتیق، اعداد،13).
آنها که از تنومندیِ نیرویِ سپاه مقابل ترسیده بودند، پیش از اینکه اطلاعات را به فرمانده خود بدهند، آن را به ردهها دادند و این خبر بین مردم پخش شد و جمیع بنیاسرائیل به موسی و هارون اعتراض کردند که کاش در مصر میمردیم، چرا خداوند ما را به این زمین آورد و… . بدین ترتیب موسی(ع) با سپاهی نااُمید از عملیات روبرو شد (الطبرسی، 308، 3).
فرماندهان از روی ترس نیروها را به گونهای آرایش دادند که فشار عملیات روانی به موسی و هارون موجب لغو عملیات شود. بنابراین شروع به بزرگنمایی کردند. کارآزمودگی این قوم در بزرگنمایی و عملیات روانی بر ضد نیروهای مقابل، در این تجربه کاملاً متبلور بود. موسی(ع) آنها را فراخواند و فرمود:
«یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِین» «ای قوم من! به زمین مقدسی که خدا برایتان مقرر کرده است، داخل شوید و باز پس نگردید که زیاندیده باز میگردید» (مائده، 21).
موسی(ع) که چندین سال برای چنین روزی تلاش میکرد، در این نقطه از عملیات، با این جواب مواجه شد: «قالُوا یا مُوسى إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُون» «گفتند ای موسی! در آنجا قومی جبارند و ما به آن سرزمین درنیاییم تا آنگاه که جباران بیرون شوند. اگر آنان از آن خارج شوند، ما داخل میشویم» (مائده، 22).
هرچه موسی برای انجام این عملیات تلاش کرد، موفق نشد. « قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُون وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین « دو مرد از آنان که پرهیزکاری بیشتری داشتند و خدا، نعمتشان عطا کرده بود، گفتند: از این دروازه داخل شوید و چون به شهر درآمدید، شما پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر از مؤمنان هستید» (مائده، 23).
نصیحت ناصحان و مؤمنان بر بنی اسرائیل سودی نبخشید و آنها که تنها زندگی آسوده و خوش را میخواستند، برای تحقیر موسی و وعده هایش گفتند: « قالُوا یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون» «گفتند ای موسی! تا وقتی که جباران در آنجایند، هرگز بدان شهر داخل نخواهیم شد. ما اینجا مینشینیم تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید» (مائده، 24).
همه تلاش موسی برای نجات این قوم، در سالهای پرالتهاب و مهیاسازی آنها برای عملیات بزرگ، با تمرد بنی اسرائیل ناکام ماند. موسی آخرین چاره پیامبران را در مورد آنان به کاربست و آنان را نفرین کرد (الطباطبایی، 293، 5). «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِین» «گفت ای پروردگار من! من تنها، مالک نفس خودم و برادرم هستم. میان من و این مردمِ نافرمان جدایی بینداز» (مائده 25).
دعا و نفرین موسی به اجابت رسید و خداوند بنی اسرائیل را گرفتار عذابی از نوع دیگر کرد: «قالَ فَآنها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِین» «خداوند (به موسى) فرمود: این سرزمین تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید) پیوسته در زمین سرگردان خواهند بود و دربارة (سرنوشت) این جمعیت گنهکار غمگین مباش» (مائده، 26).
خداوند این سرزمین را مقدر ایشان کرده بود اما آنان از ولی خویش اطاعت نکردند و به سرگردانی چهل ساله دچار شدند. آنها به گونه ای در این سرزمین سرگردان شدند که نمیتوانستند راه خروج را بیابند. موسی در میان آنان بود اما نمیتوانستند از راهنمایی او سودی ببرد (الطباطبایی، 296، 5). در همین مدت، موسی و هارون از دنیا رفتند و بنی اسرائیل با تمام پیشرفتهای آموزشی و تجربی و ثبت خاطره در تاریخ، از محل قبر پیامبرشان آگاه نیستند (الصدوق، کمال الدین وتمام النعمه،153) چون موسی در زمانی از دنیا رفت که آنها سرگردان بودند (القمی، 1، 165).
عنایت دوباره
پس از موسی، یوشع بن نون به پیامبری مبعوث و مأمور شد بنی اسرائیل را از رود اردن عبور داده و وارد ارض مقدس کند. یوشع کاهنان را امر کرد که تابوت عهد را پیش روی قوم به دوش کشیده به سمت رود اردن حرکت کنند. به محض اینکه پای کاهنان حامل تابوت به کنار آب فرو رفت، آبها به کنار رفته و آنها وارد اریحا در آن سوی رود اردن شدند و تمام ارض فلسطین را اشغال کردند (عهدعتیق، یوشع، 1 تا 16).
بنی اسرائیل در سرزمین شیر و شهد به حکومت رسیدند. این سرزمین بهشت روی زمین است. ادامة عملیات آنان، آزادسازی نیل تا فرات بود، ولی آنان در رفاه مادی و فراوانی نعمت غوطه ور شدند و باز ایمانها رو به ضعف نهاد و انحراف آغاز شد (عهدعتیق، حزقیال، 17). آنها تا زمانی که در مسیر حق و خدا بودند، به آسانی به حاکمیت دست می یافتند چرا که توان اِجرا و گسترش آن را داشتند (الیعقوبی،50). اما وقتی انحراف در آنها ایجاد شد هرم، خواسته ها و مفاهیم، معکوس شد.
یهودیان همواره خود را قوم برگزیده میخواندند، قرآن نیز به برتری دادن ایشان اشاره کرده است:«یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ» «ای بنیاسرائیل! نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانیان برتری دادم به یاد آورید» (بقره، 47).
اما آنان دچار خطای بزرگی شده و گمان میکردند که خداوند نژاد آنان را ارج نهاده است در حالی که خداوند بنی اسرائیلی را ارج مینهد که به آموزههای موسی، ایمان آورند و از همین روست که خداوند آنان را پرهیز میدهد:
«وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاًوَلایُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَلا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاهُمْ یُنْصَرُونَ» «و بترسید از روزی که هیچکس دیگری را به کار ناید و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نگردد و از کسی عوض نستانند و کسی را یاری نکنند» (بقره، 48).
اما هدف خداوند از تقدیر فلسطین برای آنها این بود که دین در زمین حاکمیت یابد و لذا در ادامه فرمود: «وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِین» «و باز پس نگردید که زیان دیده باز میگرددید» (مائده، 21).
اما بنی اسرائیل گمان کردند که خدا این سرزمین را برای نژاد آنان نوشته است. با بروز تفکر نژادپرستی، نگهداری حکومت نیاز به قضایای انحرافی دارد در نتیجه، خودِ قدرتِ دور از خدا، مروج انحراف میشود.
عده ای را باید با بُت و مشغولیت های کاذب و عدهای دیگر را با شراب و شهوتپرستی و پولپرستی ساکت کرد. از این رو مدتی که از حکومت یوشع گذشت و حاکمیت به مذاق بنی اسرائیل مزه داد، دوباره انحراف آغاز شد و همواره فاصله از انبیاء بیشتر شد و سپس حاکمیت به هم ریخت. اما تفکر یهودی یا به تعبیر دیگر صهیونیستی ایجاد شد. انبیاء تلاش کردند که اینان را از این تفکر انحرافی خارج و به نیروهای مؤمن و مخلص تبدیل کنند. خداوند پی در پی برای آنان پیامبر میفرستاد و آنان نیز پیامبران خدا را میکشتند. همه بنی اسرائیل پیامبرکش نبودند، اما گرد محور و سازمانی منحرف جمع شده بودند و کار آن سازمان را تایید میکردند سازمانی که هم دوره دیده و هم تجربه اندوخته و هم منحرف شده است (طائب، 166).
حاکمیت بینظیر
رویارویی بنی اسرائیل با انبیاء الهی به طول انجامید تا اینکه نوبت به پیامبری داوود رسید. داوود(ع) از سربازان طالوت بود. در نبرد طالوت و جالوت، در نهایت جالوت کشته شد و چون عنصر پیروزی آنها داوود(ع) بود، بعد از طالوت بر گرد او جمع شدند و او به حاکمیت رسید. فرقه منحرفی که همچنان میخواهد بر قدرت مسلط شود، در کنار داوود(ع) حضور دارد، اما فعلاً عرصه ابراز نیست. پس از فوت داوود(ع)، پسرش حضرت سلیمان(ع) جای ایشان نشست. خداوند برای اثبات قدرت خویش، قدرتهای فراوانی را در اختیار او قرار داد. باد مسخر او شد و حیوانات و جنیان نیز زیر فرمان او بودند (طائب، 172).
حضرت سلیمان به حاکمیت بی نظیری دست یافت و در همین دوران، هیکل (معبد و پرستشگاه) را بنا نهاد (الدینوری، 21). هسته انحرافی بنی اسرائیل در این حکومت نیز زیست و خواسته جهانی شدن او دوچندان شد چرا که شکوه و اقتدار آن حکومت عظیم را میدید. سلیمان با آن همه اقتدار باز از دست بنی اسرائیل آزار میدید تا آنجا که او را به سحر و کفر متهم ساختند (الطباطبایی، 1، 234).
سازمان یهود تا زمان عیسی، زمانی طولانی را با نابود ساختن انبیاء مُصلح، سپری ساختند و به امید رسیدن به حاکمیت جهانی، تلاشهای شیطنت آمیز خود را ادامه دادند تا بالاخره نوبت به آخرین پیامبر از بنی اسرائیل یعنی حضرت عیسی(ع) رسید. تمام سخن عیسی(ع) این بود که دست از خواسته ها و ادعاهای پوچ و دروغین خود بردارید و به سوی خدا بازگردید و به احکام خداوند در تورات عمل کنید (الطوسی، 212).
عیسی با شرک بنی اسرائیل نمیجنگید. احبار و خاخامهای یهود، بت پرست نبودند، بلکه آنان مادیگرایان منحرفی بودند که دین را در مسیر اهداف خود میخواستند و چون عیسی خلاف این خواسته شان عمل میکرد، با او به ستیز افتادند. قشریگری و پایبندی به ظواهر چنان آنان را در خود غرق کرده بود که دل و دیدهشان را کور ساخته بود. اینان ظاهری دینی داشتند اما در باطن ایمان نیاورده بودند و به فرمانهای خداوند در تورات عمل نمیکردند. شبکة یهود با ادعای دیانت، دین را وارونه کرده و در خدمت اهداف خود گرفته است. عیسی در پی مبارزه با این شبکه انحراف است (عهدعتیق، انجیل متی، 23 و انجیل لوقا، 11).
کسانی که به عیسی گرویده بودند، با تحریک یهودیان، از سوی حکومتهای مرکزی به شدت تحت تعقیب قرار گرفتند. سیستم یهود میخواست این حرکت را سرکوب کند چرا که مخالف خواستههای آنان بود. اگر این حرکت گسترش یابد و در بین مردم منتشر شود، یهود دیگر نمیتواند به حاکمیت مورد ادعایش دست یابد. تنها مانع یهود و صهیونیسم در زمینه دسترسی به حاکمیت جهانی، مومنان هستند که با برتری نژادی مخالف و از غلتیدن در انحراف پرهیز میکنند. اقدامات یهود علیه حضرت عیسی(ع) تا آنجا ادامه یافت که او را به پیامبر مفقودالاثر تاریخ مبدل ساخت.
عملیات یهود برای تخریب دین مسیح
پس از فقدان عیسی، سازمان یهود نفس راحتی کشید، اما مبارزه با ایشان و دین مسیح همچنان ادامه یافت. به گفتة اناجیل، حضرت عیسی(ع)، پترس را به جانشینی خود در امور مختلف- البته نام اصلی او شمعون است و این لقب را از حضرت عیسی هدیه گرفته است و در منابع اسلامی نیز نام وصی عیسی، شمعون آمده است– برگزید و امت خود را به پیروی از او فرا خواند (الطبرسی، الاحتجاج، 391).
پترس پس از صعود عیسی(ع) به آسمان، در میان پیروان او نقش محوری داشت. تا اینکه در سال چهل میلادی، شخصی به نام شائول، به مسیحیت میگرود و به پولس تغییر نام میدهد (عهد جدید، اعمال رسولان، 9). پولس از فریسیان و بزرگان یهود و دشمن سرسخت مسیح بود (همان، 6 و7). او برای دستگیری نوایمانان مسیحی که گریخته بودند، از رئیس کاهنان نامه گرفته بود و به سوی دمشق میرفت که در نزدیکی دمشق، نوری اطراف او درخشید و صدایی شنید که به او گفت: شائول! برای چه بر من جفا میکنی؟ او پرسید تو کیستی؟ و پاسخ شنید که من آن عیسی(ع) هستم که تو بر او جفا میکنی. سپس حضرت به او دستور میدهد که به شهر برود تا دستور بعدی به او برسد.
هنگامی که پولس به شهر وارد شد، مؤمنان مسیحی به وحشت افتادند و معابد مسیحی هشدار دادند که شائول یهودی آمده و آتشی به راه انداخته است، اما وی وارد معبدی شد و گفت: نترسید، من با شما همفکر هستم. تاکنون خطا میکردم و اکنون دریافته ام که حق با شماست و عیسی مرا به پیروی از مسیر حق فرا خوانده است.
حتی برنابا که از حواریون خوب عیسی بود، نخست جذب عقاید دروغین پولس شد. چرا که پولس تمام تفسیر تورات را میدانست و آن را حفظ بود. به تدریج برنابا دریافت که تعالیم پولس دارای نقاط انحرافی است و به او اعتراض کرد اما او پاسخ داد که تفسیر من و تو از انجیل متفاوت است. به تدریج بین پولس و حواریان دیگر، از جمله پترس، اختلافاتی رخ میدهد که شامل ابعاد عقیدتی، عملی و رهبری جامعه مسیحیت نیز میشود. پولس برگزیدگی پترس توسط عیسی را میپذیرد، اما مدعی میشود مأموریت پترس تنها در میان یهودیان بوده و بعداً حضرت عیسی همان مأموریت را در امتها به او سپرده است (عهدجدید، رساله پولس به غلاطیان، 7).
ولی مساله به اینجا نمیانجامد، بلکه پولس رو در روی پترس میایستد و با او مخالفت میکند و او را به نفاق متهم میکند. از این به بعد دو پرچم در جامعه مسیحی آن زمان برپا شد و در نتیجه مردم نیز به دو گروه تقسیم شدند. پولس الهیاتی جدید پدید آورد که با سخنان عیسی هرگز انطباق نداشت (الطباطبایی، 3، 13). به عقیدة او، عیسی جنبه الوهی و غیر بشری داشت و او خدا بود که جسم گرفت تا به صلیب رود و قربانی گناه انسان شود (عهد جدید، رساله پولس به غلاطیان، 13).
شاکله دین عیسی، فریسیستیزی بود و حضرت آشکارا به آن حمله کرده بود اما پولس با نامه ها و کتابهای خویش، لبه تیز فریسی ستیزی عیسی را کند کرد و مسیحیت را دین آشتی با یهود ساخت. بدین ترتیب یهود با نفوذ دادن پولس در مسیحیت، آن را از درون تهی ساخت که تا امروز تمام جهان مسیحیت در خدمت یهود به کار گرفته شده است. در روایات اسلامی نیز از پولس به عنوان عامل انحراف مسیحیت یاد شده است.
یهود با نفوذ دادن پولس، جهان مسیحیت را با کمال زیرکی در اختیار خود گرفت. پولس با ظرافت تمام، انجیل را تغییر محتوا داد تا جایی که نام قدس بعضاً در کتب مسیحی (عهد جدید) یهودیه ذکر شده است (عهدجدید، متی، 32) و بالاخره در قرن 16 میلادی، مارتین لوتر، ضربه پولس را تکمیل کرد و مسیحیت کاملاً در اختیار یهود قرار گرفت (طائب، 186).
نتایج بحث
بررسی تاریخ قوم یهود نشان میدهد که عوامل گوناگونی در انحراف آنها نقش داشته است که میتوان مهمترین آنها را به شرح ذیل مطرح کرد:
الف) ناتوانی در حفظ هویت دینی:
اگرچه حضرت یوسف(ع) قبل از رحلت خود به آنها وصیت نمود که هویت دینی خود را حفظ کنند و آینده را برایشان ترسیم کرد اما این مطلب به فراموشی سپرده شد و آنها به استضعاف تن دادند و تنها منتظر منجی بودند تا آنها را از بدبختی برهاند. در این استضعاف، قدرت تفکر از آنها سلب شد به طوری که حضرت موسی پس از چهل سال نتوانست آن را اصلاح کند.
ب) رفاه طلبی:
بنی اسرائیل پس از چهارصد سال استضعاف و انتظار، با ظهور منجی به دنبال آسایش خود رفتند، لذا وقتی موسی آنها را برای فتح قدس حرکت میدهد، علیرغم وعده های الهی، ترسیده و به موسی میگویند (تو و خدایت بروید و بجنگید، ما اینجا منتظر میمانیم) در این زمان است که در بنی اسرائیل هستة منحرفی شکل میگیرد که فرماندهان سپاه موسی را تشکیل میدهد.
ج) قدرت طلبی:
بعد از سرگردانی و عذابی که خدا به مدت چهل سال بر آنها نازل میکند، در عهد حکومت داوود و سلیمان، هستة منحرف، که هنوز پابرجاست و فقط فرصت ابراز وجود ندارد، قدرتطلب شده و شکوه و عظمت حکومت الهی این دو پیامبر به دهان آنها مزه میکند، لذا برنامهای تدارک میبینند تا قدرت، بعد از سلیمان به دست آنان بیفتد.
د) هواپرستی:
حکومت باید الهی باشد تا موجبات رشد مردم را فراهم کند، در غیر این صورت به فساد و تباهی میانجامد. این هستة منحرف، برای حفظ قدرت خود مجبور بود مردم را به بت پرستی و شرابخواری و… مشغول کند و زمینةانحراف عمومی را فراهم کند. بدین ترتیب تنها دشمنان آنها، پیامبران الهی بودند که برای هدایت میآمدند و حکومتشان را تهدید میکردند، لذا آنها را به قتل میرساندند.
مراجع
– قرآن
- – راوندی، قطبالدین، قصصالأنبیا، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1409.
- – ————- ، الخرائج والجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409.
- – طائب، مهدی، تبار انحراف، قم: ابتکار دانش، 1385.
- – طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، چاپ دوم، 1362.
- – کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانى و ویلیام گِلِن و هِنرى مَرتِن. تهران: اساطیر، 1380.
- – کتاب مقدس یعنى کتب عهد عتیق و جدید، انجمن پخش کتب مقدسه، بىجا: انجمن پخش کتب مقدسه، 1980.
- – الدینوری، ابوحنیفه احمدبنداود، اخبارالطوال، (تحقیق عبدالمنعم عامر)، چاپ اول، قاهره: دار احیاء الکتبالعربی، 1960.
- – الصدوق، محمد بن علی بن بابویه ، عللالشرایع، قم: مکتبه الداوری، بی تا، ج 1 و2
- – ———————- ، کمال الدین و تمام النعمه، قم: جامعه مدرسین، 1363.
- – الطباطبایى، السید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ سوم، 1393، ج1.
- – الطبرسى، ابى على الفضل بن الحسین، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق و تعلیق السید هاشم الرسولى المحلاتى و السیّد فضل اللّه الیزدى الطباطبایى، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1408.
- – الطبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، نشرمرتضی، 1403.
- – الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، چاپ چهارم، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1403، ج1.
- – الطوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، (تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملی)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج9.
- – القمى، ابى الحسن على بن ابراهیم، تفسیر القمى، تصحیح و تعلیق و مقدمه سیّد طیب موسوى جزایرى، قم: مؤسسه دارالکتاب للطباعة و النشر، 1378، ج 1 و 2.
- – المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار، بیروت: موسسه الوفا، 1404، ج13.
- – الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاریخ الیعقوبی، قم: موسسه نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، بی تا، ج 1.
- – موسوی جزایری، سیدنعمت الله، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404.
- منبع: هدانا برگرفته از فصلنامه انسان پژوهی دینی،هادی علیزاده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ