علل خیانت کوفیان به امام حسین

علل خیانت کوفیان به امام حسین
فهرست این نوشتار:
خيانت كوفيان
چرا كوفيانى كه با آن همه شور و شوق از امام (عليهالسلام) دعوت كرده بودند، امام (عليهالسلام) را يارى نكرده و بلكه عليه او جنگيدند؟
پاسخ به اين سؤال در گرو پاسخ تفصيلى به دو سؤال ديگر است.
يك. علل نامه نگارى كوفيان و دعوت گسترده آنها از امام حسين (عليهالسلام) چه بود؟
دو. عبيداللّه بن زياد از چه ابزارهايى براى سركوب قيام كوفه بهره برد؟
يك. در آغاز بايد به اين نكته توجه داشت كه نامهنگارى كوفيان، در ايام اقامت امام حسين (عليهالسلام) در مكّه (دهم ماه رمضان سال 60 ق) آغاز شد[80] و از جهت فراوانى به مقدارى رسيد كه به حق مىتوان از آن به نهضت نامهنگارى ياد كرد. ظرف اين چند روز، اين حركت به مرحلهاى رسيد كه در روز به طور متوسّط ششصد نامه به امام (عليهالسلام) مىرسيد؛ به گونهاى كه تعداد نامهها به دوازده هزار نامه رسيد.[81]
با مطالعه و بررسى اجمالى اسامى و امضاهايى كه در ذيل برخى از نامههاى به جا مانده به دست رسيده و با توجه به قرائن، مىتوان به اين نتيجه رسيد كه نامه نگاران از يك طيف خاص نبوده و گروههاى مختلف با گرايشهاى بسيار متفاوت را در بر مىگرفته است؛ به گونهاى كه در ميان آنها نام شيعيان خاصّى همچون سليمان بن صرد خزاعى، مسيّب بن نجبه خزارى، رفاعة بن شداد و حبيب بن مظاهر ديده مىشد.[82]
در نقطه مقابل افرادى از حزب اموى ساكن در كوفه، همانند شبث بن ربعى (كه بعدها مسجدى به شكرانه كشته شدن امام حسين (عليهالسلام) بنا كرد[83])، حجّار بن ابجر (كه در روز عاشورا در حالىكه از سرداران سپاه عمر بن سعد بود، نامه خود به امام (عليهالسلام) را انكار كرد[84])، يزيد بن حارث بن يزيد (او نيز نامه خود به امام (عليهالسلام) را در روز عاشورا انكار كرد[85])، عزرة بن قيس (فرمانده سپاه اسب سوار در لشكر عمر بن سعد[86]) و عمرو بن حجاج زبيدى (مأمور شريعه فرات همراه با پانصد سوار به منظور جلوگيرى از دسترسى امام (عليهالسلام) به آب[87]) در فهرست آنها ديده مىشد كه اتفاقا شورانگيزترين نامهها را نيز اينان نگاشتند و به امام (عليهالسلام) گزارش لشكرى آماده (جند مجنّد) را دادند![88]
اما به نظر مىرسد اكثريت نامهنگاران را ـ كه در تاريخ نامى از آنها برده نشده است ـ توده مردمى تشكيل مىدادند كه عمدتا به دنبال منافع مادى خود بودند و به آن سمتى مىرفتند كه احساس مىكردند باد به آن طرف مىوزد.
اينان گرچه در بحرانها، توان رهبرى بحران را ندارند؛ امّا موجى عظيماند كه موج سوار ماهر، مىتواند با تدبيرهاى خود، به خوبى از آنان بهره گرفته و با سوارى گرفتن از آنها، به مقصد خود برسد.
به احتمال فراوان اكثريت هجده هزار بيعت كننده با مسلم را نيز اينان تشكيل مىدادند كه به مجرّدى كه دنيا و منافع خويش را در خطر ديدند (با سياست عمر ابن زياد) خود را از سپاه مسلم كنار كشيده و او را يكه و تنها در كوچههاى كوفه رها كردند.
طبيعى است كه اينان را در بيابان كربلا در مقابل سپاه اندك امام (عليهالسلام) مشاهده كنيم؛ زيرا وعده و وعيدهاى ابن زياد در راستاى منافع دنيوى آنها بوده و آگاهى آنان از سپاه اندك امام حسين (عليهالسلام) ـ كه درصد احتمال پيروزى ابن زياد را بسيار بالا برده بود ـ انگيزه لازم را در آنان ايجاد مىكرد. به رغم اينكه در دل محبّتى نيز نسبت به امام حسين (عليهالسلام) به عنوان نواده پيامبر صلىاللهعليهوآله و فرزند حضرت على (عليهالسلام) داشتند! و همينها هستند كه در سخن مجمع بن عبداللّه عائذى خطاب امام (عليهالسلام) چنين معرفى شدهاند:
«… و اما سائر الناس بعد فان افئدتهم تهوى اليك و سيوفهم غدا مشهورة عليك …»[89]؛ «توده مردم دلهاىشان به سوى تو متمايل است و اما فردا شمشيرهاىشان عليه تو سر از نيام بر خواهد آورد».
عدهاى از همينها نيز در صحنه كربلا در گوشهاى ايستاده و نظاره گر قتل امام حسين (عليهالسلام) بودند و اشك مىريختند و دعا مىكردند و مىگفتند: «خدايا حسين (عليهالسلام) را يارى كن».[90]
حال پس از اين مقدمه به اين نتيجه مىرسيم كه با توجه به طيف گسترده نامهنگاران، نمىتوان در انگيزه نامهنگارىشان به يك انگيزه خاص توجه كرد؛ بلكه با توجه به گروههاى مختلف، بايد علل متفاوتى را از قرار زير برشمرد:
1. شيعيان خالص همانند حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه از آنجا كه حكومت را حق خاندان اهل بيت (عليهمالسلام) مىدانستند و حكومت سراسر ظلم و جور امويان را غيرمشروع تلقى مىكردند؛ به انگيزه باز پسگيرى حكومت و باز گرداندن آن به محل مشروع خود، به اين نامهنگارى اقدام كردند. البته اين گروه بسيار در اقليّت بودند.
2. عده فراوانى از مردم كوفه ـ به ويژه افراد ميانسال و كهنسال كه حكومت عدل علوى در كوفه را به ياد داشتند و از سوى ديگر ظلم و جور امويان را نيز در اين دوران بيست ساله ديده بودند ـ در صدد رهايى از اين ظلم، رو به فرزند امام على (عليهالسلام) آوردند تا شايد آنان را از يوغ حكومت بنىاميه رهايى بخشد.
3. عدهاى براى احياى مركزيت كوفه ـ كه هميشه بر سر آن با شام در رقابت بود و در اين دوران بيست ساله آن را از دست داده بودند ـ به دنبال رهبرى كارآمد بودند كه بتواند اين مهم را به انجام برساند. از نظر اينان در اين زمان مناسبترين فرد داراى نفوذ و شخصيت ـ كه از سويى قدرت رهبرى جامعه كوفيان را داشته و از سوى ديگر حكومت امويان را مشروع نداند ـ امام حسين (عليهالسلام) بود؛ از اين رو از آن حضرت براى آمدن به كوفه دعوت كردند.
4. بزرگان قبايل همانند شبث بن ربعى، حجار بن ابجر و.. ـ كه عمدتا به فكر حفظ قدرت و رياست خود بوده و از سوى ديگر ميانهاى با خاندان علوى نداشتند ـ وقتى اقبال گسترده مردم به امام حسين (عليهالسلام) را ديدند، چنين تصوّر كردند كه در آيندهاى نه چندان نزديك، حكومت امام (عليهالسلام) در كوفه به ثمر خواهد نشست و براى آنكه از قافله عقب نمانده و در دوران حكومت آن حضرت همچنان از نفوذ و رياست خود برخوردار باشند، به سيل خروشان نامه نگاران پيوستند.
5. توده مردم نان به نرخ روز نيز با مشاهده شور و هيجان گسترده متنفذان، انگيزه لازم را براى نامهنگارى پيدا كرده و هر چه بيشتر تنور اين جريان را مشتعل ساختند!
دو. با ورود ابن زياد به كوفه، اشراف قبايل و نيز طرفداران اموى، نفسى به راحتى كشيده و به سرعت دور او را گرفتند و او را در جريان ريز مسائل كوفه گذاشتند. عبيداللّه در همان آغاز ورود خود از محبوبيت امام (عليهالسلام) نزد كوفيان و گستردگى قيام به خوبى مطلع شد؛ زيرا او با عمامهاى سياه و صورتى پوشيده وارد شد! مردم منتظر امام (عليهالسلام) به خيال آنكه او امام حسين (عليهالسلام) است، استقبال بسيار گسترده و پر شورى از او به عمل آوردند![91]
از اين رو به خوبى عمق خطر را احساس كرده و با تكيه بر تجربيات سياسى ـ ادارى خود در بصره و نيز با كمك طرفداران خود، سياستهاى عاجلانه و مؤثرى را براى سركوب نهضت در پيش گرفت كه عمدتا مىتوان آن را در بخشهاى روانى، اجتماعى و اقتصادى بررسى كرد:
1. سياستهاى روانى
ابن زياد اين سياست را كه عمدتا حول محور تهديد و تشويق مىچرخيد، از همان آغاز ورود خود به كوفه در پيش گرفت. او در اولين سخنرانىاش در مسجد جامع كوفه، خود را براى فرمانبرداران همانند پدرى مهربان معرفى كرد و نسبت به نافرمانان، شمشير و تازيانهاش را به رخ كشيد.[92]
به رخ كشيدن سپاه شام و خبر از حركت اين سپاه از شام به كوفه، براى سركوبى عاصيان نيز يكى ديگر از حربههايى بود كه از سوى او به كار گرفته شد و در خاموش كردن شورش كوفيان ـ به ويژه پس از آنكه به همراه مسلم قصر دارالاماره را محاصره كرده بودند ـ بسيار مؤثر افتاد.[93] كوفيان پس از صلح امام حسن (عليهالسلام) ـ كه آخرين رويارويى آنها با سپاه شام بود ـ ابهّت فراوانى از آن سپاه يكپارچه در ذهن خود ترسيم كرده و به هيچ وجه در خود توان مقابله با آن را نمىديدند!
همين تبليغات بود كه به ميان جامعه پرده پوش زنان نيز سرايت كرد؛ به گونهاى كه آنها به سوى خويشان خود (همچون برادر يا شوهر كه در سپاه مسلم بودند) آمده و او را از سپاه جدا مىكردند.[94]
بالاخره همين تبليغات بود كه مسلم را ـ كه در ميانه روز با چهارهزار نفر قصر را محاصره كرد و عبيداللّه را در آستانه سقوط قرار داده بود ـ در اوايل شب يكه و تنها در كوچههاى كوفه سرگردان كرد.[95]
2. سياستهاى اجتماعى
از آنجا كه انسجام و نظام قبيلگى هنوز پايدارى خود را داشت، اشراف و رؤساى قبايل، مهمترين نيروى تأثيرگذار اجتماعى در رخدادهاى سياسى بودند، و همانطور كه گفته شد، تعداد زيادى از آنها (همچون شبث بن ربعى، عمرو بن حجاج و حجار بن ابجر) در نهضت نامهنگارى شركت فعال داشتند و طبعا به دنبال ورود مسلم به كوفه به او پيوستند.
اما اينان كه بيشتر به دنبال حفظ موقعيت و مقام خود بودند، با ورود عبيداللّه به كوفه و مواجه شدن با تهديدهاى او؛ دست كشيدن از مسلم و پيوستن به سپاه عبيداللّه را مناسب با دنياى خود ديدند و به سرعت از نهضت روىگردان شدند؛
زيرا عبيداللّه به خوبى مىدانست كه چگونه آنها را به دور خود جمع كند. او با در پيش گرفتن سياست تهديد و نيز تطميع با رشوههاى كلان، توانست نيروى اشراف و رؤساى قبايل را به سمت خود كشاند؛
چنانكه مجتمع بن عبداللّه عائذى ـ كه به خوبى اوضاع كوفه را مىشناخت و به تازگى از كوفه بيرون آمده و به سپاه امام (عليهالسلام) پيوسته بود ـ درباره وضعيت آنان، اين چنين به امام (عليهالسلام) گزارش مىدهد:
«اما اشراف الناس فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم يستمال ودهم و يستخلفى به نصيحتهم فهم اَلْب واحدٌ عليك …»[96]؛ «به اشراف كوفه رشوههاى كلان پرداخت شده و جوالهاى آنها را پر [از جو و گندم] كردهاند، دوستى آنان تصاحب شده و خيرخواهى شان را براى خود برداشتهاند و آنها يكپارچه عليه تو گشتهاند …».
دوّمين نيروى اجتماعى تأثيرگذار كه عبيداللّه از آنها نيز به خوبى بهره برد، نيروى «عُرَفا» بود. «عرفا» (جمع عريف) و در اصطلاح به كسى گفته مىشد كه: مسؤوليت تعداد افرادى را بر عهده داشت كه مقدار عطاى آنها يعنى دريافت ساليانهشان، صدهزار درهم بود».[97] طبعا از آنجا كه مقدار دريافتى افراد متفاوت بود، تعداد افراد زير نظر اين مقام از بيست نفر تا بيش از صد نفر مختلف مىشد.[98]
در دوره شهرنشين شدن قبايل در كوفه، اين منصب به صورت مقامى حكومتى درآمده و همچنان كه آنها در مقابل والى و امير كوفه پاسخگو بودند،[99] عزل و نصب آنان نيز توسّط والى ـ و نه رئيس قبيله ـ انجام مىگرفت. اين منصب رابطى بين حكومت و مردم بود و از آنجا كه تعداد افراد زير نظر اين مقام بسيار محدودتر از افراد زير نظر رئيس قبيله بود، راحتتر مىتوانستند آنها را كنترل كنند.
وظيفه اصلى «عريف» آن بود كه دفترهايى تهيه كرده و در آن اسامى افراد زير نظر خود همراه با زنان و فرزندانشان را ثبت كنند؛ چنانكه اسامى تازه متولدين نيز به سرعت در اين دفتر ثبت و اسامى افراد از دنيا رفته محو مىشد. بدين ترتيب آنان شناخت كامل از محدوده مسؤوليت خود به دست مىآوردند. اما در شرايط بحرانى، نقش «عرفا» دو چندان مىشد؛
زيرا برقرارى نظم در محدوده مسؤوليتشان ـ كه به آن عرافت مىگفتند ـ به عهده آنها مىآمد و طبعا در مواقعى كه حكومت درخواست مىكرد، افراد شورشى را به سرعت به حكومت معرفى مىكردند.[100]
عبیداللّه بن زياد در همان آغاز ورود خود به كوفه، زيركانه در صدد استفاده از اين نيروى قوى اجتماعى برآمد. به احتمال زياد تجربه اين كار را از پدرش زياد در دوران حكومتش بر كوفه به دست آورده بود. او پس از اولين سخنرانى خود در مسجد جامع، به قصر آمده و «عرفا» را احضار كرد و خطاب به آنها چنين گفت:
«اكتبوا اِلَىَّ الغرباء و من فيكم من طلبة اميرالمؤمنين و من فيكم من الحرورية و اهل الريب الذين رأيهم الخلاف و الشقاق، فمن كتبهم لنا فبرئ و من لم يكتب لنا احدا فيضمن لنا ما فى عرافته الاّ يخالفنا منهم مخالف و لا يبغى علينا منهم باغ فمن لم يفعل برئت منه الذمّة و حلال لنا ماله و سفك دمه و ايّما عريف و جدنى عرافته من بغية اميرالمؤمنين احد لم يرفعه الينا صلب على باب داره و القيت تلك العرافة من العطاء»[101]؛
«شما بايد نام غريبان و مخالفان اميرالمؤمنين يزيد را كه در عرافت شما هستند، براى من بنويسيد. همچنين هر كس را از حروريه (خوارج) و مشكوكين كه نظر بر اختلاف پراكنى دارند، بايد به من گزارش دهيد. كسى كه به اين دستور عمل كند با او كارى نداريم؛ اما هر كس ننويسد بايد ضمانت عرافت خود را به عهده بگيرد و نبايد هيچ مخالف و ياغى در عرافت او با ما مخالفت كند.
اگر چنين نشود، از پناه ما خارج شده و مال و خون او بر ما حلال است. هر عريفى كه در عرافت او از شورشيان عليه اميرالمؤمنين (يزيد) كسى يافت شود، آن عريف بر در خانهاش به دار آويزان خواهد شد و همه آن عرافت را از پرداخت عطاء محروم خواهم كرد».
چنين به نظر مىرسد كه اتخاذ همين سياست و استفاده از اين ابزار مهم اجتماعى، يكى از مهمترين علل سركوب و خاموش شدن نهضت مسلم در كوفه بود؛ زيرا «عرفا» تهديدهاى ابن زياد را جدّى تلقى كرده و به سرعت در صدد انجام خواستههاى او برآمده و به شدّت عرافت خود را كنترل مىكردند.
3. سياستهاى اقتصادى
در آن زمان مهمترين منبع مالى مردم دريافت عطا و جيره از سوى حكومت بود كه در آغاز فتوحات، اين دريافت در مقابل تعهّد شركت آنها در جنگ عليه ايرانيان، انجام مىگرفت. پس از شهرنشين شدن آنان و پايان يافتن فتوحات، همچنان طبق روال سابق به آنها پرداخت مىشد؛
از اين رو مردم عرب كمتر سراغ كارهايى مانند كشاورزى، صنعتگرى و بازرگانى مىرفتند و انجام اين كارها عمدتا به عهده موالى (غيرعربهاى پيمان بسته با عربها) بود. كار به جايى رسيده بود كه اصولاً عربها در آن زمان، اشتغال به حرفه و صنعت را شايسته مقام و شأن و موقعيت خود نمىدانستند.[102]
«عطا»، مقدار پرداخت نقدى بود كه از سوى حكومت كوفه، يكجا يا طىّ چند قسط به مردم پرداخت مىشد. و جيره كمكهاى جنسى (مانند خرما، گندم، جو و روغن) بود كه ماهيانه در اختيار آنان قرار مىگرفت. ناگفته پيدا است كه اين نظام اقتصادى، عمده مردم عرب را شديدا به حكومت وابسته مىكرد و حكومتهاى مستبدّ نيز از اين نقطه ضعف به خوبى آگاه بوده و به عنوان ابزارى مهم از آن بهره مىگرفتند.
عبيداللّه بن زياد در هنگام تهديد «عرفا»، تكيه بر اين ابزار كرد و يافت شدن وجود مخالف در عرافتى را داراى پيامدى سنگين همچون قطع عطاى كلّ افراد آن عرافت داشت. طبعا علاوه بر شخص عريف، افراد دنياطلب ديگر نيز در صدد خاموش كردن مخالفتها بر مىآمدند.
همچنين هنگامى كه مسلم و طرفدارانش قصر عبيداللّه را محاصره كردند، يكى از موفقترين شگردهاى او در پراكنده كردن اطرافيان مسلم، تشويق مردم به افزون كردن عطا در صورت پراكنده شدن و تهديد به قطع آن در صورت ادامه شورش بود.[103]
ابن زياد با استفاده از همين ابزار اقتصادى و با وعده افزايش عطا، توانست لشكر عظيمى از مردم كوفه را ـ كه تا سى هزار شمردهاند ـ[104] عليه امام حسين (عليهالسلام) وارد جنگ كند؛ لشكرى كه تعداد زيادى از آنها دلهاىشان با امام (عليهالسلام) بود.[105]
امام حسين (عليهالسلام) نيز تأثير اين ابزار را به خوبى درك كرده بود؛
به گونهاى كه در سخنرانى خود در روز عاشورا آن را به عنوان يكى از علل عصيان كوفيان عليه خود برشمرد:
«كلكم عاص لامرى مستمع لقولى، قد انخزلت عطياتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع على قلوبكم»[106]؛ «همه شما عليه من عصيان مىورزيد و سخنان مرا گوش نمىدهيد؛ [علّت آن اين است كه] عطاهاى شما از مال حرام فراهم آمده و شكم هايتان از حرام انباشته شده است و اين باعث مُهر خوردن بر دلهايتان گشته است».
[80]. وقعة الطف، ص 92.
[81]. بحارالانوار، ج 44، ص 344.
[82]. وقعة الطف، ص 90 و 91.
[83]. تاريخ طبرى، ج 6، ص 22.
[84]. همان، ج 5، ص 425.
[85]. همان.
[86]. همان، ص 412.
[87]. وقعة الطف، ص 93 ـ 95.
[88]. همان، ص 95.
[89]. تاريخ طبرى، ج 4، ص 306.
[90]. عبدالرزاق مقرّم، مقتل الحسين (عليهالسلام) ، ص 189.
[91]. وقعة الطف، ص 109.
[92]. وقعة الطف، ص 110: «فانأ لمحسنكم و مطيعكم كالوالد البرّ و سوطى و سيفى على من ترك امرى و خالف عهدى …».
[93]. همان، ص 125.
[94]. همان، ص 125.
[95]. همان، ص 126.
[96]. وقعة الطف، ص 174.
[97]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 152.
[98]. همان.
[99]. الحياة الاجتماعية و الاقتصادية فى الكوفة، ص 49.
[100]. همان.
[101]. وقعة الطف، ص 11؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 267.
[102]. الحياة الاجتماعية و الاقتصادية فى الكوفة، ص 219.
[103]. وقعة الطف، ص 125؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 277.
[104]. بحارالانوار، ج 45، ص 4.
[105]. حياة الامام الحسين (عليهالسلام) ، ج 2، ص 453.
[106]. بحارالانوار، ج 45، ص 8.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها «ویژه محرم»