علاقه عجیب مصدق به حمایت از فرقه ضاله بهائیان/خنده بی ادبانه مصدق به پیام آیت الله بروجردی!
علاقه عجیب مصدق به حمایت از فرقه ضاله بهائیان/خنده بی ادبانه مصدق به پیام آیت الله بروجردی!
در باره مصدق و بهائیان:
ماجرای قول پنهانی مصدق به جامعه بهائيان؛ «دولت من نظر سوئي عليه بهائيان ندارد! و قول داد، تا آنجا که بتواند، از کمک بهائیان دریغ ننماید!!!»/ مصدق در مجلس: يك پيرمرد نوراني به خواب من آمد و گفت برو نفت را ملي كن!/ رگ گردن مسلمانی آقای نخستوزیر را باید باور کرد یا بهاییدوستی وی؟!
دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزی، قاه قاه و با صدای بلند خندید. گفت: «آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند!». این پاسخ برای من بسیار شگفتآور بود؛ زیرا اگر سؤال میکرد فرق بین بهایی و مسلمان چیست؟ برای او توضیح میدادم، اما با آن خنده تمسخرآمیز و موهن دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند.
به گزارش هدانا از گروه تاریخ رجانیوز – احمدرضا صدري: سفر دكتر محمدمصدق به آمريكا، از سرفصلهای شاخص اولين دوره از نخستوزيري اوست. تاريخنگاران معمولاً اين سفر را به دليل ايراد سخنراني 18 مهر 1330مصدق در شوراي امنيت، داراي اهميت قلمداد ميكنند. در اين مقال اما، نگاه ما به رويدادي است كه عمدتاً از سوي تاريخ پژوهان يا علاقمندان مورد غفلت يا تغافل قرار گرفته و آن ملاقات دكتر مصدق در26 مهرماه 1330 با نمايندگان محفل بهائيان آمريكا، در سالروز ميلاد سيدعلي محمدباب در شيراز است. گزارش اين ديدار بهرغم اصرار مصدق بر مخفي ماندن آن، در «بيگناهان» تأليف محمدتقي افنان صص 215 تا 218به چاپ رسيد و اخيراً بهرام چوبينه نيز آن را در «دكتر محمد مصدق و بهائيان» صص44تا50 آورده است.
مصدق در اين ديدار، از آنچه رفتار خلاف قانون با بهائيان ميخواند، ابراز تأسف و در اظهار نظري شگفتانگيز، اينگونه قضايا را به رهبران مذهبي كه تحت تأثير كمونيستها هستند، منتسب ميكند! و نهايتاً قول ميدهد كه تا آنجا كه ميتواند، از كمك به بهائيان دريغ نكند. او در پايان اين ديدار از نمايندگان محفل بهائيان آمريكا ميخواهد كه بر كاغذ ماركدار محفل خويش، به او شكوائيهاي بنويسند تا وي در بازگشت به ايران، پيگير مفاد آن شود. مصدق دراين ديدار اصرار دارد كه قول پنهاني او به اين افراد، مكتوم بماند وگرنه او نخواهد توانست به نفع آنان كاري انجام دهد.
هرچند كه ممكن است عدهاي كه لايه هاي گوناگون رفتار مصدق را نميشناسند و متأثر از دعاوي پوچ حقوق بشريِ برخي رسانههاي داخل وخارج هستند، رفتار او را در راستاي صيانت از حقوق اقليتها قلمداد كنند، اما نظري بر تظاهرات ديني مصدق، بياساس بودن اين انگاره را اثبات مي كند.
مصدق در يكي از جلسات علني مجلس درسال 1330، باصراحت اذعان داشت كه: «يك پيرمرد نوراني به خواب من آمد وگفت: برو و نفت را ملي كن!».
اين اظهار نظر كه در دوران خود بهت بسياري از رسانهها و محافل را بر انگيخت، نوعي بهرهبرداري از احساسات ديني جامعه قلمداد شد. او در دادگاه نيز، پس از آنكه از سوي دادستان به بيديني متهم شد، رگ گردن برافروخت و خود را مسلماني معتقد و كاملاً ملتزم معرفي كرد! حال سئوال اينجاست كه فردی كه در مواقع لزوم همهگونه تظاهرات ديني انجام ميدهد و حتي دعوي ارتباط با ماوراء دارد، چگونه به مسلكي كه درصدد نسخ اسلام و به شهادت اسناد در تمامي ادوار حيات خويش به كار جاسوسي براي بيگانگان بوده و از سوي آنان تغذيه مالي امنيتي شده و ميشود، قول مساعدت ميدهد؟
آيا بايد اين رفتار را به لاقيدي ديني او نسبت داد يا تلاشي براي جلب نظر مضاعف آمريكاييها براي كمك به دولت خويش؟ اين رفتار به هردليل كه انجام گرفته باشد، نقطه ابهامي در كارنامه اوست و محلي براي بحث و فحص تاريخ پژوهان نهضت ملي. آنچه در اين مقال پيش روي شماست، نخست متن گزارش محفل بهائيان آمريكا از ديدار با مصدق است و سپس تحليلها و رواياتي است در تأیید مضمون ومحتواي آن. اميد آنكه پژوهندگان تاريخ نهضت ملي را مفيد و مقبول افتد. متن گزارش محفل بهائيان آمريكا از ديدار نمايندگان خويش با دكتر محمد مصدق.
آنچه در اين فصل پيش روي شماست، گزارش نمايندگان محفل بهائيان آمريكا از ديدار با محمد مصدق است كه بعدها محمدتقي افنان در كتاب «بيگناهان»، آن را منتشر ساخت. متن اين روايت، بينياز از هرگونه توضيح است:
ساعت [ملاقات]: 11 صبح جمعه، 19اکتبر1951 [جمعه26 مهرماه1330] روز تولّد حضرت اعلی.
محل [ملاقات]: اتاق نخستوزیر در هتل ریستزتاور، خیابان پارک، خیابان پنجاه و هفتم، نیویورک.
گزارش: نهایت دقّت به عمل آمد تا مصاحبه [گفتگو] در موقعیتی انجام پذیرد که برای اظهارات خود، حدّاکثر آزادی را داشته باشیم. بنابراین موضوع وقت برای ما حائز اهمیّت بود. همراه دکتر فضلیمیلانی شرفیاب شدیم. نمایندگان محفل روحانی ملّی، آقای بورا کاولین[bora kawlin] و دکتر [فضلی] میلانی بودند.
دکتر [حسین] نواب، وزیرمختار ایران در هلند، ما را پذیرفت و به نخستوزیر معرّفی کرد. دکتر [سیّد علی] شایگان، عضو مجلس شورای ملّی ایران و معاون شورای نفتی و همچنین دختر نخستوزیرحضور داشتند. دختر نخستوزیر و دکتر نواب با عدّهای از عکّاسان که وسایل خود را آماده میکردند، مشغول صحبت بودند. بدین ترتیب مصاحبه [گفتگو و ملاقات] با دکتر مصدّق نخستوزیر در شرایط بسیار خوبی انجام گرفت. دکتر مصدّق، انگلیسی صحبت نمیکرد. از دکتر [فضلی] میلانی خواهش کرد که مترجم باشد. این موضوع به ما کمک بهسزایی کرد که توانستیم، نهتنها مطالب خود را بیان کنیم، بلکه جوهر کلام را به خوبی تفهیم کردیم. دکتر شایگان بسیار خوب انگلیسی حرف میزد، فقط گوش میداد و به ندرت در مصاحبهی [گفتگوهای] ما شرکت میکرد.
به نخستوزیر گفتم: «مفتخرم که از طرف محفل روحانی ملّی و سلامتی شما را مسئلت نمایم». او از این بیانات اظهار تشکّر نمود و اظهار داشت: «خوشوقت است و این خیرمقدم را میپذیرد».
بعد به ایشان گفتم: «بهائیان آمریکا که علاقهی خاصّی به رفاه و آسایش ملّت ایران و ترقّی و پیشرفت کشورشان دارند، نه فقط به این سبب است که کشور ایران زادگاه دیانت جهانی بهائی است، بلکه موطن عدّهی کثیری از برادران بهائی ما است.» سپس گفتم: «در تمام دنیا بهائیان ایرانی تا آنجا که برایشان مقدور و میسّر باشد، صادقانه به نفع کشور [ایران] خدمت میکنند و یک حکومت عادل را خدمتگزار حقیقی خداوند میدانند. بهائیان ابداً در امور سیاسی دخالت نمیکنند. فکر اصلی و آرزوی قلبی آنها این است که انصاف و عدالت برای تمام افراد وجود داشته باشد. آنها تا حدّ امکان پشتیبان حقیقی دولت عادل هستند.»
نخستوزیر با دقّت به سخنان من توجّه میکرد. گفت:
«در ایران موازنهی دوستانهی بیشتری نسبت به بهائیان در مقایسه با سایر اقلیّتها وجود دارد».
من گفتم: «بهائیان آمریکا از تعقیب و اذیّت و آزار بهائیان در ایران نگرانند». نخستوزیر سئوال کرد که: «آیا موضوع خاصّی را در نظر دارم؟». پاسخ دادم: «مدارک بسیاری دربارهی این وقایع در اختیار داریم».
پس از شنیدن این مطالب با تأسّف گفت: «این قضایا را رهبران دینی که تحت نفوذ بعضی از نهضتهای سیاسی مانند کمونیستها هستند، موجب شدهاند». نخستوزیر گفت، دولت او نظر سوئی علیه بهائیان ندارد و امیدوار است، به همانگونه که در تمام دنیا دین آزاد است، در ایران هم همانطور باشد.
نخستوزیر اظهار داشت:
«تعقیب و ستمهای وارده بر بهائیان مربوط به زمان گذشته است و امیدوارم دیگر در آتیه تکرار نشود» و قول داد، تا آنجا که بتواند، از کمک بهائیان دریغ ننماید و از هر فرصتی برای اجرای عدالت استفاده کند. از احساسات دوستانهی او عمیقاً تشکر نموده و گفتم: «بهائیان برای سلامتی شما دعا میکنند». پاسخ داد: «من برای موفقّیت اشخاصی که افکار عالی و نظر خوب برای ایران دارند، دعا میکنم.»
اظهار تأسّف کردم. هدیهای که محفل امریکا برای ایشان تهیّه کرده بودند، هنوز نرسیده، به محض اینکه برسد، ارسال خواهم داشت. در ضمن مقالهای که در مجلّهی لایف در تمجید دیانت بهائی نوشته شده بود، به ضمیمهی رونوشت برنامهی صلح بهائی[ را] به ایشان نشان دادم. دکتر شایگان اظهار علاقهی خاصّی به مقالهی مزبور نمود. من هم مجلّه را به او هدیه دادم. روح این ملاقات رسمی بسیار دوستانه بود، زیرا هیچ عجله و شتابی در کار نبود و فرصت کافی داشتیم، تا آنچه حائز اهمیت است، بیان نماییم. دکتر میلانی و من هر دو احساس کردیم که دکتر مصدّق در بیانات و نیّت خود صادق است. او در موقع خداحافظی شخصاً تا درب اتاق ما را مشایعت کرد و دست ما را با گرمیفشرد.
عصر جمعه به دکتر میلانی تلفن کردند که به آپارتمان دکتر مصدّق برود. چون هدیه محفل ملّی آمریکا رسیده بود. به دکتر میلانی دادم، تا آن را همراه ببرد. دکتر میلانی ابتدای ورود هدیه را به دکتر مصدّق تقدیم کرد. نخستوزیر بینهایت خوشحال شد که یک آلبوم چرمی زیبا حاوی عکسهای داخلی و نمای خارجی معبد [بهائیان در شهر شیکاگو] آمریکا و گزارش پیوست آن را که حاکی از مظالم و ستمهای بسیاری بر بهائیان ایران بود، به ایشان تسلیم کرد.
دکتر مصدّق گفت: «از بازداشت بهائیان یزد اطلّاع دارد، چون تیمسار سرلشکر علائی او را ملاقات کرده و به او گزارش دادهاند که با بهائیان با عدالت رفتار نمیشود». نخستوزیر اظهار داشت که: «مایل است در ایران به بهائیان کمک کند، امّا نامهی محفل ملّی آمریکا که حاکی از توسعه و نفوذ دیانت بهائی است، مورد علاقهی او نیست. آنچه او احتیاج دارد، این است که روی کاغذ مارکدار محفل ملّی، یک نامهی رسمی بنویسیم و برای کمک به برادران بهائی ما که در ایران در معرض اذیّت و آزار قرار دارند، دادخواهی کنیم و ذیل آن نامه را مهر و امضاء نماییم، تا ایشان بتوانند، برای کمک به بهائیان ایران، مورد استفاده قرار دهد».
حتّی نخستوزیر با صراحت گفت: «در آخر این نامهی رسمی بنویسید: «جای بسی شگفتی است در کشوری که دارای تمدّن باستانی و قانون اساسی است و تمام افراد در برابر قانون دارای حقوق مساوی هستند، متأسّفانه با بهائیان خلاف قانون رفتار میشود.» نخستوزیر تأکید کرد که این موضوع باید کاملاً محرمانه بماند، وگرنه دست او بسته خواهد شد.
نخستوزیر از دکتر [ فضلی] میلانی سئوال کرد و تعداد محصلین بهائی را در آمریکا جویا شد. دکتر میلانی پاسخ داد تعداد آنها قلیل است، در حدود 10 الی 15 نفر میباشند. دکتر میلانی و من از پیدا شدن چنان فرصتی گرانبها که همزمان با سالگرد تولّد حضرت اعلی [سیّد علیمحّمد باب] بود، بینهایت شاکر و امیدواریم که این پیش آمد طلیعهی دوران اجرای عدالت و آزادی برای برادران بهائی ما در ایران باشد.
تحليل بهرام چوبينه از ديدار مصدق با نمايندگان محفل بهائيان آمريكا
بهرام چوبينه در «دكتر محمد مصدق وبهائيان» پس از درج گزارش محفل بهائيان آمريكا از ديدار با نخست وزير ودر تحليل آن آورده است:
برمبنای گزارش بهائیان آمریکا، «ملاقات رسمی» نخستوزیر ایران دکتر محمّد مصدّق در فضای «بسیار دوستانه» انجام گرفته است. دکتر محمّد مصدّق به درستی میداند که «ستمهای وارده بر بهائیان» به دوران نخستوزیری او مربوط نمیشود و «امیدوار است» در آینده این ستم و آزار «تکرار نشود» و به بهائیان «قول» میدهد، «تا آنجا که بتواند از کمک به بهائیان دریغ ننماید و از هر فرصتی برای اجرای عدالت استفاده» نماید. دکتر مصدّق به تصدیق نمایندهی بهائیان آمریکا« در بیانات و نیّت خود صادق است» او نخستوزیر یک کشور مسلمان، ولی از همه مهمتر نخستوزیر یک کشور مشروطه با قانون اساسی مدوّن است.
بهائیان آمریکا که «از تعقیب و اذیّت و آزار بهائیان در ایران نگرانند»، اکنون خوشحالند از اینکه فرصتی به دست آوردهاند، تا اضطراب و دادخواهی خود را با شخص نخستوزیر ایران، که آن زمان محبوبیت و اشتهار جهانی داشت، در میان گذارند. ظاهراً آنان اشارهای به بهائیان زندانی در یزد و ماجرای قتلهای ابرقو میکنند و دکتر مصدّق در پاسخ آنان میگوید: «از بازداشت بهائیان یزد مطلّع هستم»، زیرا یکی از بهائیان ایران تیمسار سرلشکر علائی او را ملاقات کرده و به او گزارش دادهاند که با بهائیان با عدالت رفتار نمیشود.
خواندنی آنکه نماینده بهائیان آمریکا در گزارش خود تأیید و تأکید میکند که دکتر مصدّق صادقانه به آنان پیشنهاد داده است، نامهای رسمی به او بنویسند و بلافاصله، بیپرده و روشن گوشزد میکند، که مبادا نامهای که حاوی تبلیغات دین بهائی باشد و یا «حاکی از توسعه و نفوذ دیانت بهائی»، برای او بنویسند، زیرا چنین نامهای ـ به تصدیق نمایندگان بهائیان آمریکا ـ مورد علاقهی او نیست. آنچه او احتیاج دارد، این است: «برای کمک به برادران بهائی ما که در ایران در معرض اذیّت و آزار قرار دارند، دادخواهی کنیم و ذیل آن نامه را مهر و امضاء نماییم، تا ایشان بتوانند، برای کمک به بهائیان ایران، مورد استفاده قرار دهند.»
دکتر محمّد مصدّق، رهبر نهضت ملّی ایران، آنچنان صمیمی و صادق است که علّت و انگیزهی توصیههای خود را در کمال روشنی بیان میکند و به نمایندگان بهائیان یاد میدهد چه جملاتی را در «روی کاعذ مارکدار محفل ملّی [بهائیان آمریکا]» و بهصورت «یک نامهی رسمی» برای «دادخواهی» به او بنویسند و به آنان گوشزد میکند در آخر این نامه رسمی بنویسید:
«جای بسی شگفتی است، در کشوری که دارای تمدّن باستانی و قانون اساسی است و تمام افراد در برابر قانون دارای حقوق مساوی هستند، متأسّفانه با بهائیان خلاف قانون رفتار میشود.»
نمایندگان بهائیان آمریکا در آخر خشنود از یکرنگی و صمیمیت دکتر مصدّق «از احساسات دوستانهی او عمیقاً تشکّر نموده»، به دکتر محمّد مصدّق میگویند: «بهائیان برای سلامتی شما دعا میکنند». این گفتگو و دادخواهی در چنین فضایی از صفا و صمیمیت پایان میگیرد و نمایندگان بهائیان آمریکا با احساسی امیدوار به آینده با دکتر محمّد مصدّق نخستوزیر ایران وداع میکنند و خواندنی آنکه ایشان نخستوزیر ایران، بهائیان را «در موقع خداحافظی شخصاً تا درب اتاق مشایعت کرد و دست [ آنان] را با گرمی فشرد.»
نامهای که به توصیه دکتر محمّد مصدّق بر «روی کاغذ مارکدار محفل ملّی» آمریکا میباید نوشته میشد، سه روز بعد به سفارت ایران در واشنگتن رسانده شد. در این نامه بهائیان شرح مشروحی از «بهائیستیزی» و قتلعام بهائیان در سراسر ایران در سالهای دهه بیست میدهند و نخستوزیر ایران را به دادخواهی میطلبند. این نامه تنها یک «دادخواهی» و شرح «مظالم ملاّیان» نیست، بلکه گزارشی است سراسر غمبار علیه دولت و جامعهای که حقوق فردی و اجتماعی اقلیّتهای دینی و قومی را نادیده میگیرد.
روايت حجتالاسلام والمسلمين محمدتقي فلسفي از رويكرد مصدق به بهائيان ايران
خطيب نامدار معاصر مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدتقي فلسفي درخاطرات خويش، روايتي از ديدار با دكتر محمد مصدق در موضوع بهائيان را نقل كرده است كه با روح گفتههاي او درآمريكا، تطابق كامل دارد وگرايش مذهبي وسياسي او در برابر اين نحله را كاملا روشن مي سازد:
«بعد از اینکه مصدق نخستوزیر شد، در همان سال اول نخستوزیری، دو بار با وقت قبلی به ملاقات او رفتم. بار اول روزی بود که من [به همراه چند تن از علما] به منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ – فلسطین کنونی – رفتیم. او روی تخت خواب دراز کشیده و زیر پتو بود و ما هم روی صندلی نشسته بودیم.
مصدق با تعجب گفت: «شما هر روز برای نماز به مسجد میروید؟» گویی آنطور که باید و شاید، چندان از کم و کیف برگزاری نماز جماعت در مساجد کشور وقوف و آگاهی نداشت، زیرا این جمله پرسشی را دکتر مصدق بهصورت جدّی در حضور خود من گفت.
عجیبتر از این استعجاب، قضیهای است که در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که بهاییها در شهرستانها مسئلهساز شده بودند و قدرتنمایی میکردند. به امر حضرت آیتالله العظمی آقای بروجردی وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روی تخت خواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم:
«شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الآن بهاییها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کردهاند؛ لذا مرتباً نامههایی از آنان [یعنی از مردم مسلمان] به عنوان شکایت به آیتالله بروجردی میرسد. ایشان لازم دانستند که شما در اینباره اقدامی بفرمایید».
دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخرآمیزی، قاه قاه و با صدای بلند خندید. گفت: «آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند!». این پاسخ برای من بسیار شگفتآور بود؛ زیرا اگر سؤال میکرد فرق بین بهایی و مسلمان چیست؟ برای او توضیح میدادم، اما با آن خنده تمسخرآمیز و موهن دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند.
لذا سکوت کردم و موقعی که به محضر آیتالله بروجردی رسیدم و این جمله را گفتم، ایشان نیز به حالت بهت و تحیّر پیام وی را استماع کرد.»