صادر اول چیست
صادر اول چیست
فهرست این نوشتار:
حقيقت محمديه (صادر اول)
پرسش 22 . منظور از «صادر اول» چيست؟ ارتباط پيامبر (صلی الله علیه وآله) با اولين صادر و اولين مخلوق عالم چگونه است؟
قرآن، روايات، ادعيه و زيارات حكايت گر آن است كه اولين مخلوق خدا، انسان كامل بوده كه بر وجود گرامى حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) و اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) منطبق است. در اينجا به مهم ترين زواياى اين مسئله اشاره مى شود:
يك. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و عترت طاهره او اولين مخلوق
تركيب بدنى هر انسانى ـ به مقتضاى اينكه يك تركيب مادى است ـ در مسير زمان بوده و يك موجود زمانى است و در قطعه اى از زمان، تحقق مى يابد. قبل از آن زمان، وجود نداشته و بعد از آفرينش عوالم وجود (آسمان، زمين و موجودات ديگر) است. همچنين معلول يك سلسله اسباب و علل بوده و داراى تركيب مادى مخصوصى است كه در شرايطى خاص، وجود مى يابد و قابليت و استعداد تجلّى روح خدا و دميده شدن آن را پيدا مى كند. پس به نقطه اى مى رسد كه روح خدا، به آن دميده شده و در آن ظهور مى يابد و به آن تعلّق مى گيرد.
آنچه به اين تركيب مادى نهايى و متأخر تعلق مى گيرد و در آن جلوه گر مى شود؛ قبل از زمان و مكان و پيش از همه عوالم وجود و آفرينش آسمان ها و زمين و موجودات ديگر است.
چنان كه «روح خدا»، پيش از همه مخلوقات ديگر وجود داشته است و هر وقت تركيب صالح مادى و مستعد را بيابد، در آن مى تابد.
حال روشن مى شود آن دسته از روايات كه بيانگر صادر نخستين و مخلوق اوّل بودن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمه هدى (علیهم السلام) است، هيچ منافاتى با ظهور «مخلوق اوّل» در بدن و تركيب مادى خاص، در زمان و مكان معيّن ندارد؛ زيرا حقيقت آنان، همان «مثل اعلا» است كه قبل از همه مخلوقات وجود داشته و در زمان معين و مكان خاص، در بدنى مخصوص تجلّى كرده است. در روايات گوناگونى، مخلوق اوّل بودن رسول خدا و ائمه اطهار بيان شده است:
الف. اميرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «ان اللّه خلق نور محمد (صلی الله علیه وآله) قبل المخلوقات…»[130]؛ يعنى، اولين مخلوق نور رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود.
ب. جابر گويد: به رسول خدا عرض كردم: اولين مخلوق چه بود؟ آن حضرت فرمود: «نور نبيك يا جابر خلقه الله ثم خلق منه كل خير…»[131]؛ «نور نبى تو است و سپس از او هر خيرى خلق شد».
ج. امام رضا (علیه السلام) به نقل از پدران خود مى فرمايد: «انّ اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا…»[132]؛ «نخستين چيزى كه خداى متعال خلق فرمود، ارواح ما است».
به هر حال رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) ، هر چند به لحاظ «بدن مادى»، از لحاظ «زمانى» متأخر از مخلوق اول اند؛ ولى از نظر رتبه وجودى و حقيقت روحى، نخستين مخلوق اند.
لا جرم گفت آن رسول ذو فنون
رمز نحن الآخرون السابقون[133]
در اين رابطه توجه به چند نكته بايسته است:
1ـ1. نور معصومان از نور خداوند است؛ در زيارت جامعه مى خوانيم: «و انتجبكم لنوره»؛ «خداى متعال شما را براى نور خود برگزيد»؛ «و نوره و برهانه عندكم»؛ «نور و برهان حق نزد شما است» و «السلام على الائمة الدعاة و… صراطه و نوره و برهانه»؛ «سلام بر امامان بزرگوارى كه دعوت كننده به سوى خدا… و صراط او، نور او و برهان او هستند». در عبارت دوم گفته مى شود: نور حق در نزد شما است و در عبارت سوم خود آنان را نور حق مى گوييم.
1ـ2. نور معصوم، اولين مخلوق؛ در روايات، اولين مخلوق و نخستين صادر، نور رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و سيزده معصوم دانسته شده است. آن حضرت مى فرمايد: «اوّل ما خلق الله، نورى»؛ «نخستين چيزى كه خداوند خلق كرد، نور من بود».[134] خداى سبحان به پيغمبرش دستور مى دهد كه: «بگو من اولين مسلمانم»[135].
از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: شما قبل از آنكه آسمان ها و زمين خلق شوند، كجا بوديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: «كنّا انوارا حول العرش نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة …»؛ «انوارى بوديم حول عرش و مشغول تسبيح و تقديس خدا بوديم تا اينكه خداى متعال ملائكه را خلق فرمود…».[136]
در روايتى آمده است: «يا جابر! انّ اللّه اول ما خلق خلق محمدا و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيدا بروح واحد و هى روح القدس …» ؛ «[امام باقر (علیه السلام) فرمود:] اى جابر! نخستين مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مى گويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدن هاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود…».
روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اينكه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مى باشند. اين روايت با صراحت كامل مى فرمايد: آنان بدن هاى نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از: «روح القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (بدن هاى نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود.
اينكه در زيارت جامعه مى خوانيم: «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»؛ اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نورند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى، با همديگر وحدت و اتحاد دارند.[137]
چون مرا ديدى خدا را ديده اى
گرد كعبه صدق برگرديده اى
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپندارى كه حق از من جداست
چشم نيكو باز كن در من نگر
تا نبينى نور حق اندر بشر[138]
1ـ3. نور معصوم، جسم مستعد مى خواهد؛ «نور معصوم»، نخستين مخلوق و قبل از همه مخلوقات ديگر موجود بوده است و هر وقت ماده ـ با تركيب و استعداد خاص ـ خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذيرش آن، در برابر آن قرار گيرد، در آن تجلّى مى كند.
نور يابد مستعد تيز گوش
كاو نباشد عاشق ظلمت چو موش[139]
از اين رو جسم معصومان (علیهم السلام) ، بدن ويژه اى است كه توان تحمّل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى كه «نخستين و برترين مخلوق» است. اين جسم بايد قابليت و كشش آن همه عبادت ها و سيرها را داشته باشد؛ تا اين نور در آن تجلّى كند. بر اين اساس جسم آنها نيز از نور است.
جسمشان را هم ز نور اسرشته اند
تا ز روح و از ملك بگذشته اند[140]
دو. نام هاى متعدد مخلوق اول
در متون اسلامى و روايات، اولين مخلوق يك چيز مشخص و معيّن بيان نشده است و حقايق ـ به ظاهر مختلف و موجودات متعدد ـ به صورت اولين مخلوق مطرح گشته اند؛ براى مثال گاهى اولين مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نيز «نور محمد (صلی الله علیه وآله) » و «انوار معصومين (علیهم السلام) ». امّا بايد توجه داشت كه اين از باب اختلاف در كلام و در بيان حقيقت نيست؛ بلكه به جهت ظهور و جلوه هاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظ ها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلاً به لحاظ اينكه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد كمالات و صفات كمالى مبدأ متعال است، «ن»[141] ناميده مى شود و به اعتبار اينكه همين مخلوق اول، واجد همه كمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورت ها و حقايق وجود است، «قلم» گفته مى شود. همچنين صورت تفصيلى اين مخلوق ـ كه همه كمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و عوالم وجود است ـ «لوح» ناميده مى شود.
همچنين به لحاظ اينكه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعيّن ها و جلوه ها، از هر رنگ و تعيّن پاك است و تجلّيات او، در هر كدام از تعيّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعيّن و جلوه اى است، «روح» مى باشد. به لحاظ اينكه مخلوق اول، با اين صورت و در رتبه اصلى خود، همه كمالات وجودى مبدأ را واجد است و در اين مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مى گيرد و جمال و جلال او را نشان مى دهد، «روح خدا» ناميده مى شود. به لحاظ قدس و طهارت از نقايص وجودى، «روح القدس» گفته مى شود و به جهت اينكه در وجود رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) و معصومين (علیهم السلام) ظاهر گشته و تجلى نموده است و عين حقيقت آنان مى باشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومين» است.
بنابراين، نام هاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظ ها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نبايد تصور كرد كه مخلوق اول، چند چيز «مختلف الحقيقة» است[142].
سه. انحصار مخلوق اول در پيامبر و امامان (علیهم السلام)
بر اساس آيات قرآن و روايات، مصداق حقيقى مخلوق اول و روح خدايى، تنها حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) و عترت طاهره آن حضرت است. ازاين رو هر چند پيامبران ديگر، انسان كامل اند؛ ولى اين كامل بودن، با واسطه و ميانجى گرى رسول خدا و نور عترت طاهره بوده است. از اين جهت نبى خاتم و خاندان آن حضرت، از پيامبران ديگر كامل تراند؛ زيرا آنان بدون واسطه مشمول اين عنايت الهى و مخلوق اوّل بوده اند و انبياى ديگر با وساطت آنان، از مرتبه كمال انسانى برخوردار شده اند.
براى اثبات اين امر، شواهد گوناگونى وجود دارد كه به دو مورد از آنها اشاره مى شود:
1. خداى سبحان به پيامبر (صلی الله علیه وآله) دستور مى دهد كه: «بگو من اولين مسلمانم»[143] و حال آنكه به هيچ پيامبرى چنين دستورى داده نشده است. مقصود از «اول المسلمين»، اوّليت ذاتى يا رتبى است، نه زمانى و تاريخى؛ زيرا اگر اوليت زمانى بود، هر پيغمبرى نسبت به قوم خويش «اول المسلمين» بود. پيامبران پيشين نيز به طريق اولى مى توانستند مصداق اين اوليت باشند. حال آنكه خداوند مى فرمايد: «بگو من اولين مسلمانم». اين امر نشان مى دهد كه حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) ، اولين صادر يا اولين ظاهر و يا اولين مخلوق است؛ يعنى، در رتبه وجودى آن حضرت، هيچ كس قرار ندارد.[144]
2. اين مطلب در جاى خود به اثبات رسيده كه هر فيضى كه از جانب خداى سبحان نازل مى شود، با حفظ ترتيب درجات است؛ چنان كه هر فيضى هم كه به سوى خداى سبحان رجوع مى كند، به ترتيب درجات است. از اين رو، نخستين فيض در «قوس نزول»، آخرين فيض نيز در «قوس صعود» خواهد بود. بر اين اساس از آنجا كه قرآن كريم، رسول خدا را خاتم پيامبران دانسته است[145] و روايات، وجود مقدس نبى اكرم (صلی الله علیه وآله) را نخستين كسى مى داند كه در قوس صعود به لقاى خداوند بار مى يابد.
«انا اول وافد على ربّى»[146]، مى توان چنين نتيجه گرفت كه مخلوق اول، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است و او واجد همه مزاياى مشترك و مزاياى فرد فرد پيامبران و بعضى از خصايص ويژه است كه آنان فاقد آن بوده اند. اين نوع آيات و روايات، همچنين بيانگر اين حقيقت است كه تا روز قيامت، احدى بهتر از پيغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زيرا آن حضرت انسان كاملى است كه اگر ميليون ها سال نيز بگذرد، كامل تر از او نخواهد آمد و اگر كامل تر از ايشان يافت مى شد، حتما او به مقام خاتميّت مى رسيد؛ نه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) . چون تالى باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ يعنى، چون كسى جز رسول خدا به خاتميت نرسيده است، مشخص مى شود كه كامل تر از آن حضرت نيز وجود ندارد. به همين جهت از معصومان (علیهم السلام) ، نقل شده است: «ما حالاتى داريم كه نبى مرسل و ملك مقرب هم به آن راه ندارند»[147] و اين كلامى متين است؛ زيرا كسى كه در «قوس نزول»، اولين فيض و در «قوس صعود» آخرين و كامل ترين آن است؛ نه نبى مرسل و نه ملك مقرب به مرحله او راه مى يابد.[148]
منتهى در عشق چون او بود فرد
پس مر او را زانبيا تخصيص كرد
گر نبودى بهر عشق پاك را
كى وجودى دادمى افلاك را[149]
با اثبات اين نكته كه نور حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) و عترت طاهره، مخلوق اول و مثل اعلا و روح خدايى اند، ويژگى هاى انسان كامل، براى وجود اين عزيزان نيز به اثبات مى رسد؛ از جمله اينكه:
1. رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) ، جانشين خداوند متعال اند[150]؛
2. آنان مجارى فيض و اركان عالم هستى اند[151]؛
3. آنان مظهر اراده خداوند متعال و ولىّ او هستند: «قلوبنا اوعية لمشية الله»[152]؛
4. آنان اسماى حسناى الهى اند: «نحن و الله الاسماء الحسنى»[153]؛
5. آنان صراط مستقيم اند: «إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»[154]؛ «نحن الصراط المستقيم»[155] و «انا صراط الله»[156]؛
6. ميزان اعمال و قسط اند: «نحن الموازين القسط»[157] و «ميزان الاعمال»[158]؛
7. كلمات تامه الهى اند: «نحن الكلمات التامات»[159]؛
8. مظهر و نشان خدايند: «ما لله آية اكبر منّى»[160]؛
9. بر تمام كائنات، حاكميت تكوينى و احاطه وجودى دارند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شاهد كل است[161] و ائمه (علیهم السلام) نيز اين چنين هستند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: «فلم يفتنى ما سبقنى و لم يعزب عنى ما غاب عنى ابشّر باذن الله و اودى عنه، كل ذلك من الله مكنى فيه بعلمه»؛ «گذشته را از دست نداده، آينده هم بر من پوشيده نيست. به اذن خداوند مژده خوشى ها را مى دهم و از طرف خداوند به انجام دادن آنها مى پردازم. همه اينها از خداوند است كه مرا با علم خود به آن كارها توانا ساخته است»[162].
10. اشراف به ارواح انسان ها: «و ارواحكم فى الارواح و نفوسكم فى النفوس»[163] و «فخلق الله من انفاسها ارواح الاولياء و الشهداء و الصالحين»[164].
11. قرآن كريم در معيت ايشان است: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ»[165]. نور كه همان قرآن است، با رسول خدا نازل شده است؛ نه اينكه آن حضرت با قرآن نازل شده باشد.
با توجه به حقيقت انسان كامل و ويژگى هاى حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) و عترت طاهره آن حضرت، اذعان خواهيم كرد كه تنها مصداق حقيقى «انسان كامل»، وجود مطهّر و نورانى آن انسان هاى متعالى است.
هست اشارات محمد المراد
كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
صد هزاران آفرين، بر جان او
بر قدوم و دور فرزندان او
آن خليفه زادگان مقبلش
زاده اند از عنصر جان و دلش
گر ز بغداد و هرى و يا از رى اند
بى مزاج آب و گل، نسل وى اند
شاخ گل هر جا كه رويد، هم گل است
خم مل هر جا كه جوشد، هم مل است
گر ز مغرب بر زند خورشيد سر
عين خورشيد است، نه چيز دگر[166]
چند تذكر براى راهيابى به حقيقت محمدى (صلی الله علیه وآله) :
يكم. از آنجا كه روح انسان ها از روح خداوند است؛ ولى به دليل عبور از عوالم گوناگون و دميده شدن در بدن مادى، تيرگى ها، ظلمت ها و رنگ ها را مى پذيرد «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ»[167] مى توان با رياضت شرعى و تهذيب نفس، در برگشت به سوى اصل خود، اين حجاب ها، ظلمت ها و تيرگى ها را كنار زند و با نزديك ساختن روح انسانى خود، به اصل خويش، كامل تر شود. امّا بايد توجه كرد كه اين كمال، در مراتب پايين ترى قابل تحقّق است؛ يعنى، هر چند از نظر امكان عقلى و وقوعى، در رسيدن به مبدأ اصلى و مثل اعلا شدن، مشكلى وجود ندارد؛ امّا تحقّق نخواهد يافت.
زيرا، مخلوق اول و فيض نخستين بودن در نور و حقيقت محمدى و عترت طاهره منحصر است و ديگران ـ هر چند به اين مقام بار يابند ـ باز به مرتبه وجودى آنان نمى رسند؛ انسان كاملى كه بالاصالة خليفه خداوند است، حقيقت نور محمدى (صلی الله علیه وآله) و انوار خاندان آن حضرت است. امّا انسان هاى كامل ديگر، بالعرض و به واسطه كمال و خلافت پيامبر (صلی الله علیه وآله) ، كامل و خليفه شده اند. از آنجا كه ايشان صادر نخستين اند و همه به واسطه آنان، قدم به هستى مى گذارند؛ انسان هاى كامل ـ بالواسطه و بالعرض ـ اساسا از بركت وجود ايشان هستى يافته و از عدم تا به وجود اين همه راه آمده اند.
گرچه آهن سرخ شد او سرخ نيست
پرتو عاريت آتش زنى است
گر شود پر نور روزن يا سرا
تو مدان روشن مگر خورشيد را
هر در و ديوار گويد روشنم
پرتو غيرى ندارم اين منم
پس بگويد آفتاب اى نارشيد
چونكه من غارب شوم آيد پديد؟!!![168]
دوّم. تحصيل كمالات انسانى، راهى جز برقرار كردن ارتباط معنوى با پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) ندارد؛ زيرا قرآن، پس از تشريح اين كمالات، مى فرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[169]؛ يعنى، ما آنها را به پيغمبر داديم و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اسوه و الگويى براى اين ويژگى ها است. به هر حال، براى رسيدن به اين مقام منيع، انسان بايد به كسانى كه به آن منزلت راه يافته اند، نزديك شود؛ ولايت آنان را در جان و دل بپروراند؛ به سنت و سيرت آنان معتقد باشد و عمل كند. آنان، حقيقت محمدى (صلی الله علیه وآله) و اهل بيت عصمت و طهارت و شاگردان ايشان هستند؛ زيرا انسان هاى بزرگ، انسان هاى كوچك را مطابق خود مى سازند.
خوى شاهان در رعيت جا كند
چرخ اخضر خاك را خضرا كند[170]
سوّم. براى طى كردن اين راه پر خطر و آزمون، نياز به استادى مجرب و راه طى كرده است؛ استادى كه توانايى ها، استعدادها، علايق، موانع و روحيات شخصى فرد را بداند تا راهى درست و صحيح در پيش روى او قرار دهد. بايد توجه داشت براى هر انسان، نردبانى خاص به سوى آسمان نصب شده است.
نردبان هايى است پنهان در جهان
پايه پايه تا عنان آسمان
هم گره را نردبانى ديگرست
هر روش را آسمانى ديگر است[171]
[130]. بحارالانوار، ج 57، ص 170.
[131]. الميزان، ج 1، ص 121.
[132]. بحارالانوار، ج 57، ص 58.
[133]. مثنوى، دفتر چهارم، بيت 3764.
[134]. بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7.
[135]. انعام6، ص 163.
ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30 و 31.
[136]. بحارالانوار، ج 57، ص 170.
[137]. ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 139 ـ 142.
[138]. مثنوى، دفتر دوم، ابيات 2247 – 2249.
[139]. مثنوى، دفتر پنجم، بيت 25.
[140]. مثنوى، دفتر سوم، بيت 8.
[141]. «ن والقلم و ما يسطرون» ؛ قلم 68، آيه 1.
[142]. انسان و خلافت الهى، ص 125 و 126.
[143]. انعام 6، آيه 163.
[144]. ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30.
[145]. احزاب 33، آيه 40.
[146]. بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.
[147]. همان، 79، ص 343.
[148]. تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 53 و 24؛ ج 9، ص 233.
[149]. مثنوى، دفتر پنجم، ابيات 2738 و 2739.
[150]. ر.ك: نهج البلاغه، حكمت 147؛ محمدى رى شهرى، اهل البيت فى الكتاب و السنة، دارالحديث، قم: چاپ اوّل، 1375 ش، ص 130، ح 186 و 188.
[151]. اهل البيت فى الكتاب و السنة، ص 152، ح 258.
[152]. بحار الانوار، ج 25، ص 337.
[153]. همان، ج 91، ص 6.
[154]. زخرف 43، آيه 43.
[155]. الغدير، ج 2، ص 312.
[156]. بحارالانوار، ج 8، ص 70.
[157]. همان، ج 68، ص 226.
[158]. مفاتيح الجنان، زيارت اميرالمؤمنين (علیه السلام) .
[159]. بحارالانوار، ج 5، ص 9.
[160]. همان، ج 23، ص 206.
[161]. نساء 4، آيه 41.
[162]. به نقل از: سيديحيى يثربى، فلسفه امامت، وثوق، قم: چاپ اوّل، تابستان 1378 ش ص 85 و 86 ؛ كلينى، كافى، ج 1، ص 197، تحقيق على اكبر آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ 1382.
[163]. فرمايش امام هادى (علیه السلام) در زيارت «جامعه كبيره».
[164]. الميزان، ج 1، ص 121.
[165]. اعراف 7، آيه 157.
[166]. مثنوى، دفتر ششم، ابيات 174 ـ 179.
[167]. تين 95، آيات 2 ـ 4 و 5.
[168]. مثنوى، دفتر اول، ابيات 3261 ـ 3264.
[169]. احزاب 33، آيه 21.
[170]. مثنوى، دفتر دهم، بيت 2820.
[171]. همان، دفتر پنجم، ابيات 2556 و 2557.
- منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، راهنماشناسى، مؤلف محمدرضا كاشفى.