شیطان و جادو در عرفانهای جدید
امروزه اگر از سر تصادف کسی در طلب رسیدن به قدرتهای ماورایی برآید و بخواهد کشف و شهود را تجربه کند او را به افسون و جادو سوق میدهند یا تسخیر طبیعت را پیش میکشند و یا ارتباط با ارواح و جن را پیشنهاد میکنند و یا اصلاً راهی را فراروی او قرار میدهند که اصولاً خدا به عنوان قدرت مغلوب و شکست خورده معرفی میشود و «غلبه شرارت و پلیدی بر نور و نیکی» به عنوان اصل مسلّم عنوان میشود
نیم نگاه
عرفانهای نوظهور برای برخی جوانان جاذبه دارد و احساس آرامش و انرژی مثبت میکنند، اما من اطمینان ندارم و در قلبم تردید دارم. خواستم درباره این گونه عرفانها برایم توضیح دهید.
این روزها در کشور ما نیز «بازار واردات» عرفانها تا حدودی گرم است. عرفانهای شرقی مانند بودا، سای بابا و عرفانهای غربی مثل: اشو، کوئیلو، اکنکار و عرفان سرخپوستی و گروهی محصول داخلاند مانند: صوفیان گنابادی، نعمتاللّهی، عرفان حلقه و…
تنوّع معنویتخواهی جدید بهگونهای است که «میلتون» – محقّق ادیان جدید- از 2000 فرقه جدید معنویتگرا، فقط در آمریکا نام میبرد.
تأسفبارتر اینکه به نام معنویتخواهی، «جدایی دین از عرفان» و تفکیک «دیانت از معنویت» را شعار میدهند و نه فقط دیانت که گاهی ارتباط معنویت با خداگرایی هم انکار میشود.
پارهای از عرفانها، خاستگاه دینی دارند، مانند: عرفان مسیحی و پارهای دیگر انسانگرا محسوب میشوند، مثل: بودیسم، هندویسم و… پارهای طبیعتگرا هستند مانند: شَمَنیسم، اما هر کدام به نوعی «بیراهه» رفتهاند.
امروزه ایدهای ماورائی با نام «قانون جذب» نیز رواج یافته است. با «فرضیه راز» همه چیز را در تصویرسازی ذهنی خلاصه میشود؛ در حالی که در اعمال دینی؛ قصد، قول و فعل هر کدام سهمی در عمل دارند.
به اعتقاد منادیان جذب، آداب دینی از این نظر مهم و قابل توجهاند که میتواند به فکر تمرکز دهد، نه از این جهت که ارتباط با خالق است و روحبخش است! دعا چون مقدمه تجسّم و تمرکز است در نگاه آنها اهمیت پیدا میکند، نه چون خودش ابزاری مستقل در خدمت تعالی انسان است. ایشان دعا را تنها راهی برای تجسّم خواستهها و تمرکز فکر میدانند و ارتباط معنوی با پروردگار را نادیده میگیرند.
معنویتهای تک بُعدی
از معنویتهای کهن که بگذریم، کلیدیترین نکته درباره جنبشهای معنوی جدید این است که این جریانها نیامدهاند که به داد فطرت حقیقتخواهی و خداطلبی انسان برسند، بلکه آمدهاند تا بشر خسته از زندگی ماشینی را آرام کنند و روان ناآرام او را تسکین دهند. به عبارتی آمدهاند تا انسان مُدرن را با فرهنگ و تمدن جدید غربی سازگاری دهند و تحمّل او را برای پذیرش وضع موجود بالا ببرند. بنابراین در این بازار «یافتن حقیقت» اهمیتی ندارد بلکه «تحصیل آرامش» مهم است و همه برنامههای به ظاهر معنوی و آیینها و آدابها برای «حلّ مشکلات موجود» طراحی شدهاند نه برای تکامل و رشد.
«دالایی لاما» در جواب این سؤال که «بزرگترین آرزویتان چیست؟» میگوید «خوراکی خوش و خوابی «وین دایر» در دستوری خطرناک، به ظاهر صلح را تبلیغ میکند. اما مخالفت با جنگ و ترور را ضدمعنویت میخواند و میگوید: «به جای اینکه علیه تروریسم و جنگ ابراز انزجار کنید، طرفدار صلح باشید … اگر شما علیه چیزی باشید و با آن دشمنی نمایید، نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست… علیه هر چیزی که بایستید همان چیز علیه شما خواهد ایستاد…»[48].
وین دایر به نام «عرفان»، شعار «حمایت از صلح، نه مخالفت با جنگ و ترور» سر میدهد! به نظر شما کدام گروه از این عرفان سود خواهد برد؟ مستضعفین یا چپاولگران؟! روشن است که این عرفان به سود صهیونیست جهانی و حامیان غربی آن ایفای نقش خواهد کرد.
مدیتیشن
در بسیاری از عرفانها عملی به نام مدیتیشن مطرح است که در راستای آرامش بخشی به مخاطب به کار گرفته میشود. مدیتیشن مدلها و فرمولهای مختلف دارد و از هر کدام تأثیر خاصی انتظار میرود و اساتید مدیتیشن هر کدام را با هدف خاصی توصیه میکنند. امروزه آن چه در مدیتیشن و مراقبه هندی مطرح است، «ذهنگرایی» است. آنچه در فرایند ذهن محوری نقص محسوب میشود «تکنگری» است. از آنجا که در مدیتیشن و خلوتگزینی هندی، باید با تمامی افکار و خیالات مزاحم، عادی برخورد کرد و فقط شاهدِ رفت و آمد افکار بود و به عملیات نظاره، بسنده نمود؛ نظارهگر باید همه چیز را غیرواقعی ببیند و همه امور را با خود بیگانه فرض کند و با «عینک وهم» به همه چیز بنگرد، چرا که اگر قرار باشد با اخبار و رویدادها، جدی برخورد کرد و حساسیت به خرج داد؛ در آن صورت «نظارهگری محض» اتفاق نمیافتد. هرچند آن چه از ناحیه شاهد اتفاق میافتد، «بیتفاوتی» در برابر پدیده های خارجی است، اما در حقیقت، دادن رأی موافق به هر چیزی است که در عالم خارج اتفاق میافتد. چرا که ناظر قصد مقابله با هیچ چیزی را ندارد و خوب و بد همه میآیند و میروند و او فقط باید خود را دور نگه دارد و خویشتن را در معرض قرار ندهد. نتیجه چنین تعاملی با واقعیات دنیای خارج، دادن رأی ممتنع به همه چیز و کنار کشیدن از هرگونه رفتار اصلاحی در عرصه اجتماع است. روشن است آن چه با این توصیف در نهایت رقم میخورد؛ «عدم احساس مسئولیت» در برابر دیگر انسانها و از بین رفتن «روح همدردی» با دیگران است.
تک محوری در عرفان ساحری که به خاطر توجه ویژه به نیروهای طبیعت «عرفان طبیعتگرا» نام گرفته است، به گونه ای پررنگ مطرح است. دستاورد این آیین فراموش کردن آن دسته از قوای معنوی انسان است که مستقیم با طبیعت و کشف طبیعت ارتباط پیدا نمیکند. یعنی تنها آندسته از گرایشهای معنوی انسان که میتواند به طور مستقیم در وحدت با طبیعت و تسلط بر نیروهای طبیعی و فوق طبیعی به کار آید در عرفان ساحری مورد توجه است و دیگر گرایشهای ماورایی انسان حتی مورد اشاره هم قرار نمیگیرد از همینروی مفاهیمی مانند عشق، محبت، خدمت به مردم، عبادت و مراقبه که در دیگر عرفانهای نوظهور صفحات و اوراق زیادی را به خود اختصاص داده است در عرفان ساحری فراموش شدهاند و همه فضایل روحی در آیینهای جادویی و نگرشهای آمیخته با اوهام خلاصه می شود.
شیطان و جادو در عرفانهای جدید
امروزه اگر از سر تصادف کسی در طلب رسیدن به قدرتهای ماورایی برآید و بخواهد کشف و شهود را تجربه کند او را به افسون و جادو سوق میدهند یا تسخیر طبیعت را پیش میکشند و یا ارتباط با ارواح و جن را پیشنهاد میکنند و یا اصلاً راهی را فراروی او قرار میدهند که اصولاً خدا به عنوان قدرت مغلوب و شکست خورده معرفی میشود و «غلبه شرارت و پلیدی بر نور و نیکی» به عنوان اصل مسلّم عنوان میشود و بالاتر اینکه میگویند: لازم است تسلیم قدرت غالب (شیطان) شد تا بتوان از قدرتهای شگرف شیطان و نیروهای معنوی او در جهت تسلیم دیگران و پیشبرد اهداف خود سود جست.
جادو به گونهای پررنگ در معنویتهای نوین مطرح است. سنت جادوگری از سنتهای کهن است که ریشه در رویارویی با آیینهای توحیدی دارد. در قرآن این عمل مورد نکوهش قرار گرفته و در روایات شیعی در مرتبه انکار خدا از آن یاد شده است. در مسیحیت از جادوگری به عنوان نوعی کفر نام برده شده است. این عمل هرچند میتواند واقعی باشد اما بهرهای از حقیقت (اثر تربیتی و تعالیبخش) ندارد.
در تلمود، گنجینه دینی کهن یهود، جادوگر مجرم و محکوم است؛ زیرا که از اوامر تورات می گذرد در حالیکه شعبده باز با وجودی که تأیید نمیشود مجرم نیست[49] و هر نوع سحر و جادو و فالگیری به شدت تقییح و محکوم شده است[50] تا جایی که در تلمود، جادوگری از اعمال مخصوص بتپرستان شده است؛[51] لکن با همه تلاشهایی که از جانب پارهای از علمای یهود برای از میان بردن سحر و جادو به عمل آمد، این خرافات در بین مردم عوام در یهود نفوذ کرد.[52]
در آیههای 10 و 20 از فصل هجدهم سفر تثنیه، صورتهایی از اعمال سحر و جادو که میان بت پرستان آن زمان معمول بوده است، ارائه شده و تورات فرزندان اسرائیل را از چنین اعمالی منع کرده است.[53]
در عرفانهای جدید بهجای پیامبران، عارف نماهای عصر جدید قرار دارند و به جای «منجی» و «موعود» اموری مثل «جنگیر»، «جادوگر» «مرتاض» معرفی میشود. از نشانههای افول معنویت حقیقی در عصر جدید، همین بس که پائولو کوئیلو که آثارش در میان برخی کشورها مورد استقبال قرار گرفته است؛ دو کتاب درباره جادوگری به نامهای: بریدا و والکیریها دارد و و مهمترین کتاب خود یعنی کیمیاگر را به استاد جادوگریاش تقدیم کرده است و البته یک کتاب در باب روسپیگری و فاحشهگری به نام «یازده دقیقه» نگاشته است!! و با این وضعیت خود را از پیشکسوتان حوزه معنویت و عرفان میداند!!
شریعتستیزی و تولید شریعت
در عرفانهای جدید هر چند دین و مذهب و «شریعت» جایگاهی ندارد؛ اما از رفتارهای دوگانه و شگفتآور این عرفانها این است که از یک طرف احکام عبادی و عبادات رایج در ادیان را محکوم میکنند از طرف دیگر خود عبادتهای جدید و ویژه با آداب خاص به پیروان خود آموزش میدهند!! مثلاً در مکتب اکنکار شریعت کنار گذاشته میشود اما روزه روز جمعه لازم شمرده شده!! به این صورت که فرد در خانه بنشیند و از اجتماع کناره گیرد و ذهن خود را بر استاد زنده اک متمرکز کند و فقط به فکر او باشد.[54] در مرام اشو مراقبههایی با آداب خاص و اوقات خاص تبلیغ و توصیه میشود.[55]
در عرفانهای جدید هر چند مسجد و حسینیه و معبد و کلیسا را مردود اعلام کردهاند اما در عوض هر کدام به طریقی مکانی مقدس ابداع کرده!! و به عنوان «مکان عبادت» و «معبد مقدس» جایگزین نمودهاند. اشو مکانی به نام «کمون بینالمللی اشو» در پونای هند پایهگذاری کرد، سای بابا کاخی دارد به نام «آشیانه صلح برین» که در اعیاد همه ادیان، مراسمی در آن برگزار میشود و این مکان محل ملاقات و تشرف سای بابا است که پیروان وی در آنجا وی را دیدار میکنند. پیروان مکتب اکنکار هرچند مکتب خود را جهانی اعلام کردهاند و آن را فرامکانی میدانند اما معبدی مقدس در یکی از شهرهای آمریکا دارند و در آن هرساله سالروز تولد پال توئیچل (بنیانگذار این مکتب که افسر نیروی دریایی امریکا بوده است) در آن تجمع میکنند. این مکان مقدس به «معبد زرین اک» مشهور است.
لازم به یاد آوری است که پارهای از فرقهها مانند صوفیان نیز «خانقاه» را به جای مسجد برگزیدهاند!!
در نگاه عرفان ساحری نه فقط نامی از دین به میان نمیآید بلکه حتی خدا در حوزه تونال قرار میگیرد نه حوزه ناوال. حوزه تونال همان بخشی از هستی است که ناشی از خیالپردازیهای ماست و بهرهای از حقیقت ندارد.
تونال در عرفان سرخپوستی چنین توصیف میشود: «خداوند بخشی از تونال ماست – تونال همه آن چیزهایی است که فکر میکنیم دنیا از آن چیزها تشکیل شده است از جمله خداوند».[56]
دون خوان ترجیح میدهد ریشه نیروهای عالم را موجودی نمادین به نام «عقاب» معرفی میکند اما اسمی از خدا نبرد. وی و شاگردش کاستاندا از اینکه برای خدا در تأثیر و تأثرات طبیعت سهمی قائل شوند به جد اجتناب میکنند.
در بسیاری از عرفانهای جدید، به جای «حیات اُخروی» که در همه ادیان الهی بر آن تکیه شده مفهومی به نام «تناسخ» وارد شده است. تناسخ به معنی وارد شدن روح فردی که مرده است در کالید کودکی که تازه متولّد شده و یا در جسم و تن موجودات دیگر و حتّی در اشیاء بیجان. البته هیچ دلیل عقلی و روشنی بر اثبات این ایده اقامه نمیکنند و تنها به تجربیات افراد و گزارش رویاها اکتفا میشود.
تناسخ ریشه در ادیان هندی دارد و جالب این که در تمامی ادیان الهی مفهومی با عنوان رستاخیز و قیامت – که کاملاً با تناسخ ناساگار و غیرقابل جمع است – بیان گردیده است و روشن است که با پذیرش تناسخ، بهشت و جهنم و نظام حسابرسی اعمال فراموش میشود و از آن جایی که بازخواستی در کار نخواهد بود، ارتکاب هر عملی – به این علت که در زندگیهای بعدی و ادوار حیات قابل جبران است – به دور از ذهن نخواهد بود.
شیفتگی سراب!
به این اسامی دقت کنید: گفتگوی با خدا، عرفان داروی دردهای بیدرمان، معنویت رسالت نهایی شما، عرفان جدید، جریان هدایت الهی، انسان و معرفت، معنویت، خود مقدس شما و …
عناوین بالا همه اسامی بخشی از چند صد کتابی است که در چند سال اخیر به زبان فارسی ترجمه شده است. از عناوین پیداست که همه این جریانات خود را به عنوان راه کسب رضایت خدا و طریق کشف حقیقت به مخاطب معرفی میکنند. عرفانهای جدید هیچ کدام خود را دشمن خدا و مخالفِ شهود معرفی نمیکنند، بلکه اتفاقاً و دقیقاً با شعار «شهود خدا» و با آرم «معناگرایی» خود را عرضه میکنند. بنابراین نه فقط هیچ کسی احتمال دروغ یا فریب در مورد این گروهها را به ذهن خود راه نمیدهد، بلکه تصور نظام معرفتی نارسا را هم ندارد و بالاتر این که از آنجا که به عرفان دعوت میکنند، کارآمدی و کارآیی را هم از قبل در مورد این جریانات مسلم میپندارند.
از قضا بیشترین افرادی که به سراغ جریانات معنویتگرا رفتهاند، افرادیاند که عطش خداخواهی در آنها بیداد میکند و لبریز از حس پرستشاند. آن چه از جانب مخاطبین بهویژه در جوانان وجود دارد، جز یک بستر آماده که همان «نیاز به معنویت» نام دارد نیست. بنابراین اشتباه است که گمان کنیم افرادی که جذب عرفانهای جدید میشوند، افراد لاابالی و بی ارتباط با خدایند که کاری با تهذیب نفس و خودسازی ندارند.
اما آن چه مانع تحلیل و تشخیص جوانان میشود و گاهی آنها را به مرز دلدادگی میرساند «مانورهای عملی» است که بعضی از مدعیان معنویت و عرفان، به مریدان خود نشان میدهند. این قدرتنماییها همان چیزی است که از آن به کرامت یاد میشود. شیفتگی مریدان از این باب است که هرگونه قدرتی را به حساب «حقانیت» میگذارند و «قدرت روح» را به حساب «تعالی روح» میگذارند. تعالی روح جایی است که انسان در سلوک معنوی خود به سمت خدا پیش برود و قصد رضای او را بنماید. اما در قدرت روح تنها چیزی که مطرح نیست بندگی خداست و جولان دادنها همه با هدف دعوت به خود صورت میگیرد.
در بسیاری از فرقه های معنوی نام خدا هیچگاه حذف نمیشود، چرا که اساساً جذب مشتریان با همین نام آغاز شده و لازم است این شعار تا آخر باقی بماند. بنابراین این نام هم بر سر زبانها وجود دارد و هم به عنوان هدف بر آن تأکید میشود، اما تفسیری که از ارتباط با او صورت میگیرد، تفسیری است که هیچ گاه جایگاه رهبر فرقه را درنظر مریدان پایین نمیآورد و اساساً این تفسیر با محوریت رهبر فرقه کاملاً سازگار است.
بعضی از عرفانهای نوظهور، هیچ اقدام عملی برای ایجاد توانمندی روحی در اعضاء انجام نمیدهند و هیچ دستورالعملی بیرونی توصیه نمیکنند و سعی میکنند نگرش جدید ایجاد کنند؛ به این معنا که تفسیری جدید از هستی و خلقت ارائه میدهند و این تفسیر جدید چیزی نیست جز «نگاهی متفاوت به پدیدهها». بدینسان عینک جدیدی که به دیگران دادهاند، ابزار خوشبینی و خوشگمانی واقع میشود و بدون این که باعث تحول روحی و یا اصلاح رفتار شوند، حداکثر باعث رویش یک حس خوب میگردد.
پارهای از این گروهها از آن جا که به نقش جذابیت بخشی مناسک و آداب جمعی پی بردهاند، اولاً، برنامههای خود را به صورت جمعی به اجرا میگذارند و بهعلاوه این مناسک جمعی را – که همه اجزا و شرایط آن را رهبران فرقه ابداع نمودهاند – ضمن مراحلی و با شاخ و برگهای فراوان اجرا میکنند و در بعضی موارد با اوراد و اذکار همراه مینمایند.
[48] . وین دایر، عرفان ص 228
[49] . گنجینه ای از تلمود، آبراهام کهن، فریدون گرگانی، ص231.
[50]. خدا، جهان، انسان و ماشیح در آموزههای یهود، آبراهام کهن، ترجمه: فریدون گرگانی، ص232.
[51] . همان، ص 234.
[52] . همان، ص 235.
[53] . همان، ص 231.
[54]. حکمت اک، ص 4 و ص 8و7.
[55]. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور وکتاب شهامت، بخشهای آخر.
[56] . قدرت سکوت، ص 13.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .