داستان حضرت داود در قرآن و تورات
در قرآن می خوانیم که داوود(ع) پس از عجله در قضاوت قبل از شنیدن سخنان طرف دیگر، متوجه اشتباه خود شد و توبه کرد. امّا تورات علّت توبه داوود(ع) را – نستجیربالله – زنای محصنه با یک زن و به کشتن دادن شوهر او و در نهایت تصاحب آن زن می داند. عملی که نه تنها از یک پیامبر(طبق عقیده مسلمانان) سر نمی زند بلکه انجام شدنش توسط حاکمی که از عنایات الهی بهره مند است(طبق عقیده یهودیان) نیز بسیار بعید است.
داستان حضرت داود در قرآن و تورات
فهرست این نوشتار:
عظمت قرآن نسبت به تورات در بیان داوری حضرت داود(ع)
پرسش : با مقایسه قرآن و تورات در بیان ماجرای داوری حضرت داود(علیه السلام) کدامیک حق است؟
پاسخ اجمالی:
در قرآن می خوانیم که داوود(ع) پس از عجله در قضاوت قبل از شنیدن سخنان طرف دیگر، متوجه اشتباه خود شد و توبه کرد. امّا تورات علّت توبه داوود(ع) را – نستجیربالله – زنای محصنه با یک زن و به کشتن دادن شوهر او و در نهایت تصاحب آن زن می داند. عملی که نه تنها از یک پیامبر(طبق عقیده مسلمانان) سر نمی زند بلکه انجام شدنش توسط حاکمی که از عنایات الهی بهره مند است(طبق عقیده یهودیان) نیز بسیار بعید است.
پاسخ تفصیلی:
یکی از قسمت هاى تاریخى قرآن مجید، مساله داورى داود، پیغمبر بزرگ خدااست که در میان دو برادر که با هم مخاصمه داشتند انجام شد.
قرآن در سوره ص طى آیات 21 تا 25 این ماجرا را چنین شرح مى دهد:
«آیا خبر شاکیان هنگامى که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است؟! * در آن هنگام که [بى مقدمه] بر داود وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: نترس! دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده؛ اکنون در میان ما بحق داورى کن و سخن ناروا مگو و ما را به راه راست هدایت کن. * این برادر من است؛ او نود ونه میش دارد و من [تنها] یک میش دارم؛ امّا او اصرار مى کند که این را [نیز] به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است. * [داود] گفت: به یقین او با درخواست میش تو براى افزودن آن به میش هایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیارى از شریکان [و دوستان] به یکدیگر ستم مى کنند، مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ امّا عدّه آنان کم است. داود دانست که ما او را [با این ماجرا] آزموده ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد. * ما این عمل را بر او بخشیدیم؛ و او نزد ما داراى مقامى والا و سرانجامى نیکو است.».
این عین ترجمه آیات 21 تا 25 سوره ص از قرآن مجید در مورد داستان داوود و شاکیان است.
در این بخش از تاریخ زندگى داوود(علیه السلام) هیچ مطلب خلافى به چشم نمى خورد جز این که او در قضاوت کمى عجله کرد و هنگامى که یکى از آن دو برادر طرح دعوا کرد، بى آن که توضیحات برادر دوم را بشنود اظهار داشت: «برادرت بر تو ستم کرده و نمى بایست با این همه مال و ثروت چشم به یک گوسفند تو بدوزد».
اگر چه این حکم نهایى داوود(علیه السلام) نبود، ولى همین مقدار عجله در قضاوت شایسته مقام قضاوت عادلانه عموماً، و قضاوت داوود پیامبر(علیه السلام) خصوصاً نبوده و ظاهراً همین معنا بود که سبب توبه و استغفار و سجده او شد و خداوند نیز به خاطر این دقت در امر قضا، تقاضاى مغفرت و آمرزش از این لغزش، مقام والایى به او داد.
شاهد این تفسیربراى آیات فوق، آیهاى است که بلافاصله بعد از این آیات آمده است، آنجا که مى گوید:
«یَا دَاوُودُ اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِى الاَْرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللهِ»؛
(اى داود! ما تو را خلیفه [و نماینده خود] در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدامنحرف سازد؛ کسانى که از راهخداگمراه شوند، عذاب شدیدى بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند!)(1)
این آیه به وضوح نشان مى دهد که تنها خلاف، یا به تعبیر صحیح تر ترک اولایى که از حضرت داوود(علیه السلام) سر زد؛ نه این که مسائلى مانند عشق و علاقه به همسر یکى از فرماندهان لشگرش به نام اوریا و امثال آن در میان باشد که افسانه پردازان به پیروى از آنچه در تورات آمده بافته اند.
در کتاب دوم اشموئیل داستانى را میخوانیم که خلاصه داستان این چنین مى شود که داود به هنگامى که در اورشلیم بود روزى به پشت بام قصر مى رود و چشمش به خانه مجاور مى افتد؛ زنى را برهنه در حال شستشو مى بیند. عشق او در دلش جاى مى گیرد و به هر وسیله اى بود او را به خانه خود مى آورد و با او همبستر مى گردد و او از داوود حامله مى شود!
شوهر این زن یکى از افسران برجسته لشکر داوود و مرد پاک طینت و با صفایى بود، بطورى که بعد از بازگشت میدان جنگ نشد به خانه خود برود و با همسرش همبستر گردد و از غذاهاى خوب استفاده کند چرا که هم رزمان او هنوز در میدان جنگ در خیمه ها زندگى مى کردند.
با این همه داوود دستور بسیار ناجوان مردانه اى صادر کرد، نامه اى به فرمانده سپاه خود (یوآب) نوشت و به دست خود اوریاه داد که به فرمانده لشکر برساند. در این نامه نوشته بود که باید اوریاه را در یکى از نقاط خطرناک جبهه جنگ بگمارى، سپس اطراف او را خالى کنید تا او با شمشیر (دشمنان از پاى در آید. این دستور ننگنین و جنایت بار اجرا شد و اوریاى پاک دل و با صفا و شجاع کشته شد و داوود همسر او را تصاحب کرد … تنها در آخرین جمله این فصل مى خوانیم: «و این کار در نظر خداناپسند آمد» !
اگر ما داوود را پیامبر خدابدانیم (چنان که همه مسلمانان به چنین مسئله اى معتقداند و از پاره اى از عبارات تورات نیز چنین مطلبى بر مى آید)(2) منافات این اعمال با مقام نبوّت نیاز به کوچک ترین بحث و گفتگویى ندارد؛ نه تنها با مقام نبوّت سازگار نیست؛ بلکه این عمل یک عمل بسیار جنایت کارانه است که از یک فردى عادى هم عجیب به نظر مى رسد و در خور هر گونه مجازاتى است. وانگهى چطور مى توان باور کرد که خداوند از یک آدم قاتل که افسر خود را عمداً به کشتن داده، و زناى محصنه کرده، سپس زن او را تصاحب نموده، به همین سادگى در گذرد و او را عفو فرماید؟!
و اگر او را تنها پادشاهى از پادشاهان بنى اسرائیل بدانیم ـ چنانکه در تورات حالات او در کتاب ملوک و پادشاهان آمده ـ باز هم ابداً قابل قبول نیست؛ زیرا اولا او یک پادشاه عادى نبوده و تورات هم در فصول مختلف عظمت و مقام ارجمندى براى داود قائل شده است، و همو بنیان گزار معبد بزرگ بنى اسرائیل بود که به واسطه جنگ هاى زیاد در زمان او پایان نیافت و فرزندش سلیمان مامور تکمیل آن گردید، آیا این عمل از زمامدارى که مقام معنوى او مورد توجه بود و خداوند به او عنایت داشت ممکن است صادر گردد؟!
ثانیاً یکى از کتاب هاى معروف تورات کتاب مزامیر داود و سرودهاى مذهبى و مناجات هاى او است.
آیا مناجات ها و سخنان یک قاتل مرتکب زناى محصنه مى تواند در لابلاى کتب آسمانى قرار گیرد؟
اما هنگامى که به قرآنمراجعه مى کنیم مى بینیم نه سخنى از عشق و جنایت و گناهداود به میان آمده و نه سایر فقرات این داستان دروغین؛ بلکه سرگذشت یک دادخواهى عبرت انگیز ـ آن هم به صورت جدى و نه مانند یک مثال ـ ذکر شده است.
خالى بودن قرآن از تمام این پیرایه ها بسیار قابل ملاحظه است. نکته اى که در اینجا ذکر آن نیز لازم به نظر مى رسد این است که متاسفانه بعضى از مورّخان یا مفسّران اسلامى تحت تاثیر افسانه هاى دروغین تورات واقع شده اند و آن را در کتاب هاى خود نقل کرده اند. بدیهى است سخنان این گونه افراد هیچ گونه ارزش علمى و تاریخى و تفسیرى ندارد؛ زیرا در منابع معتبر اسلامى کوچک ترین دلیلى بر گفتار آنها نیست.
جالب توجه این است که از حضرت على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «هر کس بگوید: داوود زن اوریا را تزویج کرد، حدّ بر او جارى مى کنم، «حدّاً للنُّبوّه و حدّاً للاسلام»؛ (یک حدّ به خاطر مقام نبوّت او و یک حدّ به خاطر مقام ایماناو)، یعنى این تهمت ناروا به داوود از نظر این که فرد با ایمانى بوده به تنهایى در خور یک کیفر و مجازات است و توهین به مقام نبوّت او نیز کیفر دیگرى دارد.(3)، (4)
پی نوشت:
(1). سوره ص، آيه 26.
(2). در فصل 21 كتاب دوم اشموئيل جمله اول چنين مى خوانيم: «در ايام داود سه سال على الاتصال قحطى شد و داود در حضور خداوند سؤال كرد و خداوند فرمود كه به سبب شاؤول و خاندان خون خوارش شد…» روشن است كه گفتگو با خداوند از خصائص پيامبران است.
(3). مجمع البيان، جلد 8، صفحه 472.
(4). هدانا، گردآوري از کتاب: پيام قرآن، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 215.