حادثه سينما ركس آبادان را توضيح دهيد و چه عواملى مسبب آن بودند؟

حادثه سينما ركس آبادان را توضيح دهيد و چه عواملى مسبب آن بودند؟
در روز 28 مرداد سال 1357 سينما ركس آبادان به دست عمال محمد رضا پهلوى به آتش كشيده شد. در اين جنايت كه از سوى ساواك و عوامل رژيم سفّاك پهلوى جهت بد نام كردن انقلاب اسلامى مردم ايران به وقوع پيوست، 377 نفر به طرزى فجيع كشته شدند. در جريان اين آتش سوزى، تماشاگران سينما كه در آن روزحدود 700 نفر بودند، براى فرار از مهلكه به طرف درهاى خروجى روى آوردند، ولى درها را بسته يافتند. انتشار اين خبر و نمايش فيلم ها و عكس هاى اين فاجعه، افكار عمومى را به شدت جريحه دار ساخت. اما رژيم شاه با متهم كردن نيروهاى انقلابى در اين حادثه ضد انسانى، قصد داشت تا انقلابيون مسلمان را افرادى متحجّر و مخالف با هنر و ضد مردم نشان دهد كه در اين هدف خود ناكام ماند و مردم بيشتر حرف مخالفان را كه رژيم را در اين فاجعه متهم مى كرد، مى پذيرفتند.
در بررسى چرايى و اهداف رژيم از ارتكاب اين جنايت نيازمند مراجعه به تحولات انقلاب مى باشيم:
همانگونه كه مى دانيم تحولات انقلاب از قيام 15 خرداد 1342 آغاز گرديد و با حوادث بعدى به صورت تسلسلى بر دامنه آن افزوده مى گرديد واكنش مردم نسبت به بازداشت امام خمينى (ره)، تصويب كاپيتولاسيون، تبعيد امام (ره)، انتشار مقاله احمد رشيدى مطلق، قيام 19 دى قم، شهادت فرزند امام (آقا مصطفى)، قيام مردم تبريز در 29 بهمن 56 در چهلم شهداى قم و… تا اينكه رمضان 57 از راه رسيد و امام خمينى پيام دادند رمضان ماه عبادت است و دفاع از حق و اسلام از بزرگترين عبادات، بگذار عبادتگاههاى ما را در اين شهر به خون بكشند. با اين سخنان ايران سراسر خروش شد و جمشيد آموزگار مجبور به برقرارى حكومت نظامى، رژيم شاهنشاهى لزوم اين حكومت نظامى را با به آتش كشيدن سينما ركس آبادان ثابت كرد و در ابتدا اين اقدام را به عصيانگران مذهبى نسبت داد، و با تبليغات گسترده كوشيد مردم انقلابى را مسؤول فاجعه معرفى كند. اين تدبير نتيجهاى پيشبينى ناشده داشت و عامل ورود بيش از پيش مردم، به ويژه خوزستانيان به ميدان مبارزه گرديد. قفل بودن درهاى خروجى سينما هنگام وقوع فاجعه، تأخير در خبردادن به آتشنشانى، نبودن آب در شيرهاى آتشنشانى و توضيحات كارشناسان در مورد كيفيت مواد آتشزا سبب شد تا مردم، به رغم گزارش خبرگزارى پارس درباره دستگيرى گروهى از خرابكاران، ساواك را طراح و مجرى فاجعه بشناسند. اين جنايت و رسوايى ناشى از آن، به بركنارى دولت جمشيد آموزگار انجاميد.
پس از وقوع جنايت هولناك آتشسوزى سينما ركس آبادان، حضرت امام خمينى (ره) در 31 مردادماه سال 1357، در پيامى از نجف اشرف خطاب به اهالى آبادان، ضمن اعلام خطر به اينكه ممكن است رژيم پهلوى، اعمال وحشيانه مشابهى در شهرهاى ايران انجام دهد، از گويندگان خواستند وظيفه آگاهى بخشى به مردم را دنبال كنند. در بخشى از پيام مهم امام به مناسبت اين فاجعه آمده بود: من گمان نمىكنم هيچ مسلمانى، بلكه انسانى، دست به چنين فاجعه وحشيانهاى بزند، جز آن كه به نظاير آن عادت نموده است. گفتار شاه كه تظاهركنندگانِ مخالفِ من وحشت بزرگ را وعده مىدهند و تكرار آن پس از واقعه كه اين همان وعده بوده است، شاهد ديگرى بر توطئه است. اين مصيبت دلخراش براى شاه، شاهكار بزرگى است تا به تبليغات وسيع در داخل و خارج دست زند و به بوقها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد كه هرچه بيشتر براى اغفال مردم، اين جنايت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ايران نسبت دهند تا در خارج، ملت حق طلب ايران را، مردمى كه به هيچ ضابطه انسانى و اسلامى معتقد نيستند معرفى نمايد. متن كامل پيام:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت عمومى اهالى محترم آبادان ايدهم الله تعالى
دريافت خبر بسيار فجيع به آتش كشيدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شديد گرديد. من گمان نمى كنم هيچ مسلمانى بلكه انسانى دست به چنين فاجعه وحشيانه اى بزند جز آنانكه به نظاير آن عادت نموده اند و خوى درندگى و وحشگيرى آنان را از انسانيت بيرون برده باشد. من تاكنون اطلاع كافى ندارم لكن آنچه مسلم است اين عمل غير انسانى و مخالف با قوانين اسلامى از مخالفين شاه كه خود را براى حفظ مصالح اسلام و ايران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته اند و با فداكارى از هم ميهنان خود دفاع مى كنند به هر مسلكى باشند، نخواهد بود و قرائن نيز شهادت مى دهد كه دست جنايتكار دستگاه ظلم در كار باشد كه نهضت انسانى اسلامى ملت را در دنيا بد منعكس كند. آتش را به كمربند در سراسر سينما افروختن و بعد توسط مأمورين درهاى آن را قفل كردن، كار اشخاص غير مسلط بر اوضاع نيست.
گفتار شاه كه تظاهر كنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده مى دهند و تكرار آن پس از واقعه كه اين همان وعده بوده است شاهد ديگرى بر توطئه است، نه اينكه واقعاً شاه يك غيبگوى بزرگ است مصاحبه سابق شاه كه ايران را با ملت نابود مى كنم نيز شاهد اين مدعاست. اظهار تأسف و تأثر در بوق هاى تبليغاتى از اشخاصى كه هر روز دستشان تا مرفق به خون هم ميهنان ما فرو رفته است شاهد بزرگى است بر نقشه شيطانى شاه و همدستانش، هم آنان كه در اكثر شهرهاى ايران دست به كشتارهاى فجيع زده اند.
آيا مردم مظلومى كه هر روز به دست همين جنايتكاران به خاك و خون كشيده شده و به وضع بسيار اسفبارى كشته شده اند هم ميهنان ما نبوده اند؟ قراين نشان مى دهد كه قضيه دلخراش آبادان چون كشتار ساير شهرهاى ايران از يك منشأ به وجود آمده است. آيا از اين جنايت كسى جز شاه و بستگانش اميد نفعى داشته اند؟ آيا تاكنون غير از شاه كه هرچند وقت يكبار دست به كشتار وحشيانه مردم مى زند اين قبيل صحنه ها را به وجود آورده است و يا خواهد آورد؟ اين مصيبت دلخراش شاه، شاهكار بزرگى است تا به تبليغات وسيع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد كه هرچه بيشتر براى اغفال مردم اين جنايت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ايران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ايران را مردمى كه به هيچ ضابطه انسانى و اسلامى معتقد نيستند معرفى نمايد.
من به ملت بزرگ ايران اعلام خطر مى كنم، خطر اينكه دستگاه اينگونه اعمال وحشيانه و ضد اسلامى را در ساير شهرهاى ايران انجام دهد تا تظاهرات پاك مردم شجاع ايران را كه با خون خود ريشه درخت اسلام را آبيارى مى كنند لوث نمايد. لازم است گويندگان مطلبى را كه به نابودى انقلاب رهايى بخش اسلام منجر مى شود براى مردم روشن نمايند.
اين مصيبت بزرگ را به ملت مسلمان ايران بخصوص به مردم ستمديده آبادان و به خانواده هاى داغديده تسليت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانكاه آنان شريك مى دانم.
از خداوند تعالى نصرت اسلام و مسلمين و قطع آبادى اجانب و پيوستگان به آنها را خواستارم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
در ادامه جهت تبيين دقيق تر موضوع بخشى از كتاب يكسال مبارزه براى سرنگونى رژيم شاه ارائه مى گردد:
فاجعه آتشسوزى سينما ركس آبادان توسط عُمّال رژيم پهلوى
ساعت حدود 30/ 21 بيست و هشتم مرداد 1357 هم زمان با شب پانزدهم رمضان سالگرد تولد امام حسن (ع) در حالى كه صدها نفر درسينما ركس آبادان مشغول تماشاى فيلم گوزنها بودند سينما دچار حريق شد.
با اين كه كلانترى مركزى در صد مترى سينما بود، براى نجات محبوسشدگان درحريق اقدام فورى به عمل نيامد. مراكز مسئول هم پس از حضور در محل آتشسوزىفاقد امكانات اطفاء حريق بودند. به گزارش ساواك «مأمورين آتشنشانى شهردارى كه باسه دستگاه ماشين به محل اعزام شده بودند، فاقد آب بودند و همچنين بلندگو براىاعلام خطر و راهنمايى مأمورين آتشنشانى وجود نداشت. آتشنشانى شركت نفت پساز يك ساعت و نيم تأخير به محل حادثه رسيد، لذا متأسفانه دير شده بود و بوى سوختهشدن اجساد به بيرون نيز رسيده بود.» بنا به گزارش مورخ 27/ 7/ 1357 آقاى ضرابىدادستان وقت آبادان به وزير دادگسترى، ساعت 1 بامداد از طرف شهربانى خبرآتشسوزى را به دادستان اعلام كردند. دادستان فوراً خود را به محل حادثه رساند. «بعضى از مسئولين معتقد بودند كه شبانه تمام اجساد يك جا دفن شوند»، ولى دادستاناين تصميم را ردّ كرد و پيشنهاد داد اجساد شبانه به گورستان شهر برده و چيده شوند تاخانوادههايشان آنها را شناسايى و بقيه يكجا دفن شوند. پيشنهاد دادستان عملى شد وخود نيز به همراه بازپرس و پزشك قانونى در قبرستان براى صدور جواز دفن حاضرشد. در نتيجه از تعداد «306 نفر مقتولين 106 جسد شناخته شد كه جداگانه دفنگرديدند و 80 نفر از گورستان خارج و به محل سكونت آنان برده شد و 120 جسد ديگربه علّت شدت سوختگى شناخته نشدند، تقريباً به طور دسته جمعى در كنار يكديگردفن شدند».
خبر فاجعه در فرداى آن روز از رسانههاى داخلى و خارجى پخش گرديد. روزنامهاطلاعات در سوتيتر صفحه اوّل نوشت: 600 نفر را در سينما ركس آبادان زنده زندهسوزاندند. 377 تن كشته و بقيه وضع وخيمى دارند. كيهان نيز نوشت: 377 نفر درحريق سينماى آبادان زغال شدند. عزاى عمومى در سراسر كشور اعلام شد. دستها وپاهاى جدا شده و تكه پارههاى بدن تماشاگران در سالن فيلم پخش شده بود. ناله وشيون ماتمديدگان از سراسر شهر آبادان بگوش مىرسد. پدران و مادران داغدار درميانهى ويرانههاى سوختهى سينما به دنبال اجساد فرزندانشان مىگشتند. فقط 10 نفر ازتماشاگران توانستند از راه بام سينما جان سالم بدر برند.
خبرگزارى دولتى پارس بلافاصله اين آتشسوزى را به خرابكاران نسبت داد و اعلامنمود كه: شب گذشته عدهاى از عوامل خرابكار با اجراى يك نقشهى شيطانى سينماركس آبادان را به آتش كشيدند.
اين موضعگيرى زود هنگام و قبل از روشن شدن حادثه، چيزى جز شك مردم رابرنينگيخت. نكتهى ديگرى كه بلافاصله شكّ همگان را دامن زد دو مقالهاى بود كهبدون نام و با يك مضمون روزنامه كيهان و اطلاعات در صفحهى تشريح حادثه به چاپرساندند. روزنامه اطلاعات اين مقاله را تحت عنوان «گوشهاى از وحشت بزرگ» نوشت: «سه روز پيش رهبر ايران در مصاحبهاى با سردبيران و خبرنگاران جرايد داخلى سخن ازوحشت بزرگ گفته بود. آن لحظه شايد بسيارى از مردم عظمت اين وحشت را دركنكردند… دستهايى درهاى سينما را مىبندد، هيچ كس نبايد سالم بيرون آيد، وحشتبزرگ بايد واقعيت پيدا كند.»
كيهان نيز مقالهاى با همين مضمون تحت عنوان «حادثهاى كه فاجعهى ملى شد» نوشت: اين واقعهى دردناك چه مىتواند باشد؟ خبر وحشتى بزرگ كه ملّتى را به خشمدرمىآورد و از فرط بىرحمى اشك را در چشمها مىخشكاند. هنوز طنين صداىشاهنشاه در ايران به گوش مىرسد كه فرمودند: ما به سوى تمدن بزرگ مىرويم و آنهاكه اهل ايجاد حريق و تخريباند به سوى وحشت بزرگ». در همان روز قضاوتبسيارى از خوانندگان روزنامهها اين بود كه اين دو مقاله از ساواك ارسال شده و سؤالمىكردند: اين دو مقالهى هم معنى، بدون نام و قبل از مشخص شدن علّت حادثه چهمفهومى مىتواند داشته باشد؟
هنوز پاسخ اين سؤالات روشن نشده بود كه اطلاعات شاهدان حادثه، زبان به زبانپيچيد كه درهاى سينما قفل بوده و پليس از يارى رساندن مردم سخت جلوگيرى مىكردهاست. روزنامهها با اين كه هنوز در سانسور دولت بودند نتوانستند حقايق را ناديدهبگيرند.
كيهان در اين رابطه نوشت: «مردم مىگويند بايد به آنها اجازهى كمك به حريقزدگانداده مىشد.» بنابر همين گزارش مردم «در مساجد خواستار رسيدگى به مسألهى اهمالرئيس شهربانى و مأمورانش در جريان اطفاى حريق بودند.»
دولت نيز هيأتى را براى بررسى اعزام كرد. هيأت پس از بررسى با اين كهنمىخواست همهى وقايع را تشريح كند، ولى در گزارش خود اعتراف كرد كهآتشسوزى در ساعت 45/ 21 اتفاِ افتاده، ولى «به علت نبودن مسئولين در محل و ازطرفى به علت نبودن ارتباط مستقيم تماشاچيان با خارج و نيز عدم ديد مردم اطرافساختمان سينما به محل وقوع حادثه، اطلاع از وقوع حريق با تأخير انجام مىشود. بهمحض اطلاع شهربانى از حريق مراتب تلفنى به آتشنشانى پالايشگاه آبادان در ساعت 22/ 22 اعلام و وسايل اوليه آتشنشانى در محل حاضر مىشوند و براى اطفاى حريقسعى مىنمايند. شير واقع در فاصلهى 60 مترى سينما به علّت شكستگى قابل استفادهنبوده، مجدداً به شير آب خيابان زند كه به فاصلهى 160 مترى سينما مىباشد مراجعه، ولى به علت آن كه با موزاييك مفروش بوده قابل استفاده نگرديده. بالاجبار به شير آبخيابان اميرى كه 160 مترى است و در نبش بازار و در جهت مخالف لولهكشى مىباشدمراجعه، ولى متأسفانه به علّت نبودن آب و فشار كافى قابل استفاده نبوده، لذا از تانك 4 هزار ليترى ماشين آتشنشانى شركت نفت آب گرفته و شروع به اطفا مىنمايند كه بههمين علل در حدود پانزده دقيقه مبارزه به تأخير مىافتد.»
امّا مهمترين موضوعى كه مسئله را بيشتر پيچيده مىكرد مسئله قفل بودن درهاىسالن نمايش سينما بود. نجاتيافتگان غلامحسين نماينده، علىرضا دريسزاده، شيرينقنبرزاده، نادر ناصرى و رسول رهنما همگى اظهار كردند كه هنگام آتشسوزى كليهىدرهاى خروجى و اضطرارى قفل بوده و آنها توانستهاند با شكستن يكى از درهاىاضطرارى خود را نجات دهند. شهود نيز كه در لحظهى اوّل به كمك آمده بودند نيز برقفل بودن درها اذعان كردهاند. دادستان آبادان نيز در گزارش خود به وزير دادگسترىنوشته است «كليهى نجاتيافتگان متفقاً بسته بودن درهاى سالن را تأييد مىكنند»
اين موضوع حتى در روزنامهها نيز منعكس شد. كيهان از قول خانواده رامهرمزىنوشت كه: «شاهدان عينى مىگويند ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزى از سينماخارج شديم و هيچ يك از درهاى سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن با درهاىبسته روبهرو شديم.»
مسئلهى ديگر كه شك مردم را برانگيخته بود ممانعت از يارى مردم به حريقزدگانتوسط شهربانى بود. تمام شهود در بازپرسى شهادت دادهاند كه مأمورين با باتوم و شلاِاز كمك مردم جلوگيرى مىكردند. آقاى جعفر سازش، پدر 5 جانباختهى سينما دربازپرسى گفته است: بعد از اين كه از ماجرا خبردار شدم خودم را به سينما رساندم، ولى «هر كس مىخواست كمك كند كتك مىخورد». حميد يكى از نجاتيافتگان گفته است: «حتى يك نفر مىخواست داوطلبانه جلو برود و درب را با ماشين خورد كند، امّا مانعشدند.»
از همان ساعات اوّليه انگشت اتّهام به سوى سرتيپ رضا رزمى رئيس شهربانىآبادان نشانه رفت. مردم آبادان شعار مىدادند رزمى بايد سوزانده شود. به گزارشساواك «احساسات شديد و انتقامجويانه عليه رئيس شهربانى آبادان بين مردم متعصبآبادان برانگيخته شده است… مردم عليه رژيم و رئيس شهربانى شعار مىدهند و اعلاممىكنند به هر ترتيبى است يا رئيس شهربانى كنار برود يا او را مىكشيم.»
با اين كه راديو و تلويزيون و كارگزاران دولتى سعى مىكردند از اين حادثه عليهانقلابيون استفاده كنند، ولى فشار اجتماعى به حدى شد كه دولت دست به عقبنشينىزد و سه روز بعد ازحادثه سرتيپ رزمى را به مركز فراخواند و هرگز بازنگشت. علاوهبه دستور آموزگار كليهب مأموران سهلانگار، فرماندار، رئيس فرهنگ و هنر و مسئولآتشنشانى شركت نفت به تهران احضار شدند.
امام خمينى در 31 مرداد با ارسال پيامى ضمن تسليت «اين مصيبت بزرگ به ملتمسلمان ايران بهخصوص مردم ستمديده آبادان و به خانوادههاى داغديده» اعلام كردندكه «من گمان نمىكنم هيچ مسلمانى، بلكه انسانى دست به چنين فاجعهى وحشيانهاىبزند، جز آنان كه به نظاير آن عادت نمودهاند و خوى درندگى و وحشيگرى آنان را ازانسانيت بيرون برده باشد. من تاكنون اطلاع كافى ندارم، لكن آنچه مسلم است اين عملغيرانسانى و مخالف با قوانين اسلامى از مخالفين شاه كه خود را براى حفظ مصالحاسلام و ايران و جان و مال مردم به خطر انداختهاند و با فداكارى از همميهنان خود دفاعمىكنند به هر مسلكى باشند نخواهد بود.» امام خمينى در اين پيام اتّهام را متوجه رژيمنمودند و فرمودند: «قراين نيز شهادت مىدهد كه دست جنايتكار دستگاه ظلم در كارباشد كه نهضت انسانى اسلامى ملت را در دنيا بد منعكس كند. آتش را به طوركمبربندى در سراسر سينما افروختن و بعد توسط مأمورين درهاى آن را قفل كردن كاراشخاص غيرمسلط بر اوضاع نيست».
امام خمينى قرينهى ديگر را مصاحبه شاه دانستند كه وى گفته بود: «تظاهركنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده مىدهند و تكرار آنپس از واقعه كه اين همان وعده بوده است، شاهد ديگرى بر توطئه است، نه اين كه واقعاًشاه يك غيبگوى بزرگ است.» امام خمينى شاهد ديگرى كه بر اين ادعا آوردند اين بودكه هيچ گروهى از اين عمل نفعى نمىبرد و تنها «شاه و بستگانش اميد نفعىداشتهاند.» آيتالله صدوقى با صدور اطلاعيه رسماً رژيم را مجرم دانست و اعلام كرد «بار ديگر دستهاى خونآلود رژيم كه تا مرفق در خون بىگناهان اصفهان، تبريز، مشهد، قم، يزد، رفسنجان و… غوطه مىخورد از آستين مكر و خدعهى شيطانى بيرونآمد و جنايتى بس هولناك كه روح چنگيز از شنيدن آن به لرزه درمىآيد در شهر آبادانبيافريد.»
جامعه روحانيت تهران و جامعه روحانيت كرمانشاه نيز با صدور اعلاميههايى اينجنايت را به رژيم نسبت دادند. آيتالله شريعتمدارى نيز در پاسخ حجتالاسلامسيدمحمد دهدشتى فاجعهى آبادان را شبيه جنايات نازىها دانست و اعلام كرد: «مسلماً هيچ مسلمانى متشرع و عاقلى به چنين عمل خلاف انسانى و اسلامى دستنمىزند». وى با كنايه رژيم را متهم به دست داشتن در اين جنايت كرد و افزود: «بگذاريدكه هر چه بيشتر چهرهى ظلم و ظالمين و مرتكبين اينچنين حوادث تكاندهنده آفتابىترو بىآبرويى و رسوايى آنان بيشتر شود.»
موجى كه عليه رژيم شاه از اين فاجعهى دردناك ايجاد شد، رژيم را در تنگنا قرار داد. دستگاههاى امنيتى رژيم براى آرام كردن اين موج از همان روزهاى اوّل خبر ازدستگيرى عاملين دادند. سرتيپ رزمى رئيس شهربانى در فرداى روز حادثه درمصاحبهاى گفت: «به دنبال تلاش مأمورين سرنخهايى بدست آمده و حدود 10 نفردستگير شدهاند كه اميد مىرود عاملان اصلى به زودى شناسايى و دستگير شوند. آنچهمسلم است آتشسوزى بهدست خرابكاران انجام شده است.» واقع اين بود كه چنينادّعايى از اساس دروغ بود و هيچ فردى كه سرنخى از اين ماجرا باشد دستگير نشده بود. هفتم شهريور روزنامهها اعلام كردند: عامل فاجعهى آبادان دستگير شد. اطلاعات ازقول خبرگزارى عراِ اعلام كرد: يك ايرانى به نام عبدالرضا آشور در عراِ دستگير شدهو اعتراف كرده در فاجعهى سينما ركس دست داشته است. خبرگزارى عراِ افزود چونوى تقاضاى پناهندگى سياسى نكرده به مقامات ايرانى تحويل داده خواهد شد.
همان روز آقاى آشور را با يك فروند هواپيما به تهران آوردند. متهم در واقع هاشممنيشدپور معروف به هاشم مقدم، فردى معتاد و بىكار بود كه براى يافتن كار به عراِرفته بود. هاشم را در كميته مشترك تحت شديدترين شكنجهها قرار دادند و وى رامجبور به اعترافات ضد و نقيض نمودند، سپس وى را به آبادان انتقال دادند. وى درتحت شكنجه نام چند تن از دوستان خود را به عنوان همكاران آتشسوزى اعلام نمودهبود. يكى از اعضاى ساواك تحت عنوان يك مقام مطلع اعلام كرد كه افراد معرفى شدهاز سوى متهم، دستگير شدند. چند روز بعد وزير دادگسترى دكتر باهرى در يكمصاحبهى مطبوعاتى اعلام كرد: متهم اصلى يك نفر را اقرار كرده و وى دستگير شده، ولى بازپرس مىگويد من هنوز قانع نشدهام.
هاشم پنج نفر را به عنوان همدستان خود معرفى مىكند كه دادستان و بازپرس معتقدمىشوند كه متهم تحت فشار اين اعترافات را نموده است. ساواك كه تلاش داشت تا هرچه زودتر موضوع را رسانهاى كند و متهمين را پشت تلويزيون بياورد، با مخالفتدادستان و بازپرس روبهرو مىشود. ساواك به تهران گزارش مىكند: «اكنون كه موضوعبراى ارائه به مردم كه بىصبرانه در انتظار معرفى عاملين قضيه مىباشند آماده است، مسئولين قضايى آبادان عملاً از انتشار موضوع جلوگيرى مىنمائيد.»
مسئولين مركز از جمله شاه اصرار داشتهاند تا هر چه زودتر عليه آقاى عبدالرضاآشور كيفرخواست صادر و به قول خودشان قال قضيه را بكنند امّا بازپرس پرونده آقاىصرافى و دادستان، متهم را بىگناه تشخيص مىدهند و حاضر به ارتكاب چنين ظلمىنمىشوند. آقاى ضرابى در يك مصاحبهى مطبوعاتى بعد از پيروزى انقلاب از ماجراپرده برداشت و گفت: «بارها مرا زير فشار قرار دادند كه بازپرس دادسراى آبادان را واداركنم براى عبدالرضا آشور كيفرخواست صادر كند، امّا من زير بار اين دروغ بزرگ نرفتم، در نتيجه اختلاف بين باهرى و شريفامامى اوج گرفت. شريفامامى از باهرى مصراً مى خواست كه در جهت اجراى نيات شاه براى خواباندن سر و صداى فاجعه ى سينماركس عبدالرضا آشور را عامل اين جنايت معرفى كنم و باهرى همهى اين فشار را به منمنتقل مىكرد امّا مىدانستم كه آشور شخص بىكارى بيش نيست كه مىخواسته ازطريق مرز عراِ براى كار به كشورهاى خليجفارس برود.»
وى اضافه كرد: «مرا در تهراندر جلسهاى با حضور ارتشبد ازهارى، شريفامامى و سپهبد مقدم رئيس ساواك شركتدادند. در اين جلسه بار ديگر مرا تهديد كردند كه بايد براى فيصله دادن به ماجراى سينماركس، آشور را به عنوان عامل اين جنايت معرفى كنم. من زير بار نرفتم. در نتيجهشريفامامى دكتر باهرى را كه قبلاً تمايلى به اين كار نداشت به كاخ شاه فرستاد. درآنجا بود كه شاه، باهرى را از وزارت دادگسترى بركنار كرد». بار ديگر ضرابى را به تهراناحضار كردند. ضرابى بر اعتقاد خود پافشارى كرد و خواستار ارسال پرونده به تهرانشد. پرونده را به تهران ارسال كردند و قضات تهران نيز نظر دادستان آبادان را تأييدكردند، امّا آنها را تحت فشار قرار دادند و «رئيس ساواك به قضات گفت كه شاه براى اومهلت تعيين كرده است تا آشور را به عنوان عامل اصلى جنايات آبادان معرفى كند و سرو صداها را بخواباند.»
شاه نيز در آخرين كتاب خود به اين موضوع اشاره مىكند و مىنويسد: «مقصر واقعىبه عراِ گريخت و در آنجا دستگير شد. اعترافات او ثبت شد ولى قضاتى كه مرعوبشده يا جبون بودند بر اين قضيه سرپوش نهادند. فقط اين شخص بود كه مىتوانستبگويد اين جنايت را به نيابت از طرف چه كسى مرتكب شده بود.» البته شاهمىدانست اگر قرار بود قضات مرعوب شوند، در آن زمان بايد مرعوب ساواك وشهربانى رژيم مىشدند.
آقاى صرافى بازپرس پروندهى سينما ركس نيز به دادسراى ويژهاى كه بعد از انقلاببراى رسيدگى به اين موضوع تشكيل شد اظهار كرد: هاشم آشور كه بعداً معلوم شدهاشم منيشدزاده، كارگر ريل شادگان و ساكن خرمشهر است، فقط به خاطر فقر وبدبختى و براى كار به عراِ رفته بود. وى تحت فشار در كمتيه مشترك تهران افرادبىگناهى را به عنوان همدست معرفى كرده بود، ولى من زير بار صدور قرار مجرميتنرفتم. رژيم تلاش مىكرد كه وانمود كند «مسببين حادثه، روحانيت مبارز تحت رهبرى» امام خمينى بودهاند، «روياى طلايى و خيالى ساواك به اين شكل بود كه اينجانب درمقابل راديو و تلويزيونهاى دنيا كه قرار بود در آبادان حاضر باشند، حاضر شوم و بامتهمى كه ساخته ى دست آنها بود و به اقارير بىسروته او و معرفى افراد بىگناهمىخواستند جامهى حقيقت پوشانده و چنين اعلام كنند كه سينما ركس توسط عمّالبيگانه منجمله قذافى در ارتباط با رهبر انقلاب و به دستور روحانيون مبارز اين فاجعه بهوجود آمده» امّا «با مقاومت اينجانب مواجه شد حتى حاضر به استعفاى از شغل خودشدم.»
ساواك بعد از شكست در اين سناريو، گزارشى را مبنى بر اين كه عبدالرضا آشورمهندس برِ و مرتبط با چريكهاى بينالمللى بوده در اختيار روزنامه ديلى تلگراف مىگذارد و روزنامه نيز مبادرت بر چاپ مىكند. امّا اين نيز مورد قبول مردم داخل وخارج قرار نگرفت. فاجعهى سينما ركس خشم مردم ايران را در سرتاسر كشوربرانگيخت. آبادان يك پارچه عليه رژيم قيام كرد. گرچه دولت از اعلام حكومت نظامى در آبادان شرمگين بود، ولى عملاً در آبادان حكومت نظامى برقرار كرد و تا هفتمكشتهشدگان تعداد بسيارى از مردم آبادان با ضرب گلوله نيروهاى رژيم شهيد و مجروحشدند. مردم در شهرهاى مشهد، كرمان، تهران، قم و چند شهر ديگر تظاهرات خونينىبه دفاع از مردم آبادان برپا كردند. رژيم نه تنها نتوانست از اين اقدام ناجوانمردانه استفادهكند، بلكه شدت نفرت مردم موجب سقوط دولت آموزگار گرديد.
(منبع: كتاب يكسال مبارزه براى سرنگونى رژيم شاه، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، روح الله حسينيان)