تبرک از منظر مذهب شافعی و نقد وهابیت
تبرک از منظر مذهب شافعی و نقد وهابیت
تبرک به آثار صالحان و برگزيدگان امت و اماکن و مشاهد مقدسه، از سوي وهابيان به شدت انکار شده و آن را از مصاديق شرک شمردهاند و با کساني که قصد تبرک جستن به آثار انبيا و صالحان را داشته باشند، مبارزه ميکنند. از همين رو، تبرک يکي از مسائل اختلاف برانگيز بين وهابيان و مذاهب اربعه ی اهل سنت است.
لذا در این فصل به بررسی این مطلب پرداخته و به فضل الهی ثابت خواهیم کرد که در این مورد نیز، حساب مذاهبِ بر حقِ اربعه ی اهل سنت از وهابیت جدا بوده، و منسوب نمودنِ خودشان بر اهل سنت، دروغ و سیاستی ( برای اختلاف افکنی بین مسلمانان) بیش نیست.
نظر وهابیت در رابطه با تبـرک :
* گروه افتای دائمی وهابیان می گویند:
مـتن عربی:… توجّه الناس إلي هذه المساجد و تمسحهم بجدارها و محاريبها و التبرک بها بدعةو نوع من انواع الشرک، شبيه بعمل الکفار في الجاهلية الأولي بأصنامهم…
تـرجـمـه:…توجه دادن مردم به اين مساجد و دست کشيدن آنها به ديوار و محرابها و تبرک به آنها بدعت و نوعي از انواع شرک بوده و شبيه به عمل کفار در عصر جاهليت اولي است که نسبت به بتهاي خود انجام ميدادند…[1]
شـيخ ابن عثيمين(از مفتیان وهابی) مي گويد:
مـتن عربی:التبرک بثوب الکعبة و التمسح به من البدع
تـرجـمـه:تبرک به پارچه کعبه و دست کشيدن به آن از جمله بدعتهاست [2]
ونیزابن عثيمين ميگويد:
مـتن عربی:حکم وضع المصحف في السيارة دفعاً للعين أو توقيّاً للخطر بدعة؛ فانّ الصحابة لم يکونوا يحملون المصحف دفعاً للخطر أو للعين
تـرجـمـه:حُکمِ قرار دادن قرآن در ماشين به جهت دفع چشم زدن يا محافظت از خطر بدعت است؛ زيرا صحابه چنين نميکردند… [3]
شيـخ بـن بـازمينويسد:
مـتن عربی:… وضع المصحف في السيارة للتبرک بذلک ليس له أصل و ليس بمشروع.
تـرجـمـه:… قرار دادن قرآن در ماشين به جهت تبرک به آن، اصل و اساسي ندارد و مشروع نميباشد.[4]
ابن تیمیه:
ابن تیمیه در مورد جواز تبرک کردن، نظرات متفاوتی داده است، لذا موجب شده در معرض انتقادات شدیدی از سوی علماء قرار بگیرد،
لذا «عزامي شافعي»درباره کلام ابن تيميه که ميگويد: «کسي که قبور صالحان را طواف يا لمس کند، بزرگترين گناه را مرتکب شده است»، مينويسد:
مـتـن: او سخن نامعلومي به زبان آورده، زيرا يکبار ميگويد: کسي که اين عمل را انجام داده، بزرگترين گناه را مرتکب شده، ولي در جاي ديگر درباره اينگونه مسائل ميگويد که چنين کسي مشرک شده است. در حاليکه برخي از علما و فقهاي برجسته، قرنها پيش از تولد ابن تيميه، احکام اينگونه مسائل را بيان و روشن ساختهاند.
از سوي ديگر سخنان اين شخص با گفتار علما سازگاري ندارد. گاهي ادعا ميکند که علما درباره فلان مسئله اجماع کردهاند، حال آنکه اجماع علما خلاف آن مسأله بوده است. اگر کسي در سخنان دانشمندان پيش و پس از او و نيز در سخنان اشخاص منصف و خوشفهم دقتنظر کند، درستي سخن ما را درمييابد؛ مثلاً عموم مسلمانان، قبر را طواف و لمس ميکنند، ولي موضع علما در اين باره سهگونه است:
گروه اول: هماره آن را جايز ميدانند.
گروه دوم:همواره آن را ممنوع کردهاند، ولي به نحو کراهت شديد که به مرز تحريم نميرسد.
گروهي سوم:نيز موضعي ميانه پيش گرفتهاند و گفتهاند اگر کسي شوق وافر به زيارت ميّت داشته باشد، عمل او کراهتي ندارد، ولي اگر چنين شوقي ندارد، ادب اقتضا ميکند که قبر را طواف و لمس نکند.
اگر در اموري که ابن تيميه به واسطه آن، به مسلمانان نسبت کفر داده است، نظري دقيق بيفکنيد، ميبينيد که سخنان او به دو مقدمه اساسي برميگردد که يکي از آن دو مقدمه، درست است، ولي ديگري غلط و نارواست.
مقدمه درست يا (کبري) عبارت است از اينکه هر عبادتي براي غير خدا، عبادتي شرکآلود است. اما مقدمه صغري چنين است: خواندن و صدا زدن مرده يا غايب و نيز طواف يا دست ماليدن به قبر و يا نذر يا سر بريدن حيواني براي مرده، عبادت غير خداست، که اين سخني نادرست و نارواست. [5]
* پس اگر بخواهیم نظر هر سه گروه را جمع کنیم، حداقل و کمترین نتیجه ای که می توان گرفت، این است که:
به اجماع علمای اهل سنت، تبرک کردن به اشخاص و اشیاءِ مشروع، حرمت ندارد.
و نیز ابن تیمیه می نویسد:
مـتن عربی: …فقد رخّص احمد و غيره في التمسّح بالمنبر و الرمانة التي هي موضع مقعد النبي (ص) و يده و لم يرخصوا في التمسح بقبره. و قد حکي بعض اصحابنا رواية في مسح قبره؛ لانّ احمد شيع بعض الموتي، فوضع يده علي قبره يدعو له. و الفرق بين الموضعين ظاهر…
تـرجـمـه:… احمدبن حنبل و ديگران در تبرّک به منبر و رمانهاي که محل نشستن پيامبر (ص) و جاي دست اوست رخصت داده، ولي تبرّک به قبر حضرت را رخصت نداده اند. و برخي از اصحاب ما روايتي در تبرک به قبر پيامبر (ص) را هم حکايت کردهاند؛ زيرا احمد برخي از مردگان را تشييع کرد و دستش را بر قبر او ميگذاشت و برايش دعا مينمود، و فرق بين اين دو موضع روشن است…[6]
ابن تیمیه در این کلام نیز مورد انتقاد قرار می گیرد:
زيراشخصي از شيخ محمد بن صالح عثيمين(وهابی)سؤال ميکند که آيا تبرّک به پارچه کعبه و دست کشيدن بر آن جايز است؟ چرا که برخي از مردم ميگويند شيخ الاسلام ابن تيميه آن را جايز دانسته است؟
وي در جواب ميگويد:
مـتن عربی: أمّا ما قاله السائل: انّ هذا قول شيخ الاسلام ابن تيميه فنحن نعلم انّه من اشدّ الناس محاربة للبدع، و إذا قدر انّه ثبت عنه فليس قوله حجة علي غيره؛ لانّ ابن تيمية کغيره من اهل العلم يخطيء و يصيب، و إذا کان معاوية و هو من الصحابة اخطأ فيما اخطأ فيه من مسح الأرکان الأربعة، حتّي نبهه عبدالله بن عباس في هذا، فانّ من دون معاوية يجوز عليه الخطا…
تـرجـمـه:امّا آنچه را که سؤالکننده پرسيده: اين گفتار شيخ الاسلام ابن تيميه است و ما ميدانيم که او از شديدترين مردم در مقابله با بدعتهاست، بر فرض که از او اين مطلب ثابت شده باشد، ولي قول او بر ديگري حجت نيست؛ زيرا ابن تيميه همانند ديگران از اهل علم، گاهي اشتباه ميکند و گاهي هم به واقع ميرسد. و اگر بر معاويه که از صحابه است خطا روا باشد و وي در مواردي از روي اشتباه ارکان چهارگانه کعبه را مسح کرده است تا به حدّي که عبدالله بن عباس او را در اين مورد تذکّر داده است، پس بر آن کسي که از معاويه پايينتر است نيز خطا جايز است…[7]
شبـهه: جای بسی تعجب است که وهابیان، نه تنها اجماع مسلمین در مورد عدم حرمت و جواز تبرک جستن را نادیده می گیرند بلکه ادعا می کنند، دليلي در قرآن و سنت بر مشروعيت تبرک کردن بر غیر خدا و چیزهای غیر منصوص وجود ندارد.
پاسخ:
اولاً:خواستنِ تبرک از غير خدا (مانند منبر و یا بعضی اماکن…)، يا با این اعتقاد است که اصل برکت از جانب خداست، و اوست که برکت را در این واسطه ها قرار داده، در اين صورت در تمام موارد منصوص و غير منصوص، که دلیل عقلایی داشته باشد، تبرک کردن جايز است، و اگر بدون اين اعتقاد بوده بلکه با اعتقادِ استقلال داشتنِ آن اشخاص یا اشیاء باشد، در تمام موارد، چه منصوص و چه غير منصوص، حرام و شرک يا راهي به شرک است، حتی اگر این تبرک کردن به خود رسول الله(ص) باشد، بله اگر طلب تبرک و توسل و …، با دیدگاه تأثیر استقلالیِ آن اشخاص یا اشیاء باشد، باطل است، هرچند که، این طلب، از رسو الله(ص) باشد.
لذا وقتی که ما مسلمانان، به سنگِ روی قبر پیامبر(ص)، بوسه زده و تبرک می جوییم، به خاطر این است که اعتقاد داریم، این برکت و عظمت را خدا به پیامبر داده است، و پیامبر(ص)، و إلا خود سنگ که موضوعیت ندارد.
لذا خداوند متعال در مورد تبرک حضرت يعقوب (ع) به پيراهن فرزندش حضرت يوسف (ع) ميفرمايد:
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» (يوسف: 93)
پيراهن مرا نزد پدرم [يعقوب] برده بر روي او افکنيد تا ديدگانش بينا شود.
*پیراهنِ حضرت یوسف(ع)، پشمی بیش نیست، ولی چرا به برکت آن، چشم حضرت یعقوب بینا می شود؟
به خاطر این که، این پیراهن، منتسب به پیامبرِ إلهی است، و این برکت را به تبعِ پیامبر بدست آورده است، و پیامبر نیز، از خدا گرفته است، و إلّا اگر پشم بودن، موضوعیت داشت، پیراهنِ سایر برادرانِ حضرت یوسف (ع) نیز از پشم بود.
پس وقتی ما ظریحِ قبر پیامبر(ص) را می بوسیم، این بوسیدن به خاطرِ منسوب بودنِ این ظریح، به پیامبر(ص) است، و إلا اگر فلز بودن موضوعیت داشت، شایسته بود هر مسلمانی که از ماشینش پیاده می شود، اول درِ ماشینش را ببوسد و بعد برود دنبال کارهای دیگرش.
ثانیاً:گرچه صحابه، به برخي امور تبرک جسته اند ولي ميدانيم که آن امور خصوصيت ندارند و لذا ميتوان از آنها، رفعِ خصوصيت کرده و بر غير آنها تعميم داد، البته با توضیحی که در دلیل اول گذشت، یعنی باید توجه داشته باشیم که، زمانی تبرک جستنِ ما به مکان یا شیءای که نص بخصوصی در مورد آن وارد نشده است صحیح، است که:
اولاً: آن چیز از شعائر الله بوده و انسان را به یاد خدا بیندازد.
ثانیاً: منعِ بخصوصی در مورد آن در اسلام نباشد.
ثالثاً: دلیل عقلایی داشته باشد.
و سخن ابن حجرکه ميگويد:
برخي از فقها به دليل جواز بوسيدن حجرالاسود، اينگونه فتوا دادهاند که بوسيدن افراد و اشياء شايستة ی تعظيم و تکريم، جايز است». موئدِ ادعای ما، در دلایل بالاست ، که گفتیم: تبرک کردن به هر چیزی که شعائر الله بوده و انسان را به یاد خدا بیندازد و منعِ بخصوصی در مورد آن در اسلام نباشدو دلیل عقلایی نیزداشته باشد، جایز است.[8]
ابن قيم جوزيه(وهابی) مطلبی از ابن عقيل حنبلي نقل کرده که این نیز موئدِ ادعای ما است که گفتیم: خاک، سنگ، ظریح و اشخاص، به خودیِ خود و مستقلاً، نمی توانند، مورد تبرک قرار گیرند و دلیل متبرَّک بودن این است که: چون آنها شعائر الله و نشانه های مردم به سوی خدا هستند، خداوند، این عزت و عظمت و فضیلت را به آنها داده است.
حال سخن ابن عقیل حنبلی:
مـتن عربی: سَأَلَنِي سَائِلٌ: أَيُّمَا أَفْضَلُ حُجْرَةِ النَّبِيِّ (ص) أَمِ الْکَعْبَةُ؟ فَقُلْتُ: إِنْ أَرَدْتَ مُجَّرَدَ الْحُجْرَةِ فَالْکَعْبَةُ أَفْضَلُ، وَإِنْ أَرَدْتَ وَهُوَ فِيها فَلا وَاللهِ وَلا الْعَرْشُ وَحَمَلَتُهُ وَلا جَنَّةُ عَدْنٍ وَلا الأَفْلاکُ الدَّائِرةُ؛ لأَنَّ بِالْحِجرَةِ جَسَداً لَوْ وُزِنَ بُالْکَونَيْنِ لَرَجَحَ.
تـرجـمـه:سؤالکنندهاي از من پرسيد: کدامين افضل است: حجره پيامبر (ص) يا کعبه؟ گفتم: اگر مجرد حجره را ميخواهي کعبه افضل است، و اگر حجره را با پيامبرش ميخواهي نه به خدا، هرگز آن با عرش و حملة آن و بهشت عدن و فلکهاي دورزننده قابل مقايسه نيست؛ زيرا در آن حجره، جسدي است که اگر با دنيا و آخرت وزن شود سنگيني نمايد.[9]
دیدگاه علماء مذهب شافعی(در مورد تبرک):
ابن کثير( شافعی مذهب) در ذيل اين آيه 248: و قال لَهُم نَبِیُّهُم إنَّ آیَةَ مُلْکِه أنْ یَأتِیَکُمُ التّابُوتُ فیه سَکینَةٌ مِن رَبِّکُمو بَقِیَّةٌ ممّا تَرَکَ ءالُ موسی و ءالُ هارون …
ترجمه ی آیه:و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه ی حکومت او (یعنی طالوت)، این است که صندوق عهد به سوی شما خواهد آدمد همان صندوقی که در آن، آرامشی از طرف پروردگار شما و یادگاری های خاندان موسی و هارون قرار دارد
می گوید :
مـتن عربی:و قد کانوا ينصرون علي أعدائهم بسببه، و کان فيه طست من ذهب کان يغسل فيه صدور الأنبياء.(2)
تـرجـمـه: آنان بر دشمنانشان به سبب آن تابوت ياري ميجستند، و در آن تابوت تشتي از طلا بود که سينههاي انبيا در آن شسته ميشد.[10]
و نیز ابن کثير ميگويد:
مـتن عربی:کان فيه عصا موسي و عصا هارون، و لوحان من التوراة و ثيابهارون. و منهم من قال: العصا و النعلان.(1)
تـرجـمـه: در آن تابوت عصاي موسي و عصاي هارون و دو لوح از تورات و لباس هارون بود. و برخي گفتهاند که در آن عصا و نعلين بوده است.[11]
و نیز ابن کثير ( شافعی مذهب) از ابن سيرين نقل ميکند که میگوید:
مـتن:«نزد انس بن مالک، عصايي از رسول خدا (ص) بود که بعد از وفاتش آن را با او بين پهلو و پيراهنشدفن نمودند[12]
و نیز ابن کثير از«ابن خلکان» درباره ی قبر«خضر بن نضر اربلي»، فقيه شافعي به سال 567ه .ق میگوید:
مـتن: بعد از آن که، خضر بن نضر اربلي از دنيا رفت، «مردم به زيارت قبر وي ميرفتند، من، خودم بارها به زيارت قبر او رفتهام و ميديدم که مردم بر سر قبرش سوگواري ميکنند و به آن تبرک ميجويند. [13]
* ابن اثير جزری(شافـعی مذهب)، )متوفاى 630(دركتاب «اسد الغابة » از صفیه نقل می کند که می گوید:
مـتن:هرگاه عمر بر ما وارد ميشد دستور ميداد تا کاسهاي که از رسول خدا (ص) نزد ما بود به او دهيم، سپس آن را از آب زمزم پر مينمود و از آن ميآشاميد و به قصد تبرک بر صورتش ميپاشيد.(3) [14]
* حـلـبـى (شافعی مذهب) در کتاب ( سیرة الحلبیة) می نویسد:
متـن :معاويه هنگام وفات وصيت کرد که با پيراهن، شلوار، قبا و مقداري از موي پيامبر (ص) دفن شود.[15]
* جلال الدین سیوطی(شافعی مذهب) در جامع الصغیر مطلبی از « داود بن صالح» نقل می کند که می گوید:
متـن :روزي مروان به روضه رسول خدا (ص) وارد شد، ديد شخصي صورتش را بر روي قبر پيامبر (ص) گذارده است. به او گفت: آيا ميداني چه ميکني؟ هنگامي که آن شخص صورتش را برداشت مروان ديد که او ابوايّوب انصاری است. ابوايّوب در جوابش فرمود: من به جهت اين سنگ نيامدهام، بلکه به خاطر رسول خدا (ص) آمدهام.[16]
*صورت گذاشتن ابوايوب انصاري بر قبر پيامبر (ص) به جهت تبرک بوده است.
* ابن حجر هيثمى(شافعی مذهب) از يحيي بن حارث ذماري نقل می کند که ميگويد:
متـن :من، واثلة بن اسقع را ملاقات کردم و به او گفتم: تو با اين دستت با رسول خدا (ص) بيعت کردهاي؟ گفت: آري. گفتم: دستت را بده تا ببوسم. او دستش را به من داد و من آن را بوسيدم.[17]
* آیا بوسيدن دست وائلة، دلیلی جز متبرک شدن دست وي با دست پيامبر (ص) است؟
* شـيـخ الاسـلام سُـبْكى (شافعی مذهب) (متوفاى 756)،درباره وفات و خاکسپاري بخاري مينويسد:
متـن :مردم از خاک قبر او برميداشتند تا اينکه خود قبر نمايان شد. چون امکان محافظت از قبر وجود نداشت، به ناچار، روي قبر وي، چوبي مشبّک قرار داديم تا کسي به قبر دسترسي پيدا نکند.[18]
ماجرای تشييع جنازه ابن تيميه، وتبرک کردن به او در قلم ابن کثير:
متـن :در تشييع جنازه ابن تيميه جمعيت انبوهي شرکت کردند و راهبندان شد. با اين حال، مردم از راه دور ميآمدند و بر تعداد جمعيت افزوده ميشد. مردم دستارها و عمامههاي خويش را براي تبرک بر روي جنازهوي ميانداختند تا اينکه از شدت ازدحام و علاقه مردم به او، تابوتش شکست. آنان آب غسل جنازهاش را براي تبرک ميخوردند. سدر اضافي غسل دادنش را خريدند و ميان خود تقسيم کردند. ريسماني را آغشته به جيوه روي جسدش براي دفع شپش گذاشته بودند که اين ريسمان را به يکصدوپنجاه درهم خريدند.[19]
خلاصهاي از چگونگي تشييع جنازه ابن تيميه و تبرکجويي پيروانش به جنازه او، از منظر شما گذشت. حال اين پرسش مهم پيش ميآيد که با توجه به اينکه ابن تيميه، تبرکجويي را شرک و بدعت ميدانست، آيا پيروانش نيز مشرک و بدعتپيشه بودند؟ آيا هيچ مسلماني در تشييع جنازه او حضور نداشت و مشرکان، جنازهاش را تشييع کردند؟
اما به نظر ميآيد که تبرک و دست کشيدن به جنازه و تابوت، کاري عقلايي و رايج در ميان مسلمانان بوده و اين دادن فتوا به حرمت آن است که نظري برخلاف عقل و شرع به حساب ميآيد.
امام نـووي (شافعی مذهب)در شرح صحيح مسلم در مورد حديث عتبان بن مالک که از پيامبر (ص) درخواست کرد تا از باب تبرک، در مکان او نماز گذارد تا آنجا را مصلاي خود قرار دهد ميگويد:
مـتن عربی:وفي حديث عتبان فوائد کثيرة منها: التبرک بالصالحين وآثارهموالصلاة في المواضع التي صلوا بها و طلب التبرک منهم..
تـرجـمـه: و در حديث عتبان فوائد بسياري است از جمله آنها تبرک به صالحين و آثار آنانو نماز بهجاي آوردن در مواضعي که آنان در آنجا نماز بهجاي آوردند و نيز طلب تبرک از آنان. [20]
* نکته ی جالب توجه این است که، جناب امام نووی لفظِ « التبرک بالصالحين» را آورده است، نه « التبرک بالنبی»، لذا معلوم می شود، به نظر ایشان، ادعای کساتی که، تبرک را مختص به پیامبر(ص) می داتتد باطل است.
* جناب ابن حجر عسقلانی (شافعی مذهب)در «فتح الباري» در شرح اين حديث ميگويد:
مـتن عربی:إنّما استأذن النبي (ص) لأنّه دعي للصلاة ليتبرک صاحب البيت بمکان صلاته، فسأله ليصلّي في البقعة الّتي يحبّ تخصيصها بذلک
تـرجـمـه: پيامبر (ص اذن خواست، زيرا او دعوت به نماز شده بود تا صاحب خانه به مکان نماز حضرت تبرک جويد. لذا از پيامبر (ص) درخواست کرد تا در قسمتي را که اختصاص به اين کار داده بود نماز بهجاي آورد [21].
[1] فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، فتواي 3019
[2] مجله الدعوة، ص 37، شماره 1612
[3] السؤال علي الهاتف، شيخ ابن عثيمين، البدع و المحدثات، ص 259
[4] فتاوي اسلامية، ج 4، ص 29
[5] فرقان القرآن، ص 133
[6] اقتضاء الصراط المستقيم، ص 367 و 368.
[7] مجموع فتاوي و رسائل، ابن عثيمين، رقم 366
[8] وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405
[9] بدائع الفوائد، ابن قيم، ج 3، ص 655
[10] البداية و النهاية، ج 2، ص 8.
[11] تفسير ابن کثير، ج 1، ص 313
[12] البداية و النهاية، ج 6، ص 6
[13] البداية والنهاية، ج 12، ص 353؛ الغدير، ج 5، ص 203.
[14] اسد الغابة في معرفة الصحابة ، ج 4، ص 352، الاصابة، ج 3، ص 202
[15] السيرة الحلبية، ج 3، ص 109؛ الاصابة، ج 3، ص 400؛ تاريخ دمشق، ج 59، ص 229
[16] الجامع الصغير، ص 728، المعجم الاوسط، ج 1، ص 94
[17] مجمع الزوائد، ج 8، ص 42
[18] طبقات الشافعيه، ج 2، ص 233؛ سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 467
[19] البداية والنهاية، ج 14، ص 136
[20] المنهاج في شرح صحيح مسلم، ج5، ص 161
[21] فتح الباري، ج1، ص 518
الوهابیه/.