بررسی و نقد نظریة تربیتی فمینیسم
فمینیسم، به مثابة نظام فکری برآمده از انگارة اومانیسم، بازتاب مکتبهای فکری مدرن غربی، در بحث زنان است. با توجه به ویژگیهای مشترک همة گرایشها، میتوان تعریف و نظریة تربیتی مشترک و نسبتاً فراگیر برای آنها در نظر گرفت. فمینیستها عرصه تعلیم و تربیت را بهترین بستر برای توانمندسازی زنان و ترویج دیدگاههای نقادانة مبتنی بر جنسیت، رسیدن به برابری کامل زن و مرد، گسترش رشتة مطالعات زنان و غیره از اهداف خود در این عرصه میدانند. برای رسیدن به این اهداف، اصول و روشهای همچون نقد، تشابهمحوری، مخالفت با خانهداری و مادری، الگوسازی فمینیستی و غیره را در پیش گرفتهاند.
بررسی و نقد نظریة تربیتی فمینیسم
برخی، نقش خانم مری ولستون کرافت را در شکلگیری جنبش فمینیسم تعیینکننده دانسته، بیانیة معروف سیصد صفحهای وی را تحت عنوان «استیفای حقوق زنان»،8 که در سال 1792 منتشر شد، سنگبنای فمینیسم مدرن میدانند. اعتقاد خانم کرافت مبنی بر ساختگی و تاریخی بودن ضعف و فرودستی زنان و تأکید وی بر حقوق برابر سیاسی، آموزشی، اشتغال و همچنین استقلال اقتصادی زنان از مردان، هنوز از مبانی فمینیسم به حساب میآید.
چکیده
فمینیسم، به مثابة نظام فکری برآمده از انگارة اومانیسم، بازتاب مکتبهای فکری مدرن غربی، در بحث زنان است. با توجه به ویژگیهای مشترک همة گرایشها، میتوان تعریف و نظریة تربیتی مشترک و نسبتاً فراگیر برای آنها در نظر گرفت. فمینیستها عرصه تعلیم و تربیت را بهترین بستر برای توانمندسازی زنان و ترویج دیدگاههای نقادانة مبتنی بر جنسیت، رسیدن به برابری کامل زن و مرد، گسترش رشتة مطالعات زنان و غیره از اهداف خود در این عرصه میدانند. برای رسیدن به این اهداف، اصول و روشهای همچون نقد، تشابهمحوری، مخالفت با خانهداری و مادری، الگوسازی فمینیستی و غیره را در پیش گرفتهاند.
در ارزیابی و نقد فمینیسم باید توجه داشت که اولاً، نباید نهضت دفاع ازحقوق و کرامت زنان را با فمینیسم یکسان پنداشت؛ ثانیاً، آثار مثبتی که این نهضت داشته، نه آثار اندیشههای فمینیستی، بلکه آثار طرح بحث حقوق زنان در غرب است؛ ثالثاً، در یک نگاه جامع ضمن توجه به آثار مثبت طرح بحث حقوق زنان، باید به پیامدهای ویرانگر اندیشههای فمینیستی نیز توجه نمود.
مقدمه
در دنیای معاصر، مباحث مربوط به زنان در حوزههای گوناگون از حساسترین بحثها محسوب میشود. تجزیه و تحلیل نقادانة جنسیت، دستکم، از اواخر نیمة اول قرن بیستم به این سو، در عرصههای اعتقادی، علمی، فرهنگی، سیاسی، تربیتی، اخلاقی و غیره، جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. نگاه نقادانة مبتنی بر جنسیت، کوشیده است در حوزههای گوناگون، بهخصوص در حوزة مسایل تربیتی، قرائتهای جنسیتی جدید ارائه نماید.
شاید بتوان ادعا نمود که در دنیای معاصر نظامهای فکری، بهخصوص نظامها و نهادهای تربیتی، بیش از هر منظر دیگر، از منظر جنسیتی به نقد کشیده شده است. اندیشههای فمینیستی، بهخصوص از نیمة دوم قرن بیستم به بعد، تأثیرات زیادی بر مباحث تربیتی در سطوح گوناگون مبانی، اصول، روش، اهداف، برنامهریزی درسی و غیره داشته است.
علاوه بر این، در سالهای اخیر مراکز علمی و تحقیقاتی اکثر کشورهای جهان، شاهد پدید آمدن رشتة جدید و پرطرفداری با عنوان «مطالعات زنان» میباشد. این موضوع مهم و بینرشتهایی، که در پیوند با تخصصهاى مختلف علوم انسانی تأسیس گردیده، در ابعاد گوناگون نظری و عملی در حال گسترش است. از اینرو، بررسی نظریه و مدعیات تربیتی فمینیسم و نقد آن اهمیت دوچندان دارد.
چیستی فمینیسم
واژة فمینیسم (feminism)، از ریشة Feminine گرفته شده است که در فرانسوی و آلمانی، معادل Feminin و به معنای زن یا جنس مؤنث است.1 در کتابهای لغت، ذیل این واژه، معناهای از قبیل نهضت آزادی زنان، جانبداری از تساوی حقوق زنان و مردان، زنباوری، عقیده به برابری زن و مرد، طرفداری از زنان، نهضت طرفداری از حقوق زنان، باور به اینکه زن و مرد باید از حقوق و فرصتهای برابر برخوردار باشند و تلاش برای رسیدن به این هدف بیان شده است.2ارائة تعریف جامع و مانع از فمینیسم بسیار دشوار است. به همین دلیل، ابتدا ویژگیهای مشترک گرایشهای فمینیستی، سپس، تعریف نسبتاً فراگیر از آن ارائه میشود.
مهمترین ویژگیهای مشترک فمینیسم عبارتند از:
1. اعتقاد به اینکه وضعیت زنان در جامعه مطلوب نیست و حقوق واقعی آنان، بیش از آن چیزی است که تاکنون به آن رسیدهاند.
2. برای رسیدن به وضعیت مطلوب، باید مبارزه و تلاش نمود.
3. وضعیت مطلوب و آرمانی، تساوی حقوق زنان و مردان و یا حتی برتری حقوق زنان بر مردان است.
4. با توجه به بستر توسعة فمینیسم، همچنین مطالباتیکه دارند، اومانیستی و سکولار بودن از ویژگیهای مشترک گرایشهای فمینیستی به حساب میآید.
5. رویکرد انتقادی به خانواده، که از موضع آرام فمینیسم لیبرال آغاز میشود، در فمینیسم رادیکال و سوسیال به اوج میرسد و در فمینیسم پستمدرن، دوباره معتدلتر میگردد.3
با توجه به ویژگیهای مشترک گرایشهای فمینیستی، میتوان گفت: فمینیسم عبارت است از: «دفاع از حقوق زنان، مبتنی بر انگارة اومانیسم و سکولاریسم، با تأکید بر غیرطبیعی دانستن نابرابریهای موجود و حرکت به سمت برابری یا موقعیت برتر زنان.»4
تاریخچه فمینیسم
دربارة سرآغاز و عوامل شکلگیری جنبش فمینیسم، نظریات متعدد وجود دارد: در یک نگاه کلی، میتوان گفت: علاوه بر تحولات فکری و مباحث اندیشهای، که در غرب مدرن رخ داد، یکسلسله حوادث مهم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز در گسترش آن نقش تعیینکننده داشته است. به عنوان نمونه، پیروزی انقلاب کبیر فرانسه و شرکت فعّال زنان در آن، از عوامل شکلگیری جنبش فمینیسم است.
در امریکا، شروع این جنبش از مبارزات ضدبردهداری در اوایل قرن نوزده بوده است. در سال 1848، اولین قطعنامة حقوق زنان توسط یکصد تن از زنان و مردان فمینیست، با کسب اکثریت اندک به تصویب رسید.5 در بریتانیا، انقلاب صنعتی و راه یافتن زنان به کارخانهها و مشاغل جدید، فمینیسم را گسترش داد و نهادینه کرد.6
برخی، نقش خانم مری ولستون کرافت7 را در شکلگیری جنبش فمینیسم تعیینکننده دانسته، بیانیة معروف سیصد صفحهای وی را تحت عنوان «استیفای حقوق زنان»،8 که در سال 1792 منتشر شد، سنگبنای فمینیسم مدرن میدانند. اعتقاد خانم کرافت مبنی بر ساختگی و تاریخی بودن ضعف و فرودستی زنان و تأکید وی بر حقوق برابر سیاسی، آموزشی، اشتغال و همچنین استقلال اقتصادی زنان از مردان، هنوز از مبانی فمینیسم به حساب میآید.9
به دلیل اینکه در نیمة اول قرن نوزدهم، در کشورهایی همچون فرانسه، انگلستان و امریکا، بیانیهها، اعلامیهها و مقالاتی سرنوشتساز در دفاع از برابری حقوق زنان و مردان صادر شد و گردهماییهایی در این جهت برگزار گردید، برخی آغاز جنبش زنان را اواخر نیمه اول قرن نوزدهم میدانند.10 با توجه به اینکه فمینیسم، ریشه در تغییرات فرهنگی دارد، میتوان گفت، فمینیسم از پدیدههای مدرن غربی است که پس از عصر روشنگری به وجود آمده و در پیدایش آن، عواملی همچون مبانی اندیشهای غرب جدید از قبیل اومانیسم، سکولاریسم، اندیشه سیاسی اجتماعی نوین غرب و تحولات نظام سرمایهداری نقش اساسی داشته است.11
امواج فمینیسم
جنبش فمینیسم را به صورت عمده، به سه موج تقسیم میکنند:
موج اول، از اواخر نیمة اول قرن نوزدهم آغاز میشود و تا حدود 1920 استمرار مییابد. در این سال، زنان برای اولین بار حق رأی و مشارکت سیاسی ـ اجتماعی پیدا میکنند و به یکی از آرمانهای بزرگ خود نایل میآیند. مهمترین مطالبات زنان در این موج، عبارت بود از: حق تحصیل، حق برابری در کار، حق حضور در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی. بنابراین، هویت این جنبش و مطالبات زنان در موج اول، عمدتاً رنگ حقوقی دارد.12
تلفات زیاد مردان و درگیری آنها در جنگهای جهانی اول و دوم، و نیاز کارخانهها به نیروی کار، بهخصوص نیروهای مطیع و کمهزینه، موجب شد که زنان در کارخانهها استخدام شوند و مطالبات آنها در خصوص حضور در بازار کار و داشتن حق اشتغال برآورده شود. از سوی دیگر، ضرورت صلح و پایان جنگ نیز به عنوان یک دغدغة اصلی مطرح بود. عوامل فوق، موجب شد جنبش فمینیستی آرامتر گردد. به همین دلیل، از سال 1920 تا 1960 را دورة «فترت» نامگذاری کردهاند.13
موج دوم فمینیسم، که از 1960 و تحت تأثیر جنبشهای تند اجتماعی چپ و نظریههای فلسفی جدید آغاز گردید، جدیترین موج به حساب میآید. البته این بار نیز نظام سرمایهداری در شکلگیری این موج، نقش تعیینکننده داشت.14 مهمترین ویژگی موج دوم، خلق و نهادینه کردن ادبیات فمینیستی، تأکید بر نقد فرهنگی و ارائة نظریههای فرهنگی جدید است. موج دوم فمینیسم، به عنوان یک نظریه مطرح شد. طرفداران آن میکوشیدند در تحلیل وضعیت زنان، علل فرودستی، وضعیت آرمانی و ارائة راهبردهای فمینیستی جهت رسیدن به وضعیت مطلوب، به نظریههای عام و جهانشمول نایل آیند. برابری و تشابه، گفتمان غالب فمینیسم موج دوم به حساب میآید.15
آنها نظام خانوادگی و جدایی عرصههای عمومی از خصوصی را از عوامل اصلی فرودستی زنان میدانستند و برای رهایی آنان از وضعیت موجود و رسیدن به برابری کامل، با هرگونه دوگانهانگاری بهشدت مخالف بودند. در این راستا، سقط جنین را ترویج میکردند، و بر تفکیک روابط جنسی از تولید مثل تأکید داشتند. گفته سیمون دوبوار را، که «آزادی زن از شکم او آغاز میشود»، سرلوحه کار خود قرار داده بودند.16
موج سوم فمینیسم، از حدود سال 1980 و در واکنش به افراطگرایی و کلگرایی موج دوم شروع شد. این موج، با پذیرش برخی تفاوتهای طبیعی زن و مرد، ایدة کلی و فراگیر را مردود میدانستند. این اندیشه، که بخشی از اندیشههای پستمدرن به حساب میآید، به فمینیسم «پستمدرن» معروف است. از ویژگیهای مهم موج سوم، به رسمیت شناختن تعدد، تکثر و تنوع در فمینیسم و انتقال بخشی از مبارزات فمینیستی به حوزههای مشترک با سایر جنبشهای اجتماعی است.17فمینیسم، علاوه بر موجهای گوناگون گرایشهای متعدد و متفاوتی نیز دارد؛ زیرا گرایشهای فمینیستی، در واقع بازتاب نظریههای مکاتب مختلف موجود، در بحث زنان است که مجالی دیگر برای طرح آنها وجود دارد.
چیستی نظریة و نظریة تربیتی فمینیسم
واژة انگلیسی Theory، برگرفته شده از واژة لاتینی Theoria است. این واژه، در زبان فرانسه به شکل theorie و در زبان ایتالیایی teoria درآمده است. معنای لغوی Theory آنگونه که در لغتنامه Oxford، ذیل همین واژه آمده عبارت است از: پیشفرضی که چیزی را تبیین میکند. به نظر کردن، ژرفاندیشی و نظرپردازی. همچنین به چشمانداز، منظره و نمایش نیز این واژه اطلاق میشود.18
«نظریه» به معنای عام کلمه، به عنوان یک فرآیند از نگاه و نظر آغاز و به تعمق و ژرفاندیشی دربارة یک موضوع ختم میگردد. بنابراین، نظریه، طرحی است برای نظمبخشی متفکرانه و خردمندانه دربارة یک موضوع، اعم از اینکه معرفتی باشد، یا هنجاری. به عبارت دیگر، نظریه، قالب فکری است که میتوان حاصل هر نوع تحقیقی، اعم از تجربی یا غیرتجربی را در آن ریخت و معنا کرد. از اینحیث هر شاخهای معرفتی و هنجاری، ناگزیر نظریهپذیر و نیازمند آن است. اما نظریه، بسته به شرایطی که هر شاخه دارد، ممکن است قالبهایی کم و بیش متفاوت داشته باشد و در آزمون، اعتبارسنجی آن معیارها و ابزارها همواره به طور مشابه و یکسان مورد استفاده قرار نگیرد.19و20
بین نظریة توصیفی و هنجاری تفاوت وجود دارد: نظریة هنجاری طرحی است برای دیدن و فکر کردن دربارة آنچه هست. در حالیکه، نظریة هنجاری طرحی است برای دیدن و فکر کردن دربارة آنچه باید باشد. نظریة تربیتی، با توجه به اقتضای موضوع خود، باید به همان اندازه که توصیفی است، هنجاری نیز باشد.
به عبارت دیگر، نظریة تربیتی هم باید فراهم آورندة یک طرح فکری برای درک تعلیم و تربیت باشد، هم باید در همة این موارد، ما را به دیدن و تفکر دربارة آنچه باید باشد، قادر سازد. بنابراین، نظریة تربیتی، طرح فکری منظمی است که انسان را قادر میسازد تا دربارة تعلیم و تربیت، چگونگی کاربرد دانش علمی در مسائل تربیتی، و نحوة تحقیق و قضاوت دربارة طرحهای تربیتی، به تنظیم گزارههای توصیفی و هنجاری بپردازد.21
با توجه به نقاط مشترک گرایشهای فمینیستی و تعریف مشترکی که از آنها ارائه شد، میتوان تصویر کلی و نسبتاً جامع از نظریة تربیتی فمینیسم را ترسیم و آن را مورد ارزیابی و نقد قرار داد. بنابراین، نظریة تربیتی فمینیسم، عبارت است از: چارچوب فکری مبتنی بر جنسیت که از سوی فمینیستها دربارة مبانی، اصول، اهداف، روشها و برنامههای تربیتی ابراز شده و مورد تشویق و تعقیب آنان قرار گرفته است.
مبانی فلسفی نظریة تربیتی فمینیسم
در آثار فمینیستها، داعیههای فلسفی گوناگون و متفاوتی وجود دارد که وجه غالب آن، انتقاد از فلسفه و دیدگاههای رایج فلسفی است. گرایشهای گوناگون فمینیستی، اندیشههای فلسفی غرب را گرفتار کژبنیادی جنسیتی میدانند و بر این باورند که، این فلسفه چون از اساس کج بوده، باید از پایبست ویران شود؛ یعنی مفاهیم اساسی فلسفه و فلسفهورزی، معیار اندیشههای فلسفی و قلمروهای آن همه باید تغییر کند. با وجود این، هنوز موفق نشدهاند که نظام فلسفی سامانمندی بنا کنند.
در واقع، فمینیستها در مباحث فلسفی تاکنون بیشتر موضع سلبی و انتقادی دارند، تا موضع اثباتی و در عمل، از ضعف مبنا و نبود مبانی فلسفی مستحکم رنج میبرند. بنابراین، مراد از مبانی فلسفی فمینیسم به معنای واقعی کلمه این است که این جنبشها، بهرغم گرایشهای مختلفی که دارند، در یک مجموعه مواضع انتقادی علیه فلسفه، تاحدود زیادی وحدت نظر دارند.
در این نوشتار، با اغماض از اختلاف نظرها، مهمترین انگارههای فلسفی مشترک آنان را، که در عین حال میتوانند به مثابة مبانی فلسفی تعلیم و تربیت فمینیستی نیز تلقی شوند، بیان خواهیم کرد. به دلیل اینکه محور مباحث فلسفی در سدههای اخیر در غرب، مباحث مربوط به معرفتشناسی بوده و مباحث هستیشناسی در محاق قرار داشته است، مباحث فلسفی فمینیستها نیز بیشتر ناظر به معرفتشناسی رایج، یعنی سوبژکتویسم دکارتی و ایدهآلیسم آلمانی از سویی، جزمگرایی و عینیتگرایی حاکم بر تجربی مسلکان انگلیسی زبان، از سوی دیگر میباشد و بهرغم ادعاهای بزرگ هنوز نتوانستهاند معرفتشناسی فمینیستی را به صورت اثباتی تئوریزه کنند. در یک نگاه کلی، مهمترین مبانی فلسفی فمینیسم، که غالباً جنبة سلبی دارند، عبارتند از:
1. انسانمحوری (اومانیسم)
فمینیسم، به عنوان یک پدیدة زاییدة بستر اومانیستی غرب، انسان را محور و منشأ همة حقایق، معرفتها و ارزشها میپندارد، و اعتقاد به حقایق ماواریی و متافیزیکی را قبول ندارد. هرچند فمینیستها، سوبژکتویسم دکارتی و عقلگرایی کانتی و هگلی را، که اندیشة اومانیستی را در غرب تبیین فلسفی کرد و در نهادینه شدن آن نقش اصلی را ایفا نمود، ردّ میکنند. اما مخالفت آنها با عقلگرایی به این دلیل بود که، این اندیشهها ویژگیهای مردانه را اصل قرار داده و به ویژگیهای زنانه بیاعتنایی کردهاند. اما در اینکه انسان محور حقایق، معرفتها و ارزشها است، همه اشتراک نظر دارند.
در واقع، فمینیسم نشأت گرفته از اومانیسم و بازتاب این اندیشه در مباحث مربوط به جنسیت است. به همین دلیل، مبانی همة گرایشهای فمینیستی از یک آبشخور سیراب میشوند. همانگونه که اساس مدرنیسم و پستمدرنیسم را انسانگرایی بهجای خدامحوری، تشکیل میدهد، اساس اندیشههای فمینیستی، نیز انسانمحوری است.22
2. ضدیت با عقلگرایی
فمینیستها، عقلگرایی رایج در فلسفه را که بهخصوص در فلسفة دکارت، کانت، هگل و غیره برجسته است، بهشدت نقد میکنند. عقلگرایان، با تأکید بر عقل و تفکر بازنمودی، نهتنها عقل را برتر از عواطف و احساسات به شمار میآوردند، بلکه عواطف را مزاحم عقل دانسته، و معتقدند که عواطف، باید همواره تحت فرمان و کنترل عقل باشد.
دکارت تأکید میکرد که عواطف و احساسات، ماهیت وحشی دارند و آدمی باید بکوشد که به رهبری عقل، آنها را کنترل کند. کانت نیز پیروی از تمایلات و احساسات را دیگر آئینی و ضدعقلانیت و اخلاقی زیستن میدانست.23 این معنا از منظر فمینیستی، حاکی از آن است که در این نظام معرفتی، زنان به منزلة مظهر عواطف و هیجانات، موجودات ثانوی و مردان به منزلة مظهر عقل، موجوداتی اصیل تلقی شده است.
همچنین، اگر عواطف باید تحت فرمان عقل درآید، زنان نیز باید تحت فرمان مردان باشند. چنانکه روسو، در کتاب امیل، مبنای تربیت صحیح را استقلال و تربیت عقلانی امیل(مذکر) و وابستگی و اطاعتپذیری سوفی(مؤنث) قرار میدهد.فمینیستها، در واکنش به این نگاه، خواستار نفی عقلگرایی و توجه ویژه به سایر جوانب دخیل در اندیشه انسانی، بهخصوص توجه به نقش عشق، عواطف و احساسات هستند.
آنان عقلگرایی را یک جریان جزمگرا و عاری از انعطاف و پویایی میدانند که از سویی، موجب حاکمیت و نهادینه شدن نظام مردسالاری و از سوی دیگر، موجب جزمگرایی و خشونت شده است. در حالی که، اگر به معرفتشناسی مبتنی بر عشق و احساسات روی آوریم، جهانی عاری از خشونت و نظام اجتماعی کاملاً پویا خواهیم داشت.24
3. توجه به امور انضمامی و ضدیت با عینیتگرایی
در تجربهگرایی، بر جدایی سوژه از ابژه و درک صریح و مستقل واقعیت تأکید فراوان شده است. در این نظام معرفتی، تأکید بر این است که با واقع به صورت کاملاً بیطرف و غیرانضمامی برخورد شود. دانشمندان در علوم مختلف، باید در پی آن باشند که بر دادههای خالص تکیه کنند و ارزشها، علایق و عواطف خود را در یافتههای عینی دخالت ندهند. فمینیستها، برخلاف این نظام معرفتی، معتقدند که باید به امور جزئی و نهتنها امور کلی و عام، زمینههای خاص امور و نهتنها شکل انتزاعی آنها، عواطف و نهتنها عقل، همدلی و عشق و نهتنها بررسیهای مستقل و عینی، وارد عرصة تفکر و معرفتشناسی بشوند.
بنابراین، اولاً، معرفت و نحوة ادراک تابع نحوة نگاه فاعل ادراک به واقعیت است و واقعیت محض، به هیچ عنوان قابل اصطیاد نمیباشد. ثانیاً، نگاه زنان نسبت به ابژههای ادراکی، با نگاه مردان به آنها متفاوت است. در نتیجه، معرفتشناسی متفاوت از معرفتشناسی موجود را میطلبد. ثالثاً، نگاه زنانه به جهان، دارای مزیت است. از اینرو، باید نظام معرفتی فمینیستی به وجود آورد و آن را جایگزین نظامهای معرفتی موجود کرد.25
4. ضدیت با مبناگرایی
از مبانی معرفتشناختی فمینیسم، مخالفت با مبناگرایی است که هم بر معرفتشناختی تجربهگرا و هم بر نظام معرفتی عقلگرایان حاکم است. فمینیستها، مبناگرایی را ناشی از ویژگیهای مردانه میپندارند و خواستار پایان آن میباشند. مبناگرایی حاکم بر فلسفه، بهگونهای است که نظامهای معرفتی موجود را خدشهناپذیر و کاملاً مبرهن میداند. در حالیکه، خدشهها و اشکالات فراوان بر آن وارد است.26 با اینکه فمینیستهای موج اول و دوم، کما بیش از یکنوع شعارهای کلی و جزمی سخن میگفتند، فمینیستهای موج سوم، با تکیه بر آموزههای پستمدرنیستی، از هرگونه فراروایت و کلینگری بهشدت انتقاد میکنند و خواستار کثرتگرایی در همة عرصهها هستند.
پینوشتها:
1. عبدالرسول بیات، فرهنگ واژهها، ص223؛ نرجس رودگر، فمنیسم، ص23.
2. Oxford advanced learner’s digtionary
3. محمّدرضا زیبایینژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص20؛ سوزان آلیس واتکینز، فمینیسم، ترجمة زبا جلالی نائینی، ص5؛ سیدمسعود معصومی، فمینیسم در یک نگاه، ص31-32.
4. محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص33.
5. حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه اجتماعی، ص51-52 و 57.
6. سوزان آلیس واتکینز، همان، ص22-56؛ میشل آندره، جنبش زنان، ترجمة هما زنجانیزاده، ص63-64.
7. Mary Wollstonecraft.
8. A vindication of the vights of women.
9. سوزان آلیس واتکینز، همان، ص14-17 و 136؛ حمیرا مشیرزاده، همان، ص16-17.
10. جین فریدمن، فمینیسم، ترجمة فیروزه مهاجر، ص7؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص16.
11. حمیرا مشیرزاده، همان، ص19؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص13.
12. جین فریدمن، همان، ص11؛ میشل آندره، همان، ص98-101.
13. میشل آندره، همان، ص99-103؛ نرجس رودگر، همان، ص54-53.
14. محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص17.
15. جین فریدمن، همان، ص48؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص17- 18.
16. میشل آندره، همان، ص117-135؛ دایانا پاسنو، فمینیسم راه یا بیراه، ترجمة محمّدرضا مجیدی، ص38.
17. محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص 18؛ حمیرا مشیرزاده، همان، ص513.
18. شهین ایروانی، رابطة نظریه و عمل در تعلیم و تربیت، ص41.
19. همان، ص80 و 82 و 92.
20. در بیان تعریف نظریه توجه به این مطلب مهم است که به دلیل تأثیرگذاری اندیشههای پوزیتویستی بر جهان غرب، معمولاً از نظریه تفسیری ارائه میشود که آنرا منحصر در علوم تجربی میکند.
21. اسمیت فیلیپ جی، فلسفة تعلیم و تربیت چیست؟، در: زمینهای برای بازشناسی و نقادی فلسفة تعلیم و تربیت غرب، ترجمه و تدون سعید بهشتی، ص240-242.
22. محمّدرضا زیبایینژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص18-19.
23. Kant, Immanuel, Fundamental principles of the metaphysic of morals, translated by, T. K. Abbott, P 34, 37, 39, 67.
24. خسرو باقری، مبانی فلسفی فمینیسم، ص55-56؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص45؛
Noddings, Nel, Philosophy of Education, P 183.
25. خسرو باقری، همان، ص59 و 106؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص45.
26. Noddings, Nel, Op.cit, P 183.
منبع: فصلنامه اسلام و پژوهشهای تریبتی شماره7
در دهة 1970، فمینیستها دو اصطلاح را به کار بردند که در پیشبرد نظریة فمینیستی نقش تعیین کننده داشت. یکی، واژة «جنس»، که معادل (Sex) است؛ دیگری واژه «جنسیت»، که معادل (Gender) است. جنس اشاره به تفاوتهای بیولوژیکی دارد، اما جنسیت ناظر به تفاوتهایی است که منشأ فرهنگی و اجتماعی دارد و در طول زمان شکل گرفته است.
مبانی انسانشناختی نظریة تربیتی فمینیسم
در مباحث انسانشناسی، گرایشهای گوناگون فمینیستی، در برخی مسایل بنیادی اختلاف نظر جدی دارند. به عنوان مثال، فمینیستهای موج دوم، تفاوتهای طبیعی میان زن و مرد را منکرند و جنسیت را یک امر فرهنگی و اجتماعی میپندارند، اما فمینیستهای موج سوم، تفاوتهای طبیعی میان زن و مرد را میپذیرند. بهرغم این اختلاف نظرها، یکسلسله اشتراکات اساسی نیز دارند که در این نوشتار، به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
1. انتقاد از انسان شناسی فلسفی
فمینیستها، در مباحث انسانشناسی نیز فلسفههای رایج را کژبنیاد و با سوگیریهای مردانه میدانند. از جمله دربارة چیستی انسان، معتقدند: تعاریف ارائه شده، بیانگر ماهیت مردان است و زنان را نادیده انگاشته است. به عنوان مثال، تعاریفی از قبیل «حیوان ناطق»، که بیش از همه بر اندیشه و خردورزی تأکید دارد، یا «انسان، حیوان اجتماعی است»، «انسان، حیوان ابزارساز است»، «انسان موجود آزاد و مستقل است» و غیره، همگی به نحوی بیانگر ویژگی مردانه هستند. بهخصوص اینکه این تعریفها، از زاویة نگاه مردان به انسان، آن هم در فضای کاملاً مردانه بیان شده است.
اگر از زاویة نگاه زنان و در فضای زنانه، به انسان نگریسته شود، تعریف انسان متفاوت خواهد بود. در اینصورت، بهجای عقل و خردورزی، عشق و عطوفت نقش محوری پیدا خواهد کرد. در این میان، فمینیستهای رادیکال تصریح کردهاند که ماهیت و تعریف انسان، باید به تعریف زنانه از انسان تغییر کند؛ زیرا ارزشها و خصوصیات زنان نسبت به خصوصیات مردان برتری دارد.27
2. ضدیت با ذاتگرایی و دوگانهانگاری
از مهمترین مبانی انسانشناسی گرایشهای گوناگون فمینیستی، مبارزه با ذاتگرایی و دوگانهانگاری میان زن و مرد است. آنان با دوگانه انگاری، که معمولاً مردان را در جهت خوبیها، قدرت، عقلانیت و غیره قرار داده و زنان را در جهت ضعف، زشتی، عدم عقلانیت و غیره قرار میدهد، مخالف هستند. به عقیدة آنان، انسان وقتی به دنیا میآید، لوح سفیدی است که به هر نحوی میتوان ساخت و هر چیزی را میتوان بر آن نوشت. فرهنگ مردسالار و تربیتهای تبعیضآمیز در خانواده، مدرسه و جامعه، زن را زن و مرد را مرد به بار میآورد. تنها تفاوتی که میتوان بین مرد و زن در نظر گرفت، تفاوت در نرینگی و مادگی است.28
در دهة 1970، فمینیستها دو اصطلاح را به کار بردند که در پیشبرد نظریة فمینیستی نقش تعیین کننده داشت. یکی، واژة «جنس»، که معادل (Sex) است؛ دیگری واژه «جنسیت»، که معادل (Gender) است. جنس اشاره به تفاوتهای بیولوژیکی دارد، اما جنسیت ناظر به تفاوتهایی است که منشأ فرهنگی و اجتماعی دارد و در طول زمان شکل گرفته است.
بنابراین، تفاوتهای زن و مرد، هرچند طبیعی تلقی میشود، اما امری کاملاً عارضی و ساختگی است. اگر نقشهای اجتماعی زن و مرد را عوض کنیم، نقشها نیز جابهجا خواهد شد. همچنین مادری یک امر فرهنگی و مصنوعی است، آنچه طبیعی است فقط زایمان است. حس مادری و عشق به بچهداری، امری کاملاً عارضی و تحمیلی بر مادران است.29
3. بدبینی نسبت به مردان یا مردستیزی
گرایشهای گوناگون فمینیستی، طبیعت و روحیة مردانه را عامل اصلی ستمهای تاریخی مردان بر زنان میپندارند. البته بدبینی فمینیستها نسبت به مردان، در یکدرجه نمیباشد، بلکه گرایشهای گوناگون فمینیست در این جهت متفاوت هستند. فمینیستهای لیبرال و پستمدرن، صرفاً در حد بدبینی اکتفا کرده و مردستیزی را روا نمیدارند. اما فمینیستهای مارکسیستی و سوسیالیستی، بدبینی شدیدتری دارند و فمینیستهای رادیکال، بدبینی را تا سرحد مردستیزی و دشمنی کشاندهاند. به عقیدة آنان، حتی در راستای دفاع از حقوق زنان، نباید به مردان اعتماد کرد. ازدواج با مردان همبستر شدن با دشمن است! آنان برای دوری و رهایی مطلق زنان از قید مردان، همجنسگرایی، سقط جنین و غیره را تجویز و ترویج میکنند.30
مبانی ارزششناختی نظریة تربیتی فمینیسم
گرایشهای گوناگون فمینیستی در مباحث ارزششناختی نیز بایکدیگر اختلاف نظر دارند، اما مهمترین مبانی ارزششناختی مشترک میان آنها عبارتند از:
1. دنیاگرایی یا سکولاریزم
فمینیستها، آموزههای دینی را در جهت تثبیت فرهنگ مردسالاری فوقالعاده مهم میدانند. از اینرو، در عرصة ارزشها معتقد به ارزشهای مادی و طرد ارزشهای دینی هستند. حاکمیت ارزشهای دینی را بزرگترین مانع در جهت رسیدن به اهداف خود میپندارند؛ زیرا معتقدند علاوه بر اینکه تمام پیامبران مرد بودند، ادیان الهی خانواده و مادری را بسیار ارزشمند میدانند و برای پاسداشت آن، اشتغال زنان در بیرون خانه، مشارکت برابر زنان با مردان در همة عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره را منع میکنند.
ادیان برای عفت زنان و سلامت نسلها اهمیت ویژه قایل هستند. این ارزش، بزرگترین مانع برای آزادیهای جنسی و لذتطلبی محسوب میشود. ادیان الهی بر زاد و ولد تأکید دارند و حفظ جنین را واجب و محافظت از آن را بهلحاظ ارزشی، برابر با حفظ جان انسان سالم میدانند. این امر موجب میشود که زنان به زاد و ولد گرایش پیدا کرده و از سقط جنین خودداری نمایند. در نتیجه، همچنان اسیر شکم باقی بمانند.31
2. فردگرایی و اصالت لذت
فردگرایی، به نظریهای اطلاق میشود که انسان را در فردیتش، شالودة نظام اندیشه و تبیین کنندة قاعدة رفتاری به حساب میآورد و معتقد است: قدرت بیرونی نباید بر خواستههای فردی فرمان براند. اگر در اومانیسم، انسان محور قرار گرفت، در فردگرایی ادعا شد که فرد، با همة خصوصیات فردی خود معیار است. زندگی فرد به خود او تعلق دارد، نه به امور بیرون از او. از اینرو، او اختیار دارد که طبق خواست و ارادة خود رفتار کند.32
فمینیسم در همة ابعاد سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و حقوقی، فرد و خواستههای او را ملاک و معیار قرار میدهد. در اندیشه فمینیستی، بهخصوص فمینیسم لیبرال، یگانه ارزش عام آزادی انسان است. ارزش آن، مطلق و مقدم بر همة ارزشهای دیگر میباشد. بر این اساس، نظامهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی باید با انسان وآزادی وی همساز شوند، نه انسان با آنها. فردگرایی به زنان امکان میدهد تا امیال خود را آزادانه دنبال کنند. شعارهای چون حق تسلط بر بدن، آزادی سقط جنین، کنترل موالید در بستر فردگرایی، حاکم بر اندیشههای فمینیستی میسر شدهاند.33
امروزه، در اسناد و متون بینالمللی متأثر از اندیشههای فمینیستی، بر حق انتخاب زنان در نوع روابط جنسی، با همجنس یا جنس مخالف و بر موکول بودن ازدواج و رفتارهای جنسی صرفاً با رضایت طرفین تأکید میکنند. فمینیستها معتقدند: برای جبران گذشتهها و محو روحیة تسلیم و اطاعتپذیری زنان، آزادیهای فردی برای آنان اولویت و اهمیت بیشتری دارد. آنان معتقدند: چون به دختران هیچگاه گفته نشده است، میتوانند کارهایی را که به آنها گفته شده، انجام ندهند، باید بر آزادیهای شخصی و فردگرایی بیشتر تأکید کرد تا از این طریق، روحیة انتخابگری را در آنها تقویت نمود.34
3. تأکید بر مراقبت و مسئولیت بهجای عدالت
فمینیستها، بهخصوص فمینیستهای پستمدرن، در حوزة اخلاق و ارزشها اصول عام عدالت را، که شکل پدرانه و مردانه دارد، اصل نمیدانند، بلکه بر اموری همچون غمخواری و مسئولیت، که درونمایهای زنانه دارد، تأکید میکنند. از اینرو، اخلاق مراقبت، که مورد توجه خاص مربیان تربیتی است، فوقالعاده مورد استقبال فمینیستها قرار گرفته است؛ زیرا مراقبت خود نوعی تربیت به شمار میآید و آن مسئولیتی است که مراقب در قبال مراقبت شونده احساس میکند.
نظام اخلاقی مبتنی بر مراقبت، که توسط گیلیگان35 مطرح شده، به نوعی در مقابل اخلاق وظیفهگروی کانت و سودگرایی بنتام قرار دارد. در این رویکرد، بهجای «عقلانیت» و «عدالت»، «مراقبت» اساس اخلاق را شکل میدهد. از پیشگامان نظریة اخلاق مراقبت، نل نادینگز36 است که در صورتبندی این نظریه، نقش تعیین کننده داشته است.37
فمینیستها هرچند بر اخلاق مراقبت تأکید دارند، اما معتقدند که ویژگیهای زنانه مثل محبت، دلسوزی، مشارکت و تغذیه، بایستی به طور دقیق از جنبههای افراطآمیز آن تمیز داده شود؛ زیرا محبت خوب است، اما در وضعیت پدرسالاری ممکن است برای زنان به صورت قربانی شدن همهجانبه یا شکنجه درآید. در نتیجه، پیروی از اخلاق مراقبت، تا زمانی که زنان به ارزشهای «اخلاق قربانیسازی» جواب «نه» ندادهاند، نمیتواند و نباید آغاز شود.38
اهداف تربیتی در نظریة تربیتی فمینیسم
همانگونه که بیان شد، گرایشهای گوناگون فمینیستی، به تناسب تأثیرپذیری از اندیشههای متفاوت، هر یک اهداف تربیتی و اجتماعی خاص خود را دارند. در این نوشتار، به دلیل رعایت اختصار، تنها به اهداف تربیتی مشترک گرایشهای مختلف فمینیستی، اشاره میکنیم.
1. تغییر دادن نوع نگاه جامعه به زن و از بین بردن تبعیضات نهادینه شده
به عقیدة فمینیستها، باور غالب نسبت به زن و فعالیتهای زنان، همواره نگاه کمبینی و تحقیرآمیز بوده است. در این نگاه، بهلحاظ فرهنگ عامه و سنتهای اجتماعی، زنان ضعیفه، فاقد هویت و جنس دوم به شمار میروند. در این نگاه، رسالت اصلی آنان ارضای نیازهای جنسی و عاطفی مردان است.
لذا تا زمانی که این نگاه نسبت به زن وجود داشته باشد، تدابیر حقوقی و قانونی هیچگونه مشکلی را حل نخواهد کرد. از اینرو، فمینیستها بیش از هرچیز، خواستار تغییر نوع نگاه جامعه نسبت به زن و از بین بردن تبعیضات نهادینه شده هستند. تبعیض نهادینه شده، به دلیل اینکه هم بُعد فرهنگی و هم بُعد اجتماعی و اخلاقی و گاهی پشتوانة قانونی دارد، بدترین نوع ممکن تبعیض است.39
فمینیستها، باتوجه به این واقعیت که دانشآموزان و دانشجویان، آمادگی بیشتر برای پذیرش دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی دارند، معتقدند که مبارزه با تبعیضات نهادینه شده علیه زنان، باید از مراکز علمی، مدارس و دانشگاهها شروع شود. دولتها و نهادهای مددرسان، باید با اختصاص دادن بودجههای کافی و واگذاری طرحهای پژوهشی به مراکز علمی، در پی یافتن راهکارها و طرحهای کاربردی و مناسب باشند.
همچنین با گنجاندن مواد آموزشی و تربیتی حسابشده در محتوای برنامههای درسی مدارس و دانشگاهها، در جهت حذف ذهنیت مبتنی بر تبعیضات جنسیتی و جایگزینی ذهنیت انسانی در روابط مرد و زن، اهتمام ورزند. باید رفتار برابر با زن و مرد را به کودکان آموزش داد. باید تصویر مردم از زنان را اصلاح نموده و نگرش مثبت نسبت به زنان را در آنان ایجاد کرد.40
برای هموار شدن زمینة مبارزه با تبعیضات فرهنگی و اجتماعی، در مرحلة اول باید قوانین و ساختار سیاسی ـ اجتماعی از تبعیض پاکسازی و اصلاح شود، آنگاه به صورت اساسیتر با ایجاد اصلاحات اساسی در تعلیم و تربیت، با کلیشههای جنسیتی و مناسبات مردسالار، آن هم از طریق اصلاح فرهنگها، ادبیات، نمادها، هنر و غیره، مبارزات اساسی صورت گیرد. از جمله مسایلی که در تربیت باید مورد بازنگری و اصلاح اساسی صورت گیرد، نقش سنتی زنان به عنوان مادران خانهدار است. نقش زنان و مردان در خانواده و اجتماع، باید از نو و به صورت کاملاً مساوی و برابر تعریف گردد.41
2. تئوریزه کردن فمینیسم و گسترش رشتة مطالعات زنان
از اهداف تربیتی فمینیسم، خلق و تئوریزه کردن اندیشههای فمینیستی در مقابل نظریات مردانة حاکم بر نظامهای تربیتی موجود است. بدین منظور، بر راهاندازی و گسترش رشتة مطالعات زنان در مراکز علمی تأکید دارند. فمینیستها در این جهت پیشرفتهای چشمگیری هم کسب کردهاند. بهخصوص موج دوم فمینیسم و گرایش غالب در آن، یعنی رادیکال فمینیسم، که داعیة نظریهپردازی فمینیستی در حوزههای گوناگون را داشت، بیشتر تلاشهای خود را در جهت خلق و تئوریزه کردن نظریات فمینیستی متمرکز کرده بود.
موج سوم فمینیسم، بیش از موج دوم، بر تولیدات نظری تأکید دارد. فمینیستها به این مسئله توجه کردهاند که علت عدم موفقیت اساسی آنها در جذب همة زنان و تغییر هنجارهای اجتماعی و نهادهای اساسی جامعه، ریشه در امور بنیادی و معرفتی دارد. به عبارت دیگر، علت اینکه تغییرات حقوقی و قانونی نتوانسته است تغییرات اساسی به وجود آورد، این بوده که ریشهها و مبانی همچنان مردانه باقی مانده است. امروزه فمینیستها دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را کافی نمیدانند و معتقدند: باید با اصلاح نظامهای تربیتی و گسترش مطالعات زنان در برابر اندیشههای مسلط مردانه، اندیشههای زنانه را خلق و تئوریزه کنیم.42
3. بالا بردن اعتماد به نفس و احساس شخصیت در زنان
فمینیستها مدعی هستند که به دلیل تبعیضات جنسیتی حاکم بر جوامع، دختران معمولاً ضعیفالاراده، منفعل و آسیبپذیر به بار میآیند. باتوجه به اینکه اعتماد به نفس و خودباوری از سرمایههای بنیادین انسان به حساب میآید، از مهمترین اهداف تربیتی فمینیسم، ایمنسازی زنان در برابر بزهدیدگیها، بالا بردن احساس توانمندی و حس شخصیت در آنها است. برخی فمینیستها، برای بالا بردن اعتماد به نفس و احساس شخصیت در زنان، مدعی برتری زنان بر مردان شدند. آنان استدلال میکردند که مشکلات موجود جهان، بهخاطر حاکمیت ارزشهای مردانه و غفلت از ارزشهای زنانه است.
اگر زنان زمام حکومت جهان را به دست گیرند و ارزشهای زنانه بر جهان حاکم شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد! به همین دلیل، آنان بر حضور و مشارکت فعال زنان در همة عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تأکید دارند و معتقدند: تعلیم و تربیت میتواند در این راستا بهترین و بیشترین کمک را به آنها بکند.43
4. توانمندسازی زنان برای مشارکت سیاسی ـ اجتماعی
فمینیستها توانمندسازی زنان برای مشارکت در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را از مهمترین اهداف تعلیم و تربیت میدانند. به عقیدة آنان، تعلیم و تربیت باید در تمام مراحل آموزشی، برنامههای درسی، سیاستگذاریهای آموزشی و غیره، به این مسئله توجه داشته باشد که زنان را با حقوق اجتماعیشان آشنا نموده، آنان را برای مشارکت فعال اجتماعی آماد سازد. آنان تأکید دارند که زنان اولاً، باید تحصیلات خود را تا آخرین مراحل ادامه دهند.
ثانیاً، باید در انتخاب رشتههای تحصیلی، تحصیلات خود را در جهتی ادامه دهند که منجر به مشارکت هرچه بیشتر آنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی شود. ثالثاً، علاوه بر حضور گسترده در مدارس و مراکز آموزش عالی، گروههای زنان را گردهم آورده و همبستگی آنان را در جهت اهداف برابریطلبانه، افزایش داده و به آنان اقتدار ویژه بخشیم.44
پینوشتها:
27. خسرو باقری، همان، ص68-69 و 82-83.
28. Noddings, Nel, Op.cit, P 179.
29. خسرو باقری، همان، ص78؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «جنسیت در آموزش و پرورش»، در: مجموعه مقالات آسیبشناسی نظام آموزشی از نگاه جنسیتی، ص27-29.
30. حسین بستان، نابرابری جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، ص110.
31. محمّدرضا زیبایینژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص20-21.
32. محمدتقی مصباح، پرسشها و پاسخها 5-1، ص234؛ محمّدرضا زیبایینژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص27-30
33. محمّدرضا زیبایینژاد و محمّدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص31؛ محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص135.
34. نیکولاس دیویدسان، «بهداشت جنسیتی»، ترجمه و تلخیص نجمه اللهیاری، در: مجموعه مقالات فمینیسم شکست افسانة آزادی زنان، ص129.
35. Giligan.
36. Nel Nodings.
37. خسرو باقری، همان، ص59؛ اکبر رهنما، درآمدی بر تربیت اخلاقی(مبانی فلسفی-روانشناختی و روشهای آموزش اخلاق)، ص53؛Noddings, Nel, Op.cit, P180 .
38. حسین بستان، همان، ص99؛ .Noddings, Nel, Op.cit, P182
39. Noddings, Nel, Op.cit, P183.
40. نیکولاس دیویدسان، همان، ص124.
41. جین فریدمن، همان، ص26؛ میشل آندره، همان، ص98-103؛ حمیرا مشیرزاده، همانة ص67-68؛ نرجس رودگر، همان، ص72-69.
42. حمیرا مشیرزاده، همان، ص514.
43. محمّدرضا زیبایینژاد، «جنسیت در آموزش و پرورش»، در: مجموعه مقالات آسیبشناسی نظام آموزشی از نگاه جنسیتی، ص27-29.
44. محمّدرضا زیبایینژاد، «فمینیسم»، در: مجموعه مقالات فمینیسم و دانشهای فمینیستی، ص134- 135.
محمدآصف حکمت /دانشجوی دکتری فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
موعود
مطلب مفیدی بود