ایا میمون قبلا انسان بوده
ایا میمون قبلا انسان بوده
آيا ميمونها زمانى انسان بودند بعدها به اين شكلى درآمدند يا اينكه تغييرات محيطى باعث شدند؟ لطفا از نگاه فلسفى و دينى توضيح دهيد.
نظريه تكامل) Evolution ( ديدگاههاى گوناگونى را در ميان زيستشناسان و عالمان دينى برانگيخته است انگارههاى موجود در فلسفه علم نيز گمانه هاى متفاوتى را درباره اين نظريه رقم مىزند. تكامل باورى) Evolutionism ( و به عبارت دقيقتر نظريه تبدل انواع) Transformism ( از بدو پيدايش تاكنون، مراحل گوناگونى را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتى واقع شده كه اهم آنها عبارت است از:. 1 داروينيسم،. 2 نئوداروينيسم،. 3 لاماركيسم،. 4 نئولاماركيسم،. 5 موتاسيونيسم) Mutationism (
داروين بر آن بود كه جانوران و گياهان، توليد مثل بسيار دارند به طورى كه پايايى آنها موجب اشغال همه زمين و كمبود غذا و مسكن براى آنها خواهد شد. در نتيجه هر موجودى براى بقاى خود در برابر ديگر رقيبان، بايد بكوشد و در اين تنازع مستمر، آنكه اصلح و داراى صفت برترى است، باقى خواهد ماند. اين صفت برتر- كه موجب بقاى يك فرد مىشود- از طريق وراثت به افراد ديگر منتقل شده و به اين وسيله نسل موجودات ادامه مىيابد.
همچنين براساس نظريه «جهش»( Mutation ) ، گاهى صفات جديدى به طور ناگهانى در موجودى پيدا مىشود و جاندار به وسيله آن مىتواند به حيات خود ادامه دهد. تجمع جهشهاى مساعد در طول زمان، موجب دگرگونى انواع جاندار و ادامه حيات به صورت نوع جديد مىشود.
اكنون به اختصار از سه منظر ياد شده، به بررسى نظريه مىپردازيم:
يك. زيست شناسى
از منظر زيست شناختى( Biologic ) اشكالات چندى بر نظريه تكامل وارد است از جمله اينكه:
1-. 1 اينكه چگونه عضو جديدى به وجود مى آيد، يا بعضى سازگارى هاى شگفت حاصل مىگردد، يا چگونه گونه هاى بزرگ جانوران و گياهان تشكيل شده اند و… هنوز بر جهان دانش روشن نيست.
1-. 2 وجود نوع پيچيده، پس از نوع ساده و تشابه بعضى از موجودات با يكديگر- كه قائلان تحول انواع به آن استناد مىكنند(1)- دليل بر آن نيست كه انواع پسين، از انواع پيشين مشتق شده باشند(2).
1-. 3 داروين از تفاوتهاى عمده و اساسى بين انسان و اجداد حيوانى مورد ادعا (ميمون) غافل بوده است بعضى از اين تفاوتها- كه «والاس»( Wallace ) به آنها اشاره كرده- عبارت است از:
الف. فاصله عميق ميان مغز و قواى دماغى انسان و ميمون
ب. تمايز زبانى آشكار بين انسان و ميمون
ج. استعداد و توانايى آفرينش هنرى در انسان
د. عدم تفاوت مغزى بين انسان متمدن كنونى و قبايل بدوى كه داروين آنها را حلقه فاصل بين انسان متمدن و ميمون خوانده است.(3)
«فيزيكو»( Phisico ) طبيعى دان آلمانى و متخصص در تاريخ طبيعى انسان( Antropology ) مى گويد: «پيشرفتهاى محسوسى كه علم تاريخ طبيعى انسان نموده، روز به روز خويشاوندى انسان و ميمون را دورتر مىسازد»(4).
دو. فلسفه علم
از منظر فلسفه علم) Philosophy of Science ( – كه معرفتى درجه دوم است و راهبردهاى علمى، روشهاى برگزيده از سوى دانشمندان، حاصل كار آنها و عوامل دخيل در نظرپردازىهاى علمى را مورد سنجش و داورى قرار مىدهد- ديدگاههاى گوناگونى در باب چيستى و منطق دانش تجربى عرضه شده كه عبارت است از:
الف. پوزيتويسم منطقى( Logical Positivism (،
ب. مينوگروى( ldealism ) ،
ج. واقعگروى خام( Naive Realism (،
د. واقعگروى نقدى( Critical Realism (.
چهارمين نگرش بر آن است كه اساساً تئورىهاى علمى، برآيند مشاهدات صرف و تحويل پذير به داده هاى حسى نيست بلكه اينها برآيند همكنشى داده هاى حسّى و ساخته هاى ذهنى دانشمند است. بنابراين نظريات علمى، اكتشافات محض نيست و جنبه اختراعى نيز دارد. از اين رو نمى توان اين گونه نظريات را كاملاً مطابق با واقعيت و عينيت خارجى دانست.(5)
(1) بهزاد، محمود، آيا به راستى انسان زاده ميمون است؟، (بىنا، چاپ سوم، 1354)، صص 117-. 118
000 (2) نگا: نصرى، عبداللَّه، مبانى انسانشناسى در قرآن، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول)، ص. 68
000 (3) ايان باربورnal ( ) ruobraB علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، (تهران: مركز نشر دانشگاهى چاپ دوم 1375)، ص 141-. 99
000 (4) وجدى، فريد، على اطلال المذهب المادى، صص 103-. 108
000 (5) ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، صص 169-. 244
پرسمان