اسناد شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
اسناد شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
يكي از دردناك ترين لحظات تاريخ همانا هجوم به بيت وحي يعني منزل دخت مكرم نبي اسلام است. زهراي مرضيه سلام الله عليها شخصيت بزرگي كه زبانهاي غير معصوم در وصف او عاجز اند و تنها معصوم است كه مي تواند او را وصف نمايد. اين شخصيت الهي در تمام طول زندگي مباركشان همواره حامي دين الهي بودند.
پس از پيامبر صلي الله و عليه وآله و سلم در توطئه اي از پيش طراحي شده ، علي عليه السلام كه وصي وخليفه بلافصل پيامبر صلي الله و عليه و آله بودند خانه نشين شدند و حكومت از ايشان غصب شد. يكي از مراحل غصب خلافت از ميان برداشتن حاميان اصلي امام علي عليه السلام بود.
حضرت زهرا سلام الله عليها با افشاگري و فداكاري تمام سعي نمودند تا توطئه آن غاصبان را آشكار نمايند و حقيقت را نشان دهند و حق را به حق دار برسانند. اين تلاش ها سبب شد كه جبهه دشمن با هجوم و يورش بي رحمانه به خانه ايشان كه جايگاه وحي و مورد توجه خاص پيامبر صلي الله و عليه و آله وسلم بود، -به فرماندهي ابوبكر و حضور ميداني عمر بن خطاب- سبب شهادت اين بانوي مكرم و پر فضيلت شوند. امروز همان افشاگري ها در تاريخ بخوبي به ثبت رسيده تا رهپويان واقعي دي،ن از آن بهره برند.
ما به گوشه اي از سند هاي اين توطئه در مقالات مختلف انشاالله خواهيم پرداخت و از كتب اهل سنت بيشترين استفاده را خواهيم داشت.
* امام جويني 730ه
صدر الدين أبو الجامع إبراهيم بن محمد بن المؤيد بن حموية الجويني الصوفي” اهل روستای جوین در حوالی نیشابورمی باشد. ولادت وی در سال 644 در آمل و وفاتش در 5 محرم سال 722 هجری در خراسانیا عراق است. در معرفی جايگاه او همين بس که غازان خان مغول در مراسم باشکوهی به دست او اسلام آورد، و با پوشیدن لباس پدر جوینی، افتخاری دیگر به وی بخشید.
گزارش جويني از حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها:
جويني از اساتيد ذهبي معروف است. وي مي نگارد:
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود :
وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ … فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين .
فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 .
زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا ميبينم ذلت وارد خانۀ او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد ميزند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نميدهد ، کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نميرسد . او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق ميشود ؛ و در حالي بر من وارد ميشود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است .و من در اينجا ميگويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند .نكته مهم اينست كه در اين روايت به وضوح به شهادت و شكسته شدن پهلوي حضرت زهرا سلام الله عليها اشاره شده است.
________________________________________
نظر علماي اهل سنت در باره ي جويني
ذهبي در باره جايگاه امام الحرمين جويني گويد:
وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى … وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا .تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .
از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) … و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .
صفدی گويد:
او در این شهرها از صفت بزرگی برخوردار، و جایگاهش در قوم تاتار آسمانی بود. ستارگان به خاطر بلندی مقامش حقیر شوند، و خورشیدهای پیدا به خاطر دمیدن ماه تمامش رسوا گردند. احدی به لمس آستین او نرسید، و خان بزرگ به در آغوش گرفتن وی و به سینه چسبانیدنش طمع نورزید. و آنچه این ادعا را تائید و این امید را محقق می سازد این که غازان خان به دست او مسلمان شد، و به تماس با جسدش تبرک جست.
پیوسته سیلاب بزرگیش مالامال، و سیل وجاهتش ریزان بود، تا آن که در آرامگاه ابدی ساکن شد، و مانند دیروز رفت. خدای متعال او را رحمت کند.
وكانت له صورة إلي تلك البلاد كبيرة ، ومنازله في صدور التتار أثيرة ، تتضاءل النجوم لعلو قدره ، وتنكشف الشموس الضاحية لطلوع بدره ، لا يصل أحد إلى لمس كُمّه ، ولا يطمع القان الأعظم في اعتناقه وضمّه . ومما يؤيد هذه الدعوة ، ويحقق هذه الرجوى أن القان غازان أسلم على يده ، وتبرك بملاقاة جسده .
ولم يزل في تيار عظمته الطافح ، وسيل وجاهته السافح ، إلى أن سكن في الرّمس ، وذهب كأمس … رحمه الله تعالى .
اسنوی درباره ی وی می نویسد:
فرد مذکور در علوم حدیث و فقه امام بود؛ در طلب علم پر سفر بود و بعد از مدت طولانی باز می گشت. او و پدرش مشهور به ولایت بودند.
كان المذكور إماما في علوم الحديث والفقه ، كثير الاسفار في طلب العلم ، طويل المراجعة ، مشهورا بالولاية هو وأبوه .
سخاوی می نویسد:
هنگامی که جوینی بعد از سال هفتصد وارد [شام] شد، حافظان و محدثان حول او جمع شده و از او حدیث استماع نمودند.
لما قدم الصدر أبو المجامع إبراهيم بن محمد بن المويدي الحموي بعيد السبعمائة اجتمع عليه الحفاظ والمحدثون وسمعوا منه .
همچنین از جوینی، ابن فوطی با عنوان “شيخنا” ، حسینی دمشقی با عناوین “العلامة المحدث المعمر” ، یافعی با عنوان “شيخ الشيوخ” ، وابن ملقن با عناوین “شيخ الشيوخ فريد العصر” یاد می کنند.
در اهمیت و اعتبار کتاب فرائد السمطين جوینی همین بس که برخی از علمای اهل سنت همچون زرندی حنفی (693 – 750 هـ) و سمهودی شافعی (844 – 912 هـ) که هر دو از علمای مدینه بوده اند، از این کتاب حدیث نقل کرده اند.
پاسخ به نقدي در مورد جويني:
ابن حجر و به تبع او زرکلی در شرح حال جوینی می نویسند:
ذهبی می گوید: جوینی “حاطب لیل” بود، احادیث دو و سه و چهارتائی از چیزهای باطل و دروغ را جمع کرده است.
قال الذهبي : كان حاطب ليل جمع أحاديث ثنائيات وثلاثيات ورباعيات من الأباطيل المكذوبة .
لقب “حاطب لیل” به معنای کسی است که در جمع آوری حدیث، به صحیح و ضعیف توجه ندارد و هر دو را جمع می کند؛ یا کسی که دچار اختلاط شده و درست و نادرست را با هم می آمیزد. مانند کسی که در تاریکی شب در حال جمع آوری هیزم باشد و افعی او را نیش بزند. (برای تعریف این لقب به کتب مصطلح حدیث مراجعه کنید.)
در پاسخ از این اشکال می گوئیم:
اولاًلقب “حاطب لیل” که ابن حجر از قول ذهبی به جوینی نسبت داده است، لقبی است که برخی از روات حدیث اهل سنت هم بدان مفتخرند؛ از جمله “عبد الملک بن جريج” و “قتادة بن دعامه” که هر دو از راویان جمیع کتب ستّه ی اهل سنت و در اعلی درجه ی اتقان و وثاقت هستند، و هیچ یک از علمای اهل سنت روایات این دو نفر را به خاطر آن که ملقب به “حاطب لیل” بودن شده اند، ترک نمی کند. رجوع کنید به:
تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلاني، ج 6 ص 359 و ج 8 ص 315
همچنین این لقبی است که برخی از بزرگان و علمای متاخر اهل سنت نیز آن را بر دوش می کشند. شاید برای وهابیان جالب باشد که بدانند شیخ الاسلام شان ابن تیمیه هم به داشتن این لقب مفتخر گشته است! ابو بکر حصنی دمشقی (متوفای 829 هجری) پس از آوردن سخن ابن تیمیه بر فراز منبر مبنی بر قرار گرفتن حقیقی خداوند متعال بر عرش و کتک خوردن از سوی مردم و بردنش به سوی قاضی، می نویسد:
این حرف، زیاد در کلام او دیده می شود که جهل وی، فساد تصور و حماقتش را می رساند! و برخی از آن ها (علمای اهل سنت) او را حاطب لیل نام نهاده اند.
هو كثير في كلامه يتحقق به جهله وفساد تصوره وبلادته وكان بعضهم يسميه حاطب ليل .
دفع شبه من شبه وتمرد، الحصني الدمشقي، ج 1 ص 42
وهابیان اگر حاضرند سخنان شیخ الاسلام شان ابن تیمیه را به این دلیل که برخی وی را “حاطب لیل” خوانده اند دور بریزند، آن گاه با روایات جوینی در کتاب فرائد السمطین نیز همین معامله را بکنند!
ثانیاًچنین مطلبی در هیچ یک از کتب ذهبی که درباره ی رجال نوشته و به چاپ رسیده، وجود ندارد. ضمن این که در شرح هائی که ذهبی از استاد خویش جوینی دارد، خلاف این سخن دیده می شود. خوب است یک بار دیگر توصیفات ذهبی درباره ی جوینی را مرور کنیم:
1- الإمام 2- القدوة 3- المحدث 4- الأوحد 5- الأكمل 6- الكبير 7- الشیخ 8- شيخ المشائخ 9- فخر الإسلام 10- شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الأجزاء 11- ديّن 12- صالح 13- خیّر 14- حسن الفهم
به راستی شدید الاعتنا بودن به حدیث، چگونه با جمع هر نوع حدیثی قابل جمع است؟! چگونه می توان جامع اکاذیب و اباطیل بود، و در عین حال دیندار و نیکوکار؟! آیا فردی که ابن حجر معرفی کرده، پیشوا، یگانه، کامل، بزرگ، فهیم و فخر اسلام است و رحمت خدا را باید بر او فرستاد؟!!!
به نظر می رسد این سخن هیچ ربطی به ذهبی ندارد و از او نیست. گرچه اگر صدور چنین سخنی از ذهبی ثابت می شد، باز هم در مقابل تمام تعریف و تمجیدهای دیگری که خود ذهبی و دیگران از جوینی کرده اند، ارزشی نداشت.
بد نیست در اینجا مطلب عجیب دیگری را از ابن حجر بینیم. وی در پایان شرح حال جوینی می نویسد:
به بعضی از شیوخ ما اجازه ی نقل حدیث داده است، از جمله ابوهریره ابن الذهبی.
أجاز لبعض شيوخنا منهم أبو هريرة ابن الذهبي .
ابن حجر همچنین در کتاب دیگرش که به ذکر اسناد کتب مختلف می پردازد، دو بار همین ادعا را کرده است:
– الشرح الكبير للإمام أبي القاسم عبد الكريم بن محمد الرافعي : أنبأنا أبو هريرة ابن الذهبي إجازة عن أبي المجامع إبراهيم بن محمد بن حمويه الجويني عن عزيز الدين محمد ابن الإمام أبي القاسم الرافعي عن أبيه به .
– الحاوي الصغير القزويني : أخبرنا به أبو هريرة ابن الذهبي إجازة عن أبي المجامع الجويني عنه .
المعجم المفهرس، ابن حجر، ج 1 صص 404 و 405
اما بدون شک این ادعا نادرست و غلط می باشد. زیرا “ابوهریره عبد الرحمن بن محمد” فرزند ذهبی و معروف به ابن الذهبی، به بیان خود ابن حجر متولد 715 و متوفای 799 هجری است. رجوع کنید به:
الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ابن حجر، ج 3 ص 131
به این ترتیب هنگام وفات جوینی یعنی در سال 722 هجری، ابن الذهبی تنها 7 سال داشته است! لذا گرفتن اجازه ی حدیث از جوینی در این سن بی معناست.
بعید هم نیست قولی که ابن حجر به ذهبی نسبت داده، در واقع از ابن الذهبی باشد؛ کسی که تا 7 سالگی اجازه ی نقل حدیث از جوینی گرفته است!!!
بنابر این: اشکالی که بر جوینی وارد شده و ابن حجر آن را به ذهبی نسبت داده است، نه تنها ثابت شده نیست، بلکه مغایر سخنان دیگر ذهبی و سایر علمای اهل سنت است و موجب طعنی بر جوینی نمی شود1.
منابع:
[1] — رجوع کنید به مدارک زیر: المعجم المختص بالمحدثين، الذهبي، ج 1 ص 65 طبع الطائف، ج 1 ص 51 طبع بيروت/معجم الشيوخ، الذهبي، ص 125
تذكرة الحفاظ، الذهبي، ج 4 ص 1505 و 1506/تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 47 ص 263 و ج 52 ص 37/الوافي بالوفيات، الصفدي، ج 6 ص 91 و 92
أعيان العصر وأعوان النصر، الصفدي، ج 1 ص 121 – 123./طبقات الشافعية، الأسنوي، ج 1 ص 217/ذيل التقييد في رواة السنن والمسانيد، الفاسي المكي، ج 1 ص 453/الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلاني، ج 1 ص 75 – 77/المنهل الصافي والمستوفى بعد الوافي، ابن تغري بردي، ج 1 ص 155
تلخيص مجمع الآداب في معجم الألقاب، ابن الفوطي، ج 4 ص 720/ذيل تذكرة الحفاظ، الحسيني الدمشقي، ج 1 ص 43 و 44
مرآة الجنان وعبرة اليقظان، اليافعي، ج 4 ص 228/البدر المنير، ابن الملقن، ج 1 ص 324 و 325/فتح المغيث شرح ألفية الحديث، السخاوي، ج 2 ص 81/إيضاح المكنون، إسماعيل باشا البغدادي، ج 2 ص 182/الأعلام، خير الدين الزركلي، ج 1 ص 63/معجم المؤلفين، عمر كحالة، ج 1 ص/ از علمای اهل سنت، ذهبی (673 – 748 هـ)، صفدی (696 – 764 هـ)، اسنوی (704 – 772 هـ)، فاسی (775 – 832 هـ)، ابن حجر (773 – 852 هـ)، و ابن تغری بردی (813 – 874 هـ) شرح حال او را نوشته اند. برخی دیگر همچون ابن فوطی (642 – 723 هـ)، حسینی دمشقی (715 – 765 هـ)، یافعی (698 – 768 هـ)، ابن ملقن (723 – 804 هـ)، و سخاوی (831 ـ 902 هـ) در خلال تالیفات خود، از او به بزرگی یاد کرده اند. همچنین اسماعیل پاشا بغدادی (1255 – 1339 هـ)، خیر الدین زرکلی (1310 – 1396 هـ) و عمر رضا کحاله (1332 – 1408 هـ) به عنوان یک مولف از او نام برده اند. شرح حال جويني برگرفته از «پرسمان وهابيت»و «برخي تحقيقات موسسه ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف» با تصرف مي باشد.