آیا امامان را به صورت کامل می توان شناخت
آیا امامان را به صورت کامل می توان شناخت
آيا ائمه در محيط فرا انسانى فكر مىكنند؟ آيا بر همه چيز آگاهى دارند و نادانى در هيچ زمينه اى به آنان راه ندارد؟ آيا بر همه چيز ولايت دارند؟ آيا غير از كمالات معنوى كمالات علمى هم دارند؟ آيا عارى از حرام اند و حرامات در آنها اثر نگذاشته و در بعضى موارد اسطوره وار فكر نمى كنند؟ مصاديقى كه اين گونه سؤالات و شبهات را در ذهنم تداعى مىكند كم نيستند.
در باب «امامت» و اوصاف آن، پاسخ را با حديثى از امام رضا (ع) آغاز مىكنيم: «ان الامامه اجل قدرا و اعظم شأناً من ان يبلغها الناس بعقولهم اوينالوها بآرائهم او يقيموا اماماً باختيارهم» «به درستى شأن امامت برتر و بالاتر از آن است كه [[. 1 با عقل و انديشه عادى بتوان شناخت، [[. 2 يا با رأى و نظر مردم آن را به دست آورد، [. 3] يا به تعيين و انتخاب مردم، آن را تعيين كرد».(1)
زدلبرى نتوان لاف زد به آسانى
هزار نكته در اين كار هست، تا، دانى
به جز شكردهنى، مايه هاست خوبى را
به خاتمى نتوان زد، دم از سليمانى
(2)
آنها را كه ما نمىتوانيم بشناسيم چگونه مىتوانيم توصيف كنيم؟ تنها مىتوان دست نياز به كلمات گهربار خود آنان دراز كرد و از خودشان استمداد جست.
ساقى بيا كه عشق ندا مىكند بلند
كان كس كه گفت قصه ما، هم زما شنيد
(3)
در عين حال اگر به مقدمه كوتاهى كه در قالب چند نكته در ذيل مىآيد توجه شود آن گاه بهتر مىتوان رواياتى را كه در باب اوصاف و شخصيت ائمه (ع) وارد شده است، درك كرد.
1- مراتب عالم هستى:
1 جهان هستى داراى مراتب و درجاتى است كه از دو جهت مطرح است: يكى «قوس نزول» و ديگرى «قوس صعود». در قوس نزول، بعد از مبدأ هستى يعنى، خداوند متعال، عالم عقول و مجردات قرار دارد و سپس جهان مثال يا برزخ و به دنبال آن جهان ماده. در «قوس صعود» نيز از جهان ماده به «جهان مثال» مىرسيم و از جهان مثال به «جهان مجردات».(4)
2 در ميان موجودات جهان، تنها انسان است كه مىتواند ميان جهان ماده و جهان مجردات، رابطه و پيوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پيوند، ميان تمام عوالم هستى و درجات مختلف آن است. وجود انسان، بستر و موضوع حركت از قوه بىنهايت تا فعليت بىنهايت است از اين رو «قوس صعود» تنها در بستر وجود آدمى- از پايينترين درجه هستى تا به بالاترين درجه آن- قابل تحقق است.
3 همه اوصاف و آثارى كه ما مىشناسيم، ناشى از وجود است چرا كه در جاى خود ثابت شده، جز وجود هيچ حقيقت اصيل ديگرى منشأ آثار نيست.(5)
4 از آن جا كه «وجود» داراى مراتب متعددى است (يعنى، وجود خداوند، وجود مجردات، وجود عالم مثال و وجود عالم مادى) هر نوعى از انواع مختلف جهان هستى، براساس بهره مندىاش از اين مراتب وجودى، از آثار و لوازم و اوصاف آن نيز بهرهمند مىگردد. به بيان ديگر، از آن جا كه همه اوصاف و آثار، برخاسته از ذات وجودند، هر پديدهاى به ميزان درجه وجودى خويش، داراى فضايل و كمالات خواهد بود و چون انسان، تنها موجودى است كه به دليل ساختار وجودىاش، مىتواند ميان جهان ماده و جهان مجردات رابطه برقرار سازد تنها موجودى خواهد بود كه مىتواند اوصاف و لوازم و آثار عوالم گوناگون هستى را در خود داشته باشد و آنها را در خويش محقق سازد.(6)
5 به دليل آن كه «عالم مجردات»، برتر از «عالم مثال» و «عالم مثال» برتر از «عالم مادى» است، اوصاف وجودى اين عوالم نيز برتر از ديگرى مىباشد. از اين رو اگر انسان بتواند استعدادهاى نهفته خود را به فعليت رسانده، از ماده و عالم مثال عبور كند مىتواند به عالم تجرّد راه يافته، از اوصاف و لوازم و آثار وجودى اين مرتبه از هستى بهرهمند گردد لوازمى كه فراتر از عالم مثال و ماده است.
6 ناگفته نماند كه سه مرتبه ياد شده از عالم هستى يعنى: «عالم تجرد و جبروت» كه عالم بالاتر و نزديكتر به مبدأ متعال است و موجودات آن از مراتب و وجودى بالاتر برخوردارند و «عالم مثال» كه مترتب بر عالم تجرّد و متأخر و نشأت گرفته از آن است و نيز «عالم و نظام مادى» كه عالم شهادت و ناسوت نيز ناميده مىشود و آخرين عالم از عوالم وجود و هستى و نشأت گرفته از عالم مثال و مترتب بر آن است خود داراى عوالمى هستند كه برخى برتر از بعضى و برخى مترتب بر بعضى ديگر و نشأت گرفته از آن است. از اين رو مثلاً ميان موجودات مجرد- بسته به اين كه در چه مرتبهاى از مراتب عالم تجرّد قرار گرفته باشند- تفاوت وجود دارد و لذا لوازم و آثار و صفات نيز متفاوت مىگردد.(7)
2- امام رأس هرم هستى:
با توجّه به اين چند نكته- به اعتقاد ما- امام شخصيتى است كه در هرم هستى كائنات، نقطه رأس آن است. كسى كه از حيث درجه كمالات وجودى، در برترين نقطه قرار دارد و امير كاروان سير، در قوس نزولى و صعودى وجود است. از آن جا كه از قيود نظام مادى رهيده و تعينات عالم مثال را كنار گذاشته است به عالم تجرّد بار يافته و در اين عالم نيز در مرتبه اعلا قرار دارد كه از تمامى موجودات ديگر عالم تجرد، برتر و بالاتر است. از اين رو، از لوازم و آثار و صفات والاترين مرتبه «عالم تجرد» برخوردار است. به بيان ديگر چون وجود آنان، برترين وجود است، صفات آنان- كه از وجود سرچشمه مىگيرد- برترين صفات است به صورتى كه عقل از فهم و درك آن در تحير بوده و هيچگاه به كنه آن نايل نمىگردد. حضرت رضا (ع) در حديث زير به اين حقيقت اشاره فرموده است: «… در حقيقت جايگاه امامت، جايگاه پيامبران بوده و اين مقام ميراث اوصياى ايشان است… امام همه فضايل و معارف را بىكسب و طلب، بلكه با انتخاب و عنايت حق، دارا است، با اين حساب كه را رسد كه امام را بشناسد و بتواند انتخابش كند؟ زهى خيال محال، در اين جايگاه خِرَدْ سرگردان، دلْ بىقرار، انديشه حيران، ديده نارسا، توانا ناتوان، حكيمْ سرگشته، حليمْ كوته دست، اديبْ سرشكسته، خردمندْ بىخبر، شاعر بىزبان، اديب بىبيان، سخندان درمانده كه چه سان مىتوان گوشهاى از عزت و ارجمندى مقام امامت و فضيلتى از فضايل بىپايان آن را بيان داشت؟ همگى برآنند كه دستها از وصف و نشان اين جايگاه رفيع، كوتاه است تا چه رسد به بحث از عمق و باطن آن…».(8)
بر اين اساس، «امام» انسان برتر است نه برتر از انسان چرا كه آنان همچون ديگر انسانها غذا مىخوردند و براى تأمين معاش، تلاش و كوشش نموده، براى رفع خستگى استراحت مىكردند. با مشاهده حوادث ناگوار و تلخ، ناراحت و آزرده خاطر مىشدند. اينها همه نشانه بشر بودن امام است. اما از آن جا كه همين انسان مىتواند ميان «جهان ماده» و «جهان مجردات» پيوند برقرار سازد در نتيجه انسانى است- كه در عين انسان بودن- خويش را متصل به بالاترين مرتبه از عوالم وجود (عالم تجرد)، آن هم در والاترين مرتبهاش، ساخته است. از اين رو امام «انسان برتر» است، نه برتر از انسان. و چون امام همانند پيامبر، از درجه وجودى خاصى برخوردار است، بر همه چيز ولايت داشته، به نوعى حاكميت تكوينى بر كائنات دارد. امام صادق (ع) در اين زمينه مىفرمايد: «اگر امام در جهان نباشد، جهان براى ساكنان آن، همانند دريا آرام نخواهد داشت».(9)
سير سپهر و دور قمر را چه اختيار
در گردشند بر حسب اختيار دوست
(10)
همچنين لازمه ولايت تكوينى امام، آن است كه بر جريان حوادث و رفتار انسانها، اشراف و نظارت داشته باشد چنان كه حضرت على (ع) مىفرمايد: «خداوند ما را پاك و معصوم داشته، گواهش بر آفريدگان و حجتش در روى زمين گردانيد».(11)
(1) اصول كافى، روايت. 518
000 (2) ديوان حافظ.
000 (3) همان.
000 (4) در اين باب نگا: محمد شجاعى، معاد يا بازگشت به سوى خدا، شركت سهامى انتشارات، تهران: چاپ اول، 1367، ج 1، صص 226-. 212
000 (5) در اين باب نكا: علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، نهايهالحكمه، مرحله اول، فصل 2 و. 3
000 (6) در اين باره ر. ك: مقالات، ج اول.
000 (7) ر. ك: معاد يا بازگشت انسان به سوى خدا.
000 (8) كافى، ح. 518
000 (9) همان، ح. 453
000 (10) ديوان حافظ.
000 (11) كافى، ح 495 و نيز نگا: روايتهاى 491، 692، 694،. 686 /پرسمان.