وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آيا اكثريت مى تواند معيار حق باشد؟

0

آيا اكثريت مى تواند معيار حق باشد؟

نظام اسلامى بر سه پايه استوار است: رهبرى (امامت و حكومت)، قانون (احكام اسلامى) و امت. امت، يعنى عموم مردم مسلمان، تكيه گاه حكومت اسلامى و وسيله تحقق احكام اجتماعى اسلام هستند. ((مردم)) در نظام اسلامى اهميت و حقوق زيادى دارند. حق مردم برحكومت از نظر فقهى و اخلاقى يكى از بزرگترين حقها شمرده مى شود.

به رهبران توصيه شده است كه هميشه درميان ملت و در خدمت آنان خصوصا مستضعفين باشند. زندگى خود را با سطح زندگى اكثر مردم تطبيق دهند.

با تواضع و فروتنى با آنها برخورد كنند و گوشى شنوا براى شنيدن سخنان و انتقادهاى آنان داشته باشند.

از سوى ديگر به مردم توصيه بلكه تكليف شده است كه هميشه در صحنه حضور داشته باشند و ناظر بر رفتار و كردار رهبران خود باشند.

دخالت در امور به صورت امر به معروف و نهى از منكر يكى از وظايف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سياسى و اجتماعى زمينه را براى ظهور استبداد وانحراف حاكمان فراهم مى كند.

بنابراين اهميت و نقش مردم در حكومت اسلامى چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسووليت حكومت در برابر آنها بسيار مهم است.

اما آيا همه اينها به اين معنى است كه ((اكثريت)) هميشه ملاك شناسايى حق از باطل است؟ اين سوال مهمى است كه بايد جواب داده شود. آن چنان كه آيات قرآن بيان مى فرمايد و تجربه تاريخ هم آن را تاءييد مى كند. متاءسفانه اكثريت مردم هميشه در راه حق و طرفدار حقيقت نبوده اند.

قرآن در موارد زيادى از اكثر مردم شكوه و شكايت مى كند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبياء و اولياء الهى مورد نكوهش و تقبيح قرار داده است.

در سوره انعام (آيه 116) مى فرمايد: (و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله) يعنى: اگر از اكثر مردم زمين پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند… در سوره اعراف (آيه 187) مى فرمايد: (ولكن اكثرالناس لا يعلمون) يعنى: اكثر مردم نمى دانند و درجاى ديگر مى فرمايد: (ولكن اكثرالناس لايشكرون) يعنى: اكثر مردم شكر نمى كنند. همچنين تعبيرهايى چون: (اكثرالناس لايومنون) (هود، 17)، (فابى اكثرالناس الاكفورا) (اسراء، 89) (و لقد ضل قبلهم اكثر الاولين) (صافات، 71)… تنها جمله (اكثرالناس لايعلمون) (اكثر مردم نمى دانند.) در قرآن حدود يازده بار تكرار شده است.

(و اگر (اكثرهم لايعلمون) هم در نظر بگيريد به دهها مورد مى رسد.) علاوه بر آيات قرآن روايات زيادى نيز همين نكته را گوشزد كرده است، تا آنجا كه علامه مجلسى بابى را در كتاب پرارج ((بحارالانوار)) به اين عنوان (قله عدد المومنين) اختصاص داده است.

سرگذشت قوم نوح، ابراهيم و بسيارى ديگر از پيامبران و عدم ايمان مردم زمان آنها نمونه هاى عينى اين واقعيت تلخ هستند كه (وما آمن معه الاقليل) (جز عده كمى ايمان نياوردند.) حتى به گفته قرآن و شهادت تاريخ آنان كه به پيامبران ايمان آوردند در بسيارى از موارد دچار اين آفت شدند و اكثريت آنان از سيره و روش پيامبر خود پيروى نكردند و در ادامه راه دچار ضعف و دگرگونى در عقيده و عمل شدند، قرآن در مورد قوم موسى بعد از ايمان آوردن آنها و از زبان آنان مى فرمايد: (اجعل لنا الها كما لهم آلهه) (اعراف، 138) يعنى: براى ماهم خدايى مانند خداى آنها (بت) قرارده. در جاى ديگر درباره اصحاب طالوت مى فرمايد:

اكثر آنها از نهرى كه نهى شده بودند، نوشيدند. (بقره، 249) امت اسلام هم كه امت برتر است، نيز متاءسفانه بعد از رحلت پيامبر (ص) دچار اكثريت و اقليت شد و اهل حق كه اهل بيت عليهم السلام و ياران آنها بودند در محاصره اكثريت مخالف يا ساكت قرار گرفتند.

درميان رواياتى كه علامه مجلسى در بحارالانوار در باب مزبور آورده، احاديثى است كه ائمه عليهم اسلام از اقليت شيعيان واقعى در ميان جماعت شيعه خبر داده اند. حتى اميرالمومنين (ع) نتوانستند همه اهداف و برنامه هاى خود را در زمان خلافت خويش و به خاطر مقاومت مردم اجرا كنند و در روايتى در روضه كافى (حديث 21) باسند صحيح خود آن حضرت از اين موارد سخن گفته است. امام راحل (ره)، هم با همه حمايت و پشتيبانى كه از ناحيه ملت داشت همه آنچه را در نظر داشت از احكام اسلام به خاطر موانع اجتماعى موفق به اجراء آن نگرديد.

باوجود اين همه آيات و روايات و با وجود قضاوت قرآن و معصومين عليهم السلام درباره (اكثرالناس) آيا مى توان نظر اكثر مردم را به طور مطلق حجت و دليل دانست و آن را معيار شناسايى حق قلمداد كرد؟ روشن است كه جواب منفى است. اين يكى از تفاوتهاى مهمى است كه نظام اسلامى را از نظام دموكراسى و جامعه مدنى (غربى) جدا مى كند.

مفسر بزرگ قرآن، علامه طباطبايى، در تفسير پرارج خود ذيل آيه آخر سوره آل عمران، مباحث بسيار ارزنده اى را در اين زمينه مطرح كرده اند. ايشان مى فرمايد: ((ملل غرب مسيحى براى اينكه انجيل آنها حكمى و دستورى از حلال و حرام ندارد، پايه تمدن خود را بر اراده و خواست اكثر گذاشتند كه هرچه آنها خواستند، حكم مشروع و قانونى نيز همان است تا آنجا كه انتحار (خودكشى) از كارهاى مشروع آنهاست.)) مرحوم علامه تاءكيد مى كند كه آنچه از آنها مى بينى جهش صنعتى است نه تمدن اخلاقى و دينى.

از اينجا روشن مى شود آنچه در پاره اى سخنرانى ها و مقاله ها، در مطبوعات، ديده مى شود كه هدف انقلاب را برقرارى ((دموكراسى)) معرفى مى كنند. چقدر از راه حق دور افتاده اند و دانسته يا ندانسته انقلاب و نظام را به بيراهه و انحراف مى كشانند و يا كسانى كه جامعه مدنى را با رنگ و لعاب غربى ترويج مى كنند. نظام دموكراسى و جامعه مدنى غربى يك نظام ((خنثى)) و موكول به خواست اكثريت است، در حالى كه نظام اسلامى، نظامى هدايت شده و داراى مرزهاى مشخص است.

به عبارت ديگر: دموكراسى، نظامى زمينى و خاكى اما نظام اسلامى از نظر چارچوب و معيارهاى نظامى الهى و آسمانى است.

شعار شيعه بر خلاف اهل سنت، در طول تاريخ اين بوده است كه ((اجماع)) (اتفاق همگانى) به خودى خود حجت نيست. بلكه بايد در برگيرنده تاءييد معصوم باشد؟ آيا اصالت دادن به ((دموكراسى)) (اجماع) و نظر (اكثرالناس) از نوع غربى كه برخى در داخل آن را ترويج مى كنند به معنى تسليم شدن در برابر نظريه اى كه ائمه عليهم السلام و شيعه يك تاريخ با آن مبارزه كرده اند، نيست؟ در منطق اميرالمومنين (ع) ((حق)) را از طريق ((اكثريت)) شناختن، سطحى نگرى و به تعبير آن حضرت ((نگاه به پايين)) است، بلكه بايد ابتدا ((حق)) را شناخت سپس اهل حق را تشخيص داد كه به تعبير آن حضرت ((نگاه به بالا)) است. حضرت مطلب فوق را در جواب فردى كه در اثر كثرت مخالفان اميرالمومنين (ع) دچار شك و ترديد شده بود فرمود.

دخالت و نظارت مردم در امور سياسى در اسلام امرى لازم و ضرورى و ضامن سلامت نظام اسلامى است ولى تفاوتهاى اساسى با دموكراسى غربى دارد.

به موازاتى كه قرآن و روايات از اكثريت منحرف نكوهش كرده است، از اقليت طرفدار حق ستايش و تمجيد كرده و از آنان خواسته است كه هرگز به خاطر ((كمى افراد)) دچار ضعف و ترديد نشوند و از امواج اكثريت هراسى به دل راه ندهند بلكه استوار و پرتلاش از ((حق)) دفاع كنند.

اصولا استقامت و پايدارى در چنين شرايطى، نشانه ((قوت ايمان)) و اصالت اعتقاد است. معمولا آنان كه ايمان و معرفت عميقى ندارند از كثرت مخالفان دچار شك و ترديد و هراس مى شوند و يا جو غالب آنها را دگرگون مى كند و سيلاب اكثريت آنها را با خود مى برد. حضرت على (ع) مى فرمايد: (لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقله اهله)، يعنى: از پيمودن راه هدايت به دليل كمى اهل آن دچار وحشت نشويد.

مطالب ياد شده به معنى نفى حضور و دخالت مردم نيست. نقش داشتن مردم در مسايل اجتماعى نه تنها جايز بلكه واجب است. آيه (وشاورهم فى الامر) هم اهميت نظر مشورتى مردم را بيان مى كند.

همچنين در فقه برخى موضوعات چون: عدالت، نسب، امارت و… به وسيله ((شهرت))، يعنى مشهور بودن پيش عموم مردم ثابت مى شود كه چون يك مساءله فنى و اجتهادى است به محل خود موكول مى شود. (1)

روايات (عليكم بالسواد الاعظم) (2) (و يد الله مع الجماعه) (3) را هم بايد با توجه به مطالب قبلى توجيه و تاءويل كرد و اگر به گونه اى تفسير شود كه با مطالب و روايات قبلى متعارض شود ترجيح با روايات دسته اول است.

زيرا اولا، روايات دسته اول از نظر سند و مضمون قويتر و مشهورتر و از اعتبار بيشترى برخوردار است. و روايات دسته دوم، بعضى مرسل و برخى ضعيف السند است.

ثانيا، روايات دسته اول موافق قرآن است.

ثالثا، مخالف عامه است. در سنن ابن ماجه از اهل سنت (حديث شماره 3940) آمده است: (ان امتى لا تجتمع على ضلاله فاذا راءيتم اختلافا فعليكم بالسواد الاعظم) يعنى: امت من بر گمراهى اتفاق نمى كنند. پس اگر اختلافى ديديد بر شما باد به عموم و اكثر مردم.

خداوند ملت و مسوولان جمهورى اسلامى را در راه تحقق بخشيدن به اسلام ناب محمدى ثابت قدم بدارد و از لغزشها و وسوسه هاى فرهنگى دشمنان محفوظ بدارد و ان شاء الله انقلاب ما را به انقلاب حضرت حجت (عج) متصل فرمايد.

پى نوشتها:

1 برخى فقهاء شهرت را در موضوعاتى چون: ثبوت هلال، عدالت، نسبت، نصب قاضى و… حجت مى دانند، البته بسيارى از آنها قيد كرده اند كه بايد شهرت موجب ((يقين)) شود. (كه در اين صورت يقين حجت است.) همچنين برخى، شهرت فتوايى بين فقهاء را موجب جبران ضعف سند مى دانند و يا شهرت روايى (يا فتوايى يا هردو) را موجب ترجيح دو حديث متعارض شمرده اند.

2 علامه مجلسى در توضيح اين حديث مى فرمايد: ((اى جمله الناس و معظمهم الذين يجتمعون على… سلوك المنهج المستقيم.)) احتمال ديگر اين است كه مراد از اين روايت، قضيه خارجيه باشد، يعنى اكثر آن زمان، شاهد اين مطلب روايت ديگرى از اميرالمومنين (ع) است (روايت مذكور هم از آن حضرت است.) كه در مقابل مخالفان و با اشاره به طرفداران خود مى فرمايد: ((عليكم بهذاالسواد الاعظم))، يعنى، بر شما باد به پيروى از اكثريت موجود و حاضر (يعنى طرفداران خود).

3 يكى از معانى احتمالى روايت اين است كه: در طريق حق دچار تفرقه نشويد. يعنى آنان كه طريق حق برگزيده اند، نبايد به خاطر مسائل جزئى و شخصى وحدت خود را از دست بدهند. لذا در روايت ديگر آمده است: ((ولاتفرقوا فان البركه مع الجماعه)).

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.