شیطان گرایی در عرفان حلقه و افکار انحرافی محمد علی طاهری
«خوشبینی نسبت به شیطان» که در میان بعضی از سران حلقه وجود دارد، ریشه در موحد دانستن شیطان دارد که رهبر عرفان حلقه به صورت پررنگی آن را مطرح میکند. این خوشبینی، با رویکردی که قرآن نسبت به شیطان دارد، متفاوت است. قرآنکریم شیطان را دشمن انسان معرفی میکند و از انسان میخواهد که این دشمنی را جدی بگیرد. قرآن در تعلیماتش تلاش میکند که انسان با عینک خوشبینی با شیطان مواجه نشود.

عرفان حلقه و شیطانگرایی
آیا در عرفان حلقه، به موجودات نامرئی مانند شیطان توجه میشود؟
از جمله مباحثی که در عرفان حلقه به صورتی پررنگ تبلیغ میشود، نگرشی جدید، به موجودی به نام «شیطان» است. این نگرش از آنجا که به عنوان یک بینش اسلامی در کتب عرفان حلقه ارائه میشود، نیاز به بررسی و نقد دارد. در کنار آن، تبیین بینش قرآنی و روایی ضرورت دارد، که مخاطبین عرفان حلقه این نگرش را به حساب متون اسلامی نگذارند.
در کتابهای عرفان حلقه آمده است: «برای به وجود آمدن چرخه جهان دو قطبی (مَلَک جاری کننده قانون تضاد)، وجود عامل تضاد ضرورت داشت و برای این منظور، ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد.»[86]
در فایل صوتی که از رهبر عرفان حلقه منتشر شده است و در بسیاری از سایتها وجود دارد، عنوان میشود: «شیطان اول موحد عالم است. چون به غیرخدا اصلاً سجده نکرد».
وی اضافه میکند: «خدا با خلقت آدم، خواست شیطان را آزمایش کند. اگر شیطان سجده میکرد، خدا به او میگفت که مگر به تو نگفتم به غیر من سجده نکن».
وی در یکی از نوشته های خود می نویسد: «خداوند به ابلیس مأموریت داد که به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکند و او نیز این مأموریت را پذیرفت و برخلاف ملائکی که بر آدم سجده کردند (یعنی هرکدام در مقطعی از مقاطع حرکت آدم در چرخه جهان دو قطبی تحت سیطره او درمیآیند) از فرمان سجده سرپیچی کرد و به اذن خداوند تا پایان سیر او در جهان دو قطبی، به سجده در برابر وی در نخواهد آمد. یعنی تا مقطع معلومی بر سر نقش خود پابرجا خواهد بود.»[87]
جای دیگر میگوید: «پس تبعیت نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود تضادی هم نبود؛ اما در عین حال، فرمانبرداری است. چون خداوند آن را از پیش تعیین کرده است. خداوند با امر به این که ابلیس جز بر او سجده نکند، نقش موحدی را به او میدهد که برای انجام مأموریت خود از جهان تک قطبی (بارگاه الهی) رانده میشود.»[88]
به راستی در کجا آمده که خدا از قبل دستور جدایی و امر مجزایی برای شیطان صادر کرده باشد که بر غیر من سجده نکن؟ در کدام حدیث یا آیه وارد شده که امر به سجده بر آدم – که خطاب به همه ملائکه بود – فقط برای امتحان شیطان بوده است؟ در کدام منبع آمده است که شیطان یک مأموریت قبلی از خداوند دریافت کرده بود که در نتیجه بعد از دستور عام «اسجدوا»، شیطان میبایست دستور قبلی را اصل و اساس قرار دهد و از دستور دوم سرپیچی کند؟ که در نتیجه، این سرپیچی، نهفقط برای شیطان معصیت به حساب نیاید؛ بلکه این سرپیچی نشان از کمالِ توحید برای شیطان بدهد!
به گزارش قرآن فقط یک امر وجود داشت و آن هم امر «اسجدوا» است و مخاطب هم همگان بودند. از همه اینها گذشته، سجده به آدم عین توحید بود. چرا که درخواست مستقیم خداوند بود و از آنجا که این امر از جانب خود خداوند صادر شده بود، سجده به آدم در حقیقت سجده به خداوند بود نه خلاف توحید.
دو نکته مهم در این باب وجود دارد که مؤلف کتاب عرفان کیهانی نتوانسته این دو نکته را دقیقاً هضم نماید. بههمین جهت در تحلیل خود از نگاه توحیدی قرآن فاصله گرفته است.
نکته اول این است که وی نتوانسته بین اذن تکوینی خداوند و خواست تشریعی او آشتی ایجاد کند، به همین جهت به خطا رفته است. وی تصور کرده که اگر خدا واقعاً میخواست شیطان سجده کند، پس شیطان قدرت مخالفت نداشت.
نکته دوم این که وی ساحتهای وجودی انسان را بهگونه دیگر تصور کرده، به همین جهت گزارشی که از «ابعادِ وجود انسان» میدهد، یک گزارش غیرواقعی و غیرمنطبق با متون دینی است. برداشت وی را در هر دو محور، به صورت تفصیلی پی میگیریم.
1. شیطان مأمور یا ماذون؟
باید دانست که اوامر الهی در یک تقسیم بندی، به امر تکوینی و امر تشریعی تقسیم میشود. اوامر تشریعی همان مطالبه خداوند از بندگان و موجوداتِ دارای اختیار است که در قالب احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) خود را نشان میدهد و امر تکوینی، همان اراده الهیه است که تحققش حتمی است و هرگز تخلف نمی پذیرد.
«إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[89]؛
«اراده ما هنگام خلقت اشیاء اینگونه است که بگوییم ایجاد شو؛ پس آن شیء ایجاد میشود».
این همان مشیت قطعیه خداوند است که وقوعش حتمی است .
در جریان سجده ابلیس باید دانست که امر به سجده، امری تکوینی نبوده، چرا که در آن صورت تخلف ابلیس امکان نداشت.
قابل ذکر است که گاهی در یک جریان، اراده الهی از حیثهای مختلف تکوینی و تشریعی متعدد میشود. بهطور مثال در امتحان حضرت ابراهیم(علیه السلام)، اراده تشریعی خداوند نسبت به حضرت ابراهیم(علیه السلام)، بر ذبح اسماعیل(علیه السلام) تعلق گرفت؛ ولی اراده تکوینی او در همین داستان نسبت به ابزار و اسباب عالم، بر عدم همراهی اسباب (نبریدن چاقو) تعلق یافت.
در مورد شیطان مسئله این است که؛ شیطان به جهت سرپیچی در برابر فرمان تشریعی سجده، گرفتار عذاب الهی میباشد، اگرچه به جهت تکوینی خداوند میتوانست اراده خودش را بر او حاکم کند و قدرت تخلف نداشته باشد.
در مورد اعمال انسانها نیز اراده تشریعی خداوند و مطالبه او از بندگان این است که ما به تکالیف عمل کنیم، اما از جهت تکوینی اذن داده که در سایه اختیارمان برخلاف فرمان او عمل کنیم. این اذن تکوینی مخالفت و اجازه ارتکاب گناه با خواست و اراده تشریعی او بر انجام واجبات، دو مقام و مقولهای است که وجود هر دو بهطور همزمان امکان دارد.
در عباراتی که از منابع عرفان حلقه نقل شد، ملاحظه میشود که وی حتی گناهِ تمرُّد شیطان را به گردن خدا میاندازد و عدم سجده شیطان را نقشه خود خدا معرفی میکند و در عمل کارشیطان را برتر از دیگر ملائک نشان میدهد؛ چرا که خداوند از قبل حرفهای درگوشی با شیطان داشت؛ ولی دیگر ملائک در این محفل خصوصی راهی نداشتند. در حالیکه قرآن کار دیگر ملائک رابا تعظیم و تکریم یاد میکند و از آنها تمجید میکند؛ زیرا فرمانبرداری داشتهاند و سرپیچی شیطان را ناشی از تکبر او و نافرمانی تشریعی او میداند. خداوند بارها و بارها در کتاب آسمانیش به مذمت و سرزنش شیطان پرداخته و رجیم بودن و رانده شدن شیطان را به خاطر همین نافرمانی میداند.
اشتباه مؤلف کتاب عرفان کیهانی در این باب، آمیختگی و خلط دو مقام اذن تکوینی و اذن تشریعی است.
این دیدگاه در قالب یک سؤال دیگر هم قابل طرح است که اساساً «انگیزه شیطان» آیا سرکشی و عصیان بود یا اجرای دستور قبلی خداوند؟ در عرفان حلقه اظهار میشود «انگیزه شیطان» انجام مأموریت بود و شیطان از طرف خودِ خدا مأموریت داشت که سجده نکند. درحالیکه متون دینی تصریح میکنند که شیطان مأمور به سجده بود، نه مأمور به عدم سجده. در نتیجه عرفان حلقه اعتقاد به «مأمور بودن» شیطان دارد، اما متون دینی بر «مأذون بودن» شیطان تأکید دارد. بههمین دلیل است که امام صادق(علیه السلام)، تمرد شیطان را ناشی از حسد و تکبر وی میشمارد، نه خداباوری وی.
«ابلیس از روی حسد امتناع کرد، و به جهت شقاوتی که بر ابلیس چیره شد، خداوند او را لعن کرد و از صف فرشتگان خارج ساخت و ملعون و شکست خورده به زمین پایین آورد، و به همین سبب از آن زمان به بعد دشمن آدم و اولاد او شد».[90]
اگر باور عرفان حلقه در مورد شیطان را بپذیریم، باید قائل شویم که توبه شیطان لازم نبود، چرا که شیطان به وظیفه الهی خود عمل کرده بود. در حالی است که بزرگان دین به موضوع توبه شیطان هم پرداختهاند.
اگر گفتار طاهری در باره شیطان را بپذیریم، باید بگوییم که خدا شیطان را اغوا کرد. چرا که از یکطرف وی را مأمور به عدم سجده بر آدم کرد و از طرف دیگر بعد از سجده نکردن شیطان، او را لعن کرد و از درگاه رحمت خویش اخراج کرد. خوشمزه این خواهد بود که در این صورت، گفته طاهری با گفته خود ابلیس یکی خواهد بود؛ چرا که ابلیس هم اغوای خودش را به خدا نسبت داد و با گفتن «اغویتنی»؛ (تو مرا گمراه کردی)، گمراهی خود را به خدا ربط میدهد، نه به تمرد و سرکشی خود. در قرآن آمده است:
«إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[91].
«وَ کانَ الشَّیطانُ لِرَبِّهِ کفُورًا»[92].
در این دو آیه خداوند دلیل عدم سجده شیطان را استکبار او معرفی میکند نه مأمور بودن او و بهعلاوه خداوند از کفر شیطان سخن به میان میآورد و روشن است که کفر هیچگاه با ایمان قابل جمع نیست. همچنین خداوند کار شیطان را فسق میشمارد نه انجام مأموریت.
«فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»[93].
در آیه دیگر کار شیطان، معصیت شمرده شده نه اطاعت:
«إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا»[94].
لازمه گفته رهبر عرفان حلقه در باب شیطان این است که خداوند باید به خاطر عدم سجده بر غیرخدا، شیطان را تکریم نماید و از او تمجید کند؛ در حالیکه قرآن خبر از خطاب وهن آمیز به شیطان میدهد. قرآن خبر میدهد که شیطان نه تنها با این عمل، بزرگ نشد؛ بلکه به خواری و پستی رسید و با خطاب توبیخی خداوند مواجه شد:
«فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ »[95]؛
«بیرون رو که از حقارت شدگان هستی».
جای دیگر شیطان را رانده شده از درگاه خدا خطاب میکند:
«قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ»[96].
در آیه دیگر خداوند خود شیطان را لعن میکند.
«وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ»[97].
تعبیر «کان من الکافرین» – با لحاظ این که کان فعل ماضی است و حکایت از گذشته وضعیت شیطان دارد – نشان میدهد که شیطان نه فقط در عدم سجده بر آدم جزء فرمان پذیران نبود؛ بلکه حتی قبل از این فرمان نیز حساب خود را از مسیر فرشتگان و اطاعت فرمان خدا جدا کرده بود و در سر فکر استکبار میپروراند. بههمین جهت در روایات، جمله «ما کنتم تکتمون»؛ «آنچه را کتمان میکنید» که خداوند قبل از فرمان سجده خطاب نمود، اشارهای به کفر قبلی شیطان دانسته شده است که قبل از این پنهان مینمود؛ چنانکه در تفسیر قمی از امام عسکری(علیه السلام) این معنی نقل شده است.
بنابراین تعبیراتی هم چون فسق، کفر، عصیان، رجیم، ملعون، صاغر، استکبار که قرآن در مورد شیطان به کار برده است، پرده از انگیزه شیطان برمیدارد و کوچکترین قرابتی با تصور رهبر عرفان حلقه ندارد. در عرفان حلقه تلاش میشود که شیطان در تمردش تبرئه شود و شرارت خواهی شیطان را از اذهان دیگران بزدایند.
یادآور میشویم که «انتوان لاوی» در کتاب انجیل شیطانی، به همین جهت به ادیان الاهی حملهور شده و آنها را به خاطر تهاجم به شیطان مورد نکوهش قرار داده است. وی که از ادیان الاهی به «نیروهای دست راستی» تعبیر میکند، از این جهت که شیطان را موجودی بدنام و نمادشرارت معرفی کردهاند، به شدت رنجیدهخاطر است.
لاوی در فصل دوم از کتاب انجیل شیطانیاش فصلی بهعنوان «کتاب لوسیفر»[98] میگوید که «لوسیفر خدای رومی، درخت بارور و روح آسمان و الهه روشنگری (هدایتگرِ انسان به سوی یافتن درخت معرفت) بود[99] اما با تغییر دین رسمی به مسیحیت، این خدا جای خود را به خدایی که مسیح معرفی میکرد داد و در عوض در جایگاه تاریکی و بدی نشست و ناگهان نماد بدی و شرارت شد. بنابر باور لاوی تمام ادیان دست راستی[100] و روحانی و همه کتابهای مقدس به دروغ به شیطان تهمت زدهاند، او حقیقتی متعالی است نه موجودی پست.»
نتیجه اینکه با وجود آیات بالا، هیچ جایی برای دفاع سران عرفان حلقه از شیطان و تبرئه ابلیس باقی نمیماند. اضافه میکنیم که برخلاف تصور رهبر حلقه، سجده بر آدم از آنجا که به دستور خود خداوند بود، نه فقط تنافی با توحید ندارد، بلکه عین توحید است. سجده بر آدم نه سجده بر مشتی خاک، بلکه سجده بر روحی الهی بود که خداوند در او دمیده بود. در حقیقت سجده بر تطور و شانی الهی بود که در کالبد آدم تجلی کرده بود.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: مگر سجده بر غیرخداوند صحیح است؟ فرمود: نه. سؤال شد: پس چگونه فرشتگان را امر به سجده آدم کرد؟ فرمود:
«به درستی هر که به دستور خداوند سجده کند در اصل خدا را سجده کرده، پس سجده او اگر در پی دستور حضرت حقّ باشد همان سجده خدا است.»[101]
قابل ذکر است که بزرگان معرفت جملهای را در باب شیطان گفتهاند که شاید سردسته عرفان حلقه این جمله را نتوانسته درک کند. به همین جهت مسئله را به صورتی دیگر تحلیل کرده است.
عرفا گفته اند که شیطان سگ دستآموز درگاه خداست. منظورشان این است که ورود به درگاه الهی فقط از مخلصین ساخته است. چرا که افرادی که ولایت شیطان را پذیرفتهاند و اهل معصیتاند، راهی به درگاه الهی ندارند و کار شیطان (همچون سگی که به غریبه ها اجازه ورود به حریم صاحب خانه را نمیدهد) دور نمودن فساق و معاندین از درگاه خداست.
بزرگان گفته اند که «نتیجه کار شیطان» – نه انگیزه شیطان – مانند سگی است که اجازه نمیدهد کسی به منزل صاحبش نزدیک شود. عرفا هیچگاه نگفتهاند که شیطان تمرد نکرد و از قبل با خدا ساخت و پاخت کرده بود که خدا دستوری ظاهری بدهد و شیطان هم عمل نکند تا شیطان مجوز داشته باشد که انسان را اغوا کند.
مأموریت مشترک فیلمهای هالیوودی و عرفان حلقه
نگاهی مختصر به پارهای از محصولات هالیوود و مقایسه آن با نگرش طاهری در باب شیطان مفید خواهد بود. در فیلم گابریل (که همان جبرئیل است)، خداوند بزرگترین و قدرتمندترین فرشته خود به نام گابریل را مأمور نجات جهان مینماید؛ اما گابریل بعد از نزول به زمین متوجه میشود که قبل از او فرشتگان دیگری که مأمور این کار بوده اند در برابر قدرت عظیم شیطان همگی درمانده و تسلیم و یا شکست خوردهاند.
رومن پولانسکی کارگردان یهودی هالیوود، نیز در فیلم Ninth Gata (دروازه نهم) اثبات نیروهای خارقالعاده و قدرتهای ماورائی برای شیطان را به عنوان هدف فیلم تعقیب میکند و شیطان را به عنوان قدرتی عظیم و تأثیرگذار در جهان هستی معرفی میکند.
در بسیاری از فیلمهای سینمایی – مانند طالع نحس4، شیطان دارای قدرت اهریمنی و ویرانگر در برابر قدرت خداوند قد علم میکند و انسان موجودی ضعیف و بیپناه معرفی میگردد که در چنگال قدرت شیطان اسیر است و هیچ امدادی از ناحیه خداوند به او نمیرسد و چارهای جز پناه بردن به شیطان و نیروهای او ندارد. بهدنبال آن، شیطان «تنها منجی» عالم هستی معرفی میشود که باید در «دنیای تاریک» به او رومیآورد. در فیلم مومیایی شیطان در عرض قدرت خدا ظاهر میشود و میتواند در برابر خدا عرض اندام کند.
در نگاه هالیوودی، شیطان از آنجا که قدرتمند و غالب است، قابلیت ظهور و نمود در چهره های مختلف دارد. از همینروست که میتواند در کالبد انسان حلول کند و برای اعمال نیروهای خود، کالبد آدمی را بهخدمت میگیرد. با همین نگرش است که شیطان گاه در جسم یک کودک معصوم، گاه در کالبد یک زن، گاه در جسم یک سیاستمدار به اعمال تصرف در عالم میپردازد. این تفکر در مجموعه هریپاتر و طالع نحس، جنگیر، خونآشام و آثار دیگری تعقیب شده است.
در عرفان حلقه، مؤلف کتاب «موجودات غیرارگانیک»، همین نگرش را تقویت و ترویج میکند. موجودات غیرارگانیک که رهبر عرفان حلقه در قالب موجودات نوع A و B بر میشمارد، قابلیت اعمال چنین تصرفاتی را دارند.
به گفته وی «وجه اشتراک این دو گروه، امکان تسخیر کالبد ذهنی افراد و از این طریق ایجاد مزاحمت و بیماری و اعمال نفوذ در انتخابهای آنان است»[102]. طبق نظر وی «ابلیس در زمره گروه Aمحسوب میشود»[103]. البته تفاوت نگاه هالیوودی با عرفان حلقه در دو موضوع است.
اول این که آثار هالیوودی، همچنان شیطان را موجودی شرور معرفی میکنند؛ اما در عرفان حلقه شیطان الان هم مأموریتی الهی را به انجام میرساند؛ بنابراین عذاب الهی برای شیطان در آخرت ظالمانه خواهد بود.[104] بههمین جهت است که عرفان حلقه سعی میکند عذاب الهی را در قیامت برای شیطان تأویل کند و همچنان شیطان را دوست و همکار خدا بداند. در کتاب فوق شیطان نه فقط در قیامت عذاب ندارد، بلکه در جهنم همچون همراهی دلسوز، پیروان خود را همراهی میکند و فقط با یادآوری اشتباهات انسان و ایجاد حسرت در او، باعث سوختن انسان میشوند. بهگفته وی هر کدام از موجودات گروه A در جهنم برای پختگی انسان نقشی دارند.
«این شیاطین بیرونی در جهنم نیز انسان را همراهی میکنند. در جهنم هستی بانان، کفر انسان (پوشاندن تقدس اجزای هستی) را به رخ او میکشند؛ جهت بانان انحراف او از یکتابینی را یادآور میشوند؛ حکمت بانان، تمایل او به گمراهی را نشان میدهند؛ آزمون بانان، ترجیح لذت و قدرت را به چشم وی میآورند.»[105]
با چنین نگاهی، طبیعی است که عذابی که خداوند به شیطان و پیروانش وعده داده در عرفان حلقه هیچ ذکری از آن به میان نیاید و عذاب اخروی شیطان کاملاً در متون عرفان حلقه به فراموشی سپرده شود و حتی رجیم بودن شیطان را به «تغییر وضعیت ابلیس در جهان دو قطبی» تفسیر کنند، نه به لعن و نفرین الهی در حق شیطان. بگذریم که نام بردن از چنین موجوداتی با نقشهای ویژه و با ساختار وجودی متفاوت، در هیچ کتاب دینی و روایی سابقه ندارد و جزء ابتکارات و مکاشفات رهبر عرفان حلقه خواهد بود!!
دوم این که شیطان هالیوودی موجودی است که هر چند قادر است در کالبد انسان حلول کند؛ اما بالاخره وجودی مسقل از وجود انسان دارد و حتی آدمی میتواند تن به این حلول و اتحاد ندهد؛ اما در عرفان حلقه تصرح میشود که؛ «شیاطین بخشی از وجود انسان است که هیچوقت از بین نمیروند»[106].
در عرفان حلقه شیطان نه موجودی ضعیف، بلکه بهعنوان موجودی که قادر است جهان را از شکل تک قطبی خارج سازد و تبدیل به جهان دو قطبی نماید، معرفی شده است. هرچند مؤلف تلاش میکند که این نگرش را از ثنویت و دوگانهانگاری دور کند و بگوید که شیطان یک منبع شر مطلق در برابر خیر مطلق نیست؛ اما آن بینشی که مؤلف کتاب به آن تن نمیدهد و از زیربار آن فرار میکند، نگاه توحیدی قرآن به «ماسوی الله» است. در متون دینی همه چیز در سایه اذن الهی قدرت ظهور دارد و کائنات همه تحت قدرت ربوبی او نظام یافتهاند و گناه و معصیت پیروان شیطان هم در این بین، در سایه «آزادی انتخاب راه» است که خداوند به موجودات مختار و صاحب اراده بخشیده است. خلاصه آنکه برخلاف گمان رهبر حلقه، نظامی که قرآن بر هستی حاکم میداند نظامی تکقطبی است نه دو قطبی.
نگاه یهودی – مسیحی به شیطان
در نگاه یهودی – مسیحی شیطان یک فرشته است که در داستان آدم(علیه السلام) و حوا به نوعی نقش یک منجی را برای نوع بشر بازی میکند و با راهنمایی آن دو به سمت میوه درخت معرفت! آنها را از باطن امور آگاه و از یوغ بندگی استثمارگونه خداوند رها مینماید. به روایت تورات شیطان در قالب یک مار وارد بهشت شد تا آدم و همسرش را فریب دهد.
در اولین کتاب از اسفار پنجگانه تورات که به سفر پیدایش شهرت دارد، آمده است:
«و مار از همه حیوانات صحرا که یهوه خدا ساخته بود، هشیارتر بود و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟». زن به مار گفت: «از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت که از آن مخورید و آن را لمس مکنید مبادا بمیرید». مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز میشود و مانند خدا عارف به نیک و بد خواهید بود»[107].
در روایتگری تورات نکته قابل تأملی به دست میآید که طبق این نقل، خداوند پس از آنکه از سرپیچی آدم و همسرش مطلع میشود، کلام شیطان را تأیید نموده و رو به ملائکه خود میگوید: «همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف به نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته و بخورد و تا به ابد زنده ماند»[108].
رهبر عرفان حلقه صریحاً از شیطان بهعنوان کسی که به آدم درسهایی را آموخت و با نام معلم آدم نام میبرد. روشن است که این نگرش زاییده نگاه یهودی مسیحی به شیطان است نه برآمده از قرآن و متون اسلامی.
در متون مقدس مسیح و یهودیت از شیطان، چهرهای بهعنوان «معلم آدم» و «راهبر معرفت» و «راهنمای درخت دانش» تصویر میشود و بهعنوان موجودی که میتواند علومی را به انسان بیاموزد و راهبر انسان به دستهای از معلومات شود؛ مورد توجه قرار میگیرد. البته چنین تصویری از شیطان مقدمه «تدوین ایدئولوژی شیطانی» در مغرب زمین شد و بدینگونه شیطان مظهر خرد و آگاهی معرفی شد و فرقه شیطانپرستی با همین نگرش شکل گرفت.
طبق این نگرش شیطان یک فرشته است؛ اما در نگرش قرآنی شیطان یک جن است که در سایه عبادتهایش به جمع ملائک راه یافت. در متون عرفان حلقه از شیطان بهعنوان ملک و فرشته یاد میشود که در حال انجام مأموریت الهی است.
«برای به وجود آمدن چرخه جهان دو قطبی (مَلَک جاری کننده قانون تضاد)، وجود عامل تضاد ضرورت داشت و برای این منظور، ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد.»[109]
2. ارتباط شیطان با ساحتهای وجودی انسان
رهبر عرفان حلقه معتقد است که اگر شیطان نبود، انسان قدرت انجام گناه نداشت. وی میگوید: «پس تبعیت نکردن از فرمان سجده در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضادی هم نبود»[110]؛ جای دیگر میگوید: «خداوند خواسته است که ابلیس عامل برقراری تضاد در زمینه حرکت آدم باشد تا در این چرخه، او همواره در معرض خیر و شر بماند و به این وسیله بتواند با انتخاب هر یک، هدایت یا گمراهی خود را تعیین کند».[111]
در عبارتی دیگر میگوید: «شیطان در وجود هر انسانی سهم مشخصی دارد و کسی نیست که در درون خود، عامل تضاد نداشته باشد.»[112] از این جملات بر میآید که اگر شیطان سر به نافرمانی برنداشته بود، انسان هم وجودش متضاد نبود. وی از این نکته غفلت ورزیده که آدم از بدو خلقت و قبل از تمرد شیطان، برخوردار از دو جنبه ملکوتی و مادی بود.
بهعبارت دیگر اگر شیطان هم نبود، باز هم انسان شهوت و غرایز حیوانی داشت. بنابراین این طور نیست که امیال نفسانی انسان، منحصر به وساوس شیطان باشد. شیطان – آنگونه که قرآن معرفی میکند – موجودی است که از باطن بر انسان تأثیرگذار است؛ یعنی در طول اراده انسانهاست نه عرض آن. یعنی همین غرایز شهوانی که در انسان وجود دارد، زاید بر اینها شیطان ابزاری ندارد و او از همین ناحیه به انسان نفوذ میکند.
بهعبارت واضحتر، این طور نیست که برای دعوت آدمی به شر و فساد، دو عامل وجود داشته باشد؛ یک عامل هواهای نفسانی، یک عامل هم شیطان. بلکه همانگونه که ملائکهای که انسان را بهسوی امور خیر و نیکی دعوت میکنند، عامل مجزایی به حساب نمیآیند؛ بلکه در طول گرایشهای متعالی وجود انساناند و همچنانکه ملائکه، عامل ثانوی در مقابل زمینههای درونی انسان محسوب نمیشوند؛ شیطان هم عامل ثانوی در مقابل الهامات شر نیست.[113]
چنانکه در حدیث آمده است که: «دل انسان دو گوش دارد، از گوش راست ملائکه میآید الهام خیر میکند و از گوش چپ شیطان میآید و القای شر میکند».
از این رو، نقش شیطان و هواهای نفسانی برای انسان، فقط در حد «دعوت» است، نه بیش تر؛ یعنی راه تسلط شیطان همان راه هواهای نفسانی است و هواهای نفسانی هیچوقت عامل اجبارکننده نیستند، چرا که انسان همیشه خود را در مقابل دو میل مختلف میبیند و در میان این دو میل مختلف، یک راه را انتخاب میکند.[114]
قرآن از این نقش، برای شیطان به «تزیین» (زینت دادن) یاد میکند؛ عبارت «و زین لهم الشیطان»[115] همان رنگ و لعاب دادن به اموری است که مطلوب شیطان است. روشن است که رنگ و لعاب دادن فقط ممکن است تمایل انسان را به ارتکاب بیشتر نماید و هیچگاه به مرز اکراه و اجبار آدمی و در نتیجه تسلط تکوینی شیطان بر انسان نمیرسد.
بنا به گفته قرآن، تصرّف شیطان قهری و اضطراری و اجباری نیست که انسان را دربند بکشد و به گناه وادارد، بلکه فقط مجرّد وسوسه و صرف دعوت است؛ آنهم به نحو ضعیف.
زندیق از امام صادق(علیه السلام) پرسید: آیا این از حکمت خداست که ابلیس را آفرید و بر بندگان خود مسلّط نمود تا ایشان را به خلاف عادت او بخواند، و به معصیت امر کند؟ چرا دشمنش را بر بندگان خود مسلّط ساخت و راه اغوایشان را بر او باز نگه داشت؟
فرمود: «این دشمنی که نام بردی نه دشمنیاش زیان رساند و نه دوستیاش فایده بخشد، و دشمنی او از ملک خداوند هیچ نکاهد و دوستی اش در آن نیفزاید، و تنها باید مراقب دشمنی قدرتمند بود که در سود و زیان مؤثّر باشد، اگر به کشوری حمله کند آن را بگیرد و حکومت پادشاهی را نابود نماید. ابلیس جز وسوسه و خواندن به بیراه هیچ سلطهای بر فرزندان آدم ندارد.»[116]
نکته قابل توجه این است که تعبیراتی مانند «سوَّلَ، اَملی، زَیَّن، یُوحُونَ، یَعِدُهم و یُمنی»، همه در وضعیتی معنا میدهند که قبل از تسویل و املا و تزیین و ایحاء، در وجود آدمی زمینهای جهت میل بهعصیان و گناه وجود داشته باشد، در غیر اینصورت تزیین و تسویل شیطان کاملاً بیمعنا و البته بیاثر خواهد بود. کار شیطان این است که این زمینه درونی را با تسویل و تزیین سرعت میدهد.
این «زمینه نفسانی»، همان چیزی است که از نگاهرهبر عرفان حلقه مخفی مانده است. وی این زمینه و بستر درونی انسان را انکار نموده و به همین جهت، تمامی گرایشهای منفی وجود انسان را به تصرفات شیطان برمیگرداند و به اشتباه، شیطان را جزء وجود انسان معرفی میکند.
شبکه مثبت و منفی
مؤلف کتاب عرفان کیهانی میگوید: «اسرار حق اطلاعات محرمانهای است که افشای آن نقض عدالت خدا و ستارالعیوب بودن اوست که افراد اجازه ورود به حریم آن را ندارند و ورود به آن فقط به کمک شبکه منفی امکان پذیر است و شبکه مثبت این اطلاعات رادر اختیار کسی قرار نمیدهد.
«اصل الله علیم بذات الصدور».[117]
در جای دیگر میگوید: «شبکهی مثبت، خود ستارالعیوب بوده و عیب همگان را میپوشاند».
بنابراین، غیرممکن است که اطلاعات مربوط به شخصیت و معایب افراد را در اختیار کسی قرار دهد؛ پس اگر فردی چنین آگاهیهایی دریافت میکند که مربوط به شخصیت دیگران است و میتواند با این اطلاعات عیب کسی را آشکار کرده و یا درون کسی را ببیند، بهطور قطع و یقین این آگاهی از شبکهی منفی است. فقط خداوند است که از ذات انسانها خبر دارد:
«اِنَّالله علیم بذات الصدور»[118].
به همین دلیل است که قضاوت در مورد انسانها بهطور مطلق، مختص خداوند است و کلیهی قضاوتهای انسانی، سطحی و ناقص است»[119].
جالب است که وی دسترسی به اسرار حق را نه فقط با کمال در تضاد میبیند، بلکه نقضکننده ستارالعیوب بودن خدا هم میداند.
طبق اصل بالا گویا تنها منبعی که میتواند قدرتهای غیرعادی را در اختیار دیگران قرار دهد، نیروهای شیطانی و شبکه منفی است. با این توصیف معجزه انبیاء و کرامات اولیاء و علم غیب آنها چه میشود؟ و بهعلاوه آیا همیشه آگاهی از وضعیت دیگران نسبت به گناهان و اشتباهات آنان است؟
نکته قابل توجه این است که آنچه وی بهعنوان ضابطه آورده است، در مورد طرق شیطانی درست است. به این معنا که اگر کسی به قدرتهای شیطانی دست یابد، از همان لحظه ایمان میگریزد و سقوط و تباهی آغاز میشود. پس قدرتهای غیرشرعی هیچگونه دلالتی بر کمال و تعالی فرد ندارند و اتفاقاً در مورد رهبران عرفان حلقه – که ادعای تحصیل قدرتهای غیرعادی مینمایند و چندان هم تأکیدی بر شرعی بودن طریقت خود ندارند – این معیار کاملاً تطبیق میکند.
این مطلب برعکس نگاه متولیان عرفان حلقه، در کتب عرفانی اسلام به صورت دیگری تبیین شده است؛ با این توضیح که کرامت و قدرتهای موهبتی هر چند غایت نهایی برای سالک نیست، اما از جمله مؤیدات محسوب میشود، یعنی کرامت اگر رحمانی باشد، نشان دهنده سلامت طریق است نه شیطانی بودن آن.
بهعبارت دیگر کرامت رحمانی، عین کمال است و نشاندهنده قرب الهی محسوب میشود. هرچند سالک حقیقی نباید به اینگونه موهبتها قانع باشد و باید به ادامه مسیر بیندیشد.
به زعم مؤلف عرفان کیهانی دستیابی به اسرار حق امکانپذیر است، امّا فقط با کمک شبکه منفی. اگر این گفته با متون و نصوص دینی سنجیده شود، نتیجه قابل تأملی به دست میآید. قرآن کریم اذعان دارد که موحدین واقعی گواهان اعمالند و بر کردههای دیگران اشراف دارند.
«فَسَیرَی اللّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[120]؛
«خدا و رسولش و مؤمنین اعمال شما را میبینند».
معلوم میشود رهبر حلقه، اشراف پیامبر و مؤمنین نسبت به اعمال دیگران را ناقض عدالت خدا و ستارالعیوب بودن او میداند و بهعلاوه شبکهای که این قدرت را به رسولان الهی و مؤمنین اعطاء میکند شبکه شیطانی میداند!! و اصولاً این مقام را بهعنوان یک امتیاز برای بندگان برگزیده خدا نه فقط نمیپذیرد بلکه از اساس این جایگاه را منکر میشود.
البته وی در جاهای دیگر، وساطت انبیاء – بین خلق و خالق – را با روش دیگری زیر سؤال میبرد و انسانها را بدون این که نیازمند به رسولان الهی بداند مستقیماً به خود خدا ارجاع میدهد. امّا چون اصل نیاز به واسطه فیض را نمیشود منکر شد؛ وی شبکه شعور کیهانی را بهعنوانِ جایگزینِ انبیاء و رسولان الهی معرفی میکند.
جمعبندی و نتیجهگیری
در عرفان حلقه، شیطان یکی از موحدین معرفی میشود و تمرد شیطان از دستور خداوند را نشانه ایمان او میشمارند، در حالیکه قرآن نه فقط عصیان شیطان را گوشزد میکند؛ بلکه به طور صریح انگشت روی کفر شیطان میگذارد.
شیطان در عرفان حلقه، یک فرشته و مَلَک معرفی میشود؛ این نگاه، نگاه یهودی – مسیحی به شیطان است، قرآن کریم تصریح میکند شیطان از جنیان بود و جنس او از آتش بود، شیطان فقط در صف فرشتگان بود و از جنس آنها نیست.
«خوشبینی نسبت به شیطان» که در میان بعضی از سران حلقه وجود دارد، ریشه در موحد دانستن شیطان دارد که رهبر عرفان حلقه به صورت پررنگی آن را مطرح میکند. این خوشبینی، با رویکردی که قرآن نسبت به شیطان دارد، متفاوت است. قرآنکریم شیطان را دشمن انسان معرفی میکند و از انسان میخواهد که این دشمنی را جدی بگیرد. قرآن در تعلیماتش تلاش میکند که انسان با عینک خوشبینی با شیطان مواجه نشود.
«إِنَّ الشیْطنَ لَکمْ عَدُوُّ فَاتخِذُوهُ عَدُواًّ»[121]؛
«شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید».
جمله «انه لکم عدو مبین» که متجاوز از دهبار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده است، برای این است که تمام نیروهای انسان را برای مبارزه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.
بزرگنمایی که رهبر عرفان حلقه از قدرتهای شیطانی به نمایش میگذارد، با آموزه های قرآنی هماهنگی ندارد، بلکه در آثار سینمایی هالیوود این قدرتنمایی با زبان هنر به تصویر کشیده شده است. قرآن کید شیطان را ضعیف میشمارد و کار او را فقط دعوت و تزیین میشمارد.
در نگاه قرآن نظام عالم دو قطبی نیست، بلکه نظام هستی همیشه تکقطبی بوده و تا ابد هم تک قطبی خواهد ماند. قرآن نظام هستی را «توحید محور» میداند و تمامی غیرخدا را مصداق بالذات عدم میداند و مصداق بالعرض وجود و اینطور نیست که قبل از سجده بر آدم، نظام عالم تک قطبی بوده باشد و بعد از تمرد شیطان نظام عالم دو قطبی شده باشد. در نگاه توحیدی، دو قطب معنا ندارد، تمامی عوالم با نگاه توحیدی، تک قطبیاند.
شیطان بر خلاف گمان رهبر عرفان حلقه، جزئی از وجود انسان نیست؛ بلکه همانطور که ملائکه بخشی از وجود انسان نیستند، شیطان هم کارش بسترسازی برای اِعمال قوای نفس اماره است. وجود انسان از ابتدای خلقت، متضاد خلق شده بود و دارای دو گرایش الهی و حیوانی بوده است. کار شیطان جهت دادن به گرایشهای غریزی و کار ملائکه تقویت گرایشهای متعالی است.
یکی از نکات بسیار قابل تأمل در عرفان حلقه، تأکید بر شعورمندی موجودات به جای تأکید بر خداگرایی است؛ بهعبارت دیگر چندان تأکید و تکیهای بر خدا نمیشود و تمامی کارکردهایی که از خدا انتظار میرود، به پدیدهای به نام شعور کیهانی نسبت داده میشود.
به راستی مگر ادعای مادیگرایان و دهریون غیر از این است که ماده را از این جهت که متکی به شعور ذاتی خویش است، بینیاز از خالق معرفی میکردند؛ به همین جهت ماده را اصیل و خودخلاق میدانستند و در نتیجه ابدی و ازلی بودن را به ماده نسبت میدادند.
«وَ قالُوا ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْرُ».[122]
پذیرش شبکه شعور کیهانی بهعنوان غایت در عرفان حلقه مورد توجه قرار میگیرد و بحث از خدا بیشتر تبعی و طفیلی است؛ بهعبارت دیگر در فرایندِ هدفگذاری، آنچه بهعنوان غایت برای پیروان عرفان حلقه مشخص میشود، اتصال به حلقههای شعور کیهانی است و در عرصه نظری هم که اتصال به این شبکه و برخورداری از فواید درمانی این شبکه، – به فرض پذیرش ادعای درمانگری – قاصر از اثبات خداشناسی عملی است.
نتیجه این که آنچه در عرفان حلقه تحت عنوان خداشناسی عملی ادعا شده فریبی بیش نیست. یعنی ادعا میشود که ما شما را به خدا میرسانیم؛ اما در عمل چیز دیگری بهعنوان هدف معرفی میشود و غایتمداری غیرخدا مورد تأکید قرار میگیرد. بنابراین، مدل خداشناسی عرفان حلقه برای کسی که خدا باور است، سودی ندارد؛ چون آنچه عرفان حلقه به آن دعوت میکند، باور به خودمختاری ماده و شعورمندی آن است، نه ایمان به خدواند؛ و برای کسی که منکر خداست هم نه فقط خداباوری در پی ندارد که او را در مادیگراییاش تثبیت کرده و در باور ضدتوحیدیاش جسورتر میکند.
رهبر عرفان حلقه میگوید: «انسان نمیتواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق میباشد و مشمول عشق الهی. و انسان میتواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود.»[123]
از گفته وی معلوم میگردد که انسان فقط باید با مخلوقات کار داشته باشد نه با خود خدا. این در حالی است که قرآن کریم صریحاً میگوید: انسانهای با ایمان بهطور عمیق عاشق خدایند.
«الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ».[124]
روشن است وی در جملات بالا، دچار یک مغالطه شده است و آن این است که شناخت خدا از طریق مخلوقات و آیاتش را مانع ارتباط مستقیم با خدا فرض کرده است.
آنچه در عرفان اسلامی تحت عنوان «تجربه وحدت» مطرح است؛ وحدت با مبدأ هستی و خالق کل است و اگر از آن به تجربه وحدت با هستی یاد میشود، مراد از هستی همان وجود مطلقی است که تمامی کائنات، تطورات و شئونات اویند. بهعبارت دیگر مراد مصداق بالذات وجود است که همان ذات مقدس باریتعالی است.
اما آنچه در عرفان حلقه آمده است تجربه وحدت با جهان هستی مادی است نه بیشتر. بهعبارت گویاتر این غایت، عرفان حلقه را با عرفان ساحری در یک مسیر قرار میدهد و عرفان حلقه از این نظر با عرفان سرخپوستی هم افقتر است تا با عرفان اسلامی. آنچه در عرفان سرخپوستی برجسته میشود، تقدس طبیعت و درک تجربه وحدت با طبیعت است و کشف نیروهای طبیعی. بنابراین تفاوت بین تجربه وحدت با جهان هستی مادی، با تجربه وحدت با وجود مطلق؛ همان فاصله بین عرفان سرخپوستی و عرفان اسلامی است.
باید دید آنچه که به نام دفع نیروهای غیرارگانیک در جلسات و نشستهای درمانی حلقه اتفاق میافتد؛ چیست؟ آیا آنچه که تحت نام فرادرمانی و برونریزی در این جلسات صورت میپذیرد، درونریزی است یا برونریزی؟
واقعیت این است که آنچه در عمل دیده شده و افرادی که در عمل درمان شدهاند، هم همین را حکایت میکنند؛ این است که هر چند در کوتاه مدت در سایه تلقین و ایجاد ذهنیت و تصرف در هیجانات فرد، نوعی تسکین در درون فرد احساس میشود، اما بعد از گذشت مدتی، موجوداتی به زندگی این افراد وارد میشوند که منجر به اختلال روانی و درونی و از همپاشیدگی سلامت روانی ایشان میگردد. البته بستری که باعث میشود این نیروها بتوانند بهراحتی بر دیگران تأثیرگذارند، همان است که عرفان حلقه از آن تحت عنوان «شاهد محض» یاد میکند.
بهعبارت دیگر این نیروها که در سایه «عمل شاهد» و «تسلیم و ناظر بودن» در درمان شوندهها، قدرت ورود پیدا میکنند، همان تسلط جنیان و شیاطین بر روان افراد است. یعنی چیزی که به نام برونریزی نیرویهای موذی انجام میشود؛ در حقیقت وارد کردن جن و ارواح به زندگی افراد است.
روشن است که ارتباط با جنیان و ارواح هر چند که واقعیت دارد اما حقیقت ندارد، یعنی به هیچگونه تعالی با واسطه این قدرتها نمیتوان دست یافت.
در عرفان حلقه، اتصال با شبکه شعور کیهانی از این جهت مهم شمرده میشود که میتواند دستهای از نیروهای غیرعادی را جهت درمان دیگران استخدام کند؛ نه از این جهت که محصولِ ارتباط با این شبکه، تربیت انسان الهی و تعالی اخلاقی انسان باشد.
در عرفان حلقه پیش شرطِ استفاده از این شبکه، تقوی و پرهیزگاری نیست بلکه صریح آوردهاند؛ «پاکی یا ناپاکی افراد و گناهکاری و بیگناهی، برای ارتباط با این شبکه تفاوتی نمیکند»[125]، و نتیجه اتصال افراد با این شبکه، تحصیل فضایل اخلاقی نیست؛ چرا که در فرایند درمان، اتصالگیرنده به تهذیب نفس دعوت نمیشود و دستورالعمل، رهنمود و برنامهای برای تهذیب اخلاقی بهعنوان معیار عمل پیشنهاد نمیشود. از همه بالاتر این که اصولاً نه درمانگر و نه درمان شونده هیچکدام با این قصد و هدف پا در این مسیر ننهادهاند.
[86]. موجودات غیرارگانیک، ص14.
[87]. انسان و معرفت، ص 218.
[88]. همان؛ سایت عرفان حلقه.
[89] . نمل (16)، آیه 40.
[90]. احتجاج، ترجمه جعفری، ج2، ص 203.
[91]. بقره (2)، آیه 34.
[92]. اسراء (17)، آیه 27.
[93]. کهف (18)، آیه 50.
[94]. مریم(19)، آیه 44.
[95]. اعراف (7)، آیه 13.
[96]. حجر(15)، آیه 34.
[97]. حجر(15)، آیه 35.
[98] . THE BOOKOF LUCIFER.
[99]. The Roman god, Lucifer, was the bearer of light, the spirit of the air,…
[100]. هر دینی که ابلیس و شیطان را موجودی پست و شریر معرفی میکند از نظر لاوی دین دست راستی است و مکتبی که او در برابر این ادیان دست راستی بنیان مینهد را مسیر دست چپ مینامد.
[101]. احتجاج، ترجمه: جعفری، ج2، ص 203.
[102]. موجودات غیرارگانیک، ص 11.
[103]. همان، ص13.
[104]. همان، ص 14.
[105]. موجودات غیرارگانیک، ص35.
[106]. موجودات غیرارگانیک، ص15.
[107]. عهد عتیق، سفر پیدایش، فصل 3.
[108]. همان.
[109]. موجودات غیرارگانیک، ص14.
[110]. انسان و معرفت ؛ سایت عرفان کیهانی.
[111]. انسان و معرفت، ص 218.
[112]. همان، ص 219.
[113]. ر.ک؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 7، ص 213.
[114]. همان.
[115]. انعام (6)، آیه 43 .
[116]. احتجاج، ترجمه جعفری، ج2، ص 203.
[117] . عرفان کیهانی ص 97.
[118]. آلعمران (3)، آیه 119.
[119]. انسان از منظر دیگر، ص 202.
[120] . توبه (9)، آیه 102.
[121] . فاطر (35)، آیه 6.
[122]. جاثیه (45)، آیه 24.
[123]. عرفان کیهانی.ص124.
[124]. بقره (2)، آیه 165.
[125]. انسان از منظری دیگر، ص15 و 80.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .