پیامبر و شبهه بیماری صرع؟!

پیامبر و شبهه بیماری صرع؟!
آيا پيامبر(ص) بيمارى صرع داشت و از حال مى رفت و مردم فكر مى كردند كه وحى آمده است؟
با سلام خدمت شما دوست گرامى. در پاسخ به سوال شما ابتدا بايد ديد در مورد اين بيمارى چه مى دانيد. پس به عنوان مقدمه مطالبى را در مورد اين بيمارى خدمت شما ارائه مى نماييم سپس خودتان بين عوارض اين بيمارى با حالات نقل شده از پيامبر خدا (ص) مقايسه اى داشته باشيد و در مورد آن قضاوت نماييد.
بيمارى صرع (به انگليسى: epilepsy ( اختلال مزمن و طغيان عمل مغزى است كه به علت تخليه الكتريكى نامتعارف و متناوب نورونهاى مغز ايجاد مىشود و علائم آن حملات ناگهانى و موقت بيهوشى و تشنج متناوب با فواصل سلامت ظاهرى است.
مبتلايان به اين بيمارى با انجام حركات يا گفتن الفاظ نامتناسب باعث نگرانى اطرافيان خود مى شوند و اين حالت از چند ثانيه تا چند دقيقه طول مى كشد. اعمال و رفتارى كه فرد انجام مى دهد، طورى است كه خود فرد متوجه آن نيست و كاملا غيرارادى و بيمارگونه است. بيمار، حتى ممكن است در حين اين رفتار خطرناك به خود و اطرافيان آسيب برساند. بيمار قبل از كاهش سطح هوشيارى و بيهوشى ممكن است از شروع تشنج خود آگاه شود، مثلا دچار ضعف، گيجى، تهوع و استفراغ شود. در اين نوع تشنج فرد پس از بيهوشى دچار حركات غيرعادى دست ها و پاها و بى اختيارى ادرار، كف كردن دهان و گاز گرفتن لب و زبان مى شوند. اين مراحل ممكن است از يك تا چند دقيقه طول بكشد و پس از آن فرد دچار ضعف و بى حالى شود و حالت گيجى و خواب آلودگى يك تا دو روز ادامه دارد.
مقدمه دوم آن كه: مردم آن زمان با بيمارى صرع آشنا بوده و بيماران مبتلا به صرع را ديده بودند و با ويژگى هاى اين بيمارى به خوبى آشنا بوده اند. (بعلاوه و به عنوان مويد اين سخن مى توان گفت) در آياتى از قرآن به مناسبتى نام اين بيمارى آمده است (ر. ك: سوره مباركه جن) كه خود حاكى از آشنايى كامل مردم آن زمان با اين بيمارى است. اكنون جاى اين سوال باقى مى ماند كه چطور مردم آن زمان بخصوص مشركان قريش با آن همه دشمنى، كينه، لجاجت و…، پيامبر را به سحر و جادو متهم كردند اما ايشان را به صرع متهم نساختند، اما با كمال شگفتى مى بينيم پس از گذشت قرنها مردمى كه هرگز پيامبر را نديده و با حالات روحى روانى ايشان حداقل آشنايى را نيز ندارند چنين بيمارى را به ايشان نسبت مى دهند.
پس از بيان اين دو مقدمه بايد گفت: اين حرف ريشه در كلام گروهى از مستسرقان و خاورشناسان آلمانى و يهودى دارد به عنوان نمونه يكى از شرق شناسان به نام «نولدكه» درباره شخص پيغمبر (ص) مىگويد: آن حضرت مبتلا به صرع بود و آنچه را كه وى وحى مىناميد همان سخنانى بوده كه در پى نوبه هاى صرع بر او فرود مى آمد پيامبر در حالت صرع، تعادل خود را از دست مىداد، عرق مىكرد و دچار تشنجات بسيارى مىشد، چون بهبود مى يافت ادعا مىكرد به او وحى شده است و سپس آنچه را كه وحى پروردگارش مىپنداشت، بر مؤمنان مىخواند.
گروهى از خاورشناسان منصف چون «ويليام موير» در كتاب خود به نام زندگى محمد به اين ادعاهاى دروغين پاسخ گفته اند. موير سخنان اين مستشرقان را فرار از بحث استوار علمى تلقى كرده است. او ضمن نفى حالات صرع مىگويد: كسى كه به صرع مبتلاست از آنچه كه در اثناى اين حالت بر او واقع مىشود چيزى به ياد نمىآورد. زيرا حركت شعور و انديشه كاملاً در اين حالت متوقف مىماند. زيرا صرع نوعى نارسايى و ناتوانى عصبى است كه با بى هوشى همراه مى باشد و حمله صرع به دليل قطع ناگهانى فعاليت الكتريكى مغز به وجود مى آيد. وقتى پيغام ها از سلول هاى مغز عبور مى كنند و ناگهان به صورت آنى متوقف مى شوند، اين توقف پيام ها باعث پريشانى و آشفتگى مى گردد و در نتيجه صرع به وجود مى آيد. بنابراين مبدع سوال نه از صرع چيزى مى داند و نه از وحى ولحن سوال نيز حاكى از تعصب شديد يا عدم تعادل روحى و روانى اوست. پرسمان.