وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

ولايت و زعامت سياسى پیامبر اسلام

0

ولايت و زعامت سياسى پیامبر اسلام

 آيا پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) از سوى خداوند، داراى ولايت سياسى و موظف به تشكيل حكومت بود؟

 

 

نکته:

 

از نظر شواهد و مدارك مسلم تاريخى، قبل از ظهور اسلام، در حجاز حكومت و دولتى وجود نداشت و نظم سياسىِ خاصى بر زندگىِ اعراب بدوى حاكم نبود[217]. پس از ظهور اسلام در مكّه و هجرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به مدينه، آن حضرت براى اولين بار ساكنان آن ديار را تحت فرمان يك دولت مركزى در آورد و نظام قبيلگى حاكم بر آنان را به نظم سياسى و اجتماعى نوينى مبدل ساخت و علاوه بر آموزش و تربيت، شخصاً سرپرستى و رهبرىِ جامعه اسلامى را بر عهده گرفت و به اداره نظام اجتماعىِ مسلمين در بخش هاى مختلف قضايى، فرهنگى، سياسى، نظامى و اقتصادى پرداخت[218]. اين مسئله، از نظر آيات قرآن و شواهد تاريخى، چندان واضح و آشكار است كه حتى شرق شناسان غيرمسلمان نيز بدان تصريح كرده اند.

 

دانشمند ايتاليايى، «فل لينو»، در اين باره مى نويسد:

 

«حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در يك زمان، دين و دولت را پايه گذارى كرد و گستره اين دو، در دوران زندگى اش، همسان بود»[219] و به عقيده «ستروتمان»، «اسلام، پديده اى دينى و سياسى است ; زيرا بنيان گذار آن، علاوه بر نبوت، حكومت را نيز دردست داشت و به شيوه حكومت دارى، كاملاً آگاه بود»[220].

با وجود اين، در سده اخير، برخى نويسندگان[221] تحت تأثير آموزه هاى سكولاريسم و جدايى دين از سياست، الهى بودن حكومت پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)را مورد تشكيك قرار داده، با بشرى دانستن آن، ادعا نمودند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، شأن ولايت و زعامت سياسى را نداشته و از سوى خداوند، مأمور به تشكيل حكومت نبوده است. بنابراين، اگر آن حضرت در زمان خويش اقدام به تشكيل حكومت كرد، بنابر نياز جامعه بود و نه تكليفى الهى و دينى!

 

 

در پاسخ به اين شبهه، لازم است تا منطق قرآن درباره نقش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در دولت اسلامى، مورد بررسى و تحليل قرار بگيرد:

 

الف) رهبرى سياسى پيامبر(صلى الله عليه وآله)

 

قرآن كريم، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را به عنوان فردى كه براى دخالت در زندگى مردم، «اولى» و داراى ولايت است، معرفى مى كند ; (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ )[222]قرآن پژوهان و مفسّران تصريح كرده اند كه اين اولويت، اختصاص به مسائل دينى ندارد و همه امور دينى و دنيايى آنان را در بر مى گيرد[223].

 

مؤيد اين تفسير، چند دليل زير است:

 

1. قرآن اطلاق آيه بالا، اولويت و ولايت پيامبر را به عرصه خاصى محدود نكرده است و در نتيجه، همه حوزه هاى ولايت پذير را كه در رأس آنها حوزه رهبرى سياسى و اجتماعى است، را شامل مى شود و پيامبر از سوى خداوند، ولايت همه جانبه بر مردم پيدا مى كند.

 

2. روايات امام باقر(عليه السلام) فرمود: «اين آيه، درباره رهبرى و فرماندهى نازل شده است»[224].

 

3. شأن نزول ; وقتى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آهنگ جنگ كرد و مردم را به خروج فرمان داد، برخى نزد آن حضرت آمدند تا براى بستگان خويش اذن بگيرند ; آن گاه اين آيه نازل شد. از اين مسئله، روشن مى شود كه فرمان هاى اجتماعى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، متكى به ولايت الهى و دينى است ; نه مبتنى بر خاستگاه بشرى[225].

 

4. مفهوم اولويت ; اين آيه، نشان مى دهد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از طرف خداوند نسبت به اداره و رهبرى جامعه، مقدم است و با وجود او، نوبت به ديگران نمى رسد.

آيات ديگرى نيز گوياى همين مطلب است ; 

(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ )[226] ;

«سرپرست و ولى شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند ; همان كسانى كه نماز به پا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند».

بنابراين، از نگاه قرآن، خداوند پيامبر را نسبت به ديگران اولويت بخشيده و ولايت داده است. از اين رو، ولايت آن حضرت، تابع ولايت خداوند و در طول آن است ; نه امرى زمينى و بشرى.

 

علامه طباطبايى(رحمه الله) درباره ولايت آن حضرت مى نويسد:

 

«رسول خدا، بر همه شئون امت اسلامى، جهت سوق دادن آنان به سوى خدا و نيز براى حكمرانى و فرمانروايى بر آنها و قضاوت در ميانشان، ولايت دارد… البته اين ولايت، در طول ولايت خداوند و ناشى از تفويض الهى است»[227]. نكته مهم ديگر اين كه مفهوم «انّما»، دلالت بر حصر دارد. بنابراين، طبق اين آيه، حكومت مشروع، آن حكومتى است كه از جانب خداوند، مشروعيت يافته باشد.

 

در نتيجه، با توجه به مجموع آيات قرآن، مى توان فهميد كه حضرت رسول، در آن واحد، داراى سه شأن بوده است[228] :

 

1. امامت و پيشوايى و مرجعيت دينى[229].

 

2. ولايت قضايى[230].

 

3. ولايت سياسى و اجتماعى[231].

 

ب) مسؤوليت هاى اجتماعى پيامبر(صلى الله عليه وآله)

 

هر يك از شئون سه گانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ پيشوايى دينى، ولايت قضايى و رهبرى اجتماعى ـ مسئوليت هاى خاصى را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آيات زير، نمونه هايى از مأموريت هاى الهى آن حضرت، در ارتباط با «رهبرى جامعه» و «اداره امت» است:

 

1. (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ… )[232] ;

«پس اگر در جنگ بر آنان دست يافتى، با ] عقوبت[ آنان، كسانى را كه از پى ايشانند، تار و مار كن ; باشد كه عبرت گيرند». اين آيه، از يك سو بيان گر سياستى است كه امت اسلامى در برابر دشمنان متجاوز و پيمان شكن، بايد اتخاذ كند و از سوى ديگر، بيان گر آن است كه مسئوليت برنامه ريزى، آماده سازى مقدمات و سرانجام، عينيت بخشيدن به اين سياست، بر عهده پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.

 

2. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ )[233] ;

«و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست، پناهش ده تا كلام خدا را بشنود ; سپس او را به مكان امنش برسان». به حكم اين آيه، پيامبر(صلى الله عليه وآله)موظف است كه براى حفظ امنيت مشركان ـكه براى شنيدن كلام خداـ مى آيند امنيت و آزادى آنان را تأمين كند[234].

 

3. (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ )[235] ;

«اى پيامبر! مؤمنان را به جهاد برانگيز».

 

4. (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ )[236] ;

«اى پيامبر! با كافران و منافقان، جهاد كن و بر آنان سخت بگير». در اين جا وظيفه فرماندهى و سازماندهى مسلمانان براى جهاد، بر دوش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نهاده شده است.

 

5. (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً )[237] ;

«از اموال آنان، صدقه اى بگير». بر اساس اين آيه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مأمور گرفتن زكات (نوعى ماليات بر ثروت ) از مسلمانان بود.

بنابراين، از ديدگاه قرآن، پيامبر(صلى الله عليه وآله)، نه تنها مأمور تشكيل حكومت بود، بلكه مسئوليت هاى اجتماعى متعددى را نيز از سوى خداوند بر عهده داشت و بر اين اساس، اقدام به تشكيل حكومت كرد.

 

ج) اختيارات مالى پيامبر(صلى الله عليه وآله)

 

اختيارات مالى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، نشان دهنده موقعيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در زعامت و رهبرى جامعه و نقش آن حضرت در دولت اسلامى است. آيات ذيل، بيان گر اين موضوع است:

 

1. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ )[238] ;

«و بدانيد كه هر چه به شما غنيمت و فايده رسد، يك پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خويشاوندان ] او[ و يتيمان و در راه ماندگان است».

 

2. (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الاَْنْفالِ قُلِ الاْنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ )[239] ;

«چون امت از تو حكم انفال را سؤال كنند، جواب ده كه انفال، مخصوص خدا و رسول است».

 

3. (ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاْغْنِياءِ مِنْكُمْ )[240] ;

«و آن چه كه خدا از اموال ساكنان آن قريه ها عايد پيامبرش گردانيد، از آن خدا و از آن پيامبر ] او[ و متعلق به خويشاوندان نزديك ] وى[ و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است ; تا ميان توان  گران شما دست به دست نگردد».

 

نکته:

 

با كمترين آشنايى با منطق قرآن و فقه اسلامى، مى توان فهميد كه اين بودجه فراوان، به عنوان منبع هزينه زندگى شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا منبع هزينه تبليغ احكام از سوى آن حضرت نيست ; بلكه نوعى تأمين اجتماعى و بودجه دولتى است. امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى فرمايد: «خداوند با سپردن نيمى از خمس به پيامبر(صلى الله عليه وآله)، تربيت يتيمان، برآوردن نيازهاى مسلمين، پرداخت بدهكارى آنان و تأمين هزينه حج و جهاد را از او خواسته است»[241].

 

د) مسئوليت مسلمانان در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله)

 

بررسى آيات متعدد قرآن، حكايت از آن دارد كه در بينش قرآنى، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)صرفاً در جايگاه مسئله گويى و بيان احكام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او، به ابلاغ وحى محدود نمى شود. مسلمانان نيز نبايد فقط براى فراگيرى احكام، آن حضرت را مرجع خود بدانند ; بلكه موظفند در عرصه مسائل اجتماعى، از خط  مشى و سياست ترسيم شده از سوى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، پيروى كنند و در برابر امر و فرمان او، گردن نهند. بعضى از اين آيات عبارتند از:

 

1. (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ )[242] ;

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر، اطاعت نماييد».

 

علامه طباطبايى مى نويسد:

 

«بر اساس اين آيه، اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در مورد دستوراتى كه براى اداره جامعه اسلامى و از موضع ولايت و حكومت صادر مى كند، لازم است»[243]. پس لزوم اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، مبين الهى بودن حكومت آن حضرت است وگرنه نيازى به تأكيد خداوند، بر اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و آن را در زمره وظايف دينى قرار دادن، نبود.

 

2. (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الاْمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِى الاْمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ )[244] ;

«و چون خبرى از ايمنى يا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كسانى اند كه مى توانند درست و نادرست​آن را دريابند».

 

نکته:

 

قرآن، مسلمانان را موظف مى داند كه اطلاعات و اخبار خود را ـ به ويژه در شرايط حساس جنگ ـ قبل از انتشار در بين مردم، به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ارائه دهند. اين آيه نيز صراحت دارد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، صرفاً ابلاغ كننده احكام الهى نيست ; بلكه علاوه بر بيان احكام، مسئوليت كارشناسى و تحليل موضوعات، حوادث و رخدادهاى سياسى ـ اجتماعى را نيز بر عهده دارد و همان گونه كه مسلمانان براى دريافت احكام به آن حضرت مراجعه مى كنند، براى دريافت تحليل صحيح مسائل جارى جامعه نيز بايد به او مراجعه كنند و از انجام هر عمل خودسرانه بپرهيزند.

 

3. قرآن كريم از مسلمانان مى خواهد كه با دخالت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در امور اجتماعى و پس از اعلام نظر آن حضرت، ترديدى به خود راه ندهند و همگى اطاعت كنند ; (وَ ما كانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَة إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً )[245] ;

«هيچ مرد و زن مؤمنى را در كارى كه خدا و رسول حكم كنند، اراده و اختيارى نيست ] كه رأى خلافى اظهار نمايند[ و هر كس نافرمانى خدا و رسول كند، قطعاً دچار گمراهى آشكار گرديده است».

 

نکته:

 

در اين آيه، مقصود از «قضاى پيامبر»، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگى مردم و مسائل مختلف حكومت است. هر چند اين مسائل، امور خود مردم است (من امرهم ) و خود مردم حق مشاركت و دخالت دارند، ولى وقتى در همين مسائل، پيامبر خدا ـ به عنوان رهبر دولت اسلامى ـ دخالت كند، جايى براى مداخله ديگران باقى نمى ماند و هيچ كس نبايد خود را صاحب اختيار بداند.

 

4. قرآن مجيد پذيرش داورى و حكمرانى پيامبر را در مشاجرات، شرط ايمان دانسته است ; 

(فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً… )[246] ; «به خدايت سوگند! ايمان نمى آورند ; مگر آن كه تو را در آن چه بينشان اختلاف آميز است، داور قرار دهند ; سپس نسبت به آن چه قضاوت كردى، در نفس خود هيچ اعتراضى نداشته و از جان و دل، تسليم باشند». صراحت اين آيه در ارتباط شأن قضاوت و داورى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با دين، بسيار صريح است ; زيرا قرآن مجيد، آن را شرط ايمان دانسته است ; در حالى كه اگر اين مسئله مطلبى بشرى و زمينى بود، ارتباط دادن آن با ايمان، معنا نداشت.

 

5. (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ )[247] ;

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در برابر خدا و پيامبرش ] در هيچ كارى[، پيشى مجوييد».

 

6. (ما كانَ لاِهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاَْعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ )[248] ;

«اهل مدينه و باديه نشينان اطرافش، نبايد هرگز از فرمان پيامبر، تخلف كنند».

 

نکته:

 

آيات متعدد ديگرى نيز وجود دارد كه نمايان گر شعاع ولايت و رهبرى آن حضرت، بر سراسر زندگى اجتماعى ـ سياسى است. بنابراين، اگر حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، حكومتى عرفى و غير الهى بود، ديگر نيازى نبود كه خداوند، مسلمانان را موظف به اطاعت از آن حضرت، در امور اجتماعى خويش كند ; بلكه مردم، بر اساس خواست خود، در اين زمينه تصميم مى گرفتند.

 

[217]. ر.ك: محمد جواد باهنر و اكبر هاشمى رفسنجانى، جهان در عصر بعثت ; سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، ص 73 ـ 100 ; ر.ك: گوستاو لوبون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 96 .
[218]. محمد سروش، دين و دولت در انديشه اسلامى، قم : انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه، 1378، ص 192 .
[219]. محمد يوسف موسى، نظام الحكم فى الاسلام، ص 14 .
[220]. همان .
[221]. براى آگاهى بيشتر به منابع زير مراجعه كنيد:

الف. عبدالرزاق، على، الاسلام و اصول الحكم، الموسسة العربية للدراسات و النشر، ص 159 ;

ب. عادل ظاهر، الاسس الفلسفيه للعلمانيه ;

ج. مهدى بازرگان، پادشاهى خدا، ص 51 ـ 52 ;

د.نشريه كيان، آخرت و خدا هدف بعثت انبيا، ش 28، ص83ـ82 ;

هـ. مهدى حائرى يزدى، حكمت و حكومت، ص 140 .
[222]. احزاب (33)، آيه 6 .
[223]. ر.ك : تفسير ابوالفتوح رازى، ج 15، ص 46 و 347 ; شيخ طوسى، تبيان، ج 8، ص 317 ; زمخشرى، كشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 276 .
[224]. مجمع البحرين، ص 92 .
[225]. ر.ك: طبرسى، مجمع البيان، ج 4، ص 338 .
[226]. مائده (5 )، آيه 55 .
[227]. علامه محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 6، ص 14 .
[228]. براى تفصيل بيشتر درباره مناصب حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) ر.ك: مرتضى مطهّرى، امامت و رهبرى و ولاءها و ولايت ها  ; مهدى معين زاده، وجه انسان مدار، رويكرد شيعى، نقد و نظر، سال هفتم، ش 27 و 28، (تابستان و پاييز 1380 )، ص 446 ـ 471 .
[229]. حشر (59 )، آيه 7 .
[230]. نساء (4 )، آيه 65 .
[231]. مائده (5 )، آيه 55 ; احزاب (33 )، آيه 6 .
[232]. انفال (8 )، آيه 57 .
[233]. توبه (9 )، آيه 6 .
[234]. الميزان، ج 9، ص 155 و 156 .
[235]. انفال (8 )، آيه 65 .
[236]. توبه (9 )، آيه 73 .
[237]. همان، آيه 103 .
[238]. انفال (8 )، آيه 41 .
[239]. همان، آيه 1 .
[240]. حشر (59 )، آيه 7 .
[241]. بحارالانوار، ج 96، ص 198 .
[242]. محمد (47 )، آيه 33 .
[243]. الميزان، ج 18، ص 248 .
[244]. نساء (4 )، آيه 83 .
[245]. احزاب (33 )، آيه 36 .
[246]. نساء (4 )، آيه 65 .
[247]. حجرات (49 )، آيه 1 .
[248]. توبه (9 )، آيه 120 .
منبع: هدانا برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها  «پیامبراعظم – سیره و تاریخ».

حتما بخوانيد

ویژه نامه امامت پژوهی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.