فرار از خود بیماری حاد انسان ها (انسان شناسی-جلسه سوم)

فرار از خود بیماری حاد انسان ها (انسان شناسی-جلسه سوم)
انسان نباید نسبت به خود جاهل باشد. کسی که به خودش جاهل است به همه چیز جاهل است.
انسان اگر خود را نشناسد فعالیتهایش چه علمی چه عبادی، چه اجتماعی ناموفقاند. در هر نوع فعالیتی اگر بخواهیم با شکست کمتر مواجه شویم باید نفس را بشناسیم و به آن عنایت ویژه داشته باشیم. انسان عظیمترین مخلوق خداوند است که از او باعظمتتر خلق نشده است.
شناخت انسان، شناخت خدا و نشناختن خدا، نشناختن همه چیز است. باید در این جلسات، دقت، تمرکز و تمرین ما بالاتر از رشتههای دیگر باشد متأسفانه آنقدر که در رشتههای دیگر سرمایهگذاری کردهایم در خودمان اصلاً سرمایهگذاری نکردیم. این یک بیماری حاد است که آدمها برای غیر، وقت میگذارند اما روی خود اصلاً سرمایهگذاری نمیکنند. در حالی که آدم برای این خلق شده که خود را بشناسد. ما اصلاً به فکر خود و دوست داشتن خود و ایمان خود نداریم. همه فکر و ذکرمان برای دیگران است. بیماری حادی که در جامعه فراگیر شده است، بیاعتنایی به خود و فرار از خود و وحشتزدگی از خود است. حاضر نیستیم خودمان را بشناسیم و انس بگیریم و با خودمان خلوت کنیم. الان که به خانه برمیگردیم با همه چیز سر و کار داریم جز خلوت با خود. حتی فعالیتهای مذهبی، قبری شده و ما را داخل خود کرده است.
کودک عزیز روان
مرحوم الهی قمشهای;؛ ترسم که این تن که حائل است به جانم / سقط کند کودک عزیز روانم
کودک عزیز روان همان است که خداوند از خود در درون ما گذاشته است، همان که نه زن است و نه مرد. متأسفانه اصلاً رشد نمیکند و در طبیعت دفن شده و اصلاً در قیامت متولد نمیشود. خوراکهای این کودک عزیز روان باید معیار و ملاک ما باشد. در اکثر انسانها این کودک عزیز روان بالغ نمیشود. حتی همه فعالیتهای انسان مقدمه است تا کودکی به نام کودک عزیز روان رشد کند و خود را اهل این بداند که با خدا طرف شود. برای همین است که زیارت عاشورا برای ما بیمزه است حتی این جمله که «اسئل الله ان یبلغنی المقام المحمود»؛ از خداوند بخواهد که با امام حسین7باشد و خواست جدی داشته باشد و در همه فعالیتهایش مورد نظر داشته باشد. انسان تا بالغ نشود، اصلاً نمیتواند از این آرزوها بکند.
ما داریم عروسکبازی میکنیم. حتی درس خواندن. آیات قرآن و زیارت عاشورا برای ما نازل شده که بهوسیله آن بالا برویم. ما خودمان را به صورت حقیقی انسان نمیبینیم. حتی در حیوانات هم شیعه و مبغض اهل بیت داریم. ما حیوان شیعه هستیم. انسان شیعه با حیوان شیعه خیلی فرق دارد. زیارت عاشورا ملاقات است و به امام حسین7میگوییم؛ دلمان برایت تنگ شده و میخواهیم به تو برسیم.
در آیات قرآن هم همینطور به حقیقت انسان توجه شده است. قرآن میفرماید: اگر خشیت نداشته باشید برای خدا از سنگ هم بدتر هستید که با شنیدن خدا هیچ توجهی ندارید. برداشت مثالهای فلسفی و منطقی از انسان غلط است و ما را به خودمان نمیشناساند. همهاش توجه به زن و مرد است. در جامعهشناسی هم نوع نگاه غلط است لذا هرچه علوم داشته باشیم، چون نگاه غلط داریم علوممان هم به جایی نمیرسد. گرفتاری ما در تربیت، اقتصاد، فعالیتهای تجاری، همه بر اساس نگاه غلط است. لذا نتیجه هم اشتباه درمیآید. مثل اینکه بگویند؛ اگر تو دوباره فرصت داشتی همین رشته تحصیلی را انتخاب میکردی؟ همین همسر را انتخاب میکردی؟ اکثراً میگویند: حتماً انتخابهایمان غیر از این بود. متأسفانه ما اصلاً در مهندسی فکر، فکرمان را درست نچیدیم. این کلاس(انسان شناسی) مثل یک باشگاه است که باید درس کمتر و تمرین بیشتر باشد. باید وقت زیادی برای تمرین بگذاریم. اگر با انگیزههای قبلی بیاییم فقط دچار کسالت و افسردگی بیشتر میشویم. اصل در تمرین معلوم میشود. با خیالبافی و احساسات نمیتوانید بگویید رشد کردم. باید شادی و آرامش ایجاد شود. 20 سال فعالیت مؤمنانه کردید باید شادی داشته باشید پس چرا قرص اعصاب میخورید؟ به قول حضرت مسیح7؛ در آب رونده خیس شونده است.
آیات الهی درباره رابطه انسان با همه عالم است. قرآن یعنی همان که مرا ساخته است. قرآن یعنی کتاب راهنمای خلقت. علت اینکه بسیاری از ما سراغ قرآن نمیآییم و سراغ رشتههای دیگر میرویم این است که هنوز باور نکردیم که قرآن حرف آخر را میزند. استخراج نکردیم و کار نکردیم برای همین غریبه است.
آیه 29 سوره بقره؛ «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً….»
«هو» اولین چیزی است که در نفس بشر تجلی میکند و کشف میکند به همین خاطر وقتی خدا را معرفی میکند برای ما خیلی آشنا است.
انبیاء مأمور هستند با مردم به اندازه فهم خودشان صحبت کنند. لذا این زبان خیلی برای ما آشناست. اما ما چون از خود دور شدیم برای ما غریبه شده. «خلق» خداوند اینقدر زیاد است که قرآن میفرماید: شما نمیتوانید بشمارید. هفت میلیارد جمعیت جهان همه باهم فرق دارند. حتی بند انگشتشان مثل صورتهایشان با یکدیگر متفاوت است. «هو الذی یصورکم فی الارحام» یکی از اسماء خداوند «مصور» است. ما عادت کردیم. اینقدر اینها را شنیدهایم که قساوت قلب پیدا کردیم. حتی دو برگ درخت به یکدیگر شبیه نیستند. خود خداوند با گله میفرماید: چهقدر نشانه در آسمان و زمین گذاشتم همینطور رد میشوید «و هم معرضون». ما تازه میخواهیم ثابت کنیم خدا وجود دارد. اینجاست که متوجه میشویم که چهقدر عقب هستیم. حضور اشیاء را بیشتر از خود خدا احساس میکنیم ما میگوییم چون این هست، خدا هم هست.
ما که هستیم که بینهایت صورتگری برای ما است؟ «خلق لکم ما فی الارض جمیعاً» من باید این را بفهمم که همه اینها برای من است و با ساختار وجودی من هماهنگ و طراحی شده است. از گل فقط استفاده بویایی میکنیم، ذره ذره گل با تو تنظیم شده است. اگر با گل ارتباط برقرار نکنیم اصلاً تجلیاتی را نمیتوانیم در خود ظهور دهیم. اگر با خلقت مَحرم شویم خیلی اتفاقهای زیبایی میافتد. بشر تا کی میخواهد با طبیعت بیگانه باشد؟
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم / با شما نامحرمان ما خامُشیم
در مرحله بعد «ما فی الارض» را در آیات توضیح میدهد. کوهها، دشتها درختان، باران، حیوانات، معادن، گیاهان، گلها، دریا، خشکی، صحرا… همه اینها آیات خداوند هستند. ما باید فکر کنیم که من که هستم که اینها برای من است. حالا غایت قرار دادن برای چیست؟منتظران منجی/
امتیاز بینندگان:5 ستاره