خطرات و آفات عرفان و سیر و سلوک

خطرات و آفات عرفان و سیر و سلوک
آفات و ثمرات روش عرفان چيست؟
در مورد ثمرات عرفان بايد گفت عرفانى كه در قالب بندگى خداوند متعال جلوه گر شود ثمرات زيادى دارد كه مهمترين آن ها همانا رضايت خداى متعال و در نتيجه وصول به وحدت و شهود حقيقت و تحقق در ولايت و خلافت حق و يقين قلبى و ارامش مثال زدنى عارف است.
اما در مورد آفات اين راه:
1 يكى از افات امور مفيد و جذاب، سوء استفاده سوداگران و در نتيجه مشتبه شدن حقيقت بر مشتاقان راه حقيقت است.
با كمال تأسف بايد گفت كه عرفان نيز همانند ديگر ارزشها كه معمولا به مسائل انحرافى آلوده مىگردد، از اين مصيبت عظمى به دور نمانده، در طول تاريخ سوء استفاده هاى گوناگون از اين خورشيد تابناك و مصباح نورانى گرديده تا آنجا كه فرياد ها را عليه خود بلند كرده است.
فقها به گونه اى، محدثين به گونه ديگر، حتى عرفاى راستين را به شكلى به صدا درآورده و همگان خطر انحرافش را گوشزد نموده اند.
اما به راستى كدامين فقيه و عالم و محدث و مفسر و عارفى بر عرفان ناب وخالص در معرفت نورانى و شهود حقيقت، فتوا بر بطلان مى دهد؟
راه عرفان، راهى است كه از مو باريكتر و از شمشير برندهتر. بدون علم چگونه مىشود مدعى معرفت شد.
عرفان، راهى است كه اگر درست پيموده شود، هر نوع انانيت و خودخواهى را از بين مى برد. چگونه مىشود با هزاران ادعا و خودبينى و كامرانى، ديگرى را به عرفان رسانيد. راهى است كه ذوب مى كند، سلوكى است كه مىسوزاند وروشن مىكند. سرى است كه از هرچه كه غير اوست، انسان را مىشويد و پاك مىكند. چه بگويم؟
مگر مى شود بدنبال هر مدعى حركت كرد. كسانى كه ديگران را به خود دعوت مىكنند و داعيه ارشاد دارند و هر كس غير از خود را تحقير كرده و بىمحتوا مىدانند، به فقيه و فيلسوف و محدث و متكلم و عالم و عامى، بد مىگويند و تنها خودشان را صاحب معرفت مىدانند، ايا اينها جز مصداق غرور و تكبر است كه شاخه وابسته به خودخواهى و شجره خبيثه خودبينى و تفرعن است
صدرالمتألهين شيرازى (قدس) فيلسوف و عارف پاكباخته كه داغترين نظريات عرفانى را مطرح و از آنان دفاع كرده و مبرهن نموده است، كتاب «كسر اصنام الجاهليه» را در رد صوفى نمايان مىنويسد كه به دروغ به عرصه معرفت، خيانت كرده و دلهاى علاقمندان به سير و سلوك را ميدان شيطنتبازىهاى خود قرار داده و آنان را فريب مىدهند.
او سبب تأليف كتابش را چنين بيان مىكند:
«در اين زمان كه تاريكى هاى نادانى و نابينايى در شهرها پراكنده گشته است و كوتهفكرى و نادرستى همه آبادىها را فراگرفته است، گروههايى را مىبينم كه با تمامى توان خويش در عقائد وگفتار به نادانى و هذيان گرائيدهاندو بر فسادگرى در كردار اصرار مىورزند… و با همه تهيدستيشان درعلم و عمل خود را به ارباب توحيد و اصحاب تفريد مانسته مىانگارند… و پيرو يكى از همنوعان خود گشته اند كه ولايت خداوند و قرب و منزلت داشتن نزد او را مدعى است… (عرفان و عارف نمايان، ترجمه محسن بيدارفر، ص 12).
ملاحظه مىفرماييد كه اين عارف متأله چگونه از دست شيادان بىمحتوا گلايه دارد.
امام خمينى (ره) كه خود عارفى دلسوخته و دلداده و صاحب نظرى قوى در مباحث عرفان نظرى و راه رفتهاى در سلوك عملى و واصلى به حقايق لم يزلى است در مورد منحرفين از عرفان و مدعيان دروغين مىفرمايد:
«… در علما عرفان گاهى پديد آيد كسى كه خود را از اهل معارف و شهود داند و از اصحاب قلوب و سابقه حسنى انگارد و بر ديگران لاف ترفّع و تعظم زند و حكما و فلاسفه را قشرى و فقها و محدثين را ظاهربين و سائر مردم را چون بهائم داند و به همه بندگان خدا به نظر تحقير و تعيير نگاه مىكند و بيچاره خود لاف از فناء فى الله زندو كوس تحقق كوبد، با آنكه معارف الهيه اقتضاء مىكند خوشبينى به موجودات را و اگر شم معرفت الله كرده بود به مظاهر جمال و جلال حقه تكبر نمىكرد…»
نيز در همين جهت مىفرمايد:
«… مثلا عارفى كه به واسطه عرفان خود به سايرين به چشم حقارت نظر كرده تكبر مىكندو قشرى و ظاهرى مىگويد، آيا از معارف الهى چه دارد جز يك دسته مفهومات كه همه حجاب حقائقىاند و سد طريق و يك تعداد اصطلاحات دلفريب با زرق و برق كه به معارف الهيه ارتباطى ندارد و با خداشناسى و علم به اسمائ و صفات مراحلى فاصله دارد. معارف صفت قلب است.»
بنابراين با چند كلمه و اصطلاح و عناوين ظاهرى كه به حقيقت نمىرسيم. و به تعبير ديگرى از امام خمينى (ره) بنگريد كه فرمود:
«… براى رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پارهاى از از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده گمان كرده به لفظ «مجذوب على شاه» يا «محبوبعلى شاه» حال جذبه و حب دست دهد…»
اينگونه مطالب و اين نالههايى كه از سويداى دل عارفان بالله برخاسته، كسانى كه خود عارف بوده و در سلك عرفان نه تنها مطلع بلكه از صاحبنظران در ابعاد علمى و عملى اين ساحت مقدساند، حاكى از اين است كه در هر عصرى، سودجوديان و دغلبازانى، دام شيطنت را تحت عنوان عرفان را رشاد و امثال آن بر سر راه مردم گسترانيدهاند.
2 از ديگر افات عرفان ناديده انگاشتن شاخص و ضابطه در اين طريق است. در هر علم و عملى براى تشخيص حق از باطل، ميزان و قسطاس وجود دارد كه با رعايت كردن و در نظر گرفتن آن سره از ناسره تفكيك خواهد شد.
براى فلسفه و علوم بحثى و نظرى، ميزانى است. براى ادبيات و رياضيات و علوم تجربى و… ميزانى وجود دارد.
براى عرفان نيز ملاك و معيار سنجش وجود دارد. مكاشفات و اختلاسهاى درونى و نورانى را نمىشود ملاك حقانيت و وصول دانست.
از جمله شاخصهايى كه بايد مورد نظر قرار گيرد در سلوك صحيح عرفانى، از خودگسستن و به حق پيوستن است. سلوك عرفانى دورى از هوى و هوس است و نفس اماره را مهار كردن. سفر معنوى و روحانى، تلطيف سر مىخواهد. چند روزى به يك ذكر و مدتى ديگر به ذكرى ديگر مشغول شدن كه سلوك الى الله نيست. فنا نمىآورد. بلكه در واقع چونان گنجشكى است كه از شاخهاى به شاخه ديگر جستن مىكند نه بمثابه عقابى كه دل آسمان رامىشكافد و اوج مىگيرد.
بوعلى سينا در نمط فهم الاشارات و التنبيهات در اين رابطه مىگويد:
«ثم انه ليحتاج الى الرياضه والرياضه موجهه الى ثلاثه اغراض: الاول: تنحيه ما دون الحق عن مستن الايثار والثانى: تطويع النفس الاماره للنفس المطمئنه لتنجذب قوى التخيل والوهم الى التوهمات المناسبه للامر القدسى منصرفه عن التوهمات المناسبه للامر السفلى. والثالث: تلطيف السر للتنبه… (فصل 8، نمط 9)».
رياضت يعنى ورزش، سلوك الى الله ورزش مىخواهد و اين رياضت به سه غرض عمده توجه دارد. يكى دور شدن از هرچه كه غيرحق است در سبك و سيره و روش انتخاب و گزينش و ديگرى جهت بخشيدن به نفس اماره و مطيع و راغب كردن آن به نفس مطمئنه و قواى درونى را از توجهات سفلى به گرايشات علوى، سوق دادن است و سوم، لاى روبى باطن و تطهير و تلطيف جدول وجودى است.
اين امور به زهد حقيقى نيازمند است. دل بركندن از ماسوى الله مىخواهد، پشت كردن به خوديتها و انانيتها لازم دارد. بيرون ريختن محبت دنيا را مىطلبد. عبادت همراه با حضور قلب مىطلبد. فكر لطيف و عشق عفيف مىجويد. مگر مىشود به يك خلوت و يك ذكر تنها، كفايت كرد؟ مگر مىشود با خور و خواب و امثال آن به جايى رسيد؟ قلّت منام و قلّت كلام و قلّت طعام و ذكر مداوم مىخواهد، آن هم چه ذكرى؟ ذكرى كه باطنش ذُكر باشد. بيدارى شب و اشك و آه و سوز وگداز مىخواهد. قلع و قمع هر باطلى را از عرصه قلب مىطلبد.
ابن عربى- كه در عرفان اسلامى جايگاه رفيعى دارد- دراين باره ميگويد: بدان كه من در مكر الاهى و چگونگى در امان ماندن از اين مكر دقت كردم، چاره اى به نظرم نرسيد جز آنكه بايد دست به دامن شريعت زد بنابراين اگر خداوند كسى را بخواهد به سوى خير و سعادت هدايت كند و از گرفتاريهاى مكر در امان بدارد، كارى ميكند كه او هيچگاه ميزان شريعت را از دست نگذارد… هيچ بنده اى نبايد از اين ميزان غفلت كند… هركه بخواهد از مكر حق ايمن بماند، بايد ميزان شريعت را از دست ندهد ميزانى كه آن را از پيامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دريافت كند آن يافته ها را در اين ميزان بگذارد اگر با ميزان شرع پذيرفته شد آن را داشته باشد و گرنه تركش كند. ابن عربى سفارش ميكند كه حتى بايد دريافت هاى غيبى و الهامات معنوى را نيز با ميزان شريعت سنجيد. او ميگويد: اهل اللّه در اين مورد اختلاف ندارند. بسيارى از بزرگان حوزه كشف و شهود گرفتار آشفتگى شده، از نظر تشخيص حالات خود دچار پيچيدگيهاى مكر ميگردند و لذا بايد ميزان شريعت را از دست نگذارند. ابن عربى حتى پا را فراتر گذاشته مى گويد:. حقيقت عين شريعت است وى تصريح مى كند: هر كه از شريعت فاصله بگيرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چيزى از حقيقت دست نخواهد يافت… حقيقت عين شريعت است. شريعت مانند جسم و روح است كه جسمش احكام است و روحش حقيقت. (مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبايى دراين باره فرموده اند: اينكه از بعضى شنيده شده است كه ميگويند سالك پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه، تكليف از او ساقط ميگردد، سخنى است كذب و افترايى است بس عظيم زيرا رسول اكرم (ص) با اين كه اشرف موجودات و اكمل خلايق بودند، با اين حال تا آخرين درجات حيات تابع و ملازم احكام الهيه بودند. بنابراين سقوط تكليف به اين معنى دروغ و بهتان است. (مجله معرفت- شماره 4- جايگاه شريعت در قلمرو عرفان)
3 از جمله افات عرفان هدف قرار گرفتن خود عرفان است. مبادا دل خوش كنيم به اذكار و اوراد و يا احياناً به ديدنىهايى در خواب يا بيدارى كه اينها عرفان نيست. و حتى مباد كه دل خوش كنيم به خود عرفان كه اين نيز از مصاديق شرك و حجاب بزرگ در مسلك اهل معرفت است. در عرفان بايد جوياى معروف بود و در علم خواهان معلوم. اگر كسى عرفان و عشق به عرفان را مقصد و مقصود قرار داد بداند كه گرفتار دام شيطان است.
در عرفان اسلامى كشف وشهود نه فقط غايت و هدف نيست كه كاملا در حاشيه است. در نظام عرفانى اسلام، هدف عبوديت و بندگى است و كنار رفتن پرده، تفضلى است از ناحيه معبود و به اصطلاح نقل و نبات راه است. به عبارتى بصيرت معنوى، اتفاقى است كه به اقتضاى اصل عبوديت از طرف معشوق اعطاء ميشود، البته بنا به مصلحت و به اقتضاى حكمت.
شيخ الرئيس در كتاب قيم الاشارات و التنبيهات مىگويد:
«من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانى و من وجد العرفان كانه لايجده بل يجد المعروف به فقد خاض لجه الوصول…» [
[1 كسى كه عرفان را براى عرفان برگزيند، قائل به دومى شده و كسى كه به گونهاى در عرفان قرار گيرد كه تمام توجهش به دريافت معروف باشد و خود عرفان را مطلوب ذاتى نمىداند به اعماق درياى وصول دست يافته است.
چه راه باريكى است، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر، در سلوك عملى از شمشير تيزتر و در جنبه علمى كه راه افراط و تفريط در آن نباشد، از مو باريكتر.
جايگاه عرفان و معروف به عرفان آنقدر بلند است كه بدين سادگى در چنگ كسى وارد نمىشود. مباد كه به ذكرى و وردى دل خوش كنيم و خود را به اين و آن بسپاريم كه ما را مشغول نمايند. گرچه راه براى همگان باز است، اما رونده مىخواهد و پير طريق.
ابن سينا در نمط نهم الاشارات والتنبيهات مىگويد:
«جل جناب الحق عن ان يكون شريعه لكل وارد او يطلع عليه الا واحداً بعد واحد…» [
[2 هر كس را ياراى ورود به بارگاه ربوبى نيست. راه سخت است و استقامت و همت و عزم جدى مىطلبد. عرفان صحيح، تخليه مىخواهد، تفريق و نفض و ترك و رفض مىخواهد. آن هم با رعايت دقيق و مراقبت شديد كه اينگونه حالات، حجاب سالك نشود كه: «الالتفات الى ما تنزه عنه شغل» [[3 توجه به خودسازى نيز حجاب است. و نيز دلخوش كردن به سرمايههاى معنوى و دريافتهاى شهودى، غرور و سرگردانى است.
«والتبحج بزينه الذات من حيث هى للذات و ان كان بالحق تيه» [
[4 اينها و صدها نمونه ديگر گوشهاى از اهميت مسئله و مبين شاخصى براى اينكه بدانيم در راهيم يا نه.
آنچه براى سالك در درجه اهم از توجه است اين كه طى طريق راه سالم و درست انجام دهد و الا احساس رؤيت تمثلات و يا خوابهاى خوش و مكاشفات نيز، نمىتواندملاك صحيح طريق باشد
ابن تركه اصفهانى شارح قواعد التوحيد ابوحامد اصفهانى در تمهيد القواعد بدين مطلب اشارتى دارد مىگويد:
«… ممنوع انه ليس عندهم آله كذلك فانه قد ثبت عند المحققين من اهل الكشف ان له بحسب كل شخص و وقت و مرتبه ميزانا يناسبه…» [
[5 و نيز در همين كتاب تمهيد القواعد، فصل 65 كه آخرين فصل اين كتاب است را به بحث پيرامون همين موضوع اختصاص داده است كه براى عرفان، ميزان و معيارى وجود دارد. خلاصه آن اين است كه براى سلوك عرفانى بدون علم و تحصيل كمالات علميه نمىشود. به تعبير استاد جلال الدين آشتيانى در پاورقى ص 272 همين كتاب مىفرمايد:
«… تحليه نفس به فضائل اخلاقى و تبعيت از انبياء و تخلف باخلاق اولياء در سلوك نظرى نيز شرط اساسى است و شخص سالك طريق نظر با تأدب به آداب شرع بعد از طى طريق نظر و استكمال عقل نظرى مستعد از براى ورود در وادى كشف و شهود مىشود…».
علامه محمد بن حمزه بن محمد العثماتى معروف به ابن فناوى در كتاب سنگين مصباح الانس در صفحات 14 و 15 نيز به اين بحث پرداخته كه علم عرفان بدون ميزان نيست. همانند ديگر علوم و سالك بايد بدين معيار مجهز شود تا صحيح از مكاشفات را از سقيم آنها بازشناسه. و در آنجا مىفرمايد: «… فمعيار الفرق ميزان الشرع…».
خلاصه سخن اينكه عرفان در عين شايستگى براى وصول به حقيقت و كمال، بايد علاقمندان به آن كاملا مراقب حركات و ارشادات ناشيانه از ناحيه نااهلان باشند كه رهزن راه بسيار است.
عرفانى كه در تعارض با شريعت باشد، جهالت است نه معرفت. اينگونه القائات كه شما به حق رسيدهايد و تكليف از شما برداشته شده و يا شما به مغز رسيدهايد و نيازى به پوست نيست و يا شما سير در قلب مىكند و احتياجى به قالب نداريد و امثال اينگونه اراجيف از وساوس شيطان است كه «يوسوس فى صدور الناس». (1)
(1) با استفاده از نوشته هاى حجت الاسلام والمسلمين محمد مهدى مهندسى
4 از مشكلات راه عرفان فهم اشتباه از مصاديق سلوك است، به اين معنا كه عارف همه چيز را در ورد و ذكر و خلوت خلاصه ببيند و ديگر مسوليتهاى الهى كه ناظر به اجتماع و ديگران است را ناديده ببيند.
امام خمينى اين ضابطه را در نامه اى به فرزندش (حاج احمد اقا) اين گونه تبيين مى كند: پسرم نه گوشه گيرى صوفيانه دليل پيوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق. ميزان در اعمال انگيزه هاى آن هاست.. چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است، چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ بينى و تحقير خلق الله و شرك خفى و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك مى كشاند و چه بسا متصدى امور حكومت كه با انگيزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود… پس ميزان عرفان و حرمان، انگيزه است. هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب، حتى حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است.. پسرم از زير بار مسؤ وليت انسانى كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مكن، كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست اندركاران نيست، و دست و پا براى بدست آوردن مقام، هر چه باشد، چه مقام معنوى و چه مادى مزن، به عذر آن كه مى خواهم به معارف الهى نزديك شوم، يا خدمت به عبادالله نمايم، كه توجه به آن از شيطان است، چه رسد كه كوشش براى ان. (نامه هاى عرفانى امام….)
[. [1 فصل 20، نمط
9 [. [2 فصل 27، نمط
9 [. [3 فصل 18، نمط
9 [. [4 همان.
[. [5 تمهيد القواعد، صص 24 و. 25
سلام و خسته نباشید
مطلب بسیار خوبی بود و به دلیل استفاده از منابع متنوع بسیار لذت بردم، اما نقاط ضعفی هم داشت، اول اینکه خیلی غلط املایی داشت و به لحاظ نگارش ظاهری هم مشکلات فراوانی دیدم. آدرس دهی و منبع نویسی هم بسیار مشکل داشت، بعضی جاها بیان شده بود و یا ناقص ذکر کرده بودید. ضمنا نویسنده ی مطلب هم مشخص نبود، گرچه با توضیحات داخل باکس پایین صفحه می شد حدس زد. اما به هرحال باید ذکر می شد. ضمنا موانع و آفات در این مورد بسیارند و از این نظر مطلب ناقص و ابتر مانده است.
سلام علیکم
تشکر از دقتی که در مطالب دارید، و از اینکه مخاطب هدانا هستید خدا را شاکریم. مشکلاتی که در متون می بینید، جزئی مشخص کنید، ان شاالله اصلاح می گردد.
وفقکم الله لکل الخیر