وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

خدای متعال دارای نفس نیست، معنای نفخت فیه من روحی

5

خدای متعال دارای نفس نیست، معنای نفخت فیه من روحی

حيوانات و مردم بى دين بعد از مرگ در چه جايگاهى قرار مى گيرند چرا كه آيه قرآن داريم كه خداوند به همه موجودات از نفس خود پاشيده و آنها را زنده كرده است آيا از نفسى كه صحبت مى شود در قيامت چگونه پس گرفته مى شود؟

1 در هيچ جاى قرآن كريم بيان نشده كه خدا داراى نفس است. نفس داشتن مختصّ موجود مادّى است. و تعبير «… وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى… و از روح خود در او دميدم…» دلالت بر روح يا نفس داشتن خدا نمى كند. تعبير «روحى» در اين آيه اضافه ى تشريفى است. يعنى خدا براى اينكه عظمت اين روح و تقرّب آن به خودش را نشان دهد آن را به خود اضافه نموده است.

همانگونه كه در آيات ديگرى فرموده است: «إِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطان. (اى ابليس) همانا تو هيچ تسلّطى بر بندگان من ندارى.»

در اين آيه مقصود از «عبادى بندگان من» همه ى بندگان نيست بلكه مراد بندگان مخصوص است. خدا اين بندگان را به خود منسوب نمود تا عظمت آنها را نشان دهد. باز فرمود: «فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى. پس در زمره ى بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو» باز در اين آيه مراد از بندگانم بندگان مخصوص است همينطور مراد از بهشتم، بهشت مخصوص است. لذا خدا اين دو را به خود نسبت داد تا تفاوت آنها را با ديگر بندگان و ديگر بهشتها نمايان سازد.

خداوند متعال روح انسان را هم به خود منسوب نمود تا بفهماند كه اين روح با ديگر روحهها متفاوت است. مشابه اين تعابير در زبان فارسى نيز به كار مى رود. براى مثال كسى كه مى خواهد محبوب بودن يكى از دوستانش را نسبت به بقيّه ى دوستانش نشان دهد مى گويد: فلانى دوست خودمه.

2 خداوند متعال هيچ جا سخن از پاشيدن روح يا نفس نكرده است. بلكه سخن از دميدن روح است نه پاشيدن آن. «… وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى… و از روح خود در او دميدم…»

3 چنين تعبيرى تنها در مورد روح انسان به كار رفته است آنهم در مورد روح خليفه‏ الله بالفعل نه هر انسانى.

4 مقصود از اينكه خدا به موجودات روح يا نفس داده اين است كه خدا آن را آفريده است يعنى به آن وجود داده است. و مراد از قبض روح (گرفتن روح) نيز پس گرفتن آن از شخص نيست بلكه مراد گرفتن آن ار بدن مادّى و وارد ساختن آن به عالم برزخ است. طبق روايات اهل بيت (ع) روح انسان و ديگر موجودات زنده بعد از مرگ از بدن مادّى جدا شده وارد عالم برزخ مى شود و در آن عالم با بدن ديگرى كه غير مادّى است حضور مى يابد. تا در لحظه ى قيامت به عالم آخرت منتقل گردد.

5 طبق تصريح آيات و روايات افراد بى دينى كه مستضعف فكرى نيستند و مى توانند دين حقّ را از اديان باطل تشخيص دهند، در عالم برزخ و آخرت وارد جهنّم مى شوند. امّا مستضعفين فكرى كه قدرت درك چندانى نداشته قادر به تحقيق نيستند، به رحمت الهى واگذار مى شوند. اگر اينها به مقدار فهم عقلى و فطرى خود از بدي ها اجتناب كرده باشند اميد است كه به فضل و رحمت خدا وارد بهشت شوند لكن بهشت آنها در حدّ بهشت مومنان نخواهد بود. امّا اگر به همان اندازه نيز اجتناب نكرده اند مجازات مى شوند لكن از رحمت خدا بعيد است كه اينگونه افراد را تا ابد در جهنّم نگه دارد. از روايات نيز استفاده مى شود كه تعداد فراوانى از اهل جهنّم وبعد از مدّتى عذاب نجات خواهند يافت و جز كفّار محض و معاند تا ابد در جهنّم نخواهند ماند.

6 امّا در مورد حيوانات خداوند متعال در آيه پنجم تكوير مى فرمايد: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت. و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند.» از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود كه حيوانات و وحوش نيز در آخرت محشور خواهند شد.

امّا اينكه آيا آنها نيز داراى تكاليف لايق به خودند يا نه؟ و اينكه آيا آنها نيز ثواب و عقاب دارند يا نه؟ تحقيقات جامعى در اين باره انجام نشده ولى برخى مفسّرين چون علّامه ى طباطبايى بر آنند كه حيوانات نيز تكليف و ثواب و عقاب مخصوص به خود دارند. از برخى آيات و روايات نيز كه تعدادشان هم كم نيست چنين مطلبى استفاده مى شود.

علّامه مجلسى صاحب كتاب عظيم بحارالانوار فرموده است: «اخبار بسيار زيادى بيش از حدّ شماره هست كه دلالت دارد حيوانات داراى تسبيح و ذكر هستند و خداى خود را مى شناسند و منافع و مضار خويش را تشخيص مى دهند و استبعادى ندارد كه آنها مكلف به بعضى از تكاليف هستند كه در صورت ترك آن تكاليف معذب مى شوند چنانچه در اخبار زيادى رسيده كه پرنده‏اى صيد نمى شود مگر بواسطه ترك تسبيح» (بحار الأنوار، ج 27، ص: 274)

اين مطلب از آيات قرآن كريم نيز قابل استنباط است. خداوند متعال مى فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ. آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مى‏كنند، و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده‏اند؟ هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى‏داند و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست.» (النور: 41)

همچنين فرمود: «و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده اين فضيلت آشكارى است.» (16) لشكريان سليمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند آن قدر زياد بودند كه بايد توقّف مى‏كردند تا به هم ملحق شوند. (17) (آنها حركت كردند) تا به سرزمين مورچگان رسيدند مورچه‏اى گفت: «به لانه‏هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‏فهمند.» (18) سليمان از سخن او تبسّمى كرد و خنديد و گفت: «پروردگارا شكر نعمتهايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا به رحمت خود در زمره ى بندگان صالحت وارد كن» (19) (سليمان) در جستجوى آن پرنده (هدهد) برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمى‏بينم، يا اينكه او از غايبان است؟ (20) قطعاً او را كيفر شديدى خواهم داد، يا او را ذبح مى‏كنم، يا بايد دليل روشنى (براى غيبتش) براى من بياورد. (21) چندان درنگ نكرد (كه هدهد آمد و) گفت: «من بر چيزى آگاهى يافتم كه تو بر آن آگاهى نيافتى من از سرزمين «سبا» يك خبر قطعى براى تو آورده‏ام. (22) من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى‏كند، و همه چيز در اختيار دارد، و (به خصوص) تخت عظيمى دارد. (23) او و قومش را ديدم كه براى غير خدا خورشيد سجده مى‏كنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته و از اين رو هدايت نمى‏شوند.» (24) چرا براى خداوندى سجده نمى‏كنند كه آنچه را در آسمانها و زمين پنهان است خارج (و آشكار) مى‏سازد، و آنچه را پنهان مى‏داريد يا آشكار مى‏كنيد مى‏داند؟ (25) خداوندى كه معبودى جز او نيست، و پروردگار عرش عظيم است (26) (سليمان) گفت: «ما تحقيق مى‏كنيم ببينيم راست گفتى يا از دروغگويان هستى؟

(27) اين نامه ى مرا ببر و بر آنان بيفكن سپس برگرد (و در گوشه‏اى توقّف كن) ببين آنها چه عكس العملى نشان مى‏دهند» (سوره نمل)

از آيات شريفه به وضوح معلوم است كه مورچه فهم و شعور دارد، در برابر هم نوعان خود احساس تكليف مى كند لذا به آنها هشدار مى دهد.

علّامه طباطبايى فرموده اند: اين مورچه سخنانى مى گويد كه در حدّ متوسّطين از مردم است.

همچنين از آيات شريفه استفاده مى شود كه هدد فهم و شعور داشته معنى علم، شرك و توحيد، عبادت، سجده، حكومت، عمل، شيطان، زينت دادن، خبر، يقين و قطع، تخت، عظمت، خورشيد، زن و مرد، قوم، خدا و… را مى داند. و از كلام حضرت سليمان درباره ى هدد معلوم مى شود كه براى او ردوغ گفتن ممكن است. همچنين معلوم مى شود كه هدد تكليف و مسئوليّت دارد. و الّا حضرت سليمان نمى فرمود: «قطعاً او را كيفر شديدى خواهم داد، يا او را ذبح مى‏كنم، يا بايد دليل روشنى (براى غيبتش) براى من بياورد.» چون عقاب نمودن غير مكلّف بر حكيم قبيح است.

7 در برخى روايات تصريح شده كه برخى حيوانات چون سگ اصحاب كهف و الاغ بلعم باعورا وارد بهشت خواهند شد. امّا اينكه آيا آنها وارد بهشت انسانها مى شوند يا نه؟ معلوم نيست. جايگاه ديگر حيوانات نيز به وضوح معلوم نيست.

همين اندازه از روايات استفاده مى شود كه آنها نيز نوعى حساب و كتاب مخصوص خود را دارا هستند.

پرسمان/

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.

5 نظرات
  1. خودمم می گوید

    سلام. قبلا هم این سوال را نوشتم. ولی اثری از آن در این صفحه نیست.!
    سوال : چرا حضرت عیسی در اواخر سوره ی مائده به خدا می گوید: ” تَعلَمُ ما فی نفسی و لا أعلَمُ ما فی نفسک ” ؟
    یعنی حضرت عیسی نمی داند که خدا نفس ندارد؟!
    یعنی خداوند، کلام باطلی را از زبان پیامبرش نقل می کند؟!

    1. حجت الاسلام مهدی طاها می گوید

      سلام علیکم
      نفس به معناي ذات است؛ مثل اينكه مي‏گوييم «هذا الشي‏ء في نفسه كذا»؛ يعني في ذاته كذا، پس مي‏توان بر ذات اقدس خداوندي نفس را اطلاق كرد و در ﴿ويُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفسَه﴾ نفس به همين معناي ذات است، توهم نشود که نفس به معنای روح العیاذ بالله در خداوند می باشد. در انسان نفس گاهی به معنی روح اطلاق می شود و نباید با خدا مقایسه گردد.
      دقت کنید برخی از صفات در ما و خدا مشترک است اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، مثلا ما علم داریم خدا هم علم دارد اما علم ما کجا و علم خدا کجا، هر لفظی طبیعتا کشش تحمل برخی معانی را ندارد و شما باید ذهن فلسفی داشته باشید که صفات خدا را در اوج کمال و منزه از نقایص بدانید. این اولین قانون در توحید است. قطعا انبیاء عظام همین مطلب را بهتر و بیشتر از ما می دانند و رعایت می کنند. حتما تفسیر المیزان و نور را ذیل همین آیه مطالعه بفرمایید کامل موضوع روشن خواهد شد.
      وفقکم الله لکل الخیر

      1. خودمم می گوید

        خیلی ممنون. از راهنمایی شما متشکرم، هر چند که قانع نشدم. خداوند مرا هدایت فرماید و به شما خیر بی پایان دهد!

        1. حجت الاسلام مهدی طاها می گوید

          سلام علیکم
          حضرت استاد آیت الله جوادی آملی در جلد 24 تسنیم ص 270 کامل در این باره توضیح داده اند. ایشان می نویسند: «… حضرت عیسی (علیه السلام) در پایان گفت وگو عرض می کند: [خدایا!] آنچه در ذات من است، تو می دانی؛ اما آنچه در ذات توست، من نمی دانم؛ آن گاه سخن خود را به این کبرای کلی مستند می کند که تنها تو به همه غیب ها آگاهی و من چون به غیب مطلق علم ندارم، به ذات تو نیز آگاه نیستم، پس کلمه «نفس» به معنای ذات است؛ نه جان، روح و مانند آن تا گفته شود، به کارگیری آن درباره خدا مجاز و از باب مشاکله است».
          در کتب لغت هم بررسی کنید: عرب نفس را در چند معنا به کار می برد همیشه به معنی روح و جان نیست ظاهرا ذهن شما همین یک معنا را قبول کرده و احتمال نمی دهد که معنی دیگری داشته باشد و برای همین هم قانع نشده اید، دقت کند در کتاب قاموس قرآن آمده: نفس (بر وزن فلس) در اصل بمعنى ذات است. طبرسى ذيل وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‏ / بقره: 9. فرموده: نفس سه معنى دارد يكى بمعنى روح ديگرى بمعنى تأكيد مثل «جائنى زيد نفسه» سوم بمعنى ذات و اصل همان است. قاموس قرآن، ج‏7، ص: 94

          وفقکم الله لکل الخیر

          1. خودمم می گوید

            سلام علیکم.
            البته بنده معنای جان و یا روح و یا معانی اینچنینی را برای واژه ی نفس بیان نکردم، (هر چند که این معانی را نیز بدهد)؛ بلکه به دنبال این هستم که بفهمم چرا خداوند از همین واژه استفاده می فرماید؛ حال اینکه می تواند مثلا از واژه ی ذات استفاده کند. به نظرم کلام خداوند گویاست و ما باید راهی به فهم بیانِ بیان کننده بیابیم ان شاء الله.
            پس، استفاده از این واژه یعنی “نفس” درباره ی خدا صحیح است. ولی لازم است که اشاره شود که احتمالا و یا حتما خداوند معنای ذات را مورد نظر دارد؛ تا معانی دیگر، از ذهن خواننده خارج شود. (خدا می داند)…

            مطلب را به طور کلی پسندیدم. و شرح (اضافه شده) شما لازم بود.
            شاید بهتر باشد که این توضیحات اخیر جنابعالی نیز به نحوی در اصل متن، بیاید.
            موفق و سربلند باشید.