آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟ (از منظر اسلام)

آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟
آيا براى رسيدن به مطلوب و مقصود خود مىتوانيم هرگونه ابزار و وسيلهاى را به كار ببريم؟ به بيان ديگر اگر هدفمان خوب باشد آيا مىتوان براى رسيدن به آن از وسايل بد و پليد هم استفاده كرد؟ مثلا هدف شخصى آن است كه مردم را شاد كند آيا براى اين كار مىتواند از هر روشى مثل دروغ و… بهره بگيرد؟ يا آنكه كسى مىخواهد به قدرت و حكومت برسد آيا به اين جهت مىتواند از نيرنگ و فريب استفاده كند؟
نظر واقعى و عملكرد بسيارى از سياستمداران ديروز و امروز چنين بوده و هست كه آرى، هدف، وسيله را توجيه مىكند و به كار بردن هر وسيلهاى هر چند ضد اخلاق و دين و انسانيت باشد، براى تأمين هدف رواست و «الغايات تبرر المبادى» و «خذ الغايات و اترك المبادى». اين نظر هر چند بسيار عجيب و تأسفآور است، اما مورد قبول بسيارى از سياستمداران بوده و هست و بدتر اينكه بر اساس آن عمل مىكنند. به طور مثال، «ماكياول» در كتاب «شهريار» چنين نوشته است:
«… همگان بر اين نكته واقفند كه صفاتى مانند وفادارى، حفظ حرمت قول، درستى رفتار و نيالودگى به نيرنگ تا چه پايه در شهريار پسنديده است. اما از آن طرف، در قبال حوادثى كه در عصر ما اتفاق افتاده است، خود به چشم مىبينيم كه شهريارانى كه زياد پايبند حفظ قول خود نبودهاند ولى در مقابل، رموز غلبه بر ديگران را به كمك حيله و نيرنگ خوب مىدانستهاند، كارهاى بزرگ انجام دادهاند و وضعشان در آخر كار بهتر از آن كسانى بوده است كه در معامله با ديگران صداقت و درستى به خرج دادهاند. پس بگذاريد همه اين را بدانند كه براى رسيدن به هدف، از دو راه مىتوان رفت يكى از راه قانون و ديگرى از راه زور. از اين دو راه، اولى شايسته انسانها و دومى شايسته حيوانهاست. ولى از آنجا كه طريقه نخست، غالبا بىتأثير است، تشبث به طريقه دوم، ضرورت پيدا مى كند… بر شهريار واجب است كه حيلهگرى روباه را براى دفع گزند با صولت شير براى نشان دادن قدرت، توأم سازد… يك شهريار دورانديش، هرگز نمىتواند و نبايد خود را پايبند حفظ قولى كه داده است، بشمارد… در نتيجه هر آن شهريارى كه در استقرار و حفظ قدرتش كامياب گردد، مىتواند مطمئن باشد كه همگان، از كوچك و بزرگ، بىآنكه درباره خوبى يا بدى وسايلى كه وى براى تحصيل هدفش به كار برده است، انديشه كنند، از آنجا كه خود هدف را تصويب كردهاند، وسايلش را نيز هر قدر هم پست و ناروا باشد تصويب خواهند كرد».
(1)
مثال ديگر، سخن «چرچيل» است. او در كتابى كه در تاريخ جنگ جهانى دوم نوشته است، درباره حمله متفقين به ايران مىنويسد: «اگر چه ما با ايرانىها پيمان بسته بوديم، قرارداد داشتيم و طبق قرارداد، نبايد چنين كارى مىكرديم، ولى اين معيارها پيمان و وفاى به عهد در مقياسهاى كوچك درست است، دو نفر وقتى با يكديگر قول و قرار مى گذارند، درست است، اما در سياست، وقتى كه پاى منافع يك ملت در ميان مىآيد، اين حرفها ديگر موهوم است، من نمىتوانستم از منافع بريتانياى كبير به عنوان اينكه اين كار ضد اخلاق است، چشم بپوشم كه ما با يك كشور ديگر پيمان بستهايم و نقض پيمان، بر خلاف اصول انسانيت است. اين حرفها اساسا در مقياسهاى كلى و در شعاعهاى خيلى وسيع درست نيست». (2)
نمونه سوم، عملكرد معاويه است. او صلحنامهاى را با امام حسن مجتبى (ع) امضا كرد، اما دير زمانى نگذشت كه همه مواد صلحنامه را ناديده گرفت و نقض كرد و به صراحت گفت: «اى مردم آگاه باشيد آن پيمان و شروط، در زير دو پاى من قرار دارد». (3)
و از اين نمونهها، صفحات تاريخ، دهها و صدها و شايد هزارها و ميليونها سراغ دارد و بسيارند انسانها و سياستمدارانى كه شعار و ادعاى اصول انسانى و حقوق بشر و دين و اخلاق داشته و دارند اما اعمال و رفتار آنها طبق دستور شيطانى «ماكياول» است و زشتترين افعال را براى اهداف مادى و حيوانى خود مرتكب مىشوند. چنان رفتار مىكنند كه گويى بويى از انسانيت نبردهاند و حيوانى بيش نيستند و به تعبير قرآن كريم «… اولئك كالأنعام بل هم أضل».
نمونه روشن آن در دوران معاصر، عملكرد خائنانه صدام، رئيسجمهور سابق عراق، است كه در سال 1359 شمسى، آشكارا در برابر چشمان حيرتزده جهانيان در پرده تلويزيون عراق ظاهر شد و قرارداد 1975 الجزاير را پاره كرد و عهد و پيمان و قراردادى را كه تنها پنج، شش سال از امضاى آن گذشته بود، ناديده گرفت و نقض كرد و به اين وسيله به دست خود، سندى بر رسوايى و پيمان شكنى خود پديد آورد…
اما در بين سياستمداران تاريخ، به ندرت كسانى يافت مىشوند كه با اعمال و رفتار خود، اخلاق و اصول متعالى انسانى را پاس داشتهاند و عملكرد آنان گواهى مىدهد كه «هدف» هرگز «وسيله» را توجيه نمىكند و براى تأمين اهداف عالى و مقدس نيز بايد از ابزار و وسيلههاى اخلاقى، انسانى و مشروع استفاده كرد. بىترديد يكى از مهمترين سياستمداران جهان و اسوههاى انسانيت، حضرت اميرالمؤمنين على (ع) است.
در مقاله حاضر در صدد آنيم كه نظر و سيره آن بزرگوار را در اين موضوع بررسى كنيم. روشن است كه تاريخ هيچ موردى را سراغ ندارد كه در آن، حضرت على (ع) از روش غيرانسانى و خلاف اخلاق و شرع استفاده كرده باشد. اين سخنى است كه جملگى بر آنند و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و حتى غيرمسلمانانى چون «جرج جرداق» مسيحى نيز اميرالمؤمنين (ع) را اسوه انسانيت مىشمارند و او را «صداى عدالت انسانى» مىنامند. اين در حالى است كه امام على (ع) دشمنان بسيارى داشت و دارد و بلكه از پردشمنترين انسانهاى روى زمين است و دشمنان از راههاى گوناگون سعى در تخريب شخصيت ايشان داشته و دارند، اما با اين همه، آن قدر گفتار و رفتار و سيره اميرالمؤمنين على (ع) پاك و پيراسته و خدايى و اخلاقى بود كه تاكنون و پس از گذشت حدود 14 قرن از عصر ايشان احدى نتوانسته است حتى يك مورد را نشان دهد كه در آن، اميرالمؤمنين (ع) براى رسيدن به هدف، از روش و شيوه غير انسانى و اخلاقى و شرعى استفاده كرده باشد و بلكه در تاريخ، موارد فراوانى ذكر شده است كه در آن، اميرالمؤمنين (ع) به خاطر مراعات اصول اخلاقى و انسانى و شرعى، دچار محروميت و مشكلات اجتماعى و…. شده است و هرگز به هيچ زشتى و بدى و شيطنتى آلوده نشده است.
همه آنچه گذشت، در حالى است كه اميرالمؤمنين (ع) روشهاى شيطانى را بهتر از هر انسانى مىدانست و به همه چيز آگاهى داشت و به تعبير خودش: «و الله ما معاويه بأدهى منى و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهيه الغدر لكنت من أدهى الناس و لكن كل غدره فجره و كل فجره كفره و لكل غادر لوأ يعرف به يوم القيامه و الله مااستغفل بالمكيده و لا استغمز بالشديده». (4) به خدا قسم معاويه از من زيركتر نيست، اما فريبكارى و خيانت و معصيت مىكند و اگر مكر و فريب ناپسند نبود، من از زيركترين مردمان بودم، ولى هر بىوفايى، گناه است و هر گناه، ناسپاسى و براى هر فريبكارى، پرچمى است كه با آن در روز قيامت شناخته مىشود. به خدا قسم من به وسيله مكر، غافلگير نمىشوم و در سختىها، ناتوان و عاجز نمىگردم.
و اين گونه است كه پس از بيعت مردم مدينه در سال 35 هجرى، اميرالمؤمنين (ع) در اولين سخنرانى، با كمال صداقت و صراحت و قاطعيت مىفرمايد: «ذمتى بما اقول رهينه و أنابه زعيم ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. الا و ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه (ص) و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر حتى يعود اسفلكم اعلاكم و أعلاكم أسفلكم و ليسبقن سابقون كانوا قصروا و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا. والله ما كتمت وشمه و لا كذبت كذبه و…» (5) ذمه من، گرو سخنانى است كه مىگويم و تمام آن را ضامنم، كسى كه عبرتهاى روزگار، مسائل و پيشامدهاى آينده را برايش آشكار سازد، تقوا او را از فرورفتن در گرداب شبهه ها بازمىدارد. بدانيد كه بلاى شما، بازگشته است، مانند آن امتحانى كه در روز بعثت رسول الله (ص) بود. سوگند به آن كسى كه او را به حق مبعوث كرد، به هم خواهيد خورد و غربال خواهيد گرديد و جدا خواهيد شد تا پايينترين، بالاترين و بالاترين، پايينترين شود و جلو خواهند افتاد، كسانى كه عقب ماندهاند و عقب خواهند ماند، پيشتازانى كه جلو افتادهاند. به خدا قسم هرگز حقيقتى را پنهان نكردم و هيچ گاه دروغى نگفتم….
چنانچه ملاحظه مىفرماييد، اميرالمؤمنين (ع) از همان آغاز زمامدارى، صادقانه و آشكارا، برنامه آينده خود را بيان مىدارد و به هيچ وجه حاضر نيست كه مانند مدعيان سياست و كياست و ذكاوت، مردم را فريب دهد و با وعدههاى دروغين، آنان را جذب كند و بلكه حق را آنگونه كه هست، باز مىگويد و انتخاب را به مردم وا مىگذارد، با آنكه بهتر از هر كسى مىداند كه مردم، چه برخوردى خواهند كرد و «ناكثين» و «قاسطين» و «مارقين» چه نقشه و عملكردى خواهند داشت. اميرالمؤمنين على (ع) به نيكى مىداند كه سرانجام و فرجام كار چيست، اما چون عبد خداست، همان راهى را مىپيمايد كه خدا مىپسندد و خود را مأمور به تكليف شرعى مىداند و نگران آن نيست كه نتيجه چه مىشود و اين و آن مىپسندند يا نه؟ آرى، اين تقواى الهى و رعايت اخلاق و انسانيت بود كه او را از به كارگيرى شيطنتها و حيلهها و نيرنگها و ارتكاب زشتىها و بدىها بازداشت و اين ياد خدا و روز قيامت بود كه او را پاك و پيراسته ساخت.
و به دليل همين خداپرستى و تقواى الهى است كه با شگفتى مىپرسد: «أتأمرونى أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟ و الله لااطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السمأ نجما…» (6)، آيا مىخواهيد پيروزى را به وسيله ستم بر رعيت تأمين كنم؟ هرگز نمىشود. به خدا سوگند تا روز و شب باقى است و ستارهها در آسمان مىدرخشد، چنين روشى پيشه نخواهم كرد… هرگز از ابزار نامشروع استفاده نخواهم كرد. يعنى چنين نيست كه براى رسيدن به پيروزى، استفاده از هر وسيله و و روشى روا باشد، بلكه تنها و تنها بايد از روش خداپسندانه و ابزار مشروع بهره گرفت. بنابراين برخلاف نظر «ماكياول»، از ديدگاه اميرالمؤمنين على (ع) هدف هرگز وسيله را توجيه نمىكند. عملكرد اميرالمؤمنين على (ع) در طول زندگى، شاهدى صادق بر ادعاى مذكور است كه آن را به بهترين صورت ثابت مىكند. از جمله دقت و تأمل در شوراى شش نفره خلافت و نظر خاص اميرالمؤمنين على (ع) در اين زمينه، درسى آموزنده است. در حساسترين لحظه نيز حضرت على (ع) بر راستگويى و صداقت پايدار و استوار است و هرگز در فكر دروغ و حيلهگرى نيست. عبدالرحمن بن عوف به اميرالمؤمنين (ع) عرض مىكند: اگر قول مىدهى كه به سيره شيخين ابوبكر و عمر عمل كنى، من به شما رأى مىدهم. امام على (ع) مىداند كه با رأى «عبدالرحمن بن عوف» مىتواند به خلافت برسد، اما براى به دست آوردن رأى عبدالرحمن، هرگز راه دروغ و ناجوانمردى را پيش نمىگيرد و به هيچ وجه حاضر نيست براى رسيدن به قدرت و حكومت، به فريب و خدعه آلوده شود و به اين جهت بى هيچ ترديد و شبههاى تصريح مىكند كه تنها به كتاب خدا و سنت رسول اكرم (ص) و اجتهاد خودش عمل مىكند و شرط عبدالرحمن بن عوف را با قاطعيت مردود مىداند. (7)
چنين رفتارى در نزد سياستمداران عادى، نوعى سادهلوحى و ضعف سياسى شمرده مى شود اما در نظر سياستمداران الهى كه هدفى عالى و برتر از لذت و شهوت و معيشت و شهرت دارند امرى شايسته و ستودنى و بلكه ضرورى و لازم و مطابق با اهداف متعالى و اصول انسانى است و نهايت فطانت و بصيرت را نشان مىدهد.
«مغيره بن شعبه» از سياستمداران معروف عرب اما سياستمدارى شيطانى است و نه سياستمدار الهى، به اين جهت، مثل «ماكياول» اعتقاد دارد كه هدف، وسيله را توجيه مىكند و بر آن اساس عمل مىكند و به ديگران نيز توصيه مىنمايد. وى در آغاز خلافت و امامت اميرالمؤمنين على (ع) به نزد ايشان آمد و گفت: من اعتقاد دارم كه بهتر است اكنون درباره معاويه هيچ سخنى نگويى و هيچ اقدامى ننمايى، بگذار فعلا باقى باشد، وقتى كه حكومتت خوب استقرار يافت، آن وقت مىتوانى او را عزل كنى. اميرالمؤمنين على (ع) با قاطعيت اين نظر را رد كرد و فرمود: معناى اين كار سكوت آن است كه در اين مدت محدود، معاويه را صالح و شايسته مى دانم، در حالى كه چنين نيست و من هرگز او را صالح نمىدانم و نمىتوانم دروغ بگويم. (8)
استفاده از روش نامشروع به هيچ قيمتى درست نيست و به بيان اميرالمؤمنين على (ع): «… والله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها على إن اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته…» (9)، به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه با هر آنچه در زير آسمانهايش دارد، به من داده شود تا خدا را معصيت كنم و پوست جويى را از مورچهاى بگيرم، هرگز نمى پذيرم و چنين كارى را نمى كنم….
محدث عاليقدر، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى رضوان الله عليه به خوبى توضيح داده است كه قول به «جواز استفاده از دروغ در مقام عزادارى» خلاف ضرورت دين و مذهب است و اگر چنين امرى درست باشد، سبب آن مىگردد كه بسيارى از محرمات الهى تبديل به مباح و بلكه مستحب شود در حالى كه حرمت افعالى چون غيبت و… ابدى است و تا قيامت باقى است و از سويى ديگر، طاعت و عبادت الهى را هرگز نمىتوان با چيزى كه سبب غضب و سخط خداست، به دست آورد و استحباب در جايى مىآيد كه اصل عمل جايز و مباح باشد و بنابر آنچه گذشت، براى سوگوارى و عزادارى بر شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) نيز نمىتوان از روش نامشروع مثل دروغ و… استفاده كرد. (10) در حماسه حسينى، گريه و گرياندنى ارزش دارد و سبب قرب الهى است كه از راه درست و شرعى و مباح صورت پذيرد و هرگز با گناه، نمىتوان به خداى تعالى تقرب جست و با معصيت نمىتوان به فضيلتى دست يافت.
پاسخ به سؤالى كه در آغاز مقاله مطرح شد و جمعبندى و نتيجهگيرى از فرمايشات و سيره حضرت اميرالمؤمنين (ع) چنين مى شود كه: هدف، هرگز وسيله را توجيه نمىكند و بايد براى رسيدن به اهداف، از ابزار و روشهاى مباح و مشروع و مجاز استفاده كرد و طاعت و قرب و رضاى الهى را هرگز نمىتوان با معصيت و گناه تحصيل نمود.
پىنوشت:
1 خداوندان انديشه سياسى، مايكل ب. فاستر، ترجمه دكترجواد شيخ الاسلامى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، ويراسته دوم، چاپ اول، تهران، 1373 ش، ج 1، ص 527. 531
2 بنا بر نقل استاد شهيد مرتضى مطهرى در سيرى در سيره نبوى، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366 ش، ص. 92
3 الفتوح لابن اعثم الكوفى، ج 4، ص 163 و صلح امام حسن (ع)، شيخ راضى آل ياسين، ترجمه حضرت آيتالله سيدعلى خامنهاى، انتشارات آسيا، چاپ اول، 1348 ش، ص. 407
4 نهج البلاغه صبحى صالح و دشتى، خطبه 200 و فيض الاسلام، خطبه. 191
5 همان، خطبه. 16
6 همان، خطبه. 126
7 حيات فكرى وسياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1376 ش، ص. 59
8 مروج الذهب، ج 2، ص 356354 و نيز سيرى در سيره نبوى، ص 132
9 نهج البلاغه، خطبه. 224
10 لولو و مرجان، ص 187183 و نيز ر. ك: حماسه حسينى، شهيد مطهرى، ج 1، ص 19. 52
(منبع: پاسخ على (ع) به يك پرسش اساسى، محمد خردمند، سايت بازتاب) /پرسمان