فرهنگ سازی و مقابله با تهاجم فرهنگی در سیره امام حسن مجتبی
فرهنگ سازی و مقابله با تهاجم فرهنگی در سیره امام حسن مجتبی
/راهکارهای امام مجتبی(علیه السلام) در مقابله با تهاجم فرهنگی از منظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی
ترسیم وضعیت فرهنگی دوران امامت امام حسن مجتبی عليه السلام/ گونه شناسی تهاجم فرهنگی معاویه/ مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه و یارانش/ امام حسن مجتبی (علیه السلام) و تلاش در جهت ترویج معارف اسلامی در جامعه/ تأکید بر تربیت دینی؛ راهبرد بنیادین امام مجتبی(علیه السلام)در مقابله با تهاجم فرهنگی
يكى از وظايف مهمّ امامت و ولايت، پاسدارى از قرآن و خزائن علوم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و انتقال صحيح آن به علماء و دانشمندان و تبيين اختلافاتى است كه در ميان امّت اسلامى پديد مى آيد. اهمّيّت اين وظيفه آن گاه روشن مى شود كه بدانيم چه بسيار از كشورگشايانى كه در ميدان هاى جنگ بر كشورهاى بزرگ پيروز شدند، امّا در برابر فرهنگ آنان شكست خوردند و ناچار خود به ترويج فرهنگ ملل مغلوب پرداختند! همان طور كه مغول ها با اين كه بر مسلمانان غالب شدند، امّا در برابر قرآن و اسلام آنچنان مغلوب شدند كه نه تنها خود مسلمان شدند، بلكه مروّج اسلام گشتند.[1]
در این میان امام حسن عليه السلام در راستای مقابله با تهاجمات فرهنگى و پاسخگویی به مسائل فقهى ، حقوقى ، اصول اعتقادى و ديگر مسائل فرهنگى اسلام از همۀ راهکارهای ممکن بهره گرفت.[2]
ترسیم وضعیت فرهنگی دوران امامت امام حسن مجتبی عليه السلام
با ظهور بنى اميّه و بازماندگان دوران [3]جاهليّت آن نيكيها و سنّتهاى الهى از جامعه رخت بربسته و زشتيهاى عصر جاهليّت كه پشت كرده بود به جامعه اسلامى روى آورده بود.[4]
مى دانيم حكومت «بنى اميّه» بيش از «هشتاد سال» طول نكشيد و به اصطلاح لذّت بخش ترين آن، همان دوران چند ساله حكومت «معاويه » بعد از شهادت مولا «على عليه السّلام» و صلح با «امام حسن مجتبى عليه السّلام» بود كه چند سالى دنيا به كام او بود.[5]
ستم ها، قتل ها و غارت ها، بدعت ها و دين ستيزى هاى معاويه[6]بازگشت به عصر جاهليّت و برانداختن ارزش هاى الهى و سنّت نبوى صلى الله عليه و آله را به طور بنيانى بسط و گسترش داد.[7] به ویژه آنکه مردم نيز تحت تأثير ظواهر فريبنده معاويه قرار داشتند.[8]
اینگونه بود که بستر سازى هاى فرهنگى براى پيشبرد اهداف شوم معاویه به کار گرفته شد؛[9] علاوه بر آن، طبيعت حكومت معاويه اقتضا مى كرد كه براى پيشبرد مقاصد نامشروع خود از افراد فاسد استفاده كند. اين امر موجب مى شد تا هر چه سريع تر مردم از تعاليم عادلانه و حيات بخش اسلام فاصله گرفته و حكومت جبّار وى نيز به اهداف خويش نزديك تر گردد و صداى مخالفان را در گلو خفه سازد.[10]
به تصريح مورّخان، تقريباً در هيچ يك از سرزمين هاى تحت امر اموى حتى يك فرد صالح و امين در رأس امور قرار نداشت. در واقع كارگزاران اصلى حكومت معاويه، انسان هاى طمّاع و هوس رانى بودند كه به طمع رسيدن به آمال شيطانى و اغراض مادّى، تن به اين كار داده بودند.[11]
ناگفته پيداست به كارگيرى افراد منحرف و مفسد كه علناً تظاهر به فسق و فجور مى كردند تا چه ميزان مى توانست به عادى سازى منكرات در جامعه منجر شده و ارزش هاى معنوى جامعه را به خطر اندازد.[12]اینگونه است که در عصر امام مجتبی (عليه السلام) علاوه بر گسترش جامعه اسلامى، مجرمان نیز افزايش يافته و گروههايى در فكر ضربه زدن به اسلام و مسلمين بودند.[13]
تازه تمام اين جريانها و وضعى كه معاويه به وجود آورده بود هنگامى بود كه هنوز مردم، وضع زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و دوران خلفا و عدم توجه آنها را به زرق و برق و شهوات دنيا فراموش نكرده بودند.[14]
با این تفاسیر دنياپرستى [15]و جهل بر جامعه اسلامى در عصر بنى اميّه امری دور از ذهن نیست [16]، لذا مسلمانان در دوران بنى اميّه عموماً و در عصر حاكميّت معاويه خصوصاً دشمن شناس نبودند. آنها نمى دانستند كه بنى اميّه جانشينان بر حق رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نيستند، و بنى اميّه دلسوز و حامى اسلام نمى باشند، و جهل آنها به خاطر تقصير و كوتاهى شان بود، لذا جاهل مقصّر بودند.[17]
اینگونه است که فريب خوردن برخى از فرماندهان لشكر امام حسن عليه السلام توسّط معاويه [18] نشان داد آنها نسبت به جايگاه امام(علیه السلام) بصيرت كافى ندارند و سياست هاى او را به فساد و تباهى مى كشانند و به وعده هاى خويش وفا نمى كنند به نحوی که بسيارى از آنان، ريختن خون آن حضرت را مباح شمرده و آماده تسليم امام عليه السلام به دشمنانش بودند[19]
لذا وقتی امام حسن مجتبى عليه السلام مى بيند دشمن از يك سو سران قبايل را خريده و از سوى ديگر كيسه هاى زر چشم برخى از فرماندهان را كور كرده، و به معاويه نامه نوشته اند كه حاضريم امام حسن عليه السلام را دست بسته تحويل تو دهيم، چاره اى جز صلح نمى بيند.[20]
و یا وقتی امام مجتبى عليه السلام یارانش را به جهاد و نبرد با معاويه و غارتگران شام دعوت كرد؛ و در عين حال از آنها سؤال فرمود: شما چه مى خواهيد؟ اگر آماده جهاد و شهادتيد، دست به شمشير بريد و اگر زندگى و زنده ماندن را دوست داريد، با صراحت بگوييد![21]گروه زيادى در پاسخ امام عليه السلام فرياد زدند: «أَلْبَقيَّةَ أَلْبَقيَّةَ؛ ما زندگى و ماندن را مى خواهيم!».[22]،[23]
در همين خطبه امام عليه السلام دین گریزی و نابسامانی های شدید فرهنگی و تفاوت روحيّه مردم را در زمان شركت آنها در جنگ صفّين و روحيّه آنان را در زمان خويش بيان كرده، مى فرمايد:«آن روز كه به سوى صفّين رهسپار بوديد، دين شما پيشواى دنياى شما بود؛ ولى امروز دنياى شما پيشواى دين شماست. (بر اساس منافع دنيوى حركت مى كنيد و انگيزه دينى نداريد)».[24]،[25]
گونه شناسی تهاجم فرهنگی معاویه
معاويه براى پيشبرد اهداف خويش و تحكيم پايه هاى مقام و موقعيّت خود، كه سخت به آن علاقه داشت، به احكام اسلامى نيز دست اندازى كرد و بدعت هايى را در دين پديد آورد.[26] او برای محو تدريجى آثار اسلام، نياز به انجام مقدّمات وايجاد بسترهاى مناسب فرهنگى داشت لذا مى بايست [27]فرهنگ جديدى را از اسلام به جامعه اسلامى عرضه كند، تا در پرتو آن، امور سياسى خود را پيش ببرد. از اين رو، دست به حركات مختلف و شگردهاى گوناگونى زد كه بخشى از آنها به شرح زير است :[28]
الف) جلوگيرى از تفسير قرآن ؛ تهاجم فرهنگى معاویه بر ضد فضایل اهلبیت(علیهم السلام)
محو ظاهرى الفاظ قرآن در جامعه اسلامى براى معاويه ممكن نبود، ولى از آن جا كه وجود قرآن با تفسير صحيح و فهم درست آيات آن، مانع خودكامگى هاى او بود، از دانشمندان امّت اسلامى مى خواهد از تفسير و تأويل صحيح آن بپرهيزند.[29]
معاويه نمى خواهد مردم از حقايق قرآن مخصوصاً آنچه مربوط به اهل بيت عليهم السلام بود، آگاه شوند؛ وى به دنبال تفسير قرآن و بيان مصاديق و شأن نزول آيات مطابق «تفسير اموى» است! و حتّى بيان آن را از مردى همانند ابن عبّاس كه آشناى به تفسير و تأويل آيات است، بر نمى تابد؛ چرا كه آگاهى از حقايق قرآن، بزرگترين مانع خودكامگى هاى او و حكومت اموى است و بهترين راه براى چنين هدفى، در جهل نگه داشتن مردم است؛ همان گونه كه سال ها مردم شام را در بى خبرى از حقيقت قرآن و اسلام نگه داشت و حدّاكثر استفاده را از ناآگاهى آنان در پيشبرد مقاصد خويش برد.[30]
ب) جبرگرایی؛ ابزار تسلط معاویه بر جامعه
معاويه براى پيشبرد اهداف خويش عقيده جبر را ميان مسلمانان ترويج مى كرد.نقل شده است كه معاويه مى گفت: «عمل و كوشش هيچ نفعى ندارد، چون همه كارها به دست خداوند است».[31]،[32]
لذا مى گفت:«هذِهِ الْخِلافَةُ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ قَضاءٌ مِنْ قَضاءِ اللَّهِ ؛ خلافت من يكى از فرمان هاى خداست و از قضا و قدر پروردگار مى باشد!».[33]،[34]
در واقع ترويج اين عقيده براى جلوگيرى از اعتراض و قيام مردم بود. بدين معنا كه آنچه امروز اتّفاق مى افتد، خواست خداست و مقاومت در برابر قضا و قَدَر الهى بى فايده است.[35]
معاويه با اين ترفند، بذر سستى و بى اثر بودن تلاش هاى معترضانه را در جامعه منتشر مى ساخت و آن ها را وادار به پذيرش كارهاى خلاف خويش مى كرد.[36]
ج) رواج بازار جعل حديث در زمان معاویه بر ضدّ علیّ علیه السلام
معاويه براى جلوگيرى از نفوذ معنوى اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و به ويژه اميرمؤمنان على عليه السلام به مقابله با نشر فضايل آن حضرت عليه السلام پرداخت؛ از يك سو چنان بر شيعيان و علاقمندان آن حضرت سخت مى گرفت كه كسى جرأت بيان فضايل مولا عليه السلام را پيدا نكند، و از سوى ديگر دستور داد، براى خلفاى گذشته، به ويژه عثمان به نقل (و جعل) فضايل بپردازند و براى ناقلان اين فضايل جوايز فراوانى در نظر گرفت.[37]
ابن ابى الحديد از يكى از بزرگان علم حديث نقل مى كند كه: «بيشترين احاديث جعلى و دروغين در فضايل صحابه، در عصر حاكميّت بنى اميّه ساخته و ترويج شد؛ هدف حديث سازان اين بود كه با كوبيدن بنى هاشم به حاكمان بنى اميّه نزديك شوند (و به مال و مقام دست يابند)».[38]،[39]
دستگاه خلافت معاويه به اين مقدار نيز اكتفا نكرد، بلكه به يكى از حديث سازان، مقدار فراوانى پول داد، تا شأن نزول برخى از آيات را به نفع دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام و به ضرر آن حضرت تحريف كند![40]
د) معاویه اولین سب و لعن کننده امیر مومنان علی(علیه السلام)
معاويه به پرده پوشى فضايل على عليه السلام و ترويج فضايل ساختگى ساير خلفا و بعضى از صحابه اكتفا نكرد، بلكه به سبّ و ناسزا گويى آن حضرت روى آورد و آنچه را كه پيش از آن، ميان مردم شام سنّت ساخته بود، به ساير بلاد اسلامى نيز گسترش داد و به سبّ و لعن اميرمؤمنان عليه السلام در محافل و مجالس و برفراز منبرها و در خطبه هاى نماز جمعه فرمان داد.[41]
آرى؛ بنى اميّه براى كتمان سابقه زشت خود و جلوگيرى از نشر فضايل على عليه السلام و در نتيجه گرايش مردم به «خطّ علوى» به سبّ و لعن آن حضرت روى آوردند. در واقع، آنان ادامه حكومت جنايت بار خويش را بر پايه چنين سنّتى استوار مى ديدند.[42]
مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن مجتبی علیهالسلام با معاویه و یارانش
گفتنی است مبارزه با طاغوت ها، و تخصيص پرستش به اللَّه در سر لوحه تعليمات همه انبيا است[43]لذا امام مجتبی عليه السلام نیز ساكت نمینشست و با رعايت شرايط زمان، اعتراض خود را آشكار میكرد و به مبارزه فرهنگی با معاويه بر میخاست به نحوی که آن حضرت در مجلس «معاويه » از جمله سؤالاتى كه از او و اطرافيانش كرد در مورد فضائل امام علی (علیه السلام) بود كه او را ناسزا مى گفتند،لذا فرمود:«أنشدكم باللّه هل تعلمون أنّه أوّل النّاس إيمانا؛ شما را به خدا سوگند مى دهم آيا شما مى دانيد كه على عليه السّلام نخستين كسى بود كه ايمان را پذيرفت».[44]
امام حسن مجتبی (علیه السلام) و تلاش در جهت ترویج معارف اسلامی در جامعه
معاويه با توجّه به شناختى كه از روحيّات مردم هر منطقه داشت با زيركى و شيطنت خاص، يكى از اين كارگزاران توطئه پرداز خويش را بر آن سامان مى گماشت و بدين ترتيب چهره جامعه دينى را به طور كلّى تغيير داد و بذر فساد و تباهى و بى دينى را در اطراف و اكناف جهان اسلام پاشيد.[45]
لیکن امام عليه السلام برای برون رفت از این چالش در جامعۀ اسلامی بر نماز و دیگر ارزش های ناب اسلامی هم چون ترویج احکام و معارف اسلامی تأکید می ورزد.[46]
نماز نخستين فروع بعد از 5 اصل دين شناخته شد، و خود حاكى از اهميت آن در جايگاه نظام مكتبى اسلام است، پس رعايت نماز از بزرگترين وظايف يك مسلمان است، به محض رسيدن وقت آن بايد مبادرت به انجام آن نمايد و از همين روى امام حسن (عليه السلام) وقتى صداى مؤذّن را مى شنود رنگش تغيير كرده و چهره اش به زردى مى گرائيد، و وقتى از علت آن سؤال مى شد، مى فرمود: خداوند شخصى را براى ندا دادن من فرستاده تا خدمت او رسم و خدمتش كنم، و نمى دانم قبولم مى كند يا نه، پس چگونه رنگم تغيير نكند؟![47]
هم چنین امام حسن (عليه السلام) فرمودند: «شنيدم از پدرم على بن ابيطالب (عليه السلام) كه مى فرمود رسول الله (صلى الله عليه و آله) چنين فرمود: هر انسانى در مصلّائى كه نماز صبح را اقامه كرده بنشيند، و ذكر خدا گويد تا خورشيد طلوع كند، اجر او مثل حجّاج خانه خدا است و گناهان او آمرزيده مى شود».[48]
لذا راوى میگويد: امام حسن (عليه السلام) را ديدم كه وقتى نماز صبح مى خواند در جايگاه خود مى نشست تا خورشيد طلوع كند و شنيدم از آن امام كه مى فرمود: شنيدم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه مى فرمود:«مَنْ صَلّى الفَجْر ثُمَّ جَلَسَ فى مَجْلِسه يَذكر اللّه حتّى تَطلعَ الشمس سَتَرَهُ اللّه مِنَ النّار سَتَرَه اللّه من النار سَتَرَه اللّه مِنَ النّار؛«كسى كه نماز صبح گزارد و در جايگاه خود نشيند در حالى كه ذكر خدا گويد تا خورشيد طلوع كند، خداوند او را از آتش مستور گرداند. و آن حضرت اين جمله را سه بار تكرار فرمودند».[49]
سخن آخر:(تأکید بر تربیت دینی؛ راهبرد بنیادین امام مجتبی(علیه السلام)در مقابله با تهاجم فرهنگی)
بی تردید افراد نادان كه نه تربيت دينى يافته اند و نه عقل و خرد خويش را به كار گرفته اند مردمى خشن و بى انصاف و بى ادب و در مجموع براى جامعه مشكل آفرين مى باشند؛ نه به صغير رحم مى كنند و نه از كبير پند مى پذيرند.[50]
به ویژه آنکه شدّت و ضعف تأثير فطرت، بستگى به شرايط گوناگون محيط، تربيت و تبليغات دارد، به عنوان مثال فرمان فطرت در زمانى كه افكار گوناگون مانند سربازانى مهاجم، سراسر مملكت وجود او را محاصره كرده اند، با زمانى كه ذهن او خالى از هرگونه فكر و انديشه اى است، تفاوت بسيارى پيدا مى كند.[51]
در این میان اندیشه و تفکر از جمله مظاهر کلیدی تربيت و فرهنگ دینی است،[52] به گونه ای که امام مجتبى( ع) در این زمینه می فرماید:«عجبت لمن يتفكر فى ماكوله، كيف لا يتفكر فى معقوله، فيجنب بطنه ما يؤذيه، و يودع صدره ما يرديه ؛ عجب دارم از آنها كه به غذاى جسم خود مى انديشند، اما در غذاى روح دقت نمى كنند، خوراك زيانبار را از شكم خود دور مى دارند، اما قلب را با مطالب مهلك آكنده مى كنند»[53]،[54]
و یا در حديث ديگرى از امام مجتبى عليه السلام آمده است: «أوصيكم بتقوى اللَّه و إدامةِ التفكّرِ فإنّ التّفَكّر أبو كُلّ خيرٍ و أُمّه ؛ شما را به تقواى الهى و تداوم تفكر توصيه مى كنم زيرا فكر كردن، پدر و مادر همه نيكى هاست».[55]،[56]
اینگونه است که امام (علیه السلام) با شاه کلید فكر و انديشه ، جامعۀ به خواب رفتۀ دوران ظلم و ستم اموی را در راستای کسب فضائل و آموزه های ناب اهل بیت(علیهم السلام)جهت مى دهد، و فرهنگ اجتماعي و تربیت دینی آن جامعه را ارتقاء می بخشد.[57]
[1] آيات ولايت در قرآن ؛ ص459.
[2] همان ؛ ص460.
[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص75.
[4] همان؛ ص 76.
[5] همان ؛ ج 3 ؛ ص593.
[6] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص161.
[7] همان ؛ ص159.
[8] همان ؛ ص158.
[9] همان ؛ ص176.
[10] همان ؛ ص163.
[11] همان ؛ ص164.
[12] همان.
[13] استفتاءات جديد ؛ ج 2 ؛ ص505.
[14] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص123.
[15] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 5، ص 735.
[16] اهداف قيام حسينى ؛ ص75.
[17] همان.
[18] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص155.
[19] همان ؛ ص158.
[20] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص94.
[21] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص157.
[22] اسدالغابة، ج 2، ص 13- 14، بحارالانوار، ج 44، ص 21- 22 نيز با اندك تفاوتى آمده است و نقل شده است كه مردم در پاسخ گفتند:« ألْبَقَيَّةُ وَ الْحَياةَ؛ يعنى ما بقا و زندگى را مى خواهيم( نه جنگ و شهادت)».
[23] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص157.
[24] اسد الغابة؛ ج 2؛ ص 13.
[25] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص157.
[26] همان ؛ ص200.
[27] همان ؛ ص176.
[28] همان ص 177.
[29] همان.
[30] همان؛ ص 178.
[31] حياة الصحابة، ج 3، ص 529( به نقل از تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 410).
[32] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص: 178.
[33] مختصر تاريخ دمشق، ج 9، ص 89. وى همچنين در برابر مخالفت عايشه با زمامدارى يزيد در سال 56 هجرى در مدينه، به وى گفت:« إِنَّ أَمْرَ يَزِيدَ قَضاءٌ مِنَ الْقَضاءِ، وَ لَيْسَ لِلْعِبادِ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛ ماجراى زمامدارى يزيد قضاى حتمى است كه بندگان در اين ارتباط از خود اختيارى( در مخالفت) ندارند».( تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 60).
[34] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 179.
[35] همان.
[36] همان.
[37] همان.
[38] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد؛ ج 11؛ ص 46.
[39] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 181.
[40] همان.
[41] همان؛ص183.
[42] همان؛ ص 186.
[43] پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص327.
[44] ر.ک: « ابن ابى الحديد» ؛ ج دوم؛ ص 101.
[45] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص164.
[46] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 10 ؛ ص277.
[47] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص434.
[48] همان ؛ ج 2 ؛ ص236.
[49] همان.
[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 6 ؛ ص410.
[51] آفريدگار جهان ؛ ص35.
[52] لغات در تفسير نمونه ؛ ص479.
[53]سفينة البحار؛ ج 2 ؛ ص 84 ؛ ماده طعم.
[54] تفسير نمونه ؛ ج 26 ؛ ص163.
[55] مجموعه ورّام؛ ج 1؛ ص 52.
[56] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص41.
[57] استفتاءات جديد ؛ ج 3 ؛ ص535.
منبع: سایت هدانا برگرفته از سایت آیت الله مکارم شیرازی.