عقل نظرى و تهذيب نفس
عقل نظرى و تهذيب نفس
پرسش 5 . آيا عقل نظرى بدون تهذيب نفس، مى تواند به مراحل عالى كشف حقيقت برسد؟
خير؛ از مجموع روايات در باب خلقت «عقل»، چنين استفاده مى شود كه عقل داراى دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روى آوردن) و ادبار (بازگشتن) تعبير شده است.45
با توجه به مضامين احاديث و تفسير انديشمندان بزرگ اسلامى «اقبال عقل»، روى آوردن به عالم طبيعت، اجسام، مواد و عالم كثرت است و در همين عالم، عقل در نازل ترين مرتبه خود قرار مى گيرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به كار مى برند. «عقل نزول كرده»، همان عقلى است كه گاهى براى فراگيرى علوم مختلف و به دست آوردن و حفظ تجربه ها از آن استفاده مى شود: «العقل حفظ التجارب»46؛ امّا «ادبار عقل»؛ يعنى، پشت كردن به اين عالم و رجوع به سوى جايگاه اصلى كه همان عقل توحيدى و الهى است.47
از عقل به اين سو افتاده، به عقل «اكتسابى»، «جزئى»، «بشرى» و «دنيايى» و از عقل به آن سو نظر كرده، به عقل «آخرتى»، «الهى»، «كلى» و «خدادادى» تعبير مى كنند.
عقل كل را گفت ما زاغ البصر
عقل جزوى مى كند هر سو نظر
عقل ما زاغ است نور خاصگان
عقل زاغ، استاد كور مردگان48
آنچه از نظر دين معتبر است، عقل سليم الهى است؛ ولى آنچه در نزد عموم مردم هست، فرسنگ ها با آن عقل فاصله دارد. در فرهنگ دينى، اصل و ذات عقل، معتبر دانسته شده است و عموم مردم به بازتابى از آن توجّه دارند. از اين رو هر چه از اصل عقل فاصله بيشتر باشد، فهم حقايق سخت تر مى شود. از اين جهت، هر چه عقل از اصل خود بيشتر دور شود، حقايق نمايى و ارشاد و راهنمايى آن، خدشه دارتر مى گردد! بديهى است زمانى عقل مى تواند در انديشه هاى خود كامياب شود كه به منشأ خود بپيوندد. اين پيوستن تنها در پرتو نياميختن با هواهاى نفسانى و عدم پيروى از آنها به دست مى آيد و اين همان تهذيب نفس و پرهيزگارى است.49
در فرهنگ دينى، «عقل جزئى» بايد به منشأ خود؛ يعنى، عقل كلّى متصل شود و عقل بشرى رنگ عقل الهى به خود گيرد و عقل دنيايى، عقل آخرتى گردد.
«عقل كلى»، همان عقلى است كه موجب هدايت و وصول به مقصد مى شود و «عقل الهى»، همان عقلى است كه خود را تحت فرمان الهى قرار داده، نافرمانى در برابر او را روا نمى دارد. از همين رو براى آنكه عقل جزئى و نزول يافته، با مبدأ خود ارتباط يابد و سير صعودى به موطن اصلى اش را آغاز كند و در پرتو اين سير و اتصال و توجّه، راهنماى انسان باشد؛ در اسلام «تعقّل» و «پرهيزگارى» مقارن با يكديگر مطرح شده است.50
علامه طباطبايى رحمه الله در اين خصوص مى نويسد:
«شكى نيست كه قرآن مجيد و روايات، تقوا را در جانب علم معتبر مى دانند. انسان تنها با پديد آوردن زمينه هاى مناسب براى قواى شعورى، مى تواند بر افكار خود تسلّط يابد و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفريط انسان در پيروى قوه اى از قواى خود، موجب مى شود كه در افكار و معارفش، انحراف پديد آيد؛ زيرا در اثر افراط، تمام خواسته هاى آن قوه را عملى مى سازد و آن را بر ساير تصديقات و افكار قواى ديگر مقدم مى دارد و از مقتضيات ديگر قوا غافل مى شود. بنابراين، معارف حقّه و علم هاى سودمند، تنها در صورتى فراچنگ مى آيد كه بشر، اخلاق خود را اصلاح كند و فضايل انسانى و ارزنده خود را كامل نمايد كه اين همان «تقوا» است. قرآن كريم به خاطر استقامت فكر و صواب بودن علم و خالى بودنش از خيالات حيوانى و القائات شيطانى، تقوا را در تفكّر و تعقل شرط دانسته است؛ نه اينكه در مقابل تفكر منطقى، تقوا را هم ـ مانند تذكر ـ راه مستقل و جدايى قرار دهد».51
باز عقلى كاو رمد از عقل عقل
كرد از عقلى به حيوانات نقل
عقل كامل را قرين كن با خرد
تا كه باز آيد خرد زان خوى بد52
45. نگا: اصول كافى، ج 1، صص 10 ـ 21.
46. نهج البلاغه تحقيق محمد عبده، ج 4، ص 52.
47. شرح اصول كافى، ج 1، ص 403.
48. مثنوى معنوى، دفتر 4، ابيات 1309 ـ 1310.
49. نگا: چالش درون جدال تاريخى عقل و عشق، صص34 ـ 36.
50. براى نمونه نگا: غافر 4، آيه 3.
51. الميزان، ج 5، صص 267 ـ 270.
- منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، کتاب پرسش ها و پاسخ ها «عرفان و عشق» .