ریچارد داوکینز پندار خدا
ریچارد داوکینز پندار خدا
خدا و دیدگاه داوکینز
دیدگاه داوکینز در نفی خدا از طریق تکامل زیستی و نقد آن چیست؟
ریچارد داوکینز استاد «رفتارشناسی حیوانات» در یکی از دانشگاههای انگلیس است. او برآن است تا با دلایلی احتمالی وجود خدا را تا حد زیادی ناممکن بنمایاند. عمده دلایل وی در این زمینه به شرح زیر است:
دلیل اول: اصل انتخاب طبیعی
داوکینز در کتاب “ساعت سازکور”[28] ادعا میکند که بر اساس نظریه تکامل[29] داروین پیدایش گونههای مختلف زیستی از جمله انسان توسط خالقی هوشمند، مانند خدا طراحی نشده، بلکه همه برآمده از “اصل انتخاب طبیعی” است. او بر این مسئله تأکید میورزد که در گذشته مواجهه با دنیای شگفتانگیز زیستندگان، بشر را بر سر یک دو راهی قرار میداد:
پیدایش تصادفی، یا طراحی آفرینندهای دانا و توانا! لیکن چون تصادف نامعقول و محال به نظر میرسید تنها راه معقول توجیه جهان آفرینش الهی بود. به نظر وی داروین با قرار دادن اصل انتخاب طبیعی، دوگانه[30] خدا یا تصادف را بر هم زد و نشان داد که تنوع زیستی میتواند از طریق انتخاب طبیعی، بدون دخالت خالق حکیم پدید آید و در عین حال تصادفی هم نباشد.
در گام دوم، داوکینز مدعی است برای این احتمال که «تمامی زندگی به واسطه فرآیند بیبرنامه تکامل داروینی به وجود آمده است»، هیچگونه انتقاد غیرقابل ردی نداریم. پس این درست است که تمامی زندگی به واسطه فرآیند بیبرنامه تکامل داروینی به وجود آمده است.
نقد
در این باره اشکالات چندی وجود دارد از جمله:
1.فارغ از اینکه اصل انتخاب طبیعی داروین از منظر زیستشناختی درست یا نادرست و ثابت شده یا ثابت نشده باشد؛ باید دید که این اصل از نظر فلسفی مغایر با اصل خداباوری است یا نه؟ واقع این است که اصل مزبور هیچگونه دلالتی بر نفی وجود خدا ندارد، بلکه بر عکس همان نتیجهای را میدهد که خداباوران مطرح میکنند. برای روشنتر شدن مطلب این سوال مطرح میشود که آیا اصل انتخاب طبیعی اصلح در تنازع بقا، یک قانون حاکم در نظام طبیعت و به تعبیر دیگر انتخاب طبیعت است، یا هیچگونه قانونی در این زمینه وجود ندارد و انتخاب اصلح کاملاً به صورت تصادفی رخ مینماید؟
الف. بنا بر گزینه نخست طبیعت قانونمند و هدفدار است و یکی از قوانین آن انتخاب اصلح در تنازع بقا است. گویی در طبیعت نوعی شعور مرموز و حرکتی غربالگرانه به سوی هدفی تکاملی نهفته است. آنگاه این سؤال مطرح میشود که همین قانونمندی طبیعت تصادفی است یا تابع حکمت و اراده حکیمانه خالق دانا و توانا. فرض نخست محال است و همان تصادفی است که داوکینز نیز از پذیرش آن می گریخت و مطلب دوم همان سخن خداباوران است.
در این رابطه شایان توجه است که استناد قانونمندی طبیعت به خداوند بهمعنای آن نیست که جهان چیزی است و قانون آن چیز دیگر. به عبارت دیگر اینگونه نیست که ابتدا خداوند مواد جهان را بیافریند و سپس قانونی را برای آن وضع کند؛ بلکه همان آفرینش نخستین و اراده اولی الهی به این تعلق گرفته که ماده را با ویژگیهای دینامیکی و پویا و نظامپذیر به گونهای ایجاد کند که در روندی تدریجی از آن جهانی شگفت و زیبا آنگونه که مشاهده میکنیم پدید آید. بنابراین اگر کسی مدعی شود که نظام شگفت جهان ذاتی آن است هیچ منافاتی با الهی بودن آن ندارد.
ب. بنابر گزینه دوم بقای اصلح امری کاملا تصادفی و بیبرنامه است، اما تصادفی که همواره تکرار میشود و دقیقاً مسیری خطی و رو به جلو، نظاموار و تکاملی را میپیماید. در اینجا مجدداً با اشکالاتی از جمله اشکال محال بودن تصادف روبرو میشود.
به عبارت دیگر اصل انتخاب طبیعی، نه میتواند اصل هدفمندی و شعور و انتخاب آگاهانه را نفی کند و نه میتواند دوگانه خدا یا تصادف را از میان بردارد و گزینه سومی را جانشین سازد؛ زیرا در هر فرضی با همین دوگانه برخورد کرده
و به حکم عدم امکان تصادف باید به وجود خالق حکیم اعتراف کند.
شهید مطهرى در این باره میفرماید:
«خود داروین در جاهاى مختلفى از کتابش و در گوشه و کنار حرفهایش اعتراف مىکند که بالأخره باید به عامل مجهولى براى پیدایش این تغییرات معتقد شد؛ یعنى مىگوید همه این عواملى که من ذکر مىکنم باز هم معما را حل نمىکند. حتى مىگوید که به من اعتراض کردهاند که تو براى «انتخاب طبیعى» مانند یک قوه فعاله ماوراءالطبیعى نظر مىدهى؛ چون او آنجا که مىگوید «طبیعت، اصلح را انتخاب مىکند» از حدودى که «خود به خود انتخاب مىشود» بیشتر است و اصلاً او نشان مىدهد که مثل اینکه طبیعت خودش به سوى انتخاب مىرود؛ یعنى همان توجه به هدف و همان که الهیون مىگویند «اصل توجه بهغایت»[31].
2. اینکه داوکینز مدعی است در برابر احتمال “پیدایش تمامی زندگی به واسطه فرآیند بیبرنامه تکامل داروینی” هیچگونه انتقاد غیرقابل ردی نداریم؛ ادعایی گزاف است و چنانکه گذشت این نظریه خود دلالت بر وجود نوعی برنامه و هدف در روند تکامل دارد و بدون آن گرفتار مشکل تصادف میشود.
3. بر فرض همه انتقادات بر تئوری تکامل زیستی داروین و دلالتش بر بیبرنامهگی و ناهدفمندی روند تکامل قابل رد باشد؛ باز نمیتوان آن را ثابت شده انگاشت و پاسخ به انتقادات را دلیل بر صحت نظریه قلمداد کرد. الوین پلانتینگا در اینباره مینویسد: صورت منطقی استدلال داوکینز اینگونه است:
الف. برای احتمال «p» هیچگونه انتقاد غیرقابل ردی نداریم، پس:
ب. «p» صادق است.
لیکن روشن است که نمیتوان با رد انتقادات علیه یک چیز آن را به عنوان امر واقع (fact) اثبات کرد[32].
4. برخی دانشمندان برآنند که برای به وجود آمدن حیات ذیشعور، بسیاری ثابتهای فیزیکی مثل نیروی گرانش و درجه حرارت میبایست در بازههای بسیار محدودی قرار بگیرند. براساس دیدگاه خداباورانه این هماهنگی توجیه میشود زیرا موجودی عاقل (خداوند) تصمیم به چنین کاری گرفته است و بهوجود آمدن چنین شرایط نادری براساس صدفه و شانس بسیار ناممکن است.
داوکینز در جواب این مطلب میگوید که جهانهای بسیار و بیشماری وجود دارد و از این رو ممکن است در تعدادی از آنها شرایط حیات حاصل شود و در تعداد بیشماری این شرایط به وجود نیاید.
در جواب گفتنی است اینکه جهانهای بسیاری وجود دارند که شرایط حیات را ندارند دلیلی بر آن نیست که در جهان ما شرایط حیات به صورت خود بهخودی فراهم شود زیرا به وجود آمدن شرایط حیات در جهان ما به رغم این مطلب باز هم بسیار اندک است.
به عبارت دیگر به وجود آمدن یا نیامدن حیات در یک جهان ارتباطی با عدم یا وجود شرایط حیات در جهان دیگر ندارد و این دو به لحاظ احتمال وقوع اموری مستقل از هماند. مشکل اصلی داوکینز طبیعتباوری او است. طبیعت باوری دلالت دارد بر اینکه تکامل بدون برنامه است. و از اینجا میتوان نتیجه گرفت که نمیتوان به لحاظ عقلی هم طبیعت باوری و هم نظریه تکامل را پذیرفت. بنابراین طبیعت باوری با یکی از آموزههای اصلی علم معاصر تضاد دارد[33].
دلیل دوم: پیچیدگی خدا
داوکینز در فصل چهارم کتاب “پندار خدا”[34] به بوئینگ ۷۴۷ فرِد هویل، اشاره میکند که گفته بود: “احتمال ایجاد [تصادفی] حیات بر زمین، بیش از این احتمال نیست که تندبادی بر یک انبار اوراقی بوزد و از آن قراضهها یک بوئینگ۷۴۷ بسازد!” او از این مثال استفاده میکند که تبیین پیچیدگیهای جهان از طریق خدا مشکلی را حل نمیکند، زیرا همین مسئله در مورد خدا مطرح میشود و بیپاسخ میماند و به عبارت دیگر خدا مانند سازنده آن بوئینگ است که چگونگی پیدایش او سادهتر از آن نیست. ازاینرو میگوید اگر کسی بهعنوان خدا با آنهمه قدرت و دانایی وجود داشته باشد، باید بسیار پیچیده[35] باشد، بهویژه آنکه او مبدع هستی است و هرگاه چیزی، چیز دیگری را طراحی و ابداع کند، دست کم باید به اندازه محصول خود پیچیدگی و اطلاعات داشته باشد.
از دیگر سو بین پیچیدگی و اطلاعات با احتمال وجود نسبت معکوس است؛ یعنی هر اندازه چیزی پیچیدهتر باشد احتمال وجود داشتنش کمتر است.
پس تقریباً با اطمینان میتوان گفت خدا وجود ندارد.
نقد
داوکینز خدا بودگی را مساوی با پیچیدگی و احتمال وجودش را بسیار اندک میانگارد. در این باره چند نکته در خور توجه است:
1. مراد از پیچیدگی چیست؟ او در «ساعت ساز کور» میگوید امری پیچیده است که دارای اجزایی باشد و آن اجزا به گونهای در کنار هم سازمان یافته باشند، به طوری که احتمال سازمان یافتن آنها تنها به واسطه شانس بسیار کم باشد. لیکن خداوند حقیقتی فرامادی است، نه مادی و بنابراین اصلاً اجزا ندارد. بر این اساس پیچیدگی فقط در مادیات معنی دارد و کاربست این تعابیر در مورد حقایق فرامادی، بهویژه خداوند که بسیط علی الاطلاق است کاملاً نابجا و ناسخته است.
2. مدعای داوکینز مبنی بر رابطه معکوس بین پیچیدگی و اطلاعات با احتمال وجود، نه قاعدهای عقلی و فلسفی است و نه اصلی علمی و تجربی[36]. اگر چنین باشد اینهمه ارگانهای پیچیده و جهانی با اینهمه پیچیدگی نباید وجود میداشت.
3. این گمان داوکینز که بر اساس آفرینشگرایی جهان از طریق خدا تبیین میشود، اما همین مسئله در مورد خدا تکرار شده و بدون پاسخ میماند سخنی نادرست است. خداباوران با استناد به ادله فلسفی دیگری ملاکهای نیاز به علت و تبیین را بررسی کرده و ثابت میکنند که او واجب الوجود و مبیَّن بالذات است و در او ضوابط و معیارهای معلولیت وجود ندارد تا سخن از چرایی وجود او رود[37].
4. الوین پلانتینگا معتقد است:
“داوکینز در استدلالهای خود ماتریالیسم را مفروض میگیرد و از این رو است که میگوید هرچه میزان اطلاعات و آگاهی موجودی بیشتر باشد امکان وجودش کمتر میشود. زیرا وقتی فرض کنیم آخرین ذرات جهان ذرات بنیادی مادی هستند، توجیه وجود موجودی که به همه چیز آگاه است تنها براساس علل مادی بسیار ناممکن میشود. ولی نمیتوان با فرض ماتریالیسم، خداباوری را نفی کرد، براساس الهیات کلاسیک خداوند واجب الوجود است و در تمامی جهانهای ممکن وجود دارد. بنابراین احتمال وجود خدا یک و احتمال عدم وجودش صفر است. بنابراین وقتی داوکینز میگوید وجود خدا غیرمحتمل است باید استدلالی ارائه کند مبنی بر اینکه موجود واجبی با ویژگیهای خداوند وجود ندارد. ظاهراً داوکینز اصلاً نمیداند که میبایست چنین استدلالی ارائه کند“.[38]
. The Blind Watchmaker .[28]
. Evolution .[29]
. Dualism .[30]
[31]. شهیدمطهرى، مجموعهآثار، ج4، ص 221.
. www.christianitytoday.com .[32]
[33]. همان.
. The God Delusion .[34]
. Complex .[35]
[36]. این گمانه بر اصل عدم در هستی مبتنی است و از منظر حکمت متعالیه اشکالاتی بر آن وارد است که این مختصر را مجال بررسی آن نمیباشد.
[37]. این مسئله در پرسش شماره 11 بررسی خواهد شد.
[38]. همان.
- منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، خداشناسى / مؤلف محمدرضا كاشفى