روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، گفتاری از آیت الله مصباح یزدی
انگیزه مرحوم آیتالله طباطبایی برای نوشتن این تفسیر چه بود و اصلاً این اندیشه از کجا شروع شد و چه عاملی باعث شد که ایشان این کار را عهدهدار شوند و با اینکه زمینه پیشرفت در بسیاری از علوم دیگر در ایشان بود، عمده وقت خویش ـ دستکم نیمی از وقت شریف علمیشان ـ را صرف این تفسیر کردند؟ ویژگیهای این تفسیر چه بود؟
روش علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، گفتاری از آیت الله مصباح یزدی
فهرست این نوشتار:
روش علامه طباطبایی در تفسیر قرآن به قرآن
حضرت آیتالله مصباح یزدی
مقدمه
امیدوارم خدای متعال به همه ما توفیق دهد که از این موهبت الهی(یعنی قرآن کریم) که به عنایت خدای متعال و به برکت زحمات پیغمبر اکرم و اهلبیت گرامی ایشان «ص» و بعد هم علما و دانشمندان امروز به عنوان یک میراث بسیار گرانبها در اختیار ماست، حداکثر استفاده را ببریم و در پرتو انوار این کتاب الهی، راه سعادت خود و سایر انسانها را بیابیم و به مدد الهی این راه را بپیماییم.
مقابله با تفسیر به رأی، انگیزه تألیف تفسیر المیزان
سخن گفتن درباره تفسیر المیزان و مؤلف گرانقدر آن مرحوم علامه بزرگوار آیتالله سید محمدحسین طباطبایی تبریزی«ره» کار آسانی نیست، اما به اجمال اشاره میکنم که در اطراف این دو موضوع که به هم مربوطند جای مطالعات و تحقیقات بیشتری است که انشاءالله دوستان جوان، پرانرژی، خوشذوق و با نشاط این کارها را دنبال میکنند و به نتایج ارزندهتری خواهیم رسید.
اما انگیزه مرحوم آیتالله طباطبایی برای نوشتن این تفسیر چه بود و اصلاً این اندیشه از کجا شروع شد و چه عاملی باعث شد که ایشان این کار را عهدهدار شوند و با اینکه زمینه پیشرفت در بسیاری از علوم دیگر در ایشان بود، عمده وقت خویش ـ دستکم نیمی از وقت شریف علمیشان ـ را صرف این تفسیر کردند؟ ویژگیهای این تفسیر چه بود؟ مسلماً این ویژگیها تابع آن هدفی بود که ایشان برای این تفسیر در نظر گرفته بودند. ایشان خود برای این تفسیر چه امتیازاتی قائل بودند؟ و سئوال بعد اینکه آیا این اهداف کاملاً تحقق پیدا کردند یا هنوز برای دستیابی به آن اهداف نیاز به کار و تلاش هست؟
ایشان در مقدمه تفسیر المیزان به تاریخچه تفسیر از صدر اسلام تا عصر حاضر اشاره میکنند تا نشان دهند که چه گرایشهایی در دانش تفسیر پیدا شده، تحقیقات تفسیری چه تحولاتی پیدا کرده، چه مذاهب تفسیریای شکل گرفتهاند و ویژگیها و نقاط قوت و ضعف هرکدام از آنها چیست. ایشان مینویسند که عوامل مختلفی که عمده آن اختلاط فرهنگها بود، باعث شد مسائل جدیدی برای مسلمانان مطرح شود و چون قرآن کریم مهمترین منبع و اصلیترین خزانه پاسخگویی به مشکلات مسلمانان به شمار میرفت، هر گروهی تلاش کرد نیازهای خود را از این کتاب مقدس تأمین کند، اما هرکدام از ایشان در استفاده از این کتاب مقدس بیشتر بر مسائلی تمرکز پیدا کردند که برای خودشان اهمیت داشت و در آن رشته تخصص داشتند.
برای مثال متکلمان تلاش داشتند در باره آیاتی بحث کنند که سئوالات کلامی آنها را پاسخ میداد و طرفداران هر مکتبی بهطور طبیعی آیات را بر اساس درک و پسند خود تفسیر میکردند. برای مثال معتزله بیشتر بر آیاتی تأکید میکردند که با مذهب خودشان سازگاری داشت و اشاعره بر بخش دیگری از آیات اصرار میورزیدند که عقایدشان را تأیید میکرد. همچنین فرهنگهای دیگری که احیاناً از مشرق زمین، بهخصوص از فرهنگ هندی به جامعه مسلمانان انتقال یافته بودند، مسائلی را مطرح کرده بودند و متفکران، حل آنها را از آیات قرآن میخواستند، اما غالباً گرایشهای خاص آنها بر استفاده بیطرفانه از قرآن کریم غالب میشد.
سرانجام نوبت عصر حاضر رسید. در دو قرن اخیر، پیشرفت علوم مادی، تکنولوژی و علوم انسانی در مغرب زمین و ایجاد مذاهب مختلف، برای مسلمانها سئوالات مهمی را مطرح کرد و گروههای متأثر از این تحولات، با توجه به گرایشات خاصی که داشتند، سعیکردند از قرآن برای تأیید آن گرایشها استفاده کنند.
علامه طباطبایی به نقطه ضعف مشترک همه این مذاهب، یعنی نوعی تفسیر به رأی اشاره میکند، به این معنا که کسانی پیش از آنکه نظر قطعی قرآن را از خود قرآن بگیرند، در پی انطباق پسند خود با آیات قرآن بودهاند و هستند. این در واقع تفسیر نیست، بلکه تطبیق است
بنده بهطور شفاهی از مرحوم علامه شنیدم که انحرافاتی که در یک قرن اخیر در بین مسلمانان در زمینه تفسیر پیدا شدند، مهمترین عامل برای پرداختن ایشان به بحثهای تفسیری بود. شاید بهترین نمونه این نوع تفاسیر در مصر بود که ارتباط نزدیکتری با کشورهای اروپایی داشت و فرانسه و بعد سایر کشورهای اروپایی بر آنجا مسلط شدند و مراودات فرهنگی مصریها با اروپا زیاد شد. از جمله دانشجویان خود را برای تحصیل به پاریس فرستادند و اساتید فرانسوی هم به مصر سفر کردند. این امر زمینه گرایش به علوم طبیعی روز و علوم انسانی با دیدگاههای غربی را در آنجا رواج داد و حتی در بین علمای الأزهر اساتیدی که علیالقاعده باید مدافع اسلام و قرآن میبودند، به تفسیر به رأی و تطبیق آیات قرآن بر دستاوردهای علوم غربی، بهویژه دستاوردهای علوم تجربی تمایل پیدا کردند.
با رشد این گرایش در کشورهای اسلامی، بهخصوص در ایران، مرحوم علامه طباطبایی احساس خطر کرد که اگر این روش ادامه پیدا کند، ما ابتدا دستاوردهای علوم غربی را میپذیریم و سپس تلاش میکنیم آیات قرآن را بر آنها منطبق کنیم.
روش تفسیر قرآن به قرآن
به اعتقاد ایشان ما باید از قرآن با روشی متقن استفاده کنیم تا از اینگونه لغزشها برکنار بمانیم. ایشان این حقیقت را از روش اهلبیت«ع» الهام گرفتند که شبهات مطرح شده در باره بعضی از آیات را با آیات دیگری که معنای روشنتری دارند، پاسخ میدادند و به تعبیر معروف، قرآن را با قرآن تفسیر میکردند. علامه تلاش میکردند ابهامات آیات قرآن کریم را با استفاده از آیات دیگر برطرف کنند و بزرگترین ویژگی تفسیر ایشان اتخاذ این روش بود.
با اینکه بیش از نیم قرن از شروع کار ایشان در درس تفسیر و نوشتن تفسیر المیزان با این روش میگذرد، هنوز هم برای بسیاری ابهامهایی در معنا و مفهوم و چگونگی این روش وجود دارد و با تعجب سئوال میکنند که تفسیر قرآن به قرآن به چه معناست؟ بعضی تصور میکنند هر جا هر ابهامی داشته باشیم، حتماً آیه دیگری هست که آن ابهام را رفع میکند و اگر مطلبی با آیه دیگری روشن نشد، هیچ اعتباری ندارد. لذا با چنین تصوری، این روش را مورد مناقشه قرار میدهند و بهخصوص با استفاده از آرای علمای بزرگ و مفسران قدیم و جدید میگویند این کار شدنی نیست و در بسیاری از موارد به مشکل برمیخوریم.
بعضی دیگر اندکی مسئله را بسط میدهند و با مقداری مسامحه سعی میکنند برداشتی را که از آیهای دارند، با برداشت دیگری از آیه دیگر تکمیل کنند و توضیح بدهند، به این معنا که وقتی میخواهند ابهامی را از آیهای رفع کنند، به سراغ آیه دیگری میروند و اگر آن آیه ابهام داشته باشد و معنای آن روشن نباشد، مسئله دوم را با برداشت شخصی خود حل میکنند، در حالی که اگر قرار است خود ما برداشت کنیم، از ابتدا آیه اول را بر اساس برداشت خودمان تفسیر میکنیم. چه نیازی به آیات دیگر داریم؟ و اگر این کار صحیح نیست، پس ابهامی را که در آیه دوم هست چگونه برطرف کنیم؟
مثالی روشن از روش تفسیر قرآن به قرآن
بد نیست اشارهای به یک مثال واضح از روایات داشته باشیم. در سوره حمد میخوانیم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم». منظور از « الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ» چه کسانی هستند؟ برخی گفتهاند مقصود همین نعمتهای دنیاست و « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم» یعنی راه کسانی که ثروتهای مادی، علوم مادی و صنایع پیشرفته دارند. ما هم در این سوره دعا میکنیم که خدا آن راه را به ما نشان بدهد!
اما وقتی به خود قرآن مراجعه میکنیم (بهخصوص به بعضی از روایات)، قرآن در آیهای میفرماید: « وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقًا»؛(۱) چهار طایفه را اسم میبرد که اینها « أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» هستند: نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین. بعد برای ترغیب دیگران میگوید: « وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقًا»؛ آنها کسانی هستند که خدا نعمت به آنها داده است، اما شما میتوانید رفیق آنها شوید. اگر میخواهید رفیق آنها باشید، راهش این است: « مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم»: اطاعت از خدا و پیغمبر«ص».
وقتی این دو آیه را کنار هم بگذاریم خیلی واضح نشان میدهد که وقتی ما میگوییم: « اهْدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم»، اینان نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین هستند. این نعمتها نعمتهای مادی نیستند. خدا به پیامبرش میفرماید: « وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الاخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ». نعمتهای مادی چیزی نیستند که هر روز در سوره حمد پنج مرتبه از خدا بخواهیم آنها را به ما بدهد. قرآن راهی را میگوید که ما را به انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین ملحق و ترغیبمان کند که رفیق آنها شویم و سعی کنیم با آنها باشیم.
این مصداق روشنی از تفسیر قرآن به قرآن است و مرحوم علامه طباطبایی چنین روشی را به کار میبردند، اما ایشان ادعا نکردهاند که این شیوه در باره تمام آیات میسر است
اولین گام تفسیر
استفاده از قواعد زبان و اصول عقلایی
آیا هیچ راه دیگری برای تفسیر قرآن غیر از آیات دیگر وجود ندارد؟ ایشان هرگز چنین چیزی نمیگوید. پس منظور از این روش این است که تا جایی که ممکن است و تا آنجا که معانی آیات و ارتباط آنها را بهطور روشن و عقلپسند درک میکنیم، از خود قرآن برای رفع ابهام از آیات مبهم استفاده کنیم، نه اینکه چیزی را با زحمت و تکلف بر قرآن تحمیل کنیم. آیاتی وجود دارند که وقتی عقلای آشنای به زبان و اصول عقلایی محاوره، آنها را کنار هم میگذارند، میفهمند که یکی ناظر به دیگری است و آن را تفسیر میکنند. تا این گونه آیات را داریم، نباید به سراغ روش دیگری برویم.
در محاورات عقلایی هم وقتی از درس استاد، سخنران یا خطیبب ماهری استفاده میکنیم، گاهی با تعبیرات مطلقی برخورد میکنیم که معنای واقعی آنها باید با قرائن دیگری از کلام ایشان روشن شود. به عنوان مثال شاید چند مرتبه از حضرت امام«ره» شنیدهایم که در باره چند چیز فرمودهاند که این در رأس امور است. آیا این بدان معناست که این امر مانند نقطه واحدی است و همه چیز تحتالشعاع او قرار دارد؟ پس چرا چند چیز را در رأس امور دانستند؟
پاسخ این است که این سخن در مقام اطلاق نیست. به عبارت دیگر این رأسیت نسبی و اضافی است و نسبت به مطالب مورد بحث بوده است. در چنین مواردی اصول فهم محاورات عرفی اقتضا میکند که ما قرائن را در نظر بگیریم. هر کلامی برای ما انسانها قرائن لفظی یا مقامی دارد که همه میفهمند. همچنین قرائن عقلی دارد که احتیاج به دقت دارد و همه متوجه آنها نمیشوند، ولی به هرحال کلام قرائن حافّی دارد که همراه آن کلاماند و توجه به آنها برای فهم کلام مفید، بلکه لازم است.
بنابراین روش تفسیر قرآن به قرآن بدان معنا نیست که ما هر آیهای را که بخواهیم بفهمیم باید آیهای دیگری آن را تفسیر کند. گاه معنای یک آیه کاملاً واضح، محکم و صریح است و احتیاج به آیة مفسِر ندارد. در مقابل، گاه معنای آن ابهام دارد که در این صورت به آیات محکم رجوع میکنیم و اگر چنین آیهای را نیافتیم، ممکن است قرائنی حاف به کلام باشد که باید آن قرائن را کشف کنیم.
قرائنی هستند که برای همه مردم در همه زمانها قابل درکند که به آنها قرائن عقلی یا قرائن لبّی میگویند. در متون دینی باید از این اصول استفاده و سعی کنیم قرائنی را که همراه آن کلام هستند، ولو قرائن عقلی باشند کشف کنیم. البته باید آن قدر واضح باشند که بتوان به آنها اتکا کرد، نه اینکه خودشان احتیاج به چند برهان داشته باشند. یک چنین قرائنی عقلی هستند و میتوانند به فهم آیه کمک میکنند. اگر غیر از این باشد، معلوم میشود آیه به خودی خود در مقام بیان جزئیات بیشتر نیست.
سوءاستفاده از تفسیر قرآن به قرآن
در قرآن کریم در مواردی متعدد به نماز خواندن دستور داده شده و یا از نمازخوانها ستایش شده است، اما در هیچ آیهای به تعداد رکعات نماز و به جزئیات نماز اشاره نشده است. هیچ آیهای را نمیتوانیم پیدا کنید که چگونگی یک نماز دو رکعتی را به ما یاد بدهد. آیا این بدان معناست که اصلاً در نماز هیچ شرطی وجود ندارد و همین که اسم نماز بر عملی صدق کند کافی است؟ آیا چون قرآن مطلق گفته است: «أَقِمِ الصَّلاَةَ»، نتیجه میگیریم که نماز هیچ شرطی ندارد و همین که نیایش با خدا باشد کافی است؟ اتخاذ این نظرات شاذ در بعضیها این انحراف را به وجود آورده که قرآن میگوید نماز بخوان و با خدا نیایش کن. دیگر رکوع، سجود و شرایط و قرائت آن چگونه باشد در این باره چیزی نمیگوید. احکامی که فقهای عظام در رسالههای عملیه بیان کردهاند (مانند اینکه مثلاً حتی یک لحظه بعد از طلوع خورشید هم نماز قضا محسوب میشود و امثال اینها) در قرآن نیامده و اعتباری ندارد. تعبیر عوامانهاش این است که اینها را آخوندها درست کردهاند و مهم نیست نماز به چه زبانی خوانده شود. نیایش به هر زبانی باشد اشکالی ندارد، چون قرآن اصلاً نگفته حتماً به زبان عربی نماز بخوانید. آیا واقعاً این گونه است که چون قرآن در جایی این قیدها را ذکر نکرده، باید بگوییم اینها منظور خدا و قرآن نبوده است؟
آیات در مقام بیان تفصیل احکام نماز نیستند و قرآن تفصیل احکام نماز را به جایی دیگری حواله داده و فرموده است: « وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(۳) وظیفه پیغمبر است که تفصیل احکام را برای مردم تبیین کند. از این رو پیامبر اکرم (طبق نقل شیعه و سنی) فرمودهاند: « صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی»؛(۴) آن گونه که من نماز میخوانم نماز بخوانید. این حدیث مورد قبول همه است و بر اساس آن باید چگونگی نماز را از پیامبر یاد گرفت.
نمونة این انحرافات در زمان ما
این انحراف با انگیزههای مختلفی در زمان ما وجود دارد. گاهی به آن تصریح میشود و گاهی هم احتیاط میکنند و نیت واقعی خود را بیان نمیکنند. کسانی هستند که میگویند ما باید همه چیز را از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتبار ندارند. شواهدی هم میآورند که نشان میدهد بعضی از روایات جعلی و از اسرائیلات هستند. اما حقیقت این است که با یک موجبه جزئیه نمیشود موجبه جزئیه دیگری را اثبات کرد. آنجایی که معلوم شود روایتی سند معتبری ندارد یا از جعلیات است، اعتبار ندارد، اما این بدان معنا نیست که بهطورکلی روایات را کنار بگذاریم. اگر روایات را کنار بگذاریم چه چیزی از اسلام باقی میماند؟
حدود چهل سال پیش سفری به یکی از شهرهای مهم ایران داشتم که این گرایش در آنجا پیدا شده بود و کسانی میگفتند همه چیز را باید از قرآن استفاده کنیم و روایات اعتباری ندارند. شخصی که در این زمینه مقداری کار کرده بود آمده بود تا با ما بحث و مجادله کند. مقدمات جلسهای تشکیل شد و با هم صحبت کردیم. گفت: آقا من سئوالاتی دارم و شما از قرآن به من جواب دهید. گفتم اجازه بدهید من یک سئوال از شما دارم. شما آن را با قرآن جواب بدهید. بعد هرچه بخواهید من جواب میدهم. گفت بسیار خوب! گفتم: سگ در اسلام پاک است یا نجس و خوردن گوشت آن حلال است یا حرام؟ گفت معلوم است که سگ نجسالعین است و خوردن گوشت آن حرام است. گفتم: از قرآن این را اثبات کن. گفت این از واضحات است. گفتم بنا شد ما واضحات و همه چیز را با قرآن اثبات کنیم. گفت: نه مقصودم این نیست. گفتم: من با قرآن برای شما اثبات میکنم که اصلاً گوشت سگ حلال است. گفت: این چه حرفی است؟
گفتم: اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم . قُل لَّا أَجِدُ فِی مَا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَی طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِه»؛(۵) ما چهار چیز حرام داریم: گوشت خوک، میته، خون و چیزهایی که برای بتها قربانی یا به نام آنها ذبح میشوند. در بین گوشتها همین چهار تا حرام است. در این آیه اشارهای به گوشت سگ نشده است. حتی میگوید اصلاً من نمییابم چیزی را که حرام است مگر این چهار چیز. گوشت سگ از اینها نیست. پس طبق منطق شما، معلوم میشود گوشت سگ حلال است. دیگر نتوانست حرفی بزند. گفتم: هرجا با هر آیهای شما اثبات کردید که گوشت سگ حرام است، من هم هر سئوالی که کردی از آیه کنار آن مطلب شما را ثابت میکنم.
چند روز پیش در حرم امام رضا «ع» آقایی آمد و سئوال کرد که ما در قرآن دستور داریم که بر پیامبر صلوات بفرستیم: « أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»؛ اما چه دلیلی داریم که باید بر آل پیامبر هم صلوات بفرستیم؟ گفتم: چه دلیلی داریم که نماز صبح دو رکعت است؟ همان آیهای که گفته است نماز صبح دو رکعت است، کنارش هم نوشته که باید بر اهلبیت«ع» هم صلوات بفرستید.
نقش معصومین در تفسیر قرآن
خود قرآن میفرماید: « وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِم»؛(۶) تلاوت کردن آیه یک حرف است، تبیین و تفسیر آیات مطلب دیگری است. یک وظیفة پیامبر این است که آنچه را که بر او نازل میشود تلاوت کند و بگوید این آیه بر من نازل شد: « یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِه». اما «یعَلِّمُهُم» یعنی چه؟یعنی پیامبر غیر از تلاوت و ابلاغ متن آیات، وظیفه تبیین آنها را هم بر عهده دارد. باید جزئیات آن و تفاسیر آن را بیان کند. اگر قرار بود قرآن همه اینها را بیان کند یک دائره المعارف صد جلدی میشد و این برخلاف حکمت الهی بود. خود قرآن می گوید باید به پیامبر مراجعه کنید، و خود پیغمبر اکرم به نقل متواتر شیعه و سنی، میفرماید: « انِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»، و در کنار قرآن، عترت را ذکر می فرماید. به دلیل همان آیهای که میفرماید: « وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه»، وقتی میگوید من برای شما عترتم را معرفی میکنم که از آنها اطاعت کنید، باید از عترت او هم اطاعت کنیم. اینها برای ما سند هستند.
اما اگر بگوییم « حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه»، و هر چه در قرآن هست قبول داریم و هیچ چیز دیگری را قبول نداریم، باید گوشت سگ را هم بخوریم و خوردن چیزهای فراوان دیگری را هم باید جایز و حلال بدانیم.
آیا وقتی مرحوم علامه طباطبایی میفرماید ما باید به خود قرآن استناد کنیم، یعنی روایات و قرائن را کنار بگذاریم؟ آیا احتمال داده میشود که ایشان چنین منظوری داشتهاند؟ آیا وقتی قرآن میفرماید: « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون» یا « وَ آتُوا الزَّکوةَ» زکات به چه معنا و چه مقدار است؟ کسی که فرضاً روزی یک میلیارد دلار درآمد دارد، اگر در سال یک دلار بدهد آیا زکات داده است و این تکلیف از عهدهاش برداشته می-شود؟ اگر مسلمانی چنین ثروت کلانی داشت و سالی یک دلار انفاق کرد، آیا میتواند بگوید آیه « آتُوا الزَّکوةَ» فقط گفته زکات بدهید، ولی مقداری را برای آن مشخص نکرده است؟
حقیقت این است که تفسیر این آیه را باید از جای دیگر فهمید.
در روایات ما به این نکتهها اشاره شده است. گاهی در باره این مسائل از ائمه اطهار «ع» سئوال میکردند و حضرات معصومین میفرمودند همان طور که قرآن اصل نماز و زکات را بیان کرده و تفصیل آن را به عهده پیغمبر گذاشته است، مسائل دیگری هم هستند که قرآن اصل آنها را بیان کرده و در مقام بیان تفصیل آن نبوده است. در چنین مواردی نمیتوان گفت باید برای فهم این آیه از جای دیگری از قرآن استفاده کرد. فهم یک آیه، فهم چیزی است که آن آیه در مقام بیان آن است. پس اگر برای تفسیر قرآن از روایات استفاده کنیم بدین معناست که برای تبیین و تفصیل تعالیم و احکامش از آنها استفاده کردهایم.
لزوم استفاده از قرائن در فهم قرآن
درباره قرائن زمانی هم امر به همینگونه است. قرآن کریم میفرماید: «وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَال»؛(۷) صبح از خانه برای سامان دادن وضع جنگ بیرون آمدی. این آیه مربوط به چه روزی است؟ هیچ جای قران آن را مشخص نکرده است. اما آن وقت که نازل شد همه فهمیدند که این آیات مربوط به جنگ احد است. آیا اگر بخواهیم بفهمیم « وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِک» چه روزی بوده، باید حتما آیهای پیدا کنیم که آن روز را مشخص کند؟ نه، این آیه در مقام بیان آن روز نیست. برای آنهایی که در آن زمان بودند مشخص بود که مقصود چه زمانی است، اما این آیه نمیخواهد به ما بفهماند که در چه روزی جنگ احد واقع شد. آنچه را که این آیه در مقام بیان آن است یا خودش بیان میکند، یا اگر ابهامی داشته باشد آیه دیگری بیان میکند. اما برای درک نکتههای دیگری که در اطراف آن موضوع وجود دارد و ما میخواهیم از آنها استفاده کنیم لازم نیست حتماً از آیات دیگر استفاده کرد، بلکه آنها را میتوان از بیانات خود پیغمبر اکرم«ص» یا از بیانات اهلبیت«ع» ایشان و گاهی از شواهد تاریخی قطعی و… استفاده کرد. همه آنها هم حجت و هم معتبر و در جای خود ارزشمندند و باید آنها را یاد گرفت و استفاده کرد، اما نه به عنوان تفسیر این آیه. تفسیر این آیه در همان حدی است که آن آیه میخواهد با همان جمله به ما القا کند.
پینوشتها
۱ـ نساء، 69
۲ـ رعد، 26
۳ـ نحل، 44
۴ـ بحارالانوار، ج82، ص279
۵ـ انعام، 145
۶ـ نحل، 44
۷ـ آلعمران، 121
سوتیترها:ا
1.
در دو قرن اخیر، پیشرفت علوم مادی، تکنولوژی و علوم انسانی در مغرب زمین و ایجاد مذاهب مختلف، طبعاً برای مسلمانها سئوالات مهمی را مطرح میکرد و گروههای متأثر از این تحولات، با توجه به گرایشات خاصی که داشتند، سعیکردند از قرآن برای تأیید آن گرایشها استفاده کنند.
2.
علامه طباطبایی به نقطه ضعف مشترک همه این مذاهب، یعنی نوعی تفسیر به رأی اشاره میکند، به این معنا که کسانی پیش از آنکه نظر قطعی قرآن را از خود قرآن بگیرند، در پی انطباق پسند خود با آیات بودند. این در واقع تفسیر نیست، بلکه تطبیق است.
3.
به اعتقاد علامه طباطبائی ما باید از قرآن با روشی متقن استفاده کنیم تا از اینگونه لغزشها برکنار بمانیم. ایشان این حقیقت را از روش اهلبیت «ع» الهام گرفتند که شبهات مطرح شده درباره بعضی از آیات را با آیات دیگری که معنای روشنتری دارند، پاسخ میدادند و به تعبیر معروف، قرآن را با قرآن تفسیر میکردند.
4.
در بعضیها این انحراف به وجود آمده که قرآن میگوید: نماز بخوان و با خدا نیایش کن. دیگر رکوع، سجود و شرایط و قرائت آن چگونه باشد در این باره چیزی نمیگوید.و مهم نیست نماز به چه زبانی خوانده شود،.چون قرآن اصلاً نگفته حتماً به زبان عربی نماز بخوانید. آیا واقعاً این گونه است که چون قرآن در جایی این قیدها را ذکر نکرده، باید بگوییم اینها منظور خدا و قرآن نبوده است؟
پاسدار اسلام