وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تفاوت عصمت امامان با پیامبران

0

تفاوت عصمت امامان با پیامبران

آيا عصمت مختص 14معصوم (صلوات الله عليهم) است و يا ساير انبياء و رسل هم معصومند؟

ما نخست در مورد ماهيت و چگونگى عصمت به بحث مى نشينيم و پس از آن به سراغ دلايل لزوم عصمت براى پيامبران مى رويم تا روشن گردد كه به اعتقاد شيعه يكى از شرايط پيامبران، عصمت داشتن آنها است.

در تعاريف اسلامى «عصمت» يعنى «مبرا بودن از اشتباه و گناه». صفت عصمت بر اساس عقايد اسلامى مختص به پيامبران است. در عقايد شيعى امامان نيز در جمع معصومين قرار دارند. عصمت در مورد پيراستگى از گناه درجه ى والاى تقوا است و هر نوع ماهيتى كه براى تقوا تصور شود به صورت كامل در عصمت موجود است. عصمت يك حالت راسخ در نفس معصوم و يا يك ملكه نفسانى است كه مانند ديگر ملكات براى خود آثار ويژه اى دارد كه هرگز از آن جدا نمى شود و مى توان آن را مانند «شجاعت» و «عفّت» و «سخاوت» دانست كه هر كدام در نفس انسانى به صورت راسخ واستوار وجود دارد و خواهان آثار ويژه اى مى باشد. انسانى كه ذاتاً شجاع و دلير، سخىّ و بخشنده، عفيف و پاكدامن باشد به شدت آثار مخالفت را از خود طرد كرده و اجازه نمى دهد كه جبن و ترس، امساك و گرفتگى، كارهاى قبيح و زشت به زندگى او راه يابند.

بايد گفت كه «عصمت» هم امرى موهبتى است و هم امرى ارادى و اكتسابى. درك اين مسئله در گرو شناخت چند نكته است:

1- پيامبران و امامان (عليهم السلام) داراى اراده بشرى‏اند مانند ديگر مردم زندگى مى‏كنند براى تحصيل هر چه بيشتر مقامات معنوى مى‏كوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند. به عبارتى اين بزرگان «انسان برتر» اند نه «برتر از انسان» و پيامبران پيوسته بر اين نكته تأكيد مى‏ورزيدند كه «ما هم بشرى همچون شماييم»(1).

2- خداوند متعال به قابليت ممتاز پيامبران و امامان، براى تحصيل مقامات معنوى و شايستگى آنان، براى بر عهده گرفتن مسئوليت هدايت جامعه علم دارد. در حقيقت همان قابليت و شايستگى آنان- كه بخش عمده‏اش ناشى از افعال اختيارى ايشان است- از قبل نزد خداوند معلوم است و همين «قابليت مبتنى بر اختيار»، موجب گزينش آنان مى‏شود. آيات و روايات فراوانى بر اين دو واقعيت گواهى مى‏دهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ»(2) «و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى‏كردند» و «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(3) «خداوند بهتر مى‏داند رسالتش را كجا قرار دهد.

3- سپردن هر مسئوليتى با دادن امكانات لازم همراه است. امامت جامعه از اين قاعده مستثنا نيست. از اين رو خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئوليت امامت بهره‏مند مى‏گرداند. اين ويژگى هنگام عهده‏دارى مسئوليت براى امامان (عليهم السلام) محسوس مى‏شود چنان كه درباره امام هادى (عليه السلام) آمده است: «يكى از ياران ايشان به نام «هارون بن فضيل» در كنارشان بود كه ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» ابى جعفر (امام جواد (عليه السلام)) در گذشت. به حضرت عرض شد: از كجا دانستيد؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت.(4) البته اين امتياز (علم و عصمت موهبتى)، پايه و شرط اوليه امامت است و معصومان، با اراده خويش و تلاش و عبادت، به مقامات عالى‏ترى از علم و عصمت دست مى‏يابند چنان كه در قرآن مجيد از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى‏خوانيم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»(5) «و بگو: پروردگارا بر دانشم بيفزاى». همين عبادت‏ها و صبر و جهادهاى بيشتر- كه با اختيار و اراده انجام مى‏شود- موجب برترى برخى از پيامبران، بر برخى ديگر مى‏گردد: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»(6) «برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم.

اما دسترسى به مقام «عصمت» و راه‏يابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پيامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان ميسر است چنان كه حضرت زينب (عليها السلام) تا مرز عصمت پيش رفت و حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام) به مقامات عالى معنوى دست يافت. بسيارى از علما و اوليا، «تالى تلو معصوم» (نزديكان به مرز عصمت) خوانده مى‏شوند. اينكه مسئله عصمت، عمدتاً در مورد پيامبران و امامان مطرح مى‏شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت ديگر شرط امامت و نبوت، «عصمت» است و خداوند فاقدان اين ويژگى را براى اين دو منصب برنمى‏گزيند. بنابراين هيچ غير معصومى، به نبوت و امامت نمى‏رسد ولى اين به معناى آن نيست كه هركس امام يا نبى نباشد، از هيچ درجه‏اى از عصمت بهره‏مند نخواهد بود. فياضيت مطلقه الهى، ايجاب مى‏كند كه هركس قابليت و استعداد كمالى را دارد، همه شرايط لازم براى به فعليت رسيدن آن كمال، در اختيار او قرار داده شود. به عبارت ديگر از ناحيه خداوند، هيچ گونه قصور و بخلى دراين باره نيست. بنابراين اگر واقعاً ما قابليت دريافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقيقتاً از عصمت برخوردار مى‏شديم، خداوند آن علم را به ما عطا مى‏كرد. اما اگر اندكى دقت كنيم اين ادعا- كه اگر ما هم علم معصومان را داشتيم، معصوم مى‏شديم- ادعايى بيش نيست دليل بر اين مطلب آن است كه در بسيارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مى‏كنيم. در روايتى نيز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللّه علم مالا يعلم»(7) «هر كس به آنچه [از حقايق‏] مى‏داند عمل كند خداوند دانش آنچه را كه نمى‏داند، به او خواهد آموخت». نتيجه آنكه عصمت در عين موهبتى بودن، با لياقت‏ها و شايستگى‏هاى اكتسابى و افعال اختيارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پيامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانين عام و اصول كلى است نه از روى گزاف و دلخواه.

از اين رو هر كس لياقت و شايستگى لازم را دارا باشد، چنين موهبتى، به تناسب ميزان شايستگى‏اش، به او افاضه خواهد شد.

براهين متكلمين درباره عصمت انبياء

1- اگر پيامبران- كه از عالم غيب و ماوراى طبيعت كه در دسترس حواس انسان نيست، خبر مى‏دهند- مصون از دروغ عمدى و سهوى و نسيانى نباشند، گزارش آنان اطمينان آور نخواهد بود و مجرد برخوردارى از ملكه عدالت كافى نيست، زيرا عدالت، احتمال دروغ عمدى را نفى مى‏كند ولى احتمال سهو و نسيان را نفى نمى‏كند. با چنين احتمالى چگونه مى‏توان به گزارش غيبى آنان اعتماد كرد و سرنوشت ابدى خويش را به گزارش محتمل الخطاى آنان سپرد؟

البته در اخبار عادل در باره امور عادى، مى‏توان به اصول عقلائى، مانند» اصالت عدم سهو و نسيان «اكتفا كرد و آن خبر را صحيح تلقى كرد ولى اصول مذكور تنها مفيد گمان و مظنه است كه اگر چه در فروع دين مى‏توان آنها را پذيرفت، ليكن در اصول دين كه بايد بر اساس علم و يقين باشد، نمى‏توان به آنها اكتفا كرد. از طرف ديگر كلام معصوم مى‏تواند حد وسط برهان قرار گيرد و اگر احتمال سهو و نسيان نسبت به پيامبران روا باشد، اخبار آنان يقين آور نبوده، نمى‏توان كلام آنها را حد وسط قرار داد، زيرا مقدمات برهان بايد يقينى باشد و گرنه مفيد نتيجه قطعى نخواهد بود.

2- از آن جا كه پيامبران اسوه و الگوى مردمند و جامعه در رفتار و گفتار خود به آنها اقتدا مى‏كند، اگر احتمال خلاف نسبت به آنان روا باشد، نمى‏توانند الگو قرار گيرند.

3- اگر پيامبران اهل عصيان باشند، بايد آنان را از اين عمل نهى كرد و هشدار داد، و از طرفى اطاعتشان واجب و ايذا و آزارشان حرام است و اين تناقص درمقام عمل است كه از نظر عقل مردود است.

(آيه الله جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن كريم ج 9 (سيره رسول اكرم در قرآن) به نقل از سايت تبيان)

(1) ابراهيم (14)، آيه. 11
000 (2) سجده (32)، آيه. 24
000 (3) انعام (6)، آيه. 124
000 (4) اصول كافى، ج 2، ص 218.
000 (5) طه (20)، آيه. 114
000 (6) بقره (2)، آيه. 253
000 (7) الف. فيض قاسانى، الاصول الاصليه، (تهران، چاپ دانشگاه، 1390)، ص 162 ب. ابن‏حجر، عسقلانى، الاصابه فى تمييز الصحابه، (بيروت: دارالكتب‏الاسلاميه، 1415 ه)، ج 1، ص 45 ج. محمد حسين، طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى)، ج 7، ص. 339

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.