تشخيص «شهود حقيقى» از «غير حقيقى»
تشخيص «شهود حقيقى» از «غير حقيقى»
آيا شهود نمىتواند فقط توهم و تلقين باشد؟ حد تشخيص كدام است؟
قلب آدمى- كه موضع شهود است- مثل خانهاى است كه درهاى متعدد دارد و از طريق اين دريچهها، «حالات مختلف»، عارض قلب و داخل در وجود لطيف انسانى مىشود. از اين رو برخى از عارفان، قلب را به منزله هدفى مىدانند كه مورد اصابت تيرهاى مختلف واقع مىشود.
برخى ديگر قلب را به آينهاى تشبيه كردهاند كه صورتهاى مختلف در آن منعكس مىشود و قلب، آن صورتها را يكى پس از ديگرى شهود مىكند.
عدهاى ديگر قلب را به حوض آبى تشبيه كردهاند كه مصبّ مرورهاى مختلف است. آثار مختلفى از ناحيه حواس ظاهر و قواى حيوانى و يا لطايف باطنى نفس و قواى رحمانى بر قلب عارض مىگردد. لذا آنچه را كه انسان با حواس ظاهرى درك مىكند، در قلب اثر مىگذارد و آنچه را با قواى باطنى مانند خيال و وهم و ساير قوا در خود شهود مىكند، در قلب تأثير دارد.(1)
از اين رو ممكن است پارهاى از مكاشفات و شهودها، حق و حقيقى نباشد بلكه گاهى شيطان براى سالك تمثّل يافته و باطل را بر قلب او القا كند و بر او عيان سازد.(2)
بدين جهت- چنان كه براى هر علمى معيار و ميزانى وجود دارد كه به وسيله آن صحت و سقم و درستى و نادرستى آن دانسته مىشود- احتياج سلوك معنوى به ميزان و معيار شديدتر است. البته سلوك معنوى به حسب افراد، حالات، مراتب و مقامها متفاوت است از اين رو ميزان يابى آن محصور و محدود نيست و نمىتوان تمامى آنها را با جزئيات مخصوص به خود مطرح كرد.
يك ميزان كلى و كلان براى تمييز «شهود ربانى» از «شهود و القاى شيطانى» كتاب و سنت است. سالك شهود خويش را بايد با ميزان كتاب و سنت بسنجد و چنانچه ميان آنها ناسازگارى يافت، بداند كه شهود غير حقيقى و شيطانى بوده است. اگر شهود او منطبق بر امر وجوبى و مستحب باشد، بداند رحمانى و الهى است و اگر بر امر منهى تطبيق دارد، بداند شهود شيطانى است.
يكى از نشانههاى مهم تشخيص «شهود حقيقى» از «غير حقيقى» آن است كه بعد از شهود، لذتى عظيم و خاص- فراتر از لذتهاى جسمانى و مادى كه انسان را مستغرق مىكند- دست دهد. اين لذت گاهى به اندازهاى است كه سالك را از طعام و غذا باز مىدارد و نفس، مستغرق در حقايق مىشود و از جهات بدنى غفلت پيدا مىكند.(3)
به هر حال تا زمانى كه آدمى با بدن جسمانى و اين سويى خويش همراه است، از تلبيس ابليس در امان نيست مگر مانند حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» و معصومان «عليهم السلام» كه جسم آنان نيز مانند ارواحشان در عروج بوده و بر عالمى فراتر از عوالم مادى و معنوى- كه جاى واردات شيطانى است- صعود كردهاند.(4)
توجه به نكاتى در اين خصوص بايسته است:
يكم.
بسيارى از عارفان راستين معتقدند: به دليل پيچيدگى تمييز شهود حقيقى از غير آن، سالك عارف بايد تحت مراقبت استاد كامل متوجّه به حق و اهل مكاشفه- بر طبق موازين و قوانينى كه شريعت اسلام و رسول اكرم «صلى الله عليه وآله» و ائمه اطهار «عليهم السلام» مقرر كردهاند- وارد مرحله سلوك و سير الى الله شود.(5)
طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
به هر حال اگر منشأ القائات، الهامات، مكاشفهها و مشاهدهها، «رياضتهاى شرعى» و تبعيت محض از سنتها و آداب الهى باشد و آنچه را كه مرشد كامل بيان مىكند، از شرع گرفته باشد و مريد مشتاق را بر طبق موازين صحيح خالى از اشتباه رهبرى نمايد در اين صورت آنچه كه بر نفس سالك افاضه مىشود، قهراً مربوط به معارف الهى و طاعت حق خواهد بود. اگر سير و سلوك بر طبق موازين عارى از انحراف باشد، مشاهدهها و كشفيات، آميخته با القائات شيطانى نخواهد شد.
دوم.
گاهى سالك در تعبير كشف و شهود خويش، دچار خطا مىشود هر چند شهودش درست و مطابق با واقع بوده و به دور از تلقين و وهم و القائات شيطانى است. مانند كسى كه در مشاهدات ظاهرى، شخصى را در تاريكى شب، مشاهده مىكند كه از ديوار خانهاى بالا مىرود آن گاه مىگويد: «دزد وارد آن خانه شد» در حالى كه او همان صاحب خانه بوده كه كليدش را گم كرده و به ناچار از ديوار بالا رفته است. او در اينكه ديده كسى از ديوار خانه همسايه بالا رفته، خطا نكرده و آنچه ديده، در خارج واقع شده است امّا در گزارش خويش دچار خطا گرديده است. منشأ اين خطا آن است كه در گزارش، به بيان همان چيزى كه ديده، اكتفا نكرده و امورى را نيز بر آن افزوده است.(6)
سوم.
از آنجا كه مكاشفات و مشاهدات، داراى مراحلى است، بسيارى از عارفان معتقدند: اگر شهود از مرحله «عين اليقين» فراتر رود و به مرتبه «حق اليقين» برسد در آنجا اصلاً خطا راه ندارد و هرچه هست، حق محض است. علاوه بر آنكه در اين مرحله، به معناى واقعى، عالِم با معلوم، نوعى اتحاد پيدا كرده، خويش را نمىبيند.
در مثال مىتوان مراتب علم اليقين، عيناليقين و حق اليقين را چنين دانست: اين سه مرحله بسان خرمنى از آتش است كه وقتى انسان، به وجود آن آگاه مىشود و به علم خويش ايمان مىآورد، نسبت به آن آتش «علم اليقين» دارد. هرگاه آن را ببيند، در موقف «عين اليقين» است. هنگامى كه خود را مردانه در خرمن آتش فروزان اندازد و بسوزد و به هستى آتش، هست گردد و جزوى از آن شود، نسبت به آتش مزبور در مرحله «حقاليقين» است.
به هر حال سالك در مرحله «حقاليقين»- كه حق محض است- اصلاً شهود غير حقيقى و خطا ندارد زيرا در اين مرحله از شهود هرگز خطا نمىكند.(7)
چون شود آهن ز آتش سرخ رنگ
پس «اناالنار» ست، لافش بى درنگ
(1) نگا: شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم، صص 633-. 636
000 (2) الفتوحات المكيه، ج 3، صص. 39
000 (3) شرح مقدمه قيصرى، ص 592 الفتوحات المكيه، ج 3، ص. 39
000 (4) الفتوحات المكيه، ج 2، ص. 622
000 (5) شرح مقدمه قيصرى، صص 594 و 595 و نيز نگا: همان، صص 628 و. 629
000 (6) نگا: الفتوحات المكيه، ج 3، ص 7 مبانى نظرى تجربه دينى، ص. 162
000 (7) يواقيت العلوم و درارى النجوم، ص 72 تمهيدالقواعد، ص 163 شرح مقدمه قيصرى، صص 348-. 350
پرسمان