وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

امام خمینی، ایستادن در نقطه‌ای جلوتر از زمان /نگاهی به سیره‌ی تفصیلی حضرت امام

0

امام خمینی، ایستادن در نقطه‌ای جلوتر از زمان /نگاهی به سیره‌ی تفصیلی حضرت امام

فهرست این نوشتار:

سیره‌ی تفصیلی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در آینه‌ی شهداء

حرف این است که تاریخی شروع شده که اولاً: باید بتوانیم آن را حس کنیم. ثانیاً: جای خود را در آن پیدا نماییم. وقتی می‌گوییم تاریخی شروع شده، منظورمان از تاریخ به معنای مجموعه‌ی حادثه‌هایی نیست که بر ما گذشته، بلکه منظور هویتی است که در زمانه برای ما پیش می‌آید و با تفکر رابطه‌ای تنگاتنگ دارد، هویتی که با نظر به اراده‌ی پروردگار به سوی ما می‌آید تا ما را متذکر وظایفی در زمانه‌ی خود بگرداند و اگر در انجام آن وظایف کوتاهی کنیم می‌توانیم از خود بپرسیم چرا در زمانه‌ی خود مطابق اقتضائات آن زمان عمل نکردیم. انسان از این جهت باید عارف به زمانه‌اش باشد و غفلت نکند در چه زمانی زندگی می‌کند و برای رجوع به خدا در آن زمان چه وظیفه‌ای دارد تا ندای خدا را شنیده باشد و آن بشود که باید بشود. عرض بنده این بود که اراده‌ی الهی به صورتی خاص که مربوط به این دوران است، به سوی ما آمده و ما می‌توانیم دریافتی از آن اراده و ندا داشته باشیم زیرا نقطه‌ی ارتباط انسان با خدا در هر زمانی از همان جایی شروع می‌شود که تاریخش شروع شده است.

خداوند در هر زمانی مطابق آن زمان و در دل حادثه‌هایی که پیش می‌آید با ما سخن می‌گوید و این ما هستیم که به دلیل اسارت در روزمرّگی‌ها و برقراری نسبت‌هایِ سودجویانه‌ی دنیایی و به جهت اراده‌ی معطوف به قدرت، گوش‌هایمان را بر ندای خدا می‌بندیم. در حالی‌که در همین زمان شهداء و سرداران در دل صحنه‌ها‌ی دفاع مقدس متوجه ندای خدا گشتند و وارد تاریخی شدند که برای حاکمیت توحید در مقابل کفرِ زمانه مقدر شده بود.

همان‌طور که انبیاء ما را به گوش‌سپردن به ندای خداوند دعوت کردند و خودشان زبان حقیقت شدند، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این عصر ما را دعوت به ندای خداوند نمود، ندایی که حضرت حق در این زمان اراده کرده بودو با نظر به چنین حضوری در تاریخ، تفکر شروع می‌شود زیرا در آن صورت خود را در معرض خطاب الهی قرار داده‌ایم و عملاً وارد وظیفه‌ای می‌شویم که مناسب امروزمان است و آن نقطه‌ی ارتباط ما با خدا می‌شود و آن رزق کریمی که شامل شهداء شد برای ما نیز ظهور می‌کند.

حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با تأملاتی که از سال‌های 1341 نسبت به آن روزگار داشتند در جستجوی راهی برای ادامه‌ی اسلام در زمانی بودند که به وضوح ملاحظه می‌شد اسلام در حال هضم‌شدن در ذیل فرهنگ مدرنیته است و در همین رابطه به اشراق انقلاب اسلامی که به ایشان رسید منوّر شدند و از این لحاظ تاریخ جدید شروع شد و حضرت اللّه به نور محمد و آل محمد در آینه‌ی وجود حضرت روح اللّه ظهور کرد تا اسلام نه‌تنها آزاد از فرهنگ مدرنیته بلکه برای مقابله با آن فرهنگِ ظلمانی، باقی بماند.

معلوم است که هرگز یک فرد نمی‌تواند به خودی خود مبدأ یک تاریخ باشد بلکه او فقط می‌تواند برای هدایت طالبان حق در آن زمان مظهر اراده‌ی الهی گردد و از این جهت بود که مؤمنین صدای حضرت امام را انعکاس اراده‌ی الهی در جان خود احساس می‌کردند و این بود که شما ملاحظه می‌کنید چگونه بسیاری از مردم آمادگی شنیدن دعوت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را داشتند. زیرا آن دعوت، دعوتی اشراقی بود و ما به کمک آن اشراق در تاریخی قرار گرفتیم که بسط و تفصیل آن اشراق شد و مؤمنین و به‌خصوص شهداء توانستند آن اشراقِ روحُ‌اللّهی را بسط و تفصیل دهند.

اراده‌ای از طرف خداوند شروع شده و تاریخی ظهور کرده تا توسط شماها اشراق روحُ اللّهی از اجمال به تفصیل در آید و شما را معنا بخشد و نقطه‌ی ارتباط با خداوند را به شما در این زمان نشان دهد. فکر در این بستر ظهور و معنای خاص خود را دارد، نه شبیه تفکر انتزاعیِ آکادمیک است که بیشتر متعلق به مفاهیم می‌باشد و نه شبیه تفکر روشنفکران گرفتار مدرنیته است که به نظر بنده در بیرون تاریخ به‌سر می‌برند، بلکه فکری است که می‌خواهد ما را از باطل به سوی حق سیر دهد و حرکتی در اساس هستی ما ایجاد کند تا با حقیقت، نسبتی حضوری و فعّال پیدا کنیم. مشروط بر این‌که بدانیم بیش از آن‌که با نگاه علم حصولی به موضوع بنگریم باید با نگاهی حضوری به آن نظر کنیم. از این جهت می‌یابیم انقلاب اسلامی برای ما موضوعی است بسیار آشنا که وقتی از چیستی آن سؤال شود، رخ بر می‌بندد و با ما بیگانه می‌شود و وقتی از غلبه‌ی ذهنی که به دنبال چیستی‌ها است آزاد شدیم، خود را چون آشنایان بر ما آشکار می‌کند.

 

تفکر به معنای امروزین آن

تفکر امروزی به این معنا است که شما در ذیل ملکوت حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به جایی برسید که قلب شما مورد خطاب الهی قرار گیرد و در این تاریخ حضور یابید. همان‌طور که تاریخ انبیاء ابراهیمی( علیهم السلام ) همه با حضرت ابراهیم شروع شد و همه‌ی آن‌ها رجوع به او دارند تا آن‌جایی که خاتم رسولان (صلی الله علیه و آله ) که کامل‌ترین دین را برای بشریت آورده مأمور است بگوید: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ»(آل‌عمران/ 68) سزاوارترين مردم به ابراهيم، آن‌ها هستند كه از او پيروى كردند، و اين پيامبر و كسانى كه به او ايمان آورده‏اند از همه سزاوارترند به نزدیکی با ابراهیم؛ و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است. به همان صورت که همه‌ی انبیاء ابراهیمی به شخصیت خاص حضرت ابراهیم(ع) رجوع دارند، ما در این تاریخ در ذیل اسلام و فرهنگ اهل‌البیت(ع) باید به حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع داشته باشیم.

اگر بخواهیم تاریخ خود را به عنوان ظهور اراده‌ی خدا در بستر این زمان، حس کنیم باید با نگاهی خاص وارد این صحنه شویم. مشکل این است که این نگاهِ خاص چون بیرون از نگاه فرهنگ مدرنیته است، کمتر به فهم عمومی نزدیک است و به همین جهت ما را متهم می‌کنند که انقلاب اسلامی هنوز نتوانسته است برای جامعه‌ی خود راه‌‌کار بدهد. این‌ها انتظارشان این است که انقلاب اسلامی راه‌کاری از جنس تاریخ گذشته بدهد که عملاً این ادامه و بسط فرهنگ مدرنیته خواهد بود.[1][1]

تاریخی شروع شده ماوراء نگاهی که فرهنگ مدرنیته به عالم و آدم دارد، به عالم و آدم می‌نگرد و از این جهت پس‌فردایی است. تاریخی که شروع شده، تاریخی است حضوری، تاریخِ تفاهم به معنای رجوع به «وجود» و عبور از علم حصولی است و از این جهت فردایی نیست. به تعبیر دکتر فردید فردا ادامه‌ی همین تاریخی است که تحت عنوان مدرنیته فعلاً در آن قرار داریم و ما را به توسعه‌ای می‌خواند که ادامه‌ی مدرنیته است و نه به پیشرفتی که مقام معظم رهبری بر آن تکیه دارند و در افقی دیگر باید به دنبال آن بود. «پس‌فردا» دیگر از جنس فردا نیست و در افقی دیگر باید آن را دنبال کرد و به این معنا حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جنس پس‌فردایی است، یعنی از جنس عبور از عالم غربی است که هنوز هست و فردا هم ادامه دارد.

این‌که عرض کردم حس جدیدی باید به صحنه آید تا تاریخ مهدوی را درک کنیم به این معنا است که باید با حسّ حضوری در فضای ملکوتِ اولیاء معصوم قرار گیریم و این با سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ممکن است، این حالت با تفکر حصولی و علم بیرون از عمل حاصل نمی‌شود. باید از فضایی که دکارت با جمله‌ی «من فکر می‌کنم پس هستم» مطرح کرد، آزاد شد تا بلکه متوجه شویم همان احساسی که با علم حضوری به خودمان داریم، فکر است. مشهور است که نفسانيت در فلسفه‌ی غرب با دكارت آغاز شد و با عبارت «من مى‏انديشم، پس‏ هستم‏» انسان محور شد. چرا كه تا آن زمان اصالت با حقايق غيبى بود و انسان به عالم بالا توجه داشت ولى با اين جمله انسان محور شد و اصالت هم به فهم حصولی انسان داده شد. با اين جمله شهود قلبى و معارف حاصل از تزكيه تماماً دفن مى‏شود. بنده انتظار ندارم در حال حاضر بتوان با افکار عمومی این مسائل را در میان گذاشت زیرا افکار عمومی طوری با این سخنان برخورد می‌کنند که ویتگنشتین با حرف‌های هگل برخورد کرد. می‌گویند ویتگنشتین نظرات هگل را خوانده بود و در جواب کسانی که نظر او را در مورد هگل خواسته بودند، گفته بود: تا حالا آدم‌ها در دیوانه‌خانه‌ها این حرف‌ها را می‌زدند و حالا در دانشگاه‌ها هم از این حرف‌ها می‌زنند. ولی با توجه به این نوع نقدهایی که به سخنان هگل می‌شد صاحب‌نظران می‌گویند تاریخ غرب با هگل یک معنای دیگری پیدا کرده و هنوز هم عموماً فیلسوفان به هگل رجوع دارند. در هر حال باید از فضایی که دکارت با آن جمله‌ی مشهورش تاریخ مدرنیته را به صحنه آورد، آزاد شویم تا به جای آن‌که بگوییم «من فکر می‌کنم پس هستم» متوجه باشیم هستِ ما همان علم و فکر است منتها علم و فکر حضوری که با احساس نسبت به تاریخی که در آن هستیم ظهور می‌کند.

برکات نگاه وجودی به موضوعات

تاریخ «پس‌فردایی»، تاریخی است ماوراء امروز و فردا و با فکری که امروز و ادامه‌ی امروز یعنی فردا را می‌توان تصور کرد و فهمید، نمی‌توان آن را درک کرد. برای درک آن باید ماوراء این نوع فکرها، احساس ماوراءِ تاریخی داشت، فکری که ما می‌شناسیم، همانی است که دیروز و امروز و فردا را می‌فهمد و تنها در این فضا می‌تواند تعقل کند در حالی‌که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»» تحت عنوان «بی‌توجهی به نهادهای دنیای مدرن توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»» عرض شد جنسِ نگاه اشراقی حضرت امام، نگاه به تاریخی است ماوراء تاریخی که مدرنیته در آن ظهور و بروز دارد. به همین جهت بنده تأکید می‌کنم از خود بپرسید چه چیزی را در امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» باید ببینیم؟ آیا قاعده‌ای برای دیدن حضرت امام داریم تا او را به عنوان تقدیر زمانه‌ی خود مدّ نظر قرار دهیم، به عنوان کسی که می‌خواهد تاریخ جدیدی ایجاد کند با هویتی خاص و آیا در این موضوع به ربط شخصیت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و فرهنگ امامان معصوم به اندازه‌ی کافی فکر شده است؟ آنچنان باید دقیق و همه‌جانبه زاویه‌های مختلف این حضور تاریخی را که به صورت کثیر الاضلاع به صحنه آمده است، بررسی کرد که غفلت از هر ضلع آن موجب غفلت از همه‌ی آن می‌شود، شبیه «یؤمِنُ بِبَعْضٍ و یَكْفُرُ بِبَعْضٍ» خواهد بود که عملاً موجب کفر به همه‌ی آن است و آن نتیجه‌ای را که می‌توانیم از آن ببریم از دست می‌دهیم. نتیجه‌ا‌ی که تنها با حضور جمعی در تحقق نظام توحیدی به‌دست می‌آید.

سخن بنده این‌است که: «تنها در تفاهم قدسی است که تفکرِ حقیقی ظهور می‌کند، تفکری که به وجود نظر دارد». زیرا با تفکر حصولی اصلاً مفاهمه‌ای صورت نمی‌گیرد و هرکس با مفهومی که در ذهن خود از آن موضوع یا پدیده دارد زندگی می‌کند. در حالی‌که مفهومِ یک پدیده هرگز خودِ آن پدیده نیست. حقیقت هر پدیده‌ای، مرتبه‌ای از وجود است و وجود در عینی که شدت و ضعف برمی‌دارد ولی مثل ماهیات کثرت برنمی‌دارد. حال اگر هرکدام از ما توانستیم به وجود نظر کنیم و موضوعات و پدیده‌ها را در حقیقت وجود بنگریم، دیگر کثرت به معنایی که هر چیزی کاملاً از چیز دیگری جدا باشد و عالم انبار پدیده‌های متکثر باشند، در منظر ما نیست.

در موضوع خدا اگر همه‌ی شما رجوعِ وجودی به حضرت حق داشته باشید همه واقعاً با او روبه‌روئید، هرچند ممکن است شدت توحید شما نسبت به توحید دیگری متفاوت باشد ولی یکی از شما در خطا نیستید و دیگری در صحت. حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر همین اساس فرمودند اگر پیامبران با هم یک‌جا جمع می‌شدند اختلافی نداشتند. چون همه با حضور قلب و با نگاه توحیدی به یک حقیقت که عین کمال است، نظر می‌کردند و قرآن در همین رابطه می‌فرماید: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏»(بقره/253) آن رسولان را بعضی بر بعضی برتری دادیم. یعنی در عین آن‌که همه معصوم‌اند و همه به یک حقیقت وَحدانی رجوع دارند تفاوتشان در شدت و ضعف توحیدشان بود و لذا اسم حیّ در منظر وجود مقدس حضرت موسی(ع) همان اسم حیّ است که در منظر وجود مقدس حضرت محمد هست. تفاوت در شدت حضور است نه آن‌که یکی درست ببیند و دیگری غلط. این در مورد نظر به هر موضوعی صادق است و اگر ما به موضوعات و پدیده‌ها نگاه وجودی داشته باشیم دیگر یکی درست نمی‌بیند و دیگری خطا، تا گرفتار عدم تفاهم نسبت به آن موضوع شویم. از این جهت عرض کردم اگر موضوعات و پدیده‌ها با نگاه حصولی فهم شوند مفاهمه ایجاد نخواهد شد ولی اگر در عین نگاه حصولی به موضوعات و پدیده‌ها از نگاه وجودی به آن‌ها غفلت نشود، نه‌تنها تفاهم حاصل می‌شود بلکه در تحلیلِ نظر افراد به موضوعات به خودآگاهی می‌رسیم و خاستگاه نگاه افراد را نیز می‌فهمیم.

موانع تفاهم قدسی

این مقدمات برای آن بود که روشن شود تفاهم قدسی یعنی چه و چگونه می‌توان از طریق نظر به حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به آن تفاهم قدسی رسید. مضافاً این‌که تفاهم هرجا صورت گیرد حتماً آن تفاهم قدسی است، زیرا در نگاه غیر قدسی و غیر وجودی تفاهمی واقع نمی‌شود به همان دلیل که ماهیات مثار و خاستگاه کثرت‌اند. چون در نگاه غیر وجودی ما چیزی نمی‌بینیم تا بخواهیم بر اساس آن به تفاهم برسیم، حدّ وجود که خارجیت ندارد، اعتبار ذهن است تا انسان بتواند ما فِی الضَّمیر خود را برای بقیه تعریف کند، موانع تفاهم قدسی در اصالت‌دادن به کثرت و ماهیات است.[2][2]

نظر بنده این است که خداوند در این زمان و در این تاریخ شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را به صحنه آورده است تا بتوانیم به خداوند رجوعی وجودی داشته باشیم و ندای او را بشنویم و در مفهومات و کثرات و عدم تفاهم سرگردان نباشیم. و از طرفی همه‌چیز شاهد آن است که امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» خود را طوری ساخته‌ و دغدغه‌هایی را از سر سوز اسلامی در خود ایجاد کرده‌ که به عنوان نایب حضرت مهدی محل ظهور انوار وجود مقدس حضرت مهدی«صلوات‌الله‌علیه» شده‌اند‌. بنده فکر می‌کنم نمی‌توان از این نکته راحت و سرسری گذشت. وقتی شما معتقدید که در حال حاضر مقام معظم رهبریِ عزیز در حرکات و گفتار و سکناتشان همان نوری را ظاهر می‌کنند که حضرت مهدی اراده‌ کرده‌اند و عقیده‌ی شما به ادله‌ی مختلف این است که ایشان نایب امام زمان‌اند، باید روشن کنید چه جایگاه وجودی برای این عقیده‌ی خود قائلید؟ این یک عقیده است با نظر به مبادی نفس الأمری و یا تنها یک اعتبار اجتماعی سیاسی است؟ آیا تجربه نکرده‌اید که امروز رهنمودهای مقام معظم رهبری درست همان سخن حقی است که در این زمان و در این تاریخ باید زده می‌شد و با دنبال‌کردن نظرات ایشان راه حل همه‌ی مشکلات پیدا می‌شود؟ آیا این نوع رهنمودها که ایشان به ما می دهند توسط واسطه‌ی فیضی از طرف خدا اظهار می‌شود و یا مقام معظم رهبری با ذهن بشری خود به این نتایج می‌رسند؟ اگر حضوری همه‌جانبه در این رهنمودها در میان نبود، رهنمودهایی این‌چنین همه‌جانبه از ایشان صادر می‌شد؟ و یا این حضور همه‌جانبه باید مربوط به واسطه‌ی فیضی باشد که واسطه‌ی فیض همه‌ی عالم است که از طریق نایبش ظهور می‌کند و معنای نایب امام عصربودن به این معنا است. بنده نمی‌خواهم عقیده‌ای را به شما تحمیل کنم، بلکه تنها تذکر می‌دهم که متوجه معنای نایب امام زمان‌بودنِ رهبری باشید تا عقیده‌ی شما محدود به جنبه‌ی سیاسی و اجتماعی نباشد و از جایگاه نفس‌الأمری آن غفلت شود.

در صدر اسلام بعضاً مشکلی پیش می‌آمد که مسلمانان انتظار داشتند رسول خدا(ص)با نظر خود راهنمایی لازم را ارائه فرمایند. می‌رفتند خدمت پیامبر خداکه چه کار باید کرد؟ حضرت می‌فرمودند منتظرم وحی نازل شود. چون بنا نیست کسی که تسلیم وَحیِ الهی است جز آنچه از طریق وَحی به قلبش می‌رسد چیز دیگری را ارائه دهد. اصحاب یک مرتبه می‌دیدند آیاتی برای حضرت نازل شد که به صورتی معجزه‌آسا جواب همه‌ی ابعاد مشکلات بود و همه‌چیز را حل می‌کرد و امکان ادامه‌ی تاریخی که شروع شده بود فراهم می‌شد زیرا آن پیام و راهنمایی از طرف حضرت حق بر قلب مبارک کسی که قلبش عین طهارت است، به مردم رسیده بود نه از طرف کسی که به عنوان یک انسان، جزیی از این نظام است.

آیا رهنمودهای مقام معظم رهبری حکایت از آن ندارد که اولاً: این رهنمودها همه‌ی جوانب ممکن را مدّ نظر دارد؟ و ثانیاً: آیا روشن نمی‌کند که باید توسط واسطه‌ی فیضی که هدایت لازم را از خدا می‌گیرد این رهنمودها القاء شده باشد؟ و ثالثاً: اگر ما نظر به انسانی که مظهر و تعیّن آن واسطه‌ی فیض است، نداشتیم چگونه در این تاریخ وظیفه‌ی الهی خود را می‌یافتیم و ندای خدا را در این تاریخ می‌شنیدیم؟ رهبری عزیز خودشان اظهار می‌دارند در زیر سایه‌ی روحانیت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» توانسته‌اند این مسیر را تا این‌جاها طی کنند و مبادی فکر خود را از سیره و سنت حضرت امام گرفتند و از این جهت شما احساس می‌کنید قلب ایشان زمینه‌ی رهنمودهای حضرت مهدی شده است. علت این‌که عرض می‌کنم باید شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را مبانی فکر خود قرار داد بدین جهت است. حتی امروز خدا هم از طریق امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با ما سخن می‌گوید.

امروز ما در شرایطی هستیم که می‌توانیم باب این نگاه وجودی به حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را در خود باز کنیم و با سرمایه‌ای که در نگاه به امامان معصوم داریم به حضرت امام خمینی نظر کنیم تا در امروز تاریخِ خود، حضرت اللّه را در مظاهر امروزینش ببینیم و اشاره‌ی آن مظاهر را به امام مهدی احساس نماییم.

آیا در این عصر و زمانه شایسته‌ترین انتخاب آن نیست که سرنوشت خود را به انقلاب اسلامی گره بزنیم و به تفکّری مناسبِ تقدیری که خداوند اراده ‌کرده‌است نزدیک شویم و امیدوارِ گشایش راه‌های جدیدی در مقابل خود باشیم و با شرکت در تاریخ تجدد به اهدافی موهوم دل نبندیم و به راهی پای نگذاریم که سراسر پوچ است و هیچ؟

ممکن است سؤال بفرمایید چگونه باید به حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع کرد تا رجوع ما اولاً: وجودی باشد و ثانیاً: ما به آن تفاهم قدسی که مورد نیاز است برسیم؟ جواب این سؤال را باید در فرهنگِ رجوع به اهل‌البیت(ع) بیابید از آن جهت که در نگاه حبّی به آن‌ها، عملاً از نگاه حصولی به نگاه وجودی سیر می‌کنید و می‌توانید اسماء حسنای الهی را در آن‌ها بیابید. اهل‌البیت(ع) یک حقیقت وجودی به عنوان واسطه‌ی فیض بین ارض و سماءاند، این رابطه‌ی وجودی با حضرت حق است که آن‌ها را مظهر همه‌ی حقیقت انوار اسماء حسنای الهی کرده و قرآن فرمود: برای رجوع به حضرت اللّه که همه‌ی اسماء حسنا از اوست، «فَادْعُوهُ بِها» او را از طریق اسماء حسنایش بخوانید و به اسماء حسنایش نظر کنید در حالی‌که آن اسماء حسنا تنها در آینه‌ی انسان کامل ظهور کرده است. در نتیجه اگر می‌خواهید به همه‌ی حقیقت برسید باید به امام معصوم برسید تا به همه‌ی حقیقت رسیده باشید، حقیقتی که جامع همه‌ی اسماء است یعنی حضرت اللّه. از طرفی همه‌ی شما بحمداللّه می‌دانید بین ذات و صفات الهی اتحاد هست و این یکی از ظریف‌ترین معارف بشری است که بدانید نمی‌شود ذات الهی از صفات کمالیه‌اش خالی باشد، در نتیجه یک خدا ندارید و یک صفتی به نام علیم، بلکه خداوند عین علم است. پس وقتی اسماء و صفات الهی در میان است، ذات الهی در آینه‌ی آن صفات در صحنه خواهد بود. حالا ائمه(ع) می‌فرمایند: ماییم آن صفات و اسماء. یعنی می‌توانید در آینه‌ی جمال آن‌ها بی‌واسطه به حضرت حق نظر کنید. با توجه به این فرهنگ و با پروریده‌شدن در چنین نگاهی به حق، در این زمان باید بتوانیم به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نگاهی وجودی پیدا کنیم و در زیر سایه‌ی این نگاه، که عین رسیدن به تفکری است که باید در این زمان داشت، به تفاهمِ مورد نیاز رسید، و إلاّ با نگاهِ ماهیت‌نگر و کثرت‌گرا همچنان در عدم تفاهم و دوگانگی نسبت به همدیگر به‌سر می‌بریم. این‌که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»» عرض شد حضرت امام می‌توانند آن مبادی وجودی که برای تفکر امروزمان نیاز داریم، باشند. بر همین اساس است که عرض کردم و در تاریخ معاصر این نوع رجوع و آن نوع تفکر را در دوران دفاع مقدس تجربه کردیم.

اتحاد بین مُحبّ و محبوب

اساساً جنس نگاه حبّی، وجودی است. آن‌جا که قلب باید عشق بورزد، رجوع انسان به محبوب ، رجوع وجودی است. وقتی رجوع، وجودی شد انسان با تجلیات انوار کمالی روبه‌رو می‌شود که محبوب مظهر آن انوار است و از آن طریق یک نحوه اتحاد حقیقی بین محبّ و محبوب به صحنه می‌آید به همان شکلی که امام صادق(ع) به مفضّل فرمودند: «يَا مُفَضَّلُ شِيعَتُنَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْ شِيعَتِنَا»[3][3] شيعيان ما از ما و ما از آن‌هائيم. و یا حضرت امام حسین(ع) می‌فرمایند: «من أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ جَاءَ مَعَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَهَاتَيْنِ وَ قَرَنَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْه‏»[4][4] كسى كه ما را براى خدا دوست بدارد، ما و او مانند اين دو انگشت مى‏باشيم‏. یعنی یک نحوه اتحاد در عین شدت و ضعف در میان می‌آید و شعور این افراد با نور شعور امام معصوم در یک راستا قرار می‌گیرد و رهبری انقلاب نشان داده‌اند در ازاء چنین رجوعی به حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» چگونه منشأ حکمت‌های عملی و سیاست‌های معنوی در این دوران شده‌اند.

با توجه به عرایضی که از ابتدا تا این‌جا داشتم می‌خواهم عرض کنم برای ارتباط با شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دو وجه را باید مدّ نظر قرار داد: یکی نظر به تقدیری که در عالم جاری است و دیگری ارتباط وجودی با ملکوت حضرت امام که مقدمه‌ی آن ارتباط، معرفت نفس با رویکرد وجودی به نفس است.

پیشنهاد بنده به رفقا این است که بر روی روایت‌هایی که موضوع تقدیر را مطرح کرده تأمل بفرمایند زیرا بصیرت بزرگی به شما می‌دهد و متأسفانه این روایات از ترس نتیجه‌گیری جبری، در معارف ما به حاشیه رفته است، در حالی‌که تأکید ائمه آن بوده که همواره متوجه تقدیر و مقادیری که حضرت حق در عالم جاری کرده، باشید و در متن آن مقادیر مسائل را ارزیابی کنید و بهترین عمل را انجام دهید.

می‌فرمایند: عاقل آن کسی است که این مقادیر را بفهمد و بر طبق آن عمل کند و سخن بگوید و یا حضرت على(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ مَنْ عَرَفَ‏ الْأَيَّامَ لَمْ يَغْفُلْ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ»[5][5] آن‌كس كه زمان را مى‏شناسد، از استعدادهاى آن غافل نمى‏شود و در جای دیگر می‌فرمایند: «أَعْرَفُ النَّاسِ بِالزَّمَانِ مَنْ لَمْ يَتَعَجَّبْ مِنْ أَحْدَاثِه‏»[6][6] آگاه‏ترين مردم به زمان، كسى است كه از تحولات آن به شگفت نيايد و به‌خوبی متوجه مسیر و نهایت هر حادثه‌ای ‌باشد.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «إِنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنَّكَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور»[7][7] اگر صبر كنيد مقدّرات در باره شما جارى خواهد شد و شما مأجور مى‏شويد، ولى اگر صبر نكنيد و بى‏تابى نمائيد مقدرات خواهد گذشت و شما گناه‌كار محسوب مى‏گرديد. از خود روایت برمی‌آید که مقادیری در این عالم جاری است و اگر توانستی در کنار تقدیری که در عالم جاری می‌شود صبر پیشه کنی در مسیر بندگی قرار گرفته‌ای و به اجر و ثواب می‌رسی. ولی اگر بی‌صبری و جزع کردی و خواستی به زمین و زمان اعتراض کنی عملاً از مسیر بندگی خدا خارج می‌شوی و گرفتار گناه می‌گردی. مثل آن‌که سلطنت‌طلب‌ها می‌گفتند ما نمی‌خواهیم شاه برود. بخواهند یا نخواهند همان‌طور که حضرت امام فرمودند شاه رفتنی بود و یقیناً انقلاب اسلامی پیروزشدنی، ولی آن‌ها در موضعی قرار گرفتند که عملاً موضع مقابله با اراده‌ی الهی بود، برعکس نیروهای انقلابی که توانستند در تاریخ خود به هویت مطلوب خود دست یابند.

روایتی که عرض شد وجه دیگری است از آن روایت که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: بر عاقل است که بر مقادیر اعتراض نکند زیرا مقادیر قرارگرفتن شیء است در جای خودش. در جلسات قبل عرض شد که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: این قرن، قرن نابودی ابرقدرت‌ها است. و مقام معظم رهبری فرمودند: این قرن، قرن اسلام است. و این نوع سخن‌گفتن با نگاهی ممکن است که بالاتر از نگاه امروزی و دیروزی ‌باشد. با نگاه «پس‌فردایی» که ماوراء نگاه مدرنیته است، این تقدیر دیده می‌شود و این‌که بر تقدیر زمانه تأکید می‌کنند با ورود در زیر سایه‌ی فرهنگ اهل‌البیت(ع) ممکن است. باید درِ خانه‌ی اهل‌البیت(ع) را که بسته شده باز کنید تا توان فهم تقدیرهایی را که در عالم جاری است پیدا نمایید وگرنه با امام و رهبری همزبان نمی‌شویم و نمی‌توانیم بفهمیم این بزرگان به کجا اشاره دارند تا آن تفاهم قدسی که نسبت به همدیگر باید داشته باشیم ظهور کند.

ارتباط با اهل‌البیت(ع) آن هم ارتباط حبّی و وجودی، هنر درک تقدیر زمانه را که حقیقتی است وجودی به شما می‌دهد و تفکر به همان معنایی که عرض شد به جامعه برمی‌گردد و همزبانی با امام و رهبری ظهور می‌کند و در ذیل ولایت آن عزیزان، همدیگر را می‌فهمیم و «وجود» که از یک جهت امری است ناپیدا، ظهور می‌کند و از این طریق انسان‌ها محرم اسرار همدیگر می‌شوند و ظاهر را در کنار باطن و یا بگو در متن باطن می‌نگرند. اگر خود را در معرض اراده‌ای قرار دهیم که خداوند در این تاریخ جاری کرده، در منظر خود شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را احساس می‌کنیم، آری احساس می‌کنیم.

راز استحکام امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»

می‌پذیرم که عرایضم هنوز مقدماتی نیاز دارد تا از ابهام در آید، ولی با ذکر این مقدمات، خواستم روشن شود ما برای این‌که با شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ارتباط پیدا کنیم اولاً: باید مقادیر و تقدیرهایی را که در این عالم در حال جاری‌شدن است بشناسیم تا روشن شود جایگاه حضرت امام در این تاریخ در کجا است و این مرد چرا این‌طور حرف می‌زند. چرا این‌قدر افق برایش روشن است، چرا دلواپس این‌همه توطئه در مقابل انقلاب اسلامی نیست و این‌طور محکم ایستاده است، چرا خلاف معادلات زمانه راه دیگری را به میدان آورده و به پیروزی خود اطمینان کامل دارد؟ در حالی‌که در بعضی از برهه‌های تاریخِ این انقلاب همه‌چیز حکایت از آن داشت که دیگر کار تمام است؟

در جنگ حُنین جریانی اتفاق افتاده که می‌توانددر این رابطه راهنمای ما باشد. ما در جنگ حُنین ابتدا به‌شدت شکست خوردیم در حدّی که حاكم نیشابورى در روایتى که درباره‌ی جنگ حنین با سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى كند می‌گوید: تنها كسى كه در جنگ حنین با رسول خدا ماند و استقامت كرد، علىّ بن ابى طالب(ع) بود و همه پا به فرار گذاشتند.[8][8] قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد:«لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في‏ مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ»[9][9] خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى كرد و بر دشمن پيروز شديد؛ و در روز حنين نيز يارى نمود؛ در آن هنگام كه فزونى جمعيّتتان شما را مغرور ساخت، ولى اين فزونىِ جمعيّت هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه‌ی وسعتش بر شما تنگ شد؛ سپس پشت به دشمن كرده، فرار نموديد! سپاه مسلمین که به سختی مورد حمله واقع شده بود، از هم متفرق شد و هرکس سراسیمهبه سویی می‌دوید.پیامبر به عمویشانعباسفرمودند به مردم بگو: «ایانصارکه پیامبررا یاری کردید و ای کسانی که با اوبیعتکردید! به کجامی‌گریزید؟ رسول خدا (ص)اینجاست.[10][10] ظاهراً جنگ در حدّی صورت مغلوبه داشت که ابوسفیان هم که به ظاهر مسلمان شده است و در این جنگ شرکت کرده، وقتی صحنه را می‌بیند می‌گوید آنچنان مسلمانان‌ ترسیدند و فرار کردند که اگر ابن عباس صدای‌شان نمی‌زد تا دریا می‌دویدند. با توجه به چنین شرایطی، تاریخ گواهی می‌دهد رسول خدا(ص) در این صحنه آنچنان محکم و امیدوارند که گویا هیچ مشکلی پیش نیامده، در حالی‌که قرآن صحنه را این‌طور توصیف می‌کند که «ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ‏» و زمین با آن‌همه وسعت برای ‌آن‌ها تنگ شده بود. به این معنا که هرکدام به دنبال جایی بودند که در آن‌جا پنهان شوند و پیامبر(ص) همچنان محکم ایستاده بودند. مورخان می‌گویند: در شرایطی که همه‌ی تحلیل‌ها حکایت از آن داشت که کار اسلام تمام است، پیامبر خدا(ص) به‌خوبی حس می‌کردند اسلام دارد ادامه می‌یابد و این بدان‌جهت بود که حضرت(ص) خودشان وارد این تاریخ نشده بودند که حالا از نظر شخصی احساس کنند در محاسبه به خطا رفته‌اند بلکه متوجه حضور تقدیری‌ هستند که حضرت حق اراده کرده است. عین این مسئله را ما در رابطه با حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تاریخ معاصر ملاحظه می‌کنیم که بر خلاف همه‌ی تحلیل‌ها و معادلات جهانی متوجه حضور تقدیر دیگری هستند که بنا است در عالم ظهور یابد.

حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»؛ مظهر اراده‌ی الهی

بنده می‌خواهم عرض کنم باید شما حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را به عنوان مظهر اراده‌ی الهی در این زمان بنگرید و از این جهت نیاز است که رابطه‌ی وجودی با او برقرار کنید، زیرا شناخت مقدرات عالَم همیشه با این رویکرد برای انسان‌ها پیش‌می‌آید و آن‌ها باید تقدیرات را احساس کنند. با نگاه اشراقی و نظر به تقدیری که بنا است در عالم جاری شود، می‌یابید که این مرد مطابق یک اراده‌ی الهیه دارد عمل می‌‌کند وگرنه وقتی همه‌چیز خبر از شکست این جریان می‌داد – مثل آنچه در ابتدای دفاع مقدسِ هشت‌ساله ظاهر بود- نباید با این‌همه امید نهضت را ادامه دهند.

شما الحمدلله دفاع مقدس هشت‌ساله را حس کردید، عبرت‌های زیادی در دل این دفاع به عنوان آینه‌ی نمایش سنت الهی در این عصر نمایان است. ممکن است عزیزان تصور کنند جنگی بود و تمام شد، در حالی‌که اگر بخواهیم در آینده، تفصیل انقلاب اسلامی را پیدا کنیم آینه‌ی دفاع مقدس، آینه‌ی خوبی است. بنده بحمداللّه معتقدم در آینده‌ی تاریخِ توحیدی ما که با انقلاب اسلامی شروع شده حقایقی ظاهر می‌شود که هنوز وقت ظهور آن نرسیده، در آینه‌ی حرکات و سیره‌ی شهداء، آن آینده‌ خود را به‌خوبی می‌نمایاند. سیره‌ی تفصیلی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را باید در آینه‌ی شهداء دنبال کرد تا آن سیره گم نشود. همان‌طور که سیره‌ی تفصیلی رسول خدا(ص) را در ائمه(ع) می‌یابید و در همین رابطه وقتی به زیارت هرکدام از ائمهمی‌روید ابتدا به رسول خدا(ص) سلام می‌کنید. زیرا حقیقتاً هرکدام از امامان آینه‌ی نمایش سیره‌ی رسول خدا(ص) هستند و شیعه از این طریق توانست نور رسول خدا(ص) را در طول تاریخ دنبال کند و گرفتار بن‌بست تاریخی نشود. شهداء نگاه ما را به آینده‌ی متعالی تاریخِ توحیدی انقلاب اسلامی معطوف می‌دارند و به ما مدد می‌کنند تا در این راه بمانیم و جلو برویم. شهداء نگذاشتند اسلام در قشری‌گری متوقف شود و توحید واقعی را که فنای فی‌اللّه و بقاء باللّه است، در میان آوردند و در زیارت شهداء و در زیارت محل شهادت آن‌ها، به آن توحید ناب نظر می‌شود و همان‌طور که حضرت سلمان باب اللّه هستند، شهداء باب اللّه اند و ما را با حضرت حق مأنوس می‌کنند. البته باید بدانیم اول باید از عقل جزئی عبور کرد و سنت جاری در هستی را که مافوق زمان است درک نمود تا همچون شهداء متوجه شویم اراده‌ی خدا در این زمان، غلبه‌ی نور توحید بر ظلمات استکبار است و خود را در مسیر اراده‌ی الهی قرار دهیم. این را ساده نگیرید که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» می فرمایند: «خدا مي‌داند كه راه و رسم شهادت كورشدني نيست، و اين ملت‌ها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود».[11][11]

چطور شد درست در زمانی که همه‌چیز نشان از شکست ما داشت خداوند خود را در حرکات و سکنات و گفتار و سیره‌ی شهدا به آن شکل نشان داد که تا قیامت بشر می‌تواند از این چشمه، آب حیات بنوشد؟ جز این بود که حضرت امام توانستند خود و ملت را در مسیر تحقق تقدیر الهی در این زمان قرار دهند؟ وقتی صدام حمله کرد و در یک روز تا فرودگاه مهرآباد آمد و هواپیماهای ما را در آن فرودگاه بمباران کرد، حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در حالی‌که در بیمارستان بستری بودند در روی تخت بیمارستان با این‌که خیلی سخت می‌توانستند سخن بگویند، فرمودند: یک دیوانه‌ای سنگی انداخته و فرار کرده است. احتمالاً همه‌ی تحلیل‌گران سیاسی و استراتژیست‌های دنیا به این حرف خندیدند که این پیرمردِ از همه‌جا بی‌خبر چه می‌گوید! گمان‌شان این بود که حضرت امام از تاریخ عقب است، در حالی‌که تنها او در تاریخ حاضر بود و همه از آن بی‌خبر بودند. باید خودتان در آن تاریخ حاضر می‌بودید تا بفهمید درک سنت الهی چگونه از حضرت امام، انسانی ساخت که به عنوان یک نفر از همه‌ی مردم کره‌ی زمین درست‌تر فکر می‌کرد و چون تقدیر الهی را در زمانه‌ی خود می‌شناخت ماوراء همه‌ی انسان‌ها متوجه حقیقتی بود که در عالم در حال وقوع است. امروز هم شما موظف‌اید نگذارید با این تحلیل‌های سطحی که روشنفکرانِ پروریده‌شده در ذیل غرب به زبان می‌آورند، حقیقت انقلاب اسلامی در حجاب برود. حقیقتی جز این نیست که یک تقدیری برای شروع تاریخِ توحید از طریق این مرد شروع شده، مردی که قلبش محل تجلی تقدیر الهی بود، این‌جا دیگر باید پس‌فردایی شد و محل تجلی تقدیر الهی گشت و جایگاه آن تقدیر را شناخت و محکم ایستاد و خود را محل ظهور آن تقدیر نمود و خدمت شایانی به بشریت کرد. مثل کاری که اهل‌البیت(ع) انجام دادند و ما به پاس چنین لطفی با ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد از خدا می‌خواهیم همواره لطف خود را بر آن‌ها ارزانی دارد.

محل تفصیل نور امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»

وقتی رسیدیم که تقدیری الهی و اراده‌ای رحمانی در یک شخص متعین شده و بر خلاف همه‌ی تحلیل‌های انسان‌های امروزی، آن اراده‌ی الهیه است که در عالم إعمال می‌شود، نگاه ما به حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامی درست می‌گردد و می‌فهمیم برای نگاه به حقیقتِ این حضور تاریخی باید نگاه‌مان نگاه اشراقی بشود. وقتی خود را در تاریخی حاضر کردید که در آن تاریخ تجاوز صدام به کشور و انقلاب ما شروع شد و آنچه بر ذهن تحلیل‌گران آن زمان می‌گذشت را بررسی کردید و بعد قطعه‌قطعه مسائلی را که در این هشت‌سال ظهور کرد درست دیدید، به رازی پی می‌برید که بین شهداء و حضرت امام برقرار بود و در نسبت شهداء و امام، حقیقتی را می‌یابید که ما امروز برای ادامه‌ی خود شدیداً به آن نیاز داریم. در آینه‌ی مصفای سیره‌ی شهداء قلب‌هایی را می‌بینید که محل تفصیل نور حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بود.

بعد از رحلت رسول خدا مشکل مسلمانان آن بود که نتوانستند نسبت امیرالمؤمنین(ع) با رسول خدا را درست ببینند، گمان کردند حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز یکی از صحابه‌ی رسول خدا(ص) است مثل بقیه‌ی اصحاب. در حالی‌که آن قلب، قلب دیگری بود، قلبی بود که ذیل محمد(ص) محل تفصیل نور محمدی بود تا آن نور را به عالم بیفشاند و حقیقت اسلام با همان نورانیتی که حضرت محمّداظهار فرمودند، ادامه یابد و این فرق می‌کند با کسی که به طور ساده به اسلام ایمان آورده باشد. ممکن است ما در این زمان نیز گرفتار آن خطا بشویم و ندانیم نگاه ما به حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» چه نگاهی باید باشد، در حالی‌که تنها آن‌طور که عرض کردم با نگاهِ «پس‌فردایی» که یک نگاه حضوری است می‌توانیم خود را با انقلاب ادامه دهیم، نگاهی که ما باید مسائل‌مان را از افق دیگری غیر از افقی که غرب در جلو ما قرار داده، دنبال کنیم. این چیزی نیست که بشود راحت از آن گذشت.

ایستادن در نقطه‌ای جلوتر از زمان

عرض کردم؛ برای ارتباط با شخصیت اشراقی حضرت امام دو وجه را باید مدّ نظر قرار داد. یکی آن‌که باید نظر به تقدیری داشت که در عالم جاری است و حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» توانستند خود را مسیر تحقق آن قرار دهند و از این طریق خدمت شایانی به بشریت کردند. و دیگر این‌که با ارتباط وجودی با ملکوت حضرت امام -که مقدمه‌ی آن معرفت نفس است با رویکرد وجودی به نفس- می‌توان آن ارتباط اشراقی را به فعلیت درآورد و در نقطه‌ای جلوتر از زمان خود ایستاد و معنای سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام این است و تنها از طریق چنین سلوکی تاریخ جدید در مقابل ما گشوده می‌شود. ما باید در چنین روزگاری زندگی کنیم تا در بیرون تاریخ خود نباشیم. به برکت چنین حضوری که بر آن تأکید دارم همه‌ی بن‌بست‌ها بی‌معنا می‌شوند و همه‌ی راه‌ها ظهور می‌کنند.

اميرالمؤمنين(ع) مى‏فرمايند: «لَا تَجْهَلْ نَفْسَكَ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ جَاهِلٌ‏ بِكُلِ‏ شَى‏ءٍ» مواظب باش به خود جاهل نباشى، زيرا هركس به خود جاهل بود، به هر علم و معرفتى جاهل است و هيچ چيزى را درست نمى‏شناسد. چون جایگاه حقیقی علم و معرفت، قلب مبارک امام معصوم است و فقط از طریق نگاه وجودی می‌شود قلب مبارک امام معصوم را درک کرد و از طرفی معرفت به نفس به عنوان تنها حقیقت وجودی که در پیش ما است، راهی است برای احساس وجود. نه اسم شما وجودی است، نه جنس شما. تنها وجودی که در نزد شما است و می‌توانید حسّ کنید نفس‌تان است إلاّ این‌که طوری با نفس‌تان برخورد کنید که آن را هم به صورت حصولی و مفهومی در نظر آورید که دیگر پنجره‌ی احساسِ «وجود» را در همه‌ی ابعاد در مقابل خود بسته‌اید. این‌که ائمه(ع) این‌قدر بر معرفت نفس و خودشناسی اصرار دارند چون از این طریق نگاه ما به عالم و آدم وجودی می‌شود و در آینه‌ی مخلوقات نظر به اسماء الهی می‌کنیم. این خودشناسی که اهل‌البیت(ع) توصیه می‌کنند زمین تا آسمان با آن‌که سقراط می‌گوید فرق دارد. هرچند آن سخن نیز در جای خود ارزشمند است، ولی از آن‌جایی که سقراط یک فیلسوف است و نگاه فلسفه به موضوعات نگاهی حصولی و مفهومی است، سخن او در مقایسه با سخن اهل‌البیت(ع) که معارفشان سراسر قلبی و حضوری است دارای دو رویکرد است. در نگاه سقراط ما با نفس خود به عنوان یک مفهوم مرتبط هستیم نه به عنوان پنجره‌ای که ما را به «وجود» رهنمون می‌شود. همین ضعف و حتی شدیدتر در سخن معروف دکارت یا در کوژیتوی دکارت است که می‌گوید: «من فکر می‌کنم پس هستم» دکارت خودی را که در فکر خود دارد، اصیل می‌داند و همه‌چیز را با این خودی که به آن فکر می‌کند، ارزیابی می‌نماید و همین موجب ظهور بشرِ خودبنیاد شد که می‌خواهد با اتکای به خود و بدون توجه به خدا، همه‌کاره‌ی عالم شود. می‌گوید: «من فکر می‌کنم پس هستم» باید پرسید «فکر»، این وسط چه کاره است؟ مگر برای درک هستیِ خود باید فکر در میان باشد؟ این‌جا محل نظر به حقیقت است و نه نظر به فکر نسبت به خود یا به هرچیز دیگر. این تذکر را عرض کردم تا عزیزان بین آنچه معرفت نفس می‌گوید با این سخنانی که آقایان می‌فرمایند خلط نکنند که آن‌ها چیز دیگری می‌گویند و ما چیز دیگری. با معرفت نفس که رویکرد وجودی به موضوع دارد نظرها به اسماء الهی می‌افتد و جامعیت اسماء را در آینه‌ی وجود اهل‌البیت(ع) می‌یابید و از این طریق ما به درِ خانه‌ی اهل‌البیت(ع) رجوع کرده‌ایم و إن‌شاءاللّه دری که بسته‌ شده است، دوباره باز می‌شود و تاریخ جدیدی که به ظهور حضرت مهدی منتهی می‌شود گشوده می‌گردد، تاریخی که دیگر بشر از علم حصولی به عنوان تنها منبع معرفت، جلوتر می‌رود و باز اتحاد علم و عمل به صورتی برتر از گذشته و در علم حضوری ظهور می‌کند و غرب همچون گردی از گردونه‌ی تاریخ خارج می‌گردد. این است آن حضوری که عرض می‌کنم به برکت آن همه‌ی بن‌بست‌ها بی‌معنا می‌شود و همه‌ی راه‌ها ظهور می‌کنند.

روحی ماوراء نظر به مشهورات

این شعر حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را شنیده‌اید که می‌فرمایند:

در میخانه گشائید به رویم شب و روز   که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

همه‌ی شما می‌دانید که آن مرد هرگز نه از مدرسه بیزار شد، نه از مسجد. پس معلوم است حرف دیگری دارد و منظورش از مسجد و مدرسه چیز دیگری است. تصور بنده آن است که می‌خواهند بفرمایند طالب روح دیگری است ماوراء مشهورات زمانه و باید به آن روح نظر کرد تا بتوانیم تقدیری را که در عالم جاری شده است در وقتِ حضور خودمان احساس کنیم و معلوم است احساس تقدیری که در عالم جاری می‌شود با نظر به «وجود» ممکن خواهد بود. اهل‌البیت(ع) بدون آن‌که در جایی درس خوانده باشند به جهت نوری که در خود داشتند تقدیرات عالم را احساس می‌کردند و معرفت نفس برای هرکس نظر به نور وجودی است که بهره‌ی او از خدا است. در فرهنگ غربی نظر به این جنبه که همان جنبه‌ی یمین انسان است، مورد غفلت قرار گرفت و تنها جنبه‌ی یسار انسان که جنبه‌ی شوم و مَشْئمِه‌ی اوست مدّ نظرها واقع شد.

معرفت نفس علم به مفهومِ نفس به صورت علم حصولی نیست، بلکه شما در این معرفت «وجود» خود را به علم حضوری حس می‌کنید و از آن‌جایی که در علم حضوری وجودِ معلوم عِنْدَ العالِم است، وجود خودتان را حس می‌کنید، در این حالت «وجود» را در محدوده‌ی خودتان حسّ می‌نمایید. حال اگر با همین حالتِ احساس «وجود» به عالم نظر نمایید، الهامی را در خود احساس می‌کنید که حامل نحوه‌ی چگونگی تقدیر زمانه است و در راستای تصدیق آن الهام، برای تقویت و تحکیم آن، نظر به شواهد و قرائن می‌نمایید. مثل آن‌که می‌یابید آمریکا در این سال‌های اخیر هر اقدامی که می‌کند نسبت به طمعی که دارد ناکام می‌شود و در نتیجه‌ آن الهامی را که امام در اثر آن می‌فرمودند: این قرن، قرن نابودی ابرقدرت‌ها است، تصدیق کنید.

اگر شما وجود خودتان را به صورت حضوری و وجودی حس کنید راه حس تقدیر زمانه و احساس الهامات فرشتگان برایتان باز می‌شود. چون تقدیر زمانه یک حقیقت وجودی است که از اراده‌ی الهی ناشی می‌شود. تقدیر زمانه یعنی اراده‌ی خاص حضرت حق در این تاریخ و از طرفی اراده‌ی حق از ذات او جدا نیست پس حق با تجلیِ این اراده‌ی خاص در صحنه‌ی امروزِ ما حضور و ظهور می‌یابد و شما می‌توانید شعوری پیدا کنید که حضرت حق را در این اراده‌ی خاص احساس نمایید تا تقدیر این زمان را حس کرده باشید و در وقت حضور خود با حق، ندای حق را در آینه‌ی این زمان بشنوید. رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «لِي‏ مَعَ‏ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[12][12] براى من در آن حالتِ معراجى، «وقتى» با خدا بود كه نه ملك مقرب و نه پيامبر مرسل و نه بنده‏اى كه قلبش به‏ ايمان آزموده شده بود، هیچ‌کدام در آن‏جا جاى نداشتند. این یعنی یک رجوعِ بدون واسطه و به صورت وجودی. اگر کسی توانست معرفت نفس را وجودی مدّ نظر قرار دهد و وجود خود را حس کند، چون وجود تشکیکی است در هر مرتبه‌ای از وجود که باشد از یک جهت در همه‌ی آن حاضر است با این تفاوت که نسبت به اولیاء الهی در حضور ضعیف‌تری قرار دارد و نه در حضور ناقص‌تری و لذا مثل آن‌ها تقدیر زمانه را احساس می‌کند، هرچند ضعیف‌تر و لذا اگر حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» این کلام را در مرتبه‌ی خود تصدیق می‌کند زیرا حضرت امام مطابق احساسی که نسبت به تقدیر زمانه داشتند این کلام را اظهار کردند و نه بر اساس تحلیل‌هایی از جنس تحلیل استراتژیست‌های دنیا.

اگر تمام عالم جمع بشوند و تمام کارهایی را که به نظرشان می‌رسد انجام دهند تا تقدیری را که اراده شده است تغییر دهند که مثلاً آمریکا شکست نخورد، ممکن نخواهد بود و حضرت امام به جهت حضور تقدیر الهی در این امر به تنهایی یقین دارد که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و هر روز از روز قبل ناکام‌تر می‌شود. ملاحظه کرده‌اید تنها چیزی که شما نمی‌توانید به آن شک کنید این است که خودتان، خودتان هستید. به این‌که خودتان خودتان هستید شک نمی‌کنید چون رابطه‌ی وجودی با خودتان برقرار کرده‌اید و به «وجود» نظر دارید. احساس تقدیر عالم از این جنس است، برای همین هم مؤمن هیچ وقت به اراده‌ی الهی شک نمی‌کند. مقام معظم رهبری دائم می‌فرمایند: «ما تردیدی نداریم که آینده‌ی روشنی داریم». این سخن را آدمی می‌گوید که در اظهار نظر خیلی محتاط است، پس معلوم است که موضوع را در افقی دیگر که قابل شک و تردید نیست می‌بینند چون تحقق آن حادثه را در ظرف «وجود» می‌نگرند و لذا یقین به یک موضوع و تحقق آن یکی می‌شود و به یک معنا علم، عین عمل می‌گردد. به وجود مقدس پيامبر عرض کردند: حضرت عيسى روى آب راه مى‏رفته است. حضرت فرمودند: «لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى فِي الْهَوَاء»[13][13] اگر يقينشان‏ بيشتر بود در هوا راه مى‏رفتند، چون هرچه علمِ حقیقی شدیدتر باشد عمل، محقق‌الوجودتر خواهد بود.

بحث یقین که به میان بیاید و موضوع وجودی شود، علم به آن عین تحقق آن است مثل علم به خودتان که همان حضور و وجودتان است در صحنه، دو تا نیست یکی عالم و دیگری معلوم، بلکه علم و عالم و معلوم یکی است.

موانع حضور در تاریخ توحیدی آینده

از جمله مسائلی که باید در آن وارد شوید؛ توجه‌دادن این نسل است به نگاه حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نسبت به موضوعات معرفتی که معارف بسیار فوق‌العاده‌ای را به بشر امروز گوشزد می‌کنند. این نسل نسلی نیست که با حرف‌های سطحی و تکراری قانع شود، این نسل می‌خواهد با حقیقت روبه‌رو بشود، می‌خواهد نور مهدی را ببیند. مهدییعنی جامع همه‌ی کمالات اولیاء و انبیاء در سیره و شخصیت یک انسان. این نوع دین، چشم دیگری می‌خواهد و در تاریخ دیگری غیر از تاریخ علم حصولی به صحنه می‌آید و به کمک سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» این حضور ممکن است. هر چه ضربه می‌خوریم از طریق کسانی است که نمی‌توانند با نگاه حضوری و وجودی عالم و آدم را بنگرند و با یک نوع مقدس‌مآبی به‌کلّی به حقیقت پشت کرده‌اند. حضرت امام در این رابطه می‌فرمایند: «در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست مقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه‌ی دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند، خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست».[14][14] وجود این افراد را ساده نگیرید. یک وقت کسی عقیده‌ای دارد که ضرر به اسلام نمی‌زند کسی هم با او کاری ندارد. ملاصدرا می‌گوید بعضی‌ها معاد جسمانی را معاد خاکی و مادی تصور می‌کنند. می‌گوید این عقیده، عقیده‌ی سالمی است هرچند درست نیست. چون عقیده‌ای نیست که تیشه به ریشه‌ی اسلام بزند ولی عده‌ای هستند که با ژست مقدس‌مآبی تیشه به ریشه‌ی دین و انقلاب و نظام می‌زنند.

ملاحظه می‌کنید که تعبیر فوق تعبیر تندی است، امام تعبیراتی مثل احمق را خیلی دیر به کار می‌برند ولی این‌جا می‌فرمایند خطر تحجر و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. این جملات از آخرین صحبت‌های حضرت امام در اسفند سال 67 است. ملاحظه کنید امام دارند کجا را نشان می‌دهند و چگونه منوّر به بصیرتی شده‌اند که به‌خوبی موانع حضور در تاریخ توحیدی آینده را می‌شناسند و به همین جهت می‌توانیم بگوییم حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مصداق آن کسی است که امام رضا(ع) در وصفش می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ»(تحف العقول، ص 443) اگر خداوند بنده‌ای از بندگانش را جهت امور بندگان انتخاب کرد، سینه‌ی او را گشاده می‌گرداند تا به‌خوبی مشکلات را بشناسد و به بهترین شکل رفع کند. حضرت ابتدا در این روایت متذکر می‌شوند که مردم علم لازم جهت شناخت و انتخاب امام معصوم را ندارند، سپس در یک قاعده‌ی کلّی سخن فوق را می‌فرمایند که مصداق کامل آن، امام معصوم است ولی مطلب را به طور کلّی مطرح می‌کنند و لذا شامل هرکسی که خداوند برای مدیریت امور بندگانش انتخاب کرده می‌شود. حضرت رضا(ع) می‌فرمایند: اگر خدا کسی را برای امور بندگانش اختیار کرد اولاً: با شرح صدری که به او می‌دهد وسعت خاصی به او می‌بخشد و دیگر این‌که: «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» شما او را در جواب به مشکلات ناتوان نمی‌بینید و غیر از آنچه مصلحت است از او صادر نمی‌شود. از این جهت بنده معتقدم باید نسبت به حضرت امام خمینی و شخصیت ایشان در این زمانه یک نگاه خاص داشته باشیم زیرا به تعبیر امام رضا(ع) او از همان‌هایی است که: «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ» مورد تأیید حضرت حق است تا جامعه‌ی بشری را از سرگردانی و بازی‌خوردن توسط مستکبران عالم نجات دهد و هرچه دشمنی مستکبران با انقلاب بیشتر باشد نشانه‌ی حضور بیشترِ سیره‌ی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در آینده‌ی تاریخ است. جریانی که هنوز جای شرح‌دادن آن هست، منشوری است با انوار مختلف که با نظر به آفاق و انفس، خود را می‌نمایاند و جوامع انسانی را از کودنی فرهنگی که حاصل روح مادی مدرنیته است، رها می‌سازد. امیدوارم بتوانم در جلسه‌ی بعد عرایضم را تکمیل کنم ولی معتقدم اگر عزیزان مطالب را با دقت کامل دنبال کنند تا این‌جا برای آن‌که حضرت امام را مبادی تفکر خود قرار دهند، نظام فکری منسجمی را در نزد خود می‌یابند و منوّر به فکری می‌شوند که امکان مفاهمه و تفاهم در آن موجود است.

«والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته»

 

 

 

[1][1]- مشکل دیگری که بنده با آن روبه‌رو هستم انتقاد دوستان به این مباحث است که می‌فرمایند مباحث مبهم است. در حالی‌که به نظر می‌رسد این عزیزان هنوز به دنبال مفهومی هستند که با مباحث این‌چنینی در ذهن آن‌ها ایجاد شود. غافل از آن‌که باید خود را از این ساحت آزاد نمایند تا خود را در متن تاریخ جدید احساس کنند.

[2][2]- البته از آن‌جا که ماهیات، ظهور وجود در اذهان است، عقل می‌تواند با نظر به جنبه‌ی وجودی ماهیات یک نحوه ارتباط وجودی با ماهیات پیدا کند و به این معنا کثرت را در وحدت بنگرد و به خلق در حق نظر کند. در این حال ماهیات، حجابِ حقیقت نیستند بلکه مظهر وجودند.

[3][3]- بحار الأنوار، ج‏25، ص: 21

[4][4]- سيد مرتضى فيروز آبادى‏، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج‏2، ص: 79

[5][5]- أمالي الصدوق، ص: 321

[6][6]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 480

[7][7]- بحار الأنوار ، ج‏68، ص: 92

[8][8]- المستدرك على الصحیحین:ج 3 /ص 111.

[9][9]- سوره‌ی توبه، آیه‌ی 25

[10][10]- ترجمه‌ی‌ تاريخ‏يعقوبى، ج‏1، ص 423 .

[11][11]- صحيفه‏ى امام، ج 21، ص 92.

[12][12] – بحار الأنوار، ج 18، ص 360.

[13][13] – بحارالأنوار، ج 67، ص 179.

[14][14]- صحیفه‌ی امام، ج 21، ص 278

هدانابرگرفته ازلب المیزان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.