اشکالات هیوم بر برهان نظم
اشکالات هیوم بر برهان نظم
فهرست این نوشتار:
برهان نظم و نقد هیوم
اشکالات هیوم بر برهان نظم و پاسخ آنها چیست؟
دیوید هیوم[16] فیلسوف اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربهگرایی در کتاب «محاوراتی درباره دین طبیعی»[17] به نقد برهان نظم پرداخته و اشکالاتی را مطرح کرده است که اهم آنها را نقل و به اختصار نقد و بررسی خواهیم کرد. برخی از دیگر اشکالات هیوم به بیانهای متفاوتی از سوی دیگران مطرح شده و در لابهلای مباحث بعدی بررسی خواهد شد.
1. تشبیه جهان به مصنوع بشری
اساس این برهان بر تشبیه میان مصنوعات طبیعت و مصنوعات انسان است؛ به این صورت که انسان وقتی مصنوعات و دست ساخته خود را مشاهده میکند آن را به وجود یک طراح و ناظم نیازمند میبیند، و با تشبیه نظم موجود در طبیعت به نظم دستساختههای بشری، آن را نیز مستند به ناظم و طراح میکند؛ در حالیکه نیاز نظم به ناظم در مصنوع بشری درست است اما در طبیعت این نیاز وجود ندارد، چرا که ما مصنوعات بشری را کراراً تجربه کردهایم که بدون دخالت علم و قدرت و محاسبه و اندازهگیری به وجود نمیآیند ولی در مورد پدیدههای طبیعی چنین تجربهای صورت نگرفته است و جهانی که ما در آن زندگی میکنیم نخستین جهانی است که با آن روبهرو شدهایم، در این صورت چگونه میتوانیم حکم مصنوعات بشری را بر پدیدههای طبیعی جاری کنیم؟!
نقد
ممکن است کسی بگوید همانطور که مصنوعات بشری نیاز به طراح و ناظم دارند، موجودات طبیعی نیز چنین نیازی دارند، ولی پشتوانه این مطلب تشبیه نیست تا اشکال هیوم وارد باشد. بلکه دلیل آن قاعدهای کلیتر و فراگیر یعنی سنخیت بین علت و معلول است. یعنی معلول خاص باید از علت خاصی ناشی شود نه از هر علتی، مثلاً یک کتاب پیشرفته ریاضی نمیتواند توسط یک فرد بیسواد و یا غیرمتخصص آن فن نوشته نگاشته شود.
قاعده سنخیت قاعدهای عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه نیست. برایناساس مصنوعات بشری مصداقی از معلول منظم هستند و به حکم قاعده سنخیت، معلول منظم باید از علت عالم و حکیمی صادر شده باشد، همین قاعده در مورد طبیعت و پدیدههای آن نیز صادق و جاری است یعنی چون معلول منظم است به حکم قاعده سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. پس مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون عام و فراگیر سنخیت علی و معلولی هستند و استدلال مبتنی بر تشابه نیست ندارد تا اشکال هیوم درست باشد.
2. نظم خاصیت ذاتی ماده
هیوم میگوید: الهیون میخواهند نظم جهان را از طریق علت بیرونی تفسیر کنند، در حالی که میتوان این نظم را به درون ماده مستند کرد بدین صورت که ماده ذاتاً دارای ویژگیهایی است که دائما در حال تکامل است و این حرکت تکاملی معلول عامل داخلی است که همواره در ماده تحولها و تکاملها و انواعی را بهوجود میآورد، با فرض چنین احتمالی، دیگر برای تفسیر نظم طبیعت، نیازی به دخالت عامل ماورای طبیعی نیست.
نقد
برهان نظم منکر این نیست که هر عنصری برای خود اثری دارد که در پرتو ترکیب آن با دیگری پدیده سومی به وجود میآید. اساس برهان نظم محاسبه، هماهنگی و همکاری میان اجزای هر موجودی برای دست یافتن به هدف خاصی است که حاکی از مداخله شعور، در ترکیب این موجود است و خاصیت هر یک از عناصر نمیتواند توجیهگر نوع نظم غایی باشد؛ به عنوان مثال وقتی میگوییم: «افلاطون استاد ارسطو بوده است.»، در این جمله 24حرفی، علاوه بر صداها و آهنگهای خاص هر حرف، تناسب و انسجام بین این حروف نیز مشاهده میشود که در سایه آن معنای مورد نظر بیان میشود. هرگاه کسی بگوید: این هماهنگی و همکاری معلول خواص این حروف است یعنی این حروف علاوه بر این خواص، توانایی آن را دارند که ترکیب هدفداری را ایجاد کنند، سخنی را گفته است که هیچ خردمندی باور نمیکند. اگر چنین تفسیری درباره این جمله مورد پذیرش نیست، چگونه میتوان گفت کتاب بزرگ طبیعت با داشتن عناصر بیشمار و بدون دخالت عامل درک و شعور، چنین نظم شگفتآوری را یافته است[18].
3. نظم و چندخدایی
بنابر پذیرفتن اصل نظم و دلالت آن بر ناظم، خدای ادیان – که به وحدت و صفات کمالی مانند قدرت، حکمت، عدالت و خیرخواهی متصف است -را ثابت نمیکند چرا که وجود نظم جهان با تکثر ناظمها سازگاری دارد، زیرا ممکن است چند فاعل قادر و هوشمند با توافق یکدیگر به جهان نظم و سامان بخشند. هم چنین لازم نیست که این فاعلها و ناظمها دارای صفات کمالی مانند عدالت و خیرخواهی باشند.
نقد
این اشکال ناشی از آن است که هیوم از حدود کاربرد برهان نظم غافل است. او پنداشته است همه مسائل الهیات از یک برهان استنتاج میشود و آن برهان نظم است. کاربرد برهان نظم این است که ثابت میکند طبیعت به خود واگذاشته نیست، طبیعت ماورائی دارد که حاکم بر طبیعت و مدبر آن است.
اما اینکه آن ماوراء، واحد است یا متعدد، صفات کمالیاش چیست و امثال اینها، با براهین دیگر تبیین و اثبات میشوند[19].
برهان نظم و احتمالات
برخی میگویند جهان از تعدادی ذرات بنیادی تشکیل شده است. برحسب حساب احتمالات این ذرات میتوانند میلیاردها میلیارد بار بهصورتهای مختلف با هم ترکیب شده و از بین رفته باشند تا بهصورت تصادفی نوبت به صورت کنونی رسیده که دارای شرایط پایداری بوده و به همین دلیل جهان به این صورت باقی مانده است.
ترکیبات ناپایدار ذرات بنیادی جهان آنگونه که در پرسش فوق تصویر شده هیچ بنیاد علمی نداشته و کوچکترین قرینه و شاهدی بر تحقق آن وجود ندارد.
مدعای فوق به حساب احتمالات هم ربطی ندارد. به عبارت دیگر حساب احتمالات هیچ ادعایی درباره اینکه آیا این جهان اولین یا چندمین جهان پدید آمده است و یا اینکه از پس این جهان جهانهای دیگری خواهند آمد یا نه ندارد. آنچه حساب احتمالات در این زمینه مورد بررسی قرار میدهد این است که میزان احتمال پیدایش تصادفی این جهان چهقدر ناچیز و غیرقابل تصور است. از همین رو برخی از دانشمندان بر اساس حساب احتمالات ظهور نظم از بینظمی را بسیار نامحتمل شمردهاند.
برای مثال دیوید اُسلتون ریاضیدان آمریکائی با استفاده از حساب احتمالات نشان داده است برای آنکه دو سطر از یک نمایش شکسپیر نوشته شود باید 15-10 ضربه روی یک ماشین تایپ پنجاه حرفی زده شود[20].
همچنین هویل اختر فیزیکدان انگلیسی محاسبه کرده است که احتمال اینکه هزار آنزیم متفاوت در طی چندین بیلیون سال عمر زمین به نحوی درست گرد هم آیند که یک سلول زنده تشکیل شود یک در ده به قوه چهلهزار است[21].
این تعابیر به معنای آن نیست که چنین اتفاقی افتاده یا اگر این مقدار تکرار صورت پذیرد جهان به شکل حاضر صورت خواهد بست. بلکه مفاد این سخنان این است که آنقدر پدیدآیی تصادفی پدیدههای جهان ضعیف و نامحتمل است که هرگز نمیتوان آن را به حساب آورد.
- Daivid Hume (1711-1776) .[16]
- Dialogues Concerning Natural Religion. [17]
- [18]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپرز، ص 200 – 202.
- [19]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید:
- الف. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ دهم، 1380، ج1، صص541-551.
- ب. محمد محمد رضایی، الاهیات فلسفی، 344-352، قم: بوستان کتاب، 1383.
- David Osselton, “Making a Mokey of Shakespeare”, New Scientist (Nov, 1, 1984), 104, , P. 39j .[20]
M. Talbot, Beyond the Quantum (New York: Macmillan, 1986), P. 195 .[21] - منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، خداشناسى / مؤلف محمدرضا كاشفى