وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

اراده خداوند كه مطلق است چه نسبتى با اراده ما دارد؟

0

اراده خداوند كه مطلق است چه نسبتى با اراده ما دارد؟

 

1 قبل از پرداختن به رابطه ى اراده ى خدا با اراده ى انسان، مى پردازيم به رابطه ى اراده ى خدا با مخلوقات، چرا كه اراده ى انسان نيز يكى از مخلوقات مى باشد.

كلّ عالم خلقت چيزى نيست جز ظهور اراده ى فعلى خداوند متعال. توضيح اين حقيقت از راه فلسفه براى افراد غير متخصّص در فلسفه كار بسيار دشوارى است امّا از آنجا كه فرمودند: «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَف رَبّه: هر كه خود را شناخت به يقين ربّ خود را شناخت»، براى تقريب اين مطلب به ذهن، مى توان گفت: نسبت اراده ى خداوند متعال به موجودات عالم خلقت تا حدودى مثل نسبت اراده ى انسان به صور خيالى اوست. انسان زمانى كه مى خواهد صورتى خيالى را ايجاد نمايد آن را اراده مى كند و اراده كردن او همان و پديدار شدن آن صورت خيالى همان. آن صورت خيالى اراده نيست براى مثال صورت خيالى يك سيب يا اژدها عين اراده ى انسان نيست امّا حقيقت آنها چيزى جز اراده هم نيست. لذا به محض اينكه انسان اراده ى خود را از آن صور برگيرد ناپديد مى شوند. امّا اگر انسان دوباره همان صور را اراده نمايد باز به همان صورت اوّل ظاهر مى شوند. از اينرو گفته مى شود صور خيالى انسان، ظهور كمالات اراده ى او هستند.

خود اراده، موجودى بى شكل و بى رنگ و فاقد اندازه است امّا آنگاه كه انسان اراده مى كند كمالات وجودى اراده، در مرتبه ى پايين ترى از وجود، به صورت موجودات شكل دار و رنگ دار ظاهر مى شوند و آنگاه كه انسان اراده ى خود را برگرفت، آن صور نابود نمى شوند بلكه به مرتبه ى بالاتر خود بازگشته با حقيقت اراده متّحد مى شوند. چنين صورى در افراد داراى نفوس قوى، حتّى در خارج از ذهن نيز مى توانند موجود شوند. حكيم الهى ملاصدراى شيرازى در اين باره فرموده است: «بعضى از بزرگان عرفان گفته اند: هر انسانى قادر است با قوّه ى وهم خود در قوّه ى خيالش امورى پديد آورد كه وجود خارجى ندارند. امّا عارف با قوّت همّت خود مى تواند موجوداتى را در عالم خارج نيز ظاهر نمايد لكن تا زمانى كه عارف از آن موجودات غافل نشده آنها در عالم خارج موجود خواهند بود ولى به محض اينكه از آنها غفلت كند معدوم مى شوند.» (الشواهد الربوبيه، ص 264، الإشراق الأول).

اراده ى فعلى خداوند متعال نيز تقريباً به همين صورت تجّلى نموده به صورت عالم خلقت ظاهر شده است. لكن براى خدا ذهن و خيال و غفلت و امثال اين امور معنى ندارد. لذا خداوند متعال فرمود: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَىْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ: وقتى چيزى را اراده مى‏كنيم، فقط به آن مى‏گوييم: موجود شو بلافاصله موجود مى‏شود» (النحل: 40)

البته بايد توجّه داشت كه اراده ى انسان براى اينكه به صورت شكلى خيالى و ذهنى تجلّى نمايد مستقيماً به آن صورتها ظاهر نمى شود بلكه مراحلى را طى نموده، مرتبه مرتبه در مراتب وجود پايين مى آيد تا به صورت اشكال و صور خيالى و ذهنى ظاهر شود. به عنوان مثال براى اينكه انسان بتواند صورت ذهنى كوه طلا را در ذهن خود ايجاد نمايد ابتدا اراده ى انسان به صورت مفهوم عقلى كوه و مفهوم عقلى طلا ظهور مى يابد كه هيچكدام داراى شكل و رنگ و اندازه نيستند آنگاه هر كدام از آن صور عقلى از مرتبه ى صورت عقلى تنزّل يافته در قوّه ى متخيّله شكل پيدا كرده با هم تركيب مى شوند و دست آخر، در قوّه ى خيال به صورت كوه طلا ظاهر مى شود. اراده ى الهى نيز از ابتدا به صورت موجودات مادّى ظاهر نمى شود بلكه ابتدا به صورت موجودات غير مادّى خاصّى كه فاقد هر گونه شكل و رنگ و اندازه هستند تجلّى مى كند كه اين موجودات را عقول مجرّده يا حقايق جبروتى يا ملائك مهيمنه مى نامند. آنگاه اراده حقّ تعالى از اين مرتبه از وجود نيز تنزّل يافته به صورت موجودات غير مادّى شكل دار و رنگ دار و داراى اندازه ظهور پيدا مى كند كه آنها را موجودات مثالى يا ملكوتى مى نامند. در مرحله ى سوم اراده ى فعلى خالق متعال از اين مرتبه نيز نازل شده به صورت موجود مادّى ظاهر مى شود. لذا خداوند متعال در آياتى فرمود:

«وَ إِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ: و هيچ چيزى نيست مگر اينكه خرائن آن (حقيقت آن) نزد ماست و ما آن را نازل نمى كنيم مگر به اندازه معلوم و معيّن.» (الحجر: 21)

«… وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس: و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است.» (الحديد: 25)

«… وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَهَ أَزْواج: و براى شما هشت زوج از چهارپايان نازل نمود.» (الزمر: 6)

2 با تبيين فوق از رابطه ى اراده ى خدا نسبت به خلق رابطه ى آن با اراده ى انسان نيز روشن مى شود. به اين معنى كه اراده ى انسان نيز همانند ديگر موجودات و از جمله خود انسان، يكى از ظهورات اراده ى الهى است. لذا اراده ى انسان با تمام وجود بند به اراده ى خداست، چنانكه اگر خدا به فرض محال يك آن اراده ى خود را بگيرد، اراده ى انسان نيز وجودى نخواهد داشت امّا در عين حال، اراده ى انسان عين اراده ى خدا يا جزئى از آن هم نيست بلكه اراده ى خدا اراده ى خداست و اراده ى انسان اراده ى انسان، همانگونه كه صور ذهنى انسان، عين يا جزء اراده ى او نيستند ولى جدا از اراده ى او هم نيستند. وقتى اراده ى انسان نسبت به اراده ى خدا چنين حالتى داشته باشد، پس آثار اراده ى انسان (افعال ارادى انسان) نيز مثل خود اراده ى او با تمام وجود بند به اراده ى خدا خواهند بود لكن همانگونه كه صفات اراده ى انسان را نمى توان به اراده ى خدا نسبت داد صفات و عناوين آثار اراده ى انسان را هم نمى توان به اراده ى خدا منتسب نمود. براى مثال، اراده ى انسان محدود است ولى اراده خدا نامحدود، اراده ى انسان ممكن الوجود است ولى اراده ى خدا از سنخ وجود محض بوده صفت امكان را بر نمى تابد. اراده ى خدا ازلى و ابدى و ثابت است ولى اراده ى انسان حادث و متجدّد مى باشد و…. به همين نحو كارهاى صادره شده از اراده ى انسان هم عناوينى چون دزدى، دروغ، قتل و… به خود مى گيرند، كه اين عناوين نيز قابل استناد به اراده ى خدا نيستند اگر چه از حيث وجودى همه ى آنها متعلّق اراده ى خدا مى باشند.

توضيح مطلب اينكه وقتى گفته مى شود خدا خالق فعل ارادى انسان نيز هست، به معنى نيست كه معاذ الله خدا از زبان بشر دروغ مى گويد يا به دست او دزدى مى كند و… بلكه مقصود اين است كه خدا به اراده انسان و به واسطه ى اراده، به فعل او وجود مى دهد امّا مجراى افاضه ى وجود به فعل ارادى انسان، وجود خود انسان است كه اراده و اختيار انفكاك ناپذير از آن مى باشد. لذا فعل ارادى او در عين اينكه مخلوق خداست به اراده و اختيار خود او نيز مى باشد. خدا به همه ى موجودات به يك صورت افاضه ى وجود مى كند مثل نور خورشيد كه به همه ى اشياء به يك صورت مى تابد. امّا اين فيض وجود، در هر موجودى به تناسب ساختار وجودى آن موجود ظاهر مى شود. لذا اين فيض، وقتى از راه وجود مختار انسانى گذر كرده به فعل او مى رسد به صورت فعل ارادى و اختيارى آن شخص ظاهر مى شود. همانگونه كه نور سفيد خورشيد در گذر از شيشه ى آبى، آبى رنگ و در گذر از شيشه ى قرمز، قرمز رنگ مى شود. همانطور كه در اين مثال حقيقت هر دو نور آبى و قرمز از خورشيد است امّا آبى و قرمز بودن آن ناشى از شيشه هاست نه خورشيد افعال اختيارى انسان نيز از نظر وجودى، معلول خدا هستند ولى خوب و بد بودن آنها منتسب به خدا نمى شود بلكه ناشى از وجود مختار آدمى است. وقتى بچّه اى زاده مى شود خداست كه به او وجود مى دهد و وجود مادر تنها مجراى فيض است امّا گفته نمى شود خدا زاينده ى نوزاد است چون زاييدن اسمى است كه از واسطه ى فيض انتزاع شده است نه افاضه كننده ى آن.

اگر انسانى، انسان ديگرى را از باب قصاص بكشد نمى توان او را قاتل يا ظالم ناميد امّا اگر همين فاعل آن شخص را به ناحق بكشد او را قاتل و ظالم مى نامند. همچنين اگر همين فاعل، همان شخص را به جرم تجاوز به حريم اسلام بكشد نه تنها نمى شود او را قاتل يا ظالم ناميد بلكه بايد او را مجاهد فى سبيل الله خواند. همچنين اگر حيوان درنده اى آن شخص را به رسم شكار مى كشت حقيقتاً نمى شد آن حيوان درنده را قاتل يا ظالم قلمداد نمود گرچه مجازاً چنين وصفى به آن حيوان داده مى شود.

در اين چهار مثال اگر با صرف نظر از منشاء فاعلى فعل، به آن نگاه شود، هر چهار حالت از حيث وجودى يكسانند يعنى در هر چهار حالت يك فعل رخ داده است و آن كشتن يك انسان است، لكن وقتى اين فعل واحد را نسبت به چهار منشاء مى سنجيم چهار عنوان متفاوت پيدا مى شود. به همين ترتيب اگر همان فعل واحد را نسبت به خدا در نظر بگيريم عنوانى براى خدا نيز انتزاع مى شود كه عبارت است از عنوان مُميت (ميراننده). همچنين اگر اين فعل را نسبت به جناب عزرائيل (ع) بسنجيم عنوان قابض الارواح براى او انتزاع خواهد شد.

بنا بر اين، در افعال مخلوقات آنچه به خدا نسبت داده مى شود خود فعل (حيثيّت وجودى فعل) است نه عناوين آنها. چون عناوين افعال از نسبت آن افعال به رتبه ى وجودى منشاء فاعلى آنها انتزاع مى شوند. به عبارت ديگر عناوين افعال به نوعى تابع ماهيّاتند. لذا حتّى عناوينى چون قصاص كننده و قاتل در رديف عناوينى چون مميت و قابض الارواح نيستند دو عنوان اوّل، عناوين ماهوى اند ولى دو عنوان اخير عناوين وجودى اند.

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.