وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آیا احمد الحسن همان یمانی است

0

آیا احمد الحسن همان یمانی است

فهرست این نوشتار:

تطبیق یمانی با احمد بصری مدعی یمانی گری! آیا احمد الحسن همان یمانی است؟

چکیده :«احمد بصری» خود را «یمانی» در روایات دانسته و بر این باور است که یکی از حجت‌های الهی است! در حالی که اولاً: نام یمانی در روایات مشخص نشده و چنانچه فرد خروج کننده از یمن را همان یمانی مشهور بدانیم، بازهم نام «احمد» را در بین روایات مشاهده نمی‌کنیم. ثانیاً: بر اساس روایات، محل خروج یمانی از «یمن» است و هیچ قیام کننده و یاری رسانی از «بصره» نخواهد بود. در این مقاله جهت پاسخ به ادعای واهی «احمد بصری» به چند مؤلفه‌ مرتبط با «یمانی» اشاره و پس از آن تطبیق وی با یمانی مورد بررسی قرار می‌ گیرد.

تطبیق یمانی با احمد بصری! آیا احمد الحسن همان یمانی است؟

احمد بصری خود را یمانی در روایات دانسته و بر این باور است که یکی از حجت‌های الهی است. لذا جهت پاسخ به این ادعای واهی، ابتدا به چند مؤلفه‌ مرتبط با یمانی اشاره شده و پس از آن، تطبیق وی با یمانی مورد بررسی قرار می‌ گیرد:

 

1. یمانی در روایات

در خصوص خروج فردی با عنوان یمانی، حدود 20 نقل (با صرف نظر از رد یا تأیید) در منابع شیعی وارد شده است. از این تعداد، تنها 2 روایت به هدایتگر بودن یمانی اشاره کرده و در سایر موارد، او را صرفاً به عنوان یک قوای نظامی و خروج کننده، که همزمان با سفیانی و خراسانی خروج خواهد کرد معرفی کرده‌ اند. در این بین، تنها 2 روایت به محتوم بودن یمانی اشاره کرده و حتی سایر روایاتی که محتومات قبل از قیام را شمارش می‌ کنند، نامی از یمانی به میان نیاورده‌ اند. ضمن اینکه هیچ کدام از این روایات تصریحی به مثبَت بودن شخصیت وی نداشته و علاوه بر آن، به ارتباط وی با امام مهدی(علیه السلام) چه قبل از قیام و چه بعد از آن اشاره ‌ای ندارند. الا اینکه در عبارت «یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُمْ»(1)، اشاره به دعوت یمانی به سوی حضرت صاحب الامر(علیه السلام) شده است که اولا هیچ دلالتی بر خاص بودن دعوت یمانی برای حضرت(علیه السلام) ندارد و ثانیاً می‌تواند یک دعوت عمومی، همانند دعوت تمامی واعظین و مبلغین شیعه برای توجه و یاری حضرت(علیه السلام) بوده باشد.

البته تعدادی از روایات، با مضامین و مشخصات گوناگون و گاهاً متغایر که اشاره به قیام افرادی از یمن دارند، صادر شده است که آنهم معلوم نیست ارتباطی با شخص یمانی داشته باشد.

2. هدایت‌گر بودن یمانی

همان طور که اشاره شد، از بین روایات مربوط به یمانی، تنها دو روایت به هدایتگر بودن یمانی تصریح کرده است. لذا به جهت روشن شدن مسأله، سزاوار است تا این دو روایت به لحاظ سندی و دلالی مورد بررسی قرار گیرند.

روایت اول:

«أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو الْحَسَنِ الْجُعْفِیُّ مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِ‌ وَ الْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِی‌ شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ کَنِظَامِ الْخَرَزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ الْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَةٌ أَهْدَى مِنْ رَایَةِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَةُ هُدًى لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُمْ‌ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَةُ هُدًى وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ‌ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‌ طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ‌».(2)

بررسی سند روایت:

در سند این حدیث رُواتی آمده‌اند که بایستی به دقت مورد بررسی قرار گیرد. این روات عبارتند از:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ:

ابوالعباس احمد بن‌ محمد بن ‌سعید هَمْدانی، مشهور به اِبْن عُقْده، پیرو مذهب جارودیه (از فِرق زیدیه) است. نکته قابل توجه اینکه؛ این روایت را ابن عقده از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است، درحالی که به امامت ایشان اعتقادی نداشته و در نظر او امام صادق(علیه السلام) العیاذ بالله در ادعای امامتش صادق نبوده است. پس اساساً نقل روایت چنین شخصی از چنان امامی که مقام امامت را غصب کرده و به دروغ متمسک شده است، غیر معقول به نظر می‌ رسد.

أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو الْحَسَنِ الْجُعْفِیُّ:

این فرد در کتب رجالی ناشناخته است. آیت الله خوئی(رحمه الله علیه) بیان ویژه‌ای را در خصوص اثبات وثاقت احمد بن یوسف آورده و سپس آن را رد کرده است. ایشان می‌فرماید:

«أحمد بن یوسف بن یعقوب الجعفی، روى عن محمد بن إسماعیل الزعفرانی، و فیه إشعار بوثاقته أقول: نظر فی تلک إلى ما ذکره النجاشی، فی ترجمة محمد بن إسماعیل بن میمون الزعفرانی، من أنه روى عنه الثقات، لکن لا دلالة لهذا الکلام على أن کل من روى عن محمد بن إسماعیل، ثقة کما هو الظاهر».(3)

برخی با استناد به نظر نجاشی گفته ‌اند: ثقات از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل روایت می‌ کردند و چون احمد بن یوسف نیز از او نقل روایت کرده است، لذا این مساله اشاره به ثقه بودن احمد بن یوسف دارد. لکن در پاسخ می‌گوییم؛ سخن نجاشی دلالت بر این ندارد که هر کسی که از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل حدیث کرده باشد ثقه است. بنابر این نمی‌توان نتیجه گرفت که چون احمد ابن یوسف از محمد بن اسماعیل نقل روایت کرده، پس ثقه است.

إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَان:

هر چند که اسماعیل بن مهران در کتب رجالی توثیق شده است، اما با این وجود گفته شده که وی از ضعفاء نقل حدیث می‌ کرده است. به عنوان نمونه ابن غضائری می‌گوید: «یروی عن الضعفاء کثیرا».(4) بسیار از ضعفاء نقل روایت می‌کند.

حَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ:

علی بن ابی حمزه بطائنی از وکلای امام کاظم(علیه السلام) است که با زندانی و شهادت ایشان، اموال بسیاری از آن امام(علیه السلام) را مصادره کرده و ایشان را آخرین امام معرفی نموده و بدین ترتیب فرقه‌ واقفیه پدیدار گردید.(5)

درباره فرزندش، یعنی حسن بن علی بن ابی حمزه گفته شده است: «کذاب، ملعون، رُویت عنه احادیث کثیره»(6)؛ (دروغ‌ گو و ملعون است، روایات زیادی از او نقل شده است).

همچنین ابن غضائری درباره وی گفته است: «واقف ابن واقف، ضعیف فی نفسه و ابوه اوثق منه»(7)؛ (هم خودش و هم پدرش جزو واقفیه بوده‌اند، خودش ضعیف بوده و پدرش قابل اعتمادتر از خود او است).

وُهَیْبِ بْنِ حَفْص:

این راوی از کسانی است که به مذهب واقفیه در آمده و در امامت امام رضا(علیه السلام) را انکار کرد. نجاشی درباره او می نویسد: «روى عن أبی عبد الله و أبی الحسن علیهما السلام و وقف»(8)؛ (از امام صادق و امام باقر و امام کاظم(علیهم السلام) نقل کرده و در ایشان توقف نمود).

بررسی دلالت روایت

آنچه در این روایت مورد توجه قرار گرفته است، پرده برداری از شخصیتی به نام «خراسانی» است که در کنار یمانی و سفیانی از آن یاد شده است. نکته قابل توجه اینکه در خصوص خراسانی، تنها 2 روایت ضعیف(9) صادر شده و هیچ قرینه دیگری برای تقویت آن دو روایت در دست نیست. البته درباره خروج مردی از خراسان با پرچم‌های سیاه روایات متعددی در دست می‌باشد که هیچ کدام ارتباطی با خراسانی نداشته و حاکی از پرچم‌ های سیاه بنی عباس می‌ باشند. آیت الله سید محمد صدر در این خصوص می‌ گوید؛ دراینجا دو تعبیر وجود دارد:

تعبیراول؛ الرایات السود من خراسان است.

تعبیر دوم؛ خود خراسانی است.

آیا این دو تعبیر یکی هستند و به یکدیگر مرتبطند؟ رایات السود اشاره به حرکت ابومسلم خراسانی است حرکتی که منجر به از بین رفتن بنی امیه شد و همچنین به ذهن چنین تبادر می‌کند که خراسانی که در روایات ذکر شده همان ابو مسلم خراسانی است.(10)

* * *

روایت دوم:

«سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: خُرُوجُ الثَّلَاثَةِ السُّفْیَانِیِّ وَ الْخُرَاسَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِ‌ فِی سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَةٌ أَهْدَى مِنْ رَایَةِ الْیَمَانِیِ‌ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَقِ‌».(11)

در بررسی روایت گفته می‌ شود:

اولاً این روایت مُرسله بوده و بر اساس دیدگاه اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه، روایات مُرسله را قابل اعتنا نمی ‌دانند.(12) ضمن اینکه احمدالحسن و پیروانش نیز روایات مُرسله را غیر قابل استناد و اعتماد دانسته‌(13) و گفته‌اند: «الروایة المرسلة لا یعمل بها بأی حال من الاحوال»(14)؛ (روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی‌ گیرد).

ثانیاً در متن هر دو روایت، هدایتگر بودن یمانی را با «افعل التفضیل»(15) آورده است. این به این معناست که هم سفیانی و هم خراسانی و هم یمانی هر سه دارای هدایت هستند، اما یمانی هدایتگر از آن دو می‌ باشد و حال آنکه به یقین، سفیانی هیچ هدایتی در خود نداشته و شخصیت خراسانی هم ثابت شده نیست تا چه رسد به هدایت داشتن او.

نتیجه اینکه دو روایت موجود در خصوص هدایتگر بودن یمانی قابل اعتماد نیست. ضمن اینکه حتی بر اساس اذعان احمد بصری در کتاب «الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال»، اخبار آحاد صلاحیت اعتقاد سازی نداشته و بایستی برای اطمینان از صدور قطعی روایات، به دنبال اخبار متواتر و قرائن صحت باشیم(16). این در حالی است که با دو خبر ضعیف درباره هدایتگر بودن یمانی، نه تواتر لفظی، بلکه تواتر معنوی نیز به دست نمی ‌آید.

ضمن اینکه برخی قرائن موجود نیز به طغیانگر و ظالم بودن یمانی دلالت دارند. به عنوان نمونه:

«حدثنا سعید أبو عثمان، عن أبی جعفر قال:… ثُمَّ یَسِیرُ إِلَیْهِمْ مَنْصُورٌ الْیَمَانِیِّ مِنْ صَنْعَاءِ بِجُنُودِهِ وَ لَهُ فَوْرَةُ شَدِیدَةً یَسْتَقْتِلَ النَّاسُ قَتَلَ الْجَاهِلِیَّةِ فَیَلْتَقِی هُوَ وَ الْأَخْوَصُ وَ رایاتهم صَفَرَ وَ ثِیَابُهُمْ مُلَوَّنَةٌ فَیَکُونُ بَیْنَهُمَا قِتَالٌ شَدِیدٌ ثُمَّ یَظْهَرُ الْأَخْوَصُ السُّفْیَانِیِّ عَلَیْهِ…»(17)؛

(امام باقر(علیه السلام) فرمودند:… سپس منصور یمانی از صنعاء با عزمی شدید و به شیوه جاهلیت با لشکریان خود به کشتار مردم رفته و با اخوص سفیانی روبرو میشود، پرچم‌ های آنها زرد و لباسهایشان رنگارنگ است و میان آنها جنگ شدیدی رخ می دهد، سپس سفیانی بر او چیره می شود …).

3. موعود یا محتوم بودن یمانی

یکی از مهم‌ترین موضوعات پیرامون یمانی، بررسی موعود یا محتوم بودن یمانی است. لذا در این مجال به دو سئوال باید پاسخ داد:

آیا یمانی موعود است یا محتوم؟ احتمال بداء در محتومات تا چه میزانی است؟

موعود یا محتوم و احتمال بداء

موعود از ماده «وَعَدَ» به معنای عهد داده شده می ‌باشد.(18)مهم‌ترین شاخصه وعده، تخلف ناپذیری آن است.(19) لذا چیزی که موعود باشد، به هیچ عنوان نباید از آن تخلف گردد. خداوند متعال برخی از موارد را با عنوان؛ «یوم الموعود، وَعَدَ الله، المیعاد» یاد کرده و قرآن کریم آنها را غیر قابل تغییر و تخلف دانسته و می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ».(20) قطعا خداوند در وعده (خود) خلاف نمى‌ کند.

بر اساس روایات معصومین(علیهم السلام)، میعادهای خداوند همان ایام الله است که هیچ تغییر و تخلفی در آن صورت نخواهد پذیرفت. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده است:

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(علیه السلام) یَقُولُ‌ أَیَّامُ‌ اللَّهِ‌ عَزَّوَجَلَّ ثَلَاثَةٌ یَوْمَ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمَ الْکَرَّةِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(21)؛

(روزهای خداوند عزوجل سه روز است. روز قیام قائم(علیه السلام)، روز رجعت و روز قیامت).

با تتبع در روایات اهل بیت(علیهم السلام) حتی یک روایت مبنی بر موعود بودن یمانی به چشم نمی ‌خورد، لذا موعود دانستن یمانی باوری اشتباه است که بر سر زبان‌ها افتاده و احمد بصری نیز از این مساله، سوء استفاده کرده است.

اما درباره معنای محتوم گفته شده است: محتوم از ماده «حَتَمَ» به معنای چیزی که قطعی و واجب شده باشد. اما در این ماده، تخلف ناپذیری معنا نداشته و ممکن است بر اساس برخی مقدرات تغییر یابد.(22)بنابراین، برخلاف میعاد، امکان بداء در محتومات وجود دارد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:

«أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَالَنْجِیُ‌ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیُّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا(علیه السلام) فَجَرَى ذِکْرُ السُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی الرِّوَایَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ‌ الْمِیعَادِ وَ اللَّهُ‌ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(23)؛

(ابوهاشم می ‌گوید: نزد امام جواد(علیه السلام) بودیم که سخن از سفیانی به میان آمد. و اینکه در روایات آمده است که امر سفیانی محتوم است. به آن حضرت عرض کردم، آیا ممکن است خداوند درباره محتوم بداء داشته باشد؟ فرمود بله. عرض کردم می‌ ترسم درباره قائم هم بداء شود. فرمود: همانا امر قائم(علیه السلام) از وعده داده شدگان است و خداوند درباره میعاد تخلف نمی ‌کند).

بر این اساس، امکان حصول بداء در محتومات وجود دارد. لذا چنانچه یمانی از محتومات باشد، این امکان درباره او نیز وجود خواهد داشت. البته در خصوص محتوم بودن یمانی فقط 2 روایت صادر شده است که به آنها اشاره می‌ شود:

روایت اول:

«بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ‌ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُ‌ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الصَّیْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»(24)؛

(امام صادق(علیه السلام) فرمود: قبل از قیام قائم(علیه السلام) پنج نشانه حتمی خواهد بود: یمانی، سفیانی، صیحه، قتل نفس الزکیه، خسف بیداء).

روایت دوم:

«أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِیجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْعَلَوِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ زِیَادِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ السُّفْیَانِیُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ الْیَمَانِیُ‌ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ کَفٌّ یَطْلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ وَ فَزْعَةٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُفْزِعُ الْیَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ‌ الْفَتَاةَ مِنْ خِدْرِهَا»(25)؛ (عبد اللَّه بن سنان از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: وقوع نداء از امور حتمى است، و سفیانى از امور حتمى است و یمانى‌ از امور حتمى است و کشته شدن نفس زکیّه از امور حتمى، و کف دستى که از افق آسمان بیرون مى‌آید از امور حتمى است، و اضافه فرمود: و نیز وحشتى در ماه رمضان که خفته را بیدار گرداند و شخص بیدار را به وحشت افکند و دوشیزگان پردگى را از پس پرده ‌هایشان بیرون کند).

بررسی سند روایت

«عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِیجِیّ»: وی در کتب رجالی تضعیف شده است. غضائری و علامه حلی آورده ‌اند: «ضعیف متهافت لا یلتفت إلیه».(26) ضعیف و پراکنده گو است و توجهی به او نیست.

«عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْعَلَوِیّ»: این راوی از روات ناشناخته در کتب رجالی است.

«زِیَادِ بْنِ مَرْوَان»: وی از بزرگان واقفیه بوده و دربین علمای رجال نیز فاقد اعتبار و وجاهت روایی است. به عنوان نمونه، علامه حلی درباره او گفته است: «روى عن أبی عبد الله علیه السلام و أبی الحسن علیه السلام و وقف فی الرضا علیه السلام… هو أحد أرکان الوقف و بالجملة فهو عندی مردود الروایة».(27) او از امام صادق و امام کاظم(علیه السلام) نقل روایت کرد و در امام رضا(علیه السلام) توقف نمود. او یکی از ارکان واقفیه بود و بالجمله روایاتش در نزد من مردود است.

4. معیار شناخت یمانی

همانطور که در هیچ روایتی به چگونگی یا واجب بودن شناخت خراسانی و سفیانی توصیه نشده‌ ایم، یمانی نیز همانند آنها از روایات معرفتی بی بهره می‌ باشد. لذا با توجه به عدم صدور بیان در رابطه با شناخت یمانی، هیچگونه وظیفه‌ای در قبال شناخت یمانی نداریم.

ضمن اینکه اتباع احمدالحسن با استفاده از روایتی که برای اثبات عصمت یمانی ذکر می‌ کنند،(28) بزرگترین شاخصه شناخت یمانی، دو چیز می‌ تواند باشد:

الف: خروج یمانی: صرف خروج وی در ماه رجب(29) موضوعیت داشته و مشروعیت او با خروج است نه با سکون.

نکته مهم‌تر اینکه حتی در صورتی که شخص یمانی قبل از خروج شناخته شود، بازهم برای اطاعت از او فوریتی نیست. چنانچه در روایت آمده است:

عیص بن قاسم مى‌ گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مى‌ فرمود: «… بخدا سوگند آن را که شما مى‌خواهید کسى نیست مگر شخصى که همه بنى فاطمه پیرامون او گرد آیند. همین که ماه رجب شد به نام خداى عزّ و جلّ به او روى آورید و اگر خواستید تا ماه شعبان هم عقب بیندازید زیانى نیست، و اگر بخواهید ماه رمضان هم فریضه روزه را در میان خانواده خود بگیرید شاید این کار موجب نیروى بیشترى براى شما گردد و البته خروج سفیانى(برای شناخت هنگامه ظهور) شما را بس است».(30)

توجه گردد؛ چنانچه وجوب اطاعت و نصرت یمانی فوریت داشت، به چه دلیلی امام صادق(علیه السلام) به شیعیان اذن تأخیر و یاری تا چند ماه دیگر را داده و نشانه‌ ای به نام سفیانی را ملاک قرار داده است؟

ب: همزمانی با خروج خراسانی و سفیانی: بر اساس یک روایت(31)، خروج یمانی بایستی با خروج سفیانی و خراسانی در یک روز واقع شود. لذا شاخصه شناخت یمانی، خروج سفیانی و خراسانی است.

این درحالی است که هنوز سفیانی و خراسانی خروج نکرده و خروج یمانی بایستی همزمان با خروج آنان باشد. لذا با توجه به عدم خروج خراسانی و سفیانی، ادعای یمانی بودن احمدالحسن باطل خواهد بود.

علاوه بر آن، محل خروج یمانی بر اساس روایات، کشور یمن است و بایستی از آنجا خروج نماید، نه از بصره یا مناطق دیگر. در روایات آمده است:

روایت اول:

«وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیٍّ الْقَزْوِینِیُ‌ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ الطَّحَّانِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ(علیه السلام)… وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجَ الْیَمَانِیِ‌ مِنَ الْیَمَنِ وَ صَیْحَةً مِنَ السَّمَاءِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ»(32)؛ (و از علامات خروج قائم(علیه السلام) خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و صیحه از آسمان در ماه رمضان و ندایی که از آسمان به اسم او و اسن پدرش سر داده می ‌شود).

روایت دوم:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیٍّ الْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی‌ عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ(علیه السلام) یَقُولُ: … وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ مِنَ الشَّامِ وَ الْیَمَانِیِ‌ مِنَ الْیَمَنِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ…»(33)؛ (و خروج سفیانی از شام و یمانی از یمن و خسف بیداء و …) .

نکته جالب اینکه برخی از روایات، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود چه رسد به اینکه شخصی با یاران خود از آنجا قیام کرده و به حضرت یاری رساند!. لذا بر مبنای این روایات، ادعای یمانی بودن احمد بصری اساسا باطل خواهد شد. به عنوان نمونه:

روایت اول:

«عن جعفر بن محمد(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ لِقَوْمٍ مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَةِ: أَنْصَارُنَا غَیْرُکُمْ مَا یَقُومُ مَعَ قَائِمِنَا مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَةِ إِلاَّ خَمْسُونَ رَجُلاً، وَ مَا مِنْ بَلْدَةٍ إِلاَّ وَ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ إِلاَّ أَهْلَ اَلْبَصْرَةِ فَإِنَّهُ لاَ یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ إِنْسَانٌ».(34)؛ (همراه قائم ما فقط پنجاه نفر از کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می‌شتابند الا اهل بصره، پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمی ‌کند).

روایت دوم:

«بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ إِلَى أَنْ قَال‌… مَا مِنْ بَلْدَةٍ إِلَّا یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ إِلَّا أَهْلَ‌ الْبَصْرَةِ فَإِنَّهُ لَا یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهَا أَحَدٌ»(35)؛ (هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری امام دوازدهم(علیه السلام) بشتابند مگر اهل بصره. پس همانا هیچ کسی از آنجا با او قیام نمی ‌کند).

ضمن اینکه اهل بصره تا روز رجعت مورد طعن قرار گرفته‌اند. در روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده است که فرمود:

«یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ وَ أَحْلَامُکُمْ دِقَاقٌ وَ فِیکُمْ خَتْمُ النِّفَاقِ وَ لُعِنْتُمْ عَلَى لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَخْبَرَنِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ طَوَى لَهُ الْأَرْضَ فَرَأَى الْبَصْرَةَ أَقْرَبَ الْأَرَضِینَ مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْعَدَهَا مِنَ السَّمَاءِ وَ فِیهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ وَ الدَّاءُ الْعُضَالُ الْمُقِیمُ فِیهَا مُذْنِبٌ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِرَحْمَةٍ وَ قَدِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا مَرَّتَیْنِ وَ عَلَى اللَّهِ تَمَامُ الثَّالِثَةِ وَ تَمَامُ الثَّالِثَةِ فِی الرَّجْعَةِ»(36)؛ (ای اهل بصره! ای اهل مؤتکفه! ای سپاه یک زن و پیروان حیوان[شتر] تا زمانی که شتر صدا می‌زد می‌جنگیدید و تا دست و پای آن قطع گردید فرار کردید. اخلاق شما پست و پیمان شما از هم گسسته است. دین شما دو رویی بوده و مورد لعن و نفرین هفتاد پیامبر هستید. به درستی که پیامبر(صل الله علیه و آله) به من خبر داد که جبرائیل به او خبر داده که زمین برای او پیچیده گرید. سپس بصره را دید که نزدیک ترین زمین ها به آب و دورترین آنها به آسمان است و در شهر شما نُه دهم شر و فساد نهفته است. کسی که در شهر شما باشد گرفتار گناه است و آن که بیرون رود در پناه عفو خداست. گویی شهر شما را می ‌نگرم که غرق شده و آب آن را فرا گرفته و دوباره بصره به سر اهل آن فرو ریخته است. اینک با خداست که مرتبه سوم چه زمانی خواهد بود. سومین مرتبه در رجعت است).

5. وظیفه یمانی

بر اساس روایاتی که در خصوص یمانی صادر شده است، وی شخصیت دینی و نظامی داشته و وظیفه ‌ای جز خروج علیه طاغوت و دعوت مردم به امام زمان(علیه السلام) نخواهد داشت. بنابراین تنها شاخصه نقلی دعوت یمانی، همان خروج او بوده و تا زمانی که رسماً خروج ننماید، دعوت او پذیرفته نخواهد بود. ضمن اینکه حق قانون گذاری و تشریع نداشته و بایستی بر اساس دین مبین اسلام عمل نماید.

یکی دیگر از شاخصه ‌های عقلی شناخت یمانی، مطابقت گفتار و رفتار او با دین اسلام است، لذا چنانچه بخواهد احکام اسلامی را نسخ کرده و اصول مذهب تشیع را تغییر دهد، مخالفت با او واجب خواهد بود. آنچه تا کنون احمدالحسن بصری به عنوان یمانی انجام داده است، نسخ برخی از احکام دینی(37) و تغییر در مسلمات شیعه بوده و علاوه بر آن اقدامی برای خروج نکرده است. لذا چنین فردی را نمی‌توان به عنوان یمانی پذیرفت.

6. عصمت یمانی

یکی از مسائلی که احمد بصری در صدد اثبات آن بر آمده، بحث عصمت یمانی است. لذا با استناد به تعابیر استفاده شده در روایت منسوب به امام صادق(علیه السلام)(38) سعی بر آن دارد تا چنین القاء شود که این تعابیر سزاوار معصومین(علیهم السلام) بوده و امام صادق(علیه السلام) به مناسبت عصمت یمانی، او را با چنین تعابیری معرفی کرده است.(39)

در پاسخ به این ادعا گفته می ‌شود:

اولاً عصمت مسأله‌ای نیست که با اجتهاد دیگران در خصوص شخصیتی ثابت شده یا رد گردد. لذا بایستی نصوصی باشد تا فرد یا افرادی را به عنوان معصوم معرفی کرده و به آن تصریح کند. به عنوان نمونه:

«عن ابن عباس قال رسول الله(صل الله علیه و آله): الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحُسَیْنُ‌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَى جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَى فَإِذَا انْقَضَى مُوسَى فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِیَ لَمْ أَسْمَعْ بِهِنَّ قَطُّ قَالَ لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی وَ إِنْ نُهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ‌ نُجَبَاءُ أَخْیَار»(40)؛ (امامان بعد از من دوازدهم نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود… ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند).

ثانیاً هیچگاه نمی ‌توان بر اساس توصیه ‌ها و سفارشات یا حتی دستورات الزام آور معصومین(علیهم السلام) در خصوص اطاعت از فردی، به عصمت آن فرد پی برد. چراکه مکرراً در تاریخ مشاهده شده است که حضرات معصومین(علیهم السلام) فردی را به مسئولیت مهمی گمارده و مخالفت با او را جایز ندانسته ‌اند، اما هیچگاه از این دستور خاص، عصمت آن فرد برداشت نشده است. به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) پس از سرکشی عده‌ای از لشگر أسامة بن زید بن حارثة فرمود: «لَعَنَ‌ اللَّهُ‌ مَنْ‌ تَخَلَّفَ‌ عَنْ‌ جَیْشِ‌ أُسَامَةَ».(41) خداوند لعنت کند کسی را که با فرماندهی اسامه مخالفت کند.

ضمن اینکه بر اساس شهادت تاریخ، اسامة بن زید عاقبت به خیر نشد و از دفاع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) کناره گیری کرد.(42)

ثالثاً باید توجه داشت که مهم‌تر از آنچه در توصیف یمانی در روایات آمده، پیرامون علماء دین در عصر غیبت نقل شده است که در برخی روایات، آنان را به عنوان دعوت کننده و راهنمایی کننده به سوی امام دوازدهم(علیه السلام) مرزبانان دین، عَلم هدایت و ناخدای کشتی هدایت شیعیان در عصر غیبت، سرپرست ایتام آل محمد(صل الله علیه و آله) معرفی شده‌ و کسانی را که از علماء می ‌گریزند و از آنان دوری می‌کنند را گرفتار در عذاب دانسته‌ و آنان را بی ایمان می ‌دانند. لذا همین اوصاف، با هدایتگر بودن پرچم یمانی(أهدَی الرّایات) و حرام بودن مخالفت با او (لا یحل لمسلم ﺃﻥ ﻳﻠﺘﻮﻱ علیه) در تعارض بوده و در صورتی که احمد بصری بخواهد با روایات مربوط هدایت‌گر بودن یمانی، عصمت و برتری او را ثابت کند، با این حساب علمای آخرالزمان به این درجه مستحق ‌تر خواهند بود زیرا عبارات صادر شده در خصوص آنان قوی‌تر و صریح ‌تر است! و حال آنکه تا کنون هیچکدام از علمای اسلام ادعای عصمت خود را نداشته و نخواهند داشت. بنابراین تلاش احمد بصری برای اثبات عصمت یمانی مشکلی را حل نخواهد کرد.

به عنوان نمونه به چند روایت صادر شده در خصوص علمای آخرالزمان اشاره می‌ گردد:

روایت اول:

«قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) لَوْ لَا مَنْ یَبْقَى بَعْدَ غَیْبَةِ قَائِمِکُمْ(علیه السلام) مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ، وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ، وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ، وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ، وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزْمَةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَةِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَةِ سُکَّانَهَا أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ»(43)؛ (اگر در دوران غیبت قائم آل محمد(صل الله علیه و آله) علمائی نبودند که مردم را به سوی او هدایت و راهنمایی کنند و با حجت‌ های الهی از دینش دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دام های شیطان و پیروانش رهایی داده و از دام ناصبی‌ها نجات بخشند کسی در دین خدا پا برجا نمی‌ ماند و همه مرتد می ‌شدند؛ ولی آنان رهبری دلهای شیعیان ضعیف را با قدرت در دست گرفته و حفظ می ‌کنند؛ چنانکه ناخدای کشتی سکان و فرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین آنان نزد خدا والاترین انسان ها هستند).

روایت دوم:

«وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) العُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ‌ فِی الثَّغْر الَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ، یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا، وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ. اَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْکَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ، لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا، وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ»(44)؛ (علماء شیعیان ما، مرزدارانى هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده ‌اند، و از حمله‌ آنها به شیعیان ما که توانایى دفاع از [عقاید وآموزه های] خود را ندارند جلوگیرى می‌ کنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیرى می ‌نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار داده‌اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان و مجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام [از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر] مبارزه می‌‌ کنند. زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالى که مجاهدان، حافظ مرزهاى جغرافیایى می ‌باشند).

روایت سوم:

«قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(علیه السلام) یُقَالُ لِلْفَقِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: یَا أَیُّهَا الْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدِ، الْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِ وَ مَوَالِیهِ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ»(45)؛ (روز قیامت به فقیه گفته می‌ شود: ای سرپرست ایتام آل محمد(صل الله علیه و آله)! ای هدایت کننده ضعفاء و دوستداران آل محمد(صل الله علیه و آله)! بایست و هر کدام از آنان را خواستی شفاعت کن).

روایت چهارم:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صل الله علیه و آله): سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ الْأَوَّلُ یَرْفَعُ الْبَرَکَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیَا بِلَا إِیمَانٍ‌»(46)؛ (به زودى زمانى براى مردم فرا رسد که از علماء فرار مى‌کنند چنانچه گوسفند از گرگ مى‌گریزد. در آن صورت خداوند آنان را به سه چیزمبتلا مى‌ کند: اول: برکت را از اموالشان بر مى‌دارد. دوم: سلطانى ستمگر بر آنان مسلط مى‌ گرداند. سوم: بدون ایمان از دنیا مى‌روند).

روایت پنجم:

«قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) أَهْدَى سَبِیلًا فِیکُمُ الْعُلَمَاءُ وَ الْفُقَهَاءُ‌»(47)؛ (هدایت‌گر ترین راه ‌ها در بین شما؛ راه علماء و فقهاء است).

7. حجت بودن یمانی

با توجه به روایت امام کاظم(علیه السلام) در خصوص تقسیم حجت‌های الهی به پیامبران و ائمه معصومین(م السلام) و با توجه به وجود نص خاص در خصوص حجت بودن حضرت زهرا(سلام الله علیها)، نتیجه گرفته می‌ شود که هیچ انسانی در روی این کرده خاکی، غیر از این بزرگواران حجت نبوده و افرادی با عنوان یمانی یا خراسانی و… در صورت صحّت و حتمیّت ظهور و خروجشان، نمی ‌توانند حجت خدا بر خلق باشند. ضمن اینکه حجت ‌های الهی دارای عصمت هستند که پیش از این عدم عصمت یمانی به اثبات رسید.

احمـد یمـانی؟!

همان طور که اشاره شد، احمد بصری خود را یمانی مذکور در روایات معرفی کرده و نام یمانی را احمد و محل خروج او را از بصره دانسته است:

« أَنَّ الْیَمَانِیَّ مُمَهَّدٌ فِی زَمَنِ الظُّهُورُ الْمَقْدِس وَ مِنَ الثَّلَاثِ مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ عَشَرَ وَ یُسَلِّمُ الرَّایَةَ لِلْإِمَامِ الْمَهْدِیُّ.(48) فَاسْمُهُ أَحْمَدَ وَ کُنیَتَهُ عبدالله أَیْ الإسرَائیل.(49)و من البصره»(50)؛ (همانا یمانی زمینه ساز ظهور مقدس است و او یکی از سیصد و سیزده نفر بوده و پرچم را به امام مهدی(علیه السلام) تحویل می‌دهد. اسم او احمد و کنیه‌اش عبدالله یعنی اسرائیل و از بصره می ‌باشد).

اولاً نام یمانی در روایات مشخص نشده و چنانچه فرد خروج کننده از یمن را همان یمانی مشهور بدانیم، بازهم نام «احمد» را در بین روایات مشاهده نمی‌کنیم. آنچه در روایات پیرامون نام فرد قیام کننده از یمن ذکر شده است، مردّد بین «حسن یا حسین»(51)، «صالح»(52)، «اصبغ بن زید»،(53) بوده و گاهی او را «سعید» و «نصر»(54) و «منصور»(55) نیز خوانده‌اند.

ثانیاً بر اساس روایات ثابت گردید که محل خروج یمانی از یمن است و هیچ قیام کننده و یاری رسانی از بصره نخواهد بود.

علاوه بر ادعای مذکور درباره نام و محل خروج یمانی؛ انصار احمد بصری جهت اثبات اینکه «احمد» مذکور در روایت موسوم به وصیت با شخصیت یمانی مطابقت دارد، می‌گویند: با توجه به اینکه احمد اول المومنین است و یمانی هم اولین کسی است که به «امام فَاسْمُهُ أَحْمَدَ وَ کنیته عبدالله أَیْ الاسرائیل» خواهد پیوست، لذا پذیرش این سخن که دو نفر اول المؤمنین باشند محال است، لذا احمد همان یمانی است!(56)

پاسخ اول: با توجه به مردود بودن روایت موسوم به وصیت، استناد آنان برای تطبیق احمد مزبور با یمانی صحیح نبوده و پایه اول استدلال باطل است.

پاسخ دوم: همیشه «اول بودن» در لسان روایات، ملاک تطبیق نیست. چراکه مواردی در روایات مشاهده می‌شود که به دلیل تأکید و بیان اهمیت و جایگاه سخن، با عنوان «اول، افضل، أشقی و…» بیان شده ‌اند درحالیکه هیچ کدام به معنای این همانی نیستند که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می ‌گردد:

1. روایاتی که اول العلم را در چند چیز دانسته‌ اند: «أَوَّلُ‌ الْعِلْمِ‌ مَعرِفةُ الجَبّارِ».(57) همچنین «أَوَّلُ‌ الْعِلْمِ‌ الصَّمْتُ وَ الثَّانِی الِاسْتِمَاعُ وَ الثَّالِثُ نَشْرُهُ وَ الرَّابِعُ الْعَمَلُ بِهِ وَ السُّکُوتُ کَالذَّهَبِ وَ الْکَلَامُ کَالْفِضَّةِ».(58)

2. روایاتی که اول الدین را در چند چیز دانسته اند: «أَوَّلَ‌ الدِّینِ‌ التَّسْلِیمُ وَ آخِرَهُ الْإِخْلَاصُ»(59) و «أَوَّلُ‌ الدِّینِ‌ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ».(60)

3. روایاتی که افضل الاعمال را به موارد گوناگونی اختصاص داده‌ اند: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ»(61) و «أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا».(62)

آنچه از کنار هم گذاشتن روایات به دست می ‌آید، این است که این نوع از «اولین‌ها» دلالتی بر برتری رتبی ندارند.

پاسخ سوم: اگر همه اولین ایمان آورندگان و بیعت کنندگان پس از ظهور، ملاک تطبیق شماست، پس بایستی پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) و علی بن ابی طالب(ع) و جبرائیل(علیه السلام) را نیز در این جمع وارد نمایید تا (نعوذ بالله) با یمانی و احمد یک پیکره شوند. زیرا براساس روایات شیعی، پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) و علی بن ابی طالب(علیه السلام) و حضرت جبرائیل اولین کسانی هستند که با حضرت بیعت می‌ کند.

چنانچه امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: «لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّد (علیه السلام) أَوَّلُ مَنْ یُبَایِعُهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله علیه و آله)، وَ عَلِیٌّ(علیه السلام) الثَّانِی‌».(63) موید این روایت عبارتست از:

«وَ یُبَایِعُهُ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ یَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَیَدْفَعَانِ إِلَیْهِ کِتَاباً جَدِیداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِید».(64)

همچنین امام صادق(علیه السلام) می ‌فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یُبَایِعُ‌ الْقَائِمَ علیه السلام جَبْرَئِیلُ علیه السلام».(65)

و در روایتی دیگر آمده است:

«فَیَقُولُ جَبْرَئِیلُ أَنَا أَوَّلُ مَنْ یُبَایِعُکَ ابْسُطْ یَدَکَ فَیَمْسَحُ عَلَى یَدِهِ وَ قَدْ وَافَاهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَیُبَایِعُوهُ وَ یُقِیمُ بِمَکَّةَ حَتَّى یَتِمَّ أَصْحَابُهُ عَشْرَةَ آلَافِ نَفْسٍ ثُمَّ یَسِیرُ مِنْهَا إِلَى الْمَدِینَة».(66)

پی نوشت:

(1). غیبت نعمانی، ص253.

(2). ابو بصیر از امام باقر(علیه السلام)روایت کرده که آن حضرت فرمود: «خروج سفیانىّ و یمانىّ و خراسانىّ‌ در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد با نظام و ترتیبى همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هر یک از پى دیگرى؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سوى فراگیر شود، واى بر کسى که با آنان دشمنى و ستیز کند؛ در میان پرچمها راهنماتر از پرچم یمانىّ نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما مى‌ کند، و هنگامى که یمانىّ خروج کند خرید و فروش سلاح براى مردم و هر مسلمانى ممنوع است و چون یمانىّ خروج کرد به سوى او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانى را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هر کس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوى حقّ و راه مستقیم فرا مى‌ خواند. (غیبت نعمانی، ص253)

(3). معجم ‌رجال‌الحدیث، ج 2، ص 367.

(4). ابن‌الغضائری، ج 1، ص‌38.

(5). إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)،‌ ص 405، ح 759؛ ص 459، ح 871 و ص 467، ش 888؛ علل الشرائع‌، ج1، ص 235؛ عیون أخبار الرضا(ع)،‌ ج1، ص 112؛ غیبت طوسی، ص 64.

(6). إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)،‌ ص 552، ش 1042.

(7). الرجال ابن غضائری، ص 51، ش 33.

(8). رجال‌النجاشی، ص‌431.

(9). غیبت نعمانی، ص366 و ص301.

(10). تاریخ ما بعد الظهور، ج3، ص169.

(11). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‌2، ص375.

(12). شهید ثانی(رحمه الله علیه)؛ «المرسل لیس بحجة مطلقاً». (الرعایة فی علم الدرایة، ص137)

(13). مع عبدالصالح، ص28.

(14). قراءة جدیدة فی روایة السمری، ص17.

(15). اسم یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش بر غیر دلالت کند را افعل التفضیل می نامند. وزن آن در عربی برای مذکر، افعل و برای مؤنث، فُعْلی است، مانند اکبر و کبری.

(16). الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص4.

(17). إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‌29، ص515.

(18). قاموس قرآن، ج‌7، ص227.

(19). أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‌10، ص360.

(20). سوره آل عمران، آیه 9.

(21). الخصال، ج‌1، ص108.

(22). مجمع البحرین، ج‌6، ص32.

(23). غیبت نعمانی، ص302.

(24). کمال الدین و تمام النعمة، ج‌2، ص650.

(25). غیبت نعمانی، ص252.

(26). ابن‌الغضائری، ج 1، ص‌82؛ الخلاصةللحلی، ص‌235.

(27). الخلاصةللحلی، ص‌224.

(28). «عن أبی بصیر عن أبی جعفر محمد بن علی(علیه السلام) أنه قال:… خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ وَ الْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِی‌شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ کَنِظَامِ الْخَرَزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ الْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَةٌ أَهْدَى مِنْ رَایَةِ الْیَمَانِیِّ هِیَ‌ رَایَةُ هُدًى‌ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُمْ‌ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَةُ هُدًى وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ‌ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‌ طَرِیقٍ مُسْتَقِیم‌…». (غیبت نعمانی، ص162)

(29). با توجه به اینکه روایات، تاریخ خروج سفیانی را در ماه رجب دانسته اند، لذا باید یمانی نیز در همان ماه خروج کند.

(30). «علِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ‌… فَالْخَارِجُ مِنَّا الْیَوْمَ إِلَى أَیِّ شَیْ‌ءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا الْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ الرَّایَاتُ وَ الْأَلْوِیَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَا یَسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَیْهِ إِذَا کَانَ‌ رَجَبٌ‌ فَأَقْبِلُوا عَلَى‌ اسْمِ‌ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلَا ضَیْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِی أَهَالِیکُمْ فَلَعَلَّ ذَلِکَ أَنْ یَکُونَ أَقْوَى لَکُمْ وَ کَفَاکُمْ بِالسُّفْیَانِیِّ عَلَامَةً«. (کافی،ج‌8، ص264)

(31). «خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ وَ الْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِی‌شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ». (غیبت نعمانی، ص162)

(32). کمال الدین و تمام النعمة ، ج‌1، ص327؛ منتخب الأنوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة علیه السلام، ص176.

(33). کمال الدین و تمام النعمة ، ج‌1، ص330؛إعلام الورى بأعلام الهدى،ج‌2، ص292؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‌2، ص534؛ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‌5، ص346؛ بحار الأنوار، ج‌52، ص192.

(34). شرح الاخبار، ص366.

(35). بحار الأنوار، ج‌52، ص307.

(36). بحار الأنوار، ج‌32، ص226.

(37). به عنوان نمونه: 1- جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان: احمدالحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین(علیهم السلام) می‌گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود». (الاجوبه الفقهیه، الصلاة، ص 30) 2- حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه: احمدالحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می‌ گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ می‌ شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی. پس قطعا در آینده نسخ‌هایی بسیار بزرگتر و عظیم تر از این واقع خواهد شد». (الجواب المنیر، ج 3، ص 41)

(38). «ﻋﻦ ﺍﻹﻣﺎﻡ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ ﻗﺎل:… ْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَةٌ أَهْدَى مِنْ رَایَةِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَةُ هُدًى لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَةُ هُدًى وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‌ طَرِیقٍ مُسْتَقِیم‌». (غیبت نعمانی، ص162)

(39). یمانی موعود حجت الله، ص119.

(40). کفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ص17.

(41). بحار الأنوار، ج‌30، ص432؛إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‌3، ص372؛ المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص116.

(42). «و فرقة اعتزلوا الحرب و هم صنفان: و من هؤلاء القوم الذین اعتزلوا الحرب على هذه الجهة عبد اللّه بن عمر و سعد بن أبی وقّاص و محمّد بن مسلمة و أسامة بن زید». (مسائل الإمامة، ص179)

(43). التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص344.

(44). همان، ص343.

(45). همان، ص344.

(46). مستدرک الوسایل، ج 11، ح 13301.

(47). الغارات، ص210؛ کشف المحجة لثمرة المهجة، ص267؛ بحار الأنوار، ج‌30، ص24؛ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‌3، ص386.

(48). بیانیه (السید احمد الحسن الیمانی الموعود)، تاریخ 21/4/1426هـ.ق

(49). بیان الحق و السداد من الأعداد، ج1-2، ص46.

(50). المتشابهات، ج4، ص46.

(51). « ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْ صَنْعَاءِ الْیَمَنِ أَبْیَضُ کالقِطنٍ اسْمُهُ حُسَیْنٌ اَوْ حُسْنٌ…». (بحارالانوار، ج 52، ص 163)

(52). عن أرطأة قال: «فیغضب الموالی فیبایعون رجلا یسمی صالح بن عبدالله بن قیس بن یسار، فیخرج بهم فیلقی جیش الروم فیقتلهم فی الروم… ». (الفتن، ابن حماد، ص336، ح1279)

(53). قال: «صاحب الرومیة رجل من بنی هاشم اسمه الاصبغ بن زید و هو الذی یفتحها». (الفتن، ابن حماد، ص313، ح1210 و ص356، ح1329)

(54). قال(صل الله علیه و آله): «صَاحِبُ الْأَعْمَاقِ الَّذِی یُهْزَمُ اللَّهِ الْعَدُوُّ عَلی یَدَیْهِ اسْمُهُ نَصْرً ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا سُمِّیَ نَصْرُ لِنَصْرِ اللَّهِ إِیهِ فَأَمَّا اسْمُهُ سَعِیدً ». (کنز العمّال، ص 11، ح 31442)

(55). قال الباقر(علیه السلام): «إذَا ظَهَرَ عَلِیٌّ الْأَبْقَعِ وَ الْمَنْصُورُ الْیَمَانِیِّ خَرَجَ الترک وَ الرُّومِ فَظَهَرَ عَلَیْهِمْ السُّفْیَانِ». (معجم الاحادیث الامام المهدی، ج3، ص275.)

(56). یمانی موعود حجت الله، ص 113.

(57). کیمیاى سعادت، ج ‌2، ص 404.

(58). الجعفریات (الأشعثیات)، ص232.

(59). عیون الحکم و المواعظ، ص75.

(60). نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص39.

(61). بحارالانوار، ج 52، ص 122، ح 1 .

(62). همان، ج 67، ص 237.

(63). «أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا بْنِ شَیْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ کُلَیْبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) لَنَصَرَهُ اللَّهُ بِالْمَلَائِکَةِ الْمُسَوِّمِینَ وَ الْمُرْدِفِینَ وَ الْمُنْزَلِینَ وَ الْکَرُوبِیِّینَ یَکُونُ جَبْرَئِیلُ أَمَامَهُ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ إِسْرَافِیلُ عَنْ یَسَارِهِ وَ الرُّعْبُ یَسِیرُ مَسِیرَةَ شَهْرٍ أَمَامَهُ وَ خَلْفَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ حِذَاهُ أَوَّلُ مَنْ یَتْبَعُهُ مُحَمَّدٌ (صل الله علیه و آله) وَ عَلِیٌّ(علیه السلام) الثَّانِی‌». (غیبة النعمانى، ص234، ح 22؛ عنه البحار، ج52، ح99؛ بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار(علیهم السلام، ج‌6، ص513)

(64). بحار الأنوار، ج‌52 ؛ ص307.

(65). «بْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): ِنَّ أَوَّلَ مَنْ یُبَایِعُ‌ الْقَائِمَ علیه السلام جَبْرَئِیلُ علیه السلام یَنْزِلُ فِی صُورَةِ طَیْرٍ أَبْیَضَ فَیُبَایِعُهُ ثُمَّ یَضَعُ رِجْلًا عَلَى بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ رِجْلًا عَلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ یُنَادِی بِصَوْتٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ تَسْمَعُهُ الْخَلَائِقُ أَتى‌ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوه‌»؛ (اول کسی که با قائم ما بیعت می کند جبرئیل(علیه السلام) است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیّه‌الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را بر روی بام بیت المقدّس. آنگاه فریاد می زند که همة‌ مردم صدایش را می شنوند و می گوید: امر خدا آمد، در آن شتاب نکنید). (کمال الدین، ج‌2، ص، 387؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص254؛ غیبة نعمانی، ص235؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص110؛ سفینة البحار، ج8، ص651؛ الزام الناصب، ج1، ص70؛ نوادر الاخبار، ص271)

(66). إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج‌2، ص232.

سایت معارف مکارم

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.