حقوق همسایه در اسلام

حقوق همسایه در اسلام
فهرست این نوشتار:
رعايت حقوق همسايگان
اهمّيّت حقّ همسايه
1. از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «جبرئيل پيوسته مرا به رعايت حقّ همسايه سفارش مىكرد به حدّى كه گمان كردم براى همسايه ارث قرار خواهد داد».[1]
2. در روايتى معتبر آمده است كه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدند: آيا حقّى به غير از زكات در اموال هست؟ فرمود: «آرى، نيكى واحسان به خويشاوندانى كه به تو بدى كردهاند واحسان به همسايه مسلمان؛ بىشك كسى كه شب سير بخوابد وهمسايه مسلمانش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است».[2]
حقوق همسايه و حدود همسايگى
1. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «از جمله حقوق مالى، حقّ ماعون است[3] كه خداوند در مورد آن تهديد به جهنّم كرده وآن وامى است كه به همسايه دهد، يا به آنها نيكى كند، يا ضروريّات خانه را به آنها عاريت دهد». راوى عرض كرد: ما همسايگانى داريم كه اگر چيزى به آنها امانت دهيم آنرا شكسته وضايع مىكنند، اگر ندهيم مرتكب گناه شدهايم؟ فرمود: «گناهى بر شما نيست».[4]
2. در حديثى ديگر فرمود: «منع كردن همسايگان از نمك وآتش (واشياءِ كوچك ضرورى زندگى) جايز نيست».[5]
3.ازحضرت رسول 9روايت شده است كه فرمود: «هر كس همسايگان را از ماعون منع كند، خداوند متعال خير واحسانش را از وى منع كرده واو را به حال خود وامىگذارد وكسى را كه خداوند به حال خود واگذارد، واى به حال او».[6]
4. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «از قرض دادن نان وهمچنين دادن وسيله آتشافروزى به همسايه خوددارى نكنيد كه اين امور باعث فراوان شدن روزى بر اهل خانه مىشود واز جمله مكارم اخلاق است».[7]
5. در حديثى معتبر مىخوانيم كه آن حضرت فرمود: «تا چهل خانه از هر طرف همسايهاند».[8]
بدترين بلاها
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «سه چيز از بدترين بلاهاست: پادشاه يا حكمرانى كه اگر به وى احسان ونيكى كنى قدردانى نكند واگر به او بدى كنى درنگذرد، همسايهاى كه چشمش تو را ببيند ودلش مرگ تو را بخواهد، اگر كار خوبى از تو ببيند آن را بپوشاند وبراى ديگران بيان نكند وهرگاه كار بدى ببيند آن را منتشر سازد، زوجهاى كه اگر حاضر باشى تو را شاد نكند واگر غايب باشى خاطر تو از او مطمئن نباشد».[9]
زيانهاى همسايهآزارى وفوايد رعايت حقوق همسايه
1. از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «هر كس همسايهاش را بيازارد، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مىكند وجايگاهش جهنّم باشد».[10]
2. در حديثى ديگر فرمود: «هر كس به همسايهاش به اندازه يك وجب زمين خيانت كند، خداوند متعال آن زمين را تا طبقه هفتم به شكل طوقى درآورده وبر گردنش بيندازد وآن طوق تا هنگامى كه او را براى حساب آورند در گردنش باشد، مگر آنكه توبه كند وآن زمين را به صاحبش بازگرداند».[11]
3. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر كس همسايهاش را به خاطر طمع در خانه او آزار دهد، خداوند خانهاش را به همسايهاش برساند».[12]
4. در حديثى ديگر فرمود: «هر كس آزارش را از همسايهاش بازدارد، خداوند در روز قيامت از گناهانش درگذرد».[13]
حقوق يتيمان
سرپرستى يتيمان
ولىّ يتيم كه حقّ تصرّف در اموال يتيم را ـ البتّه در چارچوب مصالح وى ـ دارد، پدر وجدّ پدرى ووصىّ است كه آنها تعيين كنند.
واگر هيچيك از اين سه تن نباشند، حاكم شرع يعنى امام معصوم يا منتخب امام معصوم است. ودر عصر غيبت، بيشتر علما معتقدند مجتهد جامعالشرايط يا كسى كه از طرف او مأذون باشد اين مسؤوليّت را بر عهده مىگيرد.
از روايات اسلامى استفاده مىشود كه مؤمنان نيكوكار مىتوانند براى رضاى خدا عهدهدار امور ايتام وحفظ اموالشان شوند تا آنچه را كه به نفع ومصلحت وغبطه آنان باشد رعايت كنند. وچنانچه وضع مالى مناسبى نداشته باشند وتلاش براى نگهدارى اموال يتيم، مانع كسب وكارشان شود مىتوانند به مقدار مخارج ضرورى از مال يتيم استفاده كنند واحتياط آن است كه چيزى بيش از اجرةالمثل متعارف چنين كارى برندارند.
نيز پدر وجدّ پدرى ووصىّ بايد نهايت دقّت را در رعايت غبطه ومصلحت يتيم مبذول دارند. واگر توانايى بر پرداخت بدهىهاى خود نداشته باشند نمىتوانند براى اين منظور از اموال يتيم استفاده كنند. وچنانچه پدر وجدّ پدرى وضع مالى خوبى نداشته باشند مىتوانند به مقدار مخارج ضرورى خود از مال يتيم استفاده كنند. واگر مادر هم نيازمند باشد، ولىّ مىتواند نفقهاش را از مال يتيم بپردازد. وچنانچه مقدار هزينههاى يتيم را محاسبه كرده، با مخارج خويش مخلوط سازد وبا هم از آن استفاده كنند اشكالى ندارد.
يتيمنوازى و پاداش آن در دنيا وآخرت
1. در روايتى معتبر مىخوانيم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس از سنگدلى و قساوت قلب خويش آزرده باشد وبخواهد قلبش نرم شود، يتيمى را نزد خود آورَد وبا او مهربانى كند وبر سر سفرهاش بنشاند واز روى مهربانى دست بر سرش بكشد، چرا كه يتيم بر مردم حقّى بزرگ دارد».[14]
2. در حديثى ديگر فرمود: «هر كس از يتيمى نگهدارى كند ونفقهاش را بپردازد، من واو در بهشت مانند اين دو انگشت (اشاره به انگشت اشاره ووسط) در كنار هم خواهيم بود».[15]
3. نيز در روايتى فرمود: «هر كس يتيمى را به خانهاش آورَد وهزينهاش را تا زمانى كه بىنياز شود بپردازد، خداوند بهشت را بر او واجب مىكند، همانگونه كه جهنّم را بر خورنده مال يتيم واجب كرده است».[16]
4. در روايتى معتبر مىخوانيم كه حضرت على عليه السلام فرمود: «هر مرد وزن مؤمنى از روى ترحّم ومهربانى دست بر سر يتيمى بكشد، خداوند متعال به عدد هر تار مويى كه از زير دستانش عبور كند، برايش حسنهاى مىنويسد».[17]
5. ودر حديثى ديگر فرمود: «خداوند در مقابل هر تار مويى، در قيامت نورى به وى مىدهد».[18]
6. از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «هرگاه يتيمى بگريد، عرش پروردگار بر اثر گريه او به لرزه درمىآيد وخداوند فرمايد: چه كسى
اين بندهام را كه پدر ومادرش را از او گرفتهام به گريه آورده است؟ به عزّت وجلالم سوگند كه هيچ بندهاى او را ساكت وآرام نكند، مگر آنكه بهشت را برايش واجب مىكنم».[19]
مجازات به ناحق خوردن مال يتيمان
1. در چندين حديث معتبر آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند متعال براى كسى كه مال يتيم را به ناحق بخورد دو مجازات در نظر گرفته است : يكى عذاب جهنّم در آخرت ودو ديگر آنكه مردم با يتيمانش (در دنيا) همان كارى كنند كه او با يتيمان ديگران كرده است».[20]
2. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «خداوند متعال در روز قيامت گروهى را از قبر مبعوث مىكند كه آتش از دهانشان شعلهور است وآنها كسانى هستند كه مال يتيم خوردهاند، همانگونه كه خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است: كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم وستم مىخورند، (در حقيقت) فقط آتش مىخورند وبه زودى در شعلههاى آتش (دوزخ) مىسوزند.[21] »[22]
3. در احاديث معتبر آمده است: خوردن مال يتيم به ناحق، از جمله گناهان كبيره است.[23]
حقوق قبيله وعشيره
1. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «بپرهيزيد از اينكه حقوق ديگران را تباه كنيد و بر مشكلات شكيبايى كنيد واگر كسى از قبيله شما از شما چيزى بخواهد كه ضررش براى شما بيش از نفع آن است قبول نكنيد».[24]
2. در روايتى ديگر آمده است كه حضرت على عليه السلام در بيمارى صعصعة بن صوحان كه از بزرگان اصحاب آن حضرت بود، به عيادت وى رفت وبه صعصعه فرمود: «اينكه من به عيادت تو آمدم بر قوم خود فخر نكن واگر مشكلى براىآنها به وجود آمد خود را كنار نكش كه انسان از قوم وقبيلهاش بىنياز نيست، بلكه به آنها محتاج است. اگر آنها را كمك نكنى كمكى را از آنها دريغ داشتهاى ودر مقابل، كمكهاى فراوانى را از خود دريغ كردهاى؛ بنابراين، اگر آنها را در حال خوشى ببينى در آن خوشى به آنها كمك كن واگر در بلا ومشكلى ديدى آنها را به خودشان وانگذار. البتّه كمكهاى متقابل شما بايد در مسير اطاعت خدا باشد. اگر در مسير اطاعت خدا ودورى از معصيت به هم كمك كنيد هميشه در رفاه ونعمت خواهيد بود».[25]
3. در حديثى معتبر آمده است كه: چند اسير از كفّار را (كه مرتكب جرايم سنگينى شده بودند) نزد رسول اكرم صلى الله عليه و آله آوردند. يكى از آنها را خواستند گردن بزنند كه جبرئيل نازل شد وگفت: اى محمّد، اين اسيرى را كه مىخواهى گردن بزنى به مردم غذا مىداد وميهماندارى مىكرد وهزينههايى را كه بر قبيلهاش تحميل مىشد پرداخت مىكرد وبارهاى سنگين خانواده را خود به دوش مىكشيد. سپس حضرت رسول صلى الله عليه و آله به آن اسير فرمود: «خداوند چنين وحى فرستاده است ومن به سبب اين خصلتها از كشتن تو صرفنظر كردم». اسير گفت: پروردگار تو اين صفات را دوست دارد؟ حضرت فرمود: «آرى». اسير شهادتين بر زبان جارى كرد ومسلمان شد وسپس گفت: به حقّ خدايى كه تو را به راستى فرستاده، هرگز كسى را از مال خود برنگرداندهام.[26]
[1] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 7؛ مكارم الأخلاق، ص 429.
[2] . امالى طوسى، ج 2، ص 134.
[3] . «ماعون» از مادّه «مَعْن» (بر وزن شأن) به معناى چيز كم است وبسيارى از مفسّران معتقدند كه منظور از آندر اينجا، اشياءِ جزئى است كه مردم به ويژه همسايگان به عنوان عاريه يا تملّك مىگيرند؛ مانند مقدارىنمك، آب، آتش (كبريت) وجز اينها. تفسير نمونه، ج 27، ص 361، ذيل تفسير آيه 7 سوره ماعون.
[4] . البرهان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 770، ح 11؛ مجمع البيان، ج 10، ص 457، ذيل آيه 7 سوره ماعون.
[5] . كافى، ج 5، ص 308، ح 19.
[6] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 8؛ مكارم الأخلاق، ص 430.
[7] . كافى، ج 5، ص 315، ح 47.
[8] . همان، ج 2، ص 669، باب حدّ الجوار، ح 1.
[9] . قرب الإسناد، ص 83، ح 253.
[10] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 7؛ مكارم الأخلاق، ص 429.
[11] . امالى صدوق، ص 427.
[12] . تفسير قمى، ج 1، ص 368.
[13] . امالى صدوق، ص 552، ح 4.
[14] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 119، ح 571؛ ثواب الأعمال، ص 237، ح 3.
[15] . قرب الإسناد، ص 92، ح 302.
[16] . تفسير عيّاشى، ج 1، ص 224، ح 44؛ كافى، ج 5، ص 128، ح 2.
[17] . ثواب الأعمال، ص 237، ح 1.
[18] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 119، ح 569.
[19] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 119، ح 573؛ ثواب الأعمال، ص 237، ح 1.
[20] . تفسير عيّاشى، ج 1، ص 223، ح 38.
[21] . سوره نساء، آيه 10.
[22] . تفسير عيّاشى، ج 1، ص 225، ح 47.
[23] . فقه الرّضا 7، ص 332.
[24] . امالى طوسى، ج 1، ص 71.
[25] . امالى طوسى، ج 1، ص 357.
[26] . محاسن، ص 388، ح 14.