برهان ضرورت بعثت انبیاء
حكمت الهي اقتضا ميكند كه انسان، با انتخاب خودْ سرنوشتش را تعيين كند، بايد آگاهي لازم در اختيارش قرار بگيرد. عقل را نيز خدا به او داده است، ولي عقلْ ناقص است؛…ما به پيغمبر احتياج داريم؛ زيرا اگر پيغمبر نباشد، ما راه كمال مان را پيدا نميكنيم، و هدفي كه خدا از آفرينش انسان دارد (اينکه انسان، راه كمال را با انتخاب آگاهانه بپيمايد)، تحقق پيدا نميكند.

برهان ضرورت بعثت انبیاء
حضرت الله مصباح یزدی
برهان حکما در تبيين حکمت بعثت انبيا
براي تبيين راز بعثت پيامبران، سبكِ بيان ديگري نيز هست که با مقدمات كمتري همراه است و در آن، از معلومات عادي انسانها استفاده ميشود. در كتابهاي فلسفي اسلامي نيز به اين سبك بيان اشاره شده است، كه شايد دراينزمينه، بهتر از همه، بيانات مرحوم علامه طباطبايي (رحمه الله) باشد. ايشان در رساله وحي يا شعور مرموز و نيز در تفسير الميزان ذيل آيه كانَ النّاسُ أُمَّه واحِدَه فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ(1) از همين بيان استفاده كردهاند.
اين برهان بهطورخلاصه چنين است که زندگي اجتماعي انسان، مستلزم اختلافات، نزاعها و درگيريهاست و به كانوني احتياج است که بتواند اين نزاعها را برطرف كند و عقل انسان بهتنهايي نميتواند همه اين اختلافات اجتماعي را برطرف كند و قانوني ارائه دهد. اين مقدمه كه عقل بشر كافي نيست، تقريرات گوناگون دارد؛ برخي به تجربه احاله كردهاند، با اين توضيح که درطول تاريخ، عقلاي عالم، مجالس قانونگذاري تشكيل داده و قوانين فراواني نوشتهاند؛
ولي مشكلات بشر حل نشده است و اختلافات ادامه دارد؛ پس عقل انسان بهتنهايي كافي نيست. برخي ديگر اين مطلب را بهصورت برهاني مطرح كردهاند: عقل عادي انسانها، خودْ منشأ اختلاف است؛ پس چيزي كه خودْ موجب اختلاف است، چگونه رافع اختلاف شود؟
باري، در اين تقرير، تكيه بر اين است كه زندگي اجتماعي انسان در دنيا، به راهنمايي وراي عقل احتياج دارد، و آن راهنما جز وحي و نبوت نيست. اما آنچه در نهج البلاغه و روايات ديگر آمده است، آهنگ ديگري دارد. معصومان علیهم السلام فقط بر زندگي اجتماعي انسان در دنيا تکيه نميکنند، بلکه مجموع زندگي انسان را از آغاز تا پايان، كه زندگي ابدي است، درنظر ميگيرند؛ و تأکيدشان بر اين است كه انسان براي چه آفريده شده است و سرانجامش چه خواهد بود؟
آيا انسان براي پيمودن راه سعادت ابدي، ميتواند به عقل خود اقتدا كند و به راهنمايي نياز ندارد؟ بنابراين، اين مسئله با مسئله آفرينش انسان، مرتبط است؛ يعني هدف بعثت انبيا، بخشي از هدف آفرينش انسان است. اگر انبيا مبعوث نميشدند، هدف آفرينش انسان تحقق نمييافت. پس بايد ببينيم هدف آفرينش انسان چيست. اگر بخواهيم به اين سبك پيش برويم و هر مسئله را مبتنيبر مسئله ديگري کنيم، به آن مسئله اصلي بحث نميرسيم. بهاينجهت، بنابر آنچه از قرآن و روايات شريفه استفاده ميشود و برهان عقلي نيز همين را اقتضا ميكند، فقط به تركيب بحث اشاره ميكنم.
بياني كه پيشتر گذشت، اين بود كه معمولاً ميگويند هدف از آفرينش انسان، تكامل است؛ اما اين سخن مبهم است و ميپرسند که:چرا انسان از ابتدا، كامل آفريده نشد؟ خداي متعال همهگونه موجود ـ حتي از موجودات مجرد و غيبي كه عقلمان نميشناسدـ آفريده است؛ بهعنوان نمونه، ما چيزي درباره ملايکه نميدانيم؛ ولي اوصافي از آنها در قرآن و روايات آمده است؛ اما ما فرشتهشناس نيستيم. خود ملايكه انواع و طبقاتي دارند؛ مانند ملايكه مقربين و كروبين و ملايكهاي كه کارگزاران اين عالم هستند.
بيان اين انواع، در چند آيه قرآن آمده است؛ مانند وَالصَّافّاتِ صَفًّا؛ فَالزّاجِراتِ زَجْراً…؛(2) فَالْحامِلاتِ وِقْراً(3)فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً.(4)ما درباره چگونگي آفرينش و عملکرد آنان چيزي نميدانيم؛ ولي همه آنان بهگونهاي هستند كه قرآن ميفرمايد: وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ؛(5)لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يؤمرون.(6)برخي موجودات ديگر زميني و مادي، از جاندار و بيجان، را در زمين ميبينيم و چهبسا هزاران نوع ديگر در كرات ديگر هستند كه ما از آنها هيچ خبر نداريم. درميان اينهمه موجودات، جاي مخلوقي خالي بود كه سرنوشت خويش را خود با اختيارش تعيين كند. فرشتگان اينگونه نبودند؛
از اول، سرنوشتي برايشان تعيين شده که براساس آن حركت ميكنند و از ابتدا تا انتها، تفاوتي در آنها پديد نميآيد. اما موجودي كه بتواند از ملايکه برتر رود و يا از پستترين حيوانات پستتر گردد، موجود فوقالعادهاي است. موجودي که از يكسو بتواند از ملايکه مقرب بالاتر رود، بهگونهايكه جبرئيل هم بگويد: اگر نزديك شوم، پرهايم ميسوزد: لو دنوت أنمله لاحترقت؛(7) از سوي ديگر آنقدر بتواند تنزل كند كه از چهارپايان پستتر شود،(8) در روز قيامت آرزو كند كه كاش من آفريده نشده بودم، و بگويد ايكاش خاك بودم: يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً؛(9) اين موجود بسيار فوقالعاده اگر بخواهد آفريده شود، بايد به قدرتِ انتخابْ مجهز شود.
اين موجود اگر بخواهد مسيرش را خود تعيين كند، بايد قدرت انتخاب داشته باشد؛ چون موجودات ديگر که راهشان يكطرفه است در عالم فراوان بودند. حضرت امير علیه السلام در نهجالبلاغه ميفرمايد: «در تمام آسمانها جاي خوابيدن گوسفندي نيست، مگراينكه خدا در آنجا فرشتگاني آفريده است که يا درحال سجودند و يا درپي كار و تلاش»؛(10)خلائي وجود ندارد و من و شما نميبينيم و از آسمانها خبر نداريم، خدا در هرجا هرچه را لياقت و استعداد داشت آفريد؛ اما همگي سرنوشت مشخصي داشتند كه خدا قبلاً تعيين كرده بود و قابل تغيير نيست. آن موجودي كه بتواند سرنوشت خويش را خودْ رقم بزند و اختيار ترقي و تنزل داشته باشد، بايد در عالمي آفريده شود كه عالم تغيير و تحول است. بدينجهت خداوند فرمود:إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَه.(11) جاي چنين موجودي در زمين است؛ در آسمانها كه ملايکه هستند، جاي چنين موجودي نيست.
آسمانها پر از ملايكهاي است كه مقامشان معلوم است و مشغول تسبيح و تحميد خدا هستند، يا كارهايي كه برايشان تعيين شده است انجام ميدهند. اين موجود بايد در زمين باشد و براي اينكه انتخاب او انتخابي كور نباشد، بلکه آگاهانه باشد، بايد انسان علم داشته باشد و بداند كه اگر به اين راه برود چه ميشود؛ اگر نداند و كوركورانه انتخاب كند، کمالآفرين نيست و با نداشتن انتخاب و اختيار، چندان فرقي ندارد. وقتي اين انتخاب ارزش دارد كه آگاهانه باشد و آن موجود بفهمد راهي كه خوب است به كجا منتهي ميشود و چقدر خوب است؛ همچنين بايد بداند راهي كه بد است به كجا منتهي ميشود و گناه چقدر عذاب و بدبختي دارد. عقل ما، اينها را درست به ما نشان نميدهد. اگر انبيا نيامده بودند و از بهشت و جهنم صحبت نكرده بودند، با عقل خود چيزي نميفهميديم و هيچ اطلاعي نداشتيم كه بعد چه خواهد شد. پس انتخاب ما انتخاب آگاهانـهاي نميبود.
وقتي انتخابْ آگاهانه است كه بدانيم اگـربه اين راه برويم به كجا منتهي ميشود؛ و وقتي عقل بشر نميتواند انتهاي راه را نشان بدهد، بايد خدا راه ديگري را تعيين کند؛ يا آنکه دست از اين آفرينش بكشد؛ و چون حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين موجود، با انتخاب خودْ سرنوشتش را تعيين كند، بايد آگاهي لازم در اختيارش قرار بگيرد. عقل را نيز خدا به او داده است، ولي عقلْ ناقص است؛ عقل همين اندازه ميداند كه آدم بايد درباره ولينعمتش قدرداني کند و به او احترام بگذارد و شكرگزار باشد و او را پرستش كند؛ اما اينکه چگونه پرستش كند، از حد درکِ عقل، فراتر است. عقل نميداند چگونه، در چه زماني، با چه زباني، با چه حركاتي و با چه كلماتي خدا را بپرستد.
بهاينترتيب، ما دو نوع علم لازم داريم كه عقل به آن نميرسد: يكي علم به مسائل اعتقادي و نظري و نامحسوسات و غيبهاست، كه شامل پساز مرگ هم ميشود؛ مانند عالم برزخ، عالم قيامت، بهشت، جهنم و فرشتگان، كه عقل عادي به اين امور نميرسد؛ زيرا ماية اين عقلها از ادراكات حسي و تجربي است. آنجا كه پاي حس و تجربه نرسد، عقل ما به کنه آن نميرسد. دوم علم به مسائل عملي است؛ اينکه چه بايد بكنيم و چگونه بايد رفتار كنيم. قرآن ميفرمايد:وَيُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ،(12)عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛(13) چيزهايي به شما ميآموزد كه اصلاً نميتوانستيد بفهميد و ابزارش را نداشتيد.
حاصل آنکه ما به پيغمبر احتياج داريم؛ زيرا اگر پيغمبر نباشد، ما راه كمال مان را پيدا نميكنيم، و هدفي كه خدا از آفرينش انسان دارد (اينکه انسان، راه كمال را با انتخاب آگاهانه بپيمايد)، تحقق پيدا نميكند.
پی نوشت:
1. «مردمان، نخست امت واحدي بودند (و آيين واحدي داشتند، سپس اختلاف كردند) پس خدا پيامبران را برانگيخت مژدهده و بيمرسان» (بقره، 213).
2. «سوگند به (فرشتگان) صفشدگان كه (به عبادت خدا) صفاصف ايستادهاند. سوگند به آن (فرشتگان) راننده (كه ابرها يا شيطانها) را ميرانند» (صافات، 1ـ2).
3. «سوگند به فرشتگانِ حاملان ابرها (حاملات در اين آيه به ابرهاي حامل باران نيز تفسير شده است)» (ذاريات، 2).
4. «پس (سوگند) به (فرشتگان) تدبيركنندگان كارها» (نازعات، 5).
5. «از ما کسي نيست جز آنکه جايگاه مشخصي دارد» (صافات، 164).
6. «از آنچه خدا بدانان فرمان داده سرپيچي نميکنند و آنچه را مأمورند، انجام ميدهند» (تحريم، 6).
7. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج18، باب3، ص382. اگر يک سر موي برتر پرم، فروغ تجلي بسوزد پرم.
8. ر.ك: اعراف (7)، 179.
9. «ايكاش خاك بودم» (نباء، 40).
10. وَلَيْسَ فِي أَطْبَاقِ السَّمَاءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ إِلَّا وَعَلَيْهِ مَلَكٌ سَاجِدٌ أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ؛ «در آسمانها جاي پوستيني نيست جزآنکه فرشتهاي سجدهگر يا تلاشگر بر آن مستقر است» (نهج البلاغه، خطبه 90).
11. «راستي كه من در زمين جانشيني قرار ميدهم» (بقره، 30).
12. «و به شما ميآموزد آنچه را نميتوانستيد بدانيد» (بقره، 151).
13. «و به شما آموخت آنچه را نميتوانستيد بدانيد» (بقره، 239).
منبع:هدانابرگرفته از کتاب سيماي پيامبر اعظم (صلياللهعليهوآله) در آينه نهجالبلاغه