آيا تعادل قدرت بين سه قوه(قضاييه مجريه مقننه) وجود دارد؟

آيا تعادل قدرت بين سه قوه(قضاييه مجريه مقننه) وجود دارد؟
آيا تعادل قدرت بين سه قوه(قضاييه مجريه مقننه) وجود دارد؟ توضيح كامل بدهيد.
در ساختار نظام جمهورى اسلامى تعادل قدرت ميان قواى سه گانه از راهكارهاى مختلفى انجام مى شود كه دو سازكار اساسى و مهم آن «تفكيك قوا» و «سيستم هدايت» مى باشد. توضيح آنكه:
در حقوق اساسى هنگامى كه از «تعادل» سخن به ميان مىآيد، قطعاً با آن مسئله تفكيك قوا هم به ذهن تبادر پيدا مىكند و تعادل قوا بدون تفكيك قوا قهراً متصور نيست. از اين رو خصوصيت توازن و تعادل قوا بهعنوان عنصرى اساسى در نظريه تفكيك قوا مطرح مىگردد.
منظور از تفكيك قوا، نوعى توازن و تعادل بين قواى سهگانه است، هر كدامبتوانند بدون دخالت و خارج از نفوذ ديگرى برانجام وظايف و تحقق اهداف خاص خود قادر گردد.
براى آنكه از قدرت سوء استفاده نشود بايد دستگاههاى حكومت طورى تنظيم شوند كه قدرت، قدرت را متوقف كند و البته براى حصول اين منظور لازم است قوا از يكديگر متمايز و منفك گردند و در يك جا متمركز نگردند تا اركان و نهادهاى حاكميت بتوانند همديگر را محدود و كنترل نمايند، ضمن اينكه امور حكومت به خوبى تمشيت پذيرد.
در عين حال به عقيده منتسكيو براى تأمين حقوق و آزادى مردم تفكيك قوا كافى نبوده، بلكه بايد بين قواى سهگانه يك نوع تعادل و توازن برقراركرد تا هيچ يك از قوا نتوانند نسبت به قوه ديگر برترى پيدا كنند خصوصاً در بسيارى مواقع با پيچيدگى وظايفقوه مجريه، تفكيك قوا دچار تزلزل و تعادل قوا يا نوعى به هم ريختگى مى گردد. در اين بين بعضى از قوهاى به نام قوه تعديل كننده ياد كردهاند كه برخلاف قواى سهگانه كه در مقابل يك ديگر صفآرايى مىكنند، قوهاى است بىطرف كه هنگام بروز اختلاف، نقش آشتى دهنده يا حل و فصل كننده را دارد. هگل نيز برخلاف نظريه منتسكيو، قوه برترى را مطرح مىكند كه وسايل همكارى قواى سهگانه را فراهم مىآورد و كليه اختلافات موجود بين قوا را حل و فصل مىكند.
در اين راستا اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى بيان مى دارد: «قواى حاكم در جمهورى اسلامى ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مىگردند. اين قوا مستقل از يكديگرند».
در اين الگو سه قوه مجريه، مقننه و قضاييه در محيط اراده رهبرى شكل گرفته و تعامل دارند و اين مهمترين خصوصيت نظريه تفكيك قوا در جمهورى اسلامى ايران است.
در ادامه جهت تبيين دقيق تر اين موضوع بخشى از كتاب «مصطفى ناصحى، تفكيك قوا و ولايت فقيه» ارائه مى گردد:
مسئله مهم در زمينه هماهنگى قواى حاكم در جمهورى اسلامى ايران، انتخاب واژه استقلال قوا به جاى تفكيك قوا در قانون اساسى است كه دخالتهاى هماهنگ كننده و فعل و انفعالات سياسى سه قوه و تأثيرهاى متقابل آنها را به نحوى كه به استقلال آنها خدشه وارد نياورد تجويز كرده است. (1)
آن چه در نظام ولايت فقيه به عنوان نظام منحصر به فرد، در سيستمهاى حقوقى دنيا، مطرح است استقلال قوا نسبت به يكديگر است (هر چند به كارگيرى اصطلاح تفكيك هم بىمناسبت نيست، ليكن در قانون اساسى اصطلاح استقلال به كار رفته است ما هم طبق قانون اين اصطلاح را به كار مىبريم) امّا اين قوا نسبت به رهبرداراى استقلال نيستند، چون رهبر به عنوان عالىترين مقام (اصل 113) و از باب ولايت بر قوا (اصل 57)، برآنها نظارت دارد به عنوان مثال رهبر در قوه مقننه از طريق شوراى نگهبان (بند 1 اصل 91) در قوه مجريه از طريق عزل رئيس جمهور (بند 10 اصل 110) و در قوه قضاييه از طريق نصب و عزل رئيس قوه قضاييه (بند ب اصل 110 و اصل 157) اشراف و نظارت دارد و منظور از استقلال قوا اين است كه هيچ كدام از آنها نمىتوانند به طور مستقيم و رأساً در كار ديگرى دخالت كنند و هر كدام بايد به طور جداگانه به دور از اعمال نفوذ قوه ديگر وظايف خود را انجام داده و اختيارات خود را به كار بگيرد. (2) درست است كه در اكثر موارد قوه مجريه و قضاييه، مصوبات قوه مقننه را اجرا مىكنند و در حقيقت حدود وظايف و اختيارات آن دو قوه تحت اراده و رأى مجلس تعيين مىشود، ولى نمىتوان اين نوع رابطه را دخالت محسوب كرد و قوهمجريه و قضاييه را به جهت اين نوع تبعيت فاقد استقلال شمرد. چنين رابطه خاص و تبعيت از ماهيت تشكيلات سياسى حكومت، ازچگونگى وضع و جاىگاه هر كدام از سه قوه ناشى مىشود. (3)
به هر حال، در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، مشكل مرزبندى و اختيارات قوا از طريق قانون حل شده و روابط قواى سهگانه به صورت قانونى مشخص گرديده است و مشكل عدم ارتباط و ناهماهنگى ناشى از انفصال قوا نيز از طريق رهبر بر طرف شده (بند 7 اصل 110) و همچنين مسئوليت اجراى قانون اساسى به عهده رئيس جمهور گذاشته شده است (اصل 113 قانون اساسى). بديهى است در نظام جمهورى اسلامى با نظارتى كه ولايت فقيه بركليه نهادهاى سياسى كشور دارد و بنا به تصريح قانون اساسى، قوه مقننه، مجريه و قضاييه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت اعمال مىگردد (اصل 57)، لذا مشكل عدم هماهنگى در برخورد هرگز به وجود نمىآيد.
روابط قوا در جمهورى اسلامى ايران
روابط قوا در جمهورى اسلامى ايران برخلاف تمامى كشورهاى دنيا به گونهاى خاص تنظيم شده است. هر چند كه به ظاهر به صورت تفكيك نسبى قوا تلقى مىشود، ليكن اين روابط از ويژگىهاى خاصى برخوردار است كه به خوبى آن را از ساير رژيمها متمايز مىسازد. (4)
مفهوم تفكيك قوا در مقابل «وحدت قوا» (5) به كار مىرود. اين تفكيك موجب پديدارى سازمانهاى حاكم عديده تخصصى مىگردد كه هر كدام به انجام وظيفه خاص خود مشغولاند و هيچ يك از قوا حق انجام وظيفه قواى ديگر را ندارد. سنخيت قواى حاكم، هم چنين اقتضا مىكند كه هر يك از قوا، بدون برترى و دخالت يكى در قلمرو اختيارات ديگرى، كار خود را انجام دهد و هيچ يك از قوا حق سؤال، استيضاح، عزل و انحلال يكديگر را نداشته باشد. اين چنين استقلالى را اصطلاحاً «تفكيك مطلق قوا» (6) مىگويند.
نظريه تفكيك مطلق قوا، در جريان تحولات تاريخى دست خوش تغييراتى شده است كه ديگر نمىتوان استقلال در مفهوم آن را چندان مشاهده كرد. خطر بالقوه و بالفعلى كه از ناحيه قوه مجريه و زمامدارى آن ناشى مىشود، هم قواى ديگر را تحت الشعاع «رياست گرايى» (7) اجرايى قرار مىدهد و هم اين كه آزادى و امنيت فردى را تهديد مىكند. (8) دليل اين مطلب اين است كه در اكثر كشورهاى دنيا در بحث ارتباط متقابل قوا، قوه مجريه مشمول بيشترين نظارتها از سوى دو قوه ديگر قرار مىگيرد.
قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، در تدوين قواى سهگانه، علاوه بر ضرورت همكارى قوا، براى تأمين اهداف كلى نظام از انديشه مذكور به دور نبوده و مراتبى از ارتباط متقابل، توأم بانظارت و مسئوليت بين قواى حاكم را پيشبينى كرده است. در اصل 57 قانون اساسى ضمن برشمرن قواى سهگانه، مقرر مىدارد كه اين قوا مستقل از يكديگرند. آن گاه در اصل 58 و 59 اِعمال قوه مقننه را منحصر به مصوبات مجلس شوراى اسلامى و در مسائل مهم از طريق همهپرسى و مراجعه مستقيم به آراى عمومى بيان داشته است. همچنين در اصل 60 قانون اساسى، اِعمال قوه مجريه به استثناى برخى از آن كه مستقيماً به عهده رهبرى قرار دارد، صرفاً از طريق رئيس جمهور و وزرا اجرا مىشود و در نهايت اين كه اِعمال قوه قضاييه (اصل 61) را نيز فقط به عهده دادگاههاى دادگسترى قرار داده كه بايد براساس موازين اسلامى تشكيل و به حل و فصل دعاوى و… بپردازد، اما نويسندگان قانون اساسى در سال 1358 در همان اصل 57 قانون اساسى، ضمن بيان استقلال قوا آورده بودند كه: «… روابط بين قواى سهگانه توسط رئيس جمهور برقرار مىگردد.» و نيزدر اصل 113 قانون اساسى آمده بوده: «… مسئوليت اجراى قانون اساسى و تنظيم روابط قواى سهگانه و رياست قوه مجريه جز در امورى كه برعهده رهبرى است، به عهده رئيس جمهور است».
بنابراين، طبق اين اصول، رئيس جمهور هماهنگ كنندهقواى سهگانه كشور بود، ليكن پس از بازنگرى قانون اساسى در سال 1368 و با سپرى كردن يك دهه تجربه عملى در كارهاى اجرايى، قضايى و تقنينى وضعفهايى كه در قانون اساسى وجود داشت، شوراى بازنگرى قانون اساسى به فرمان امام خمينى (ره) در تاريخ 4/ 2/ 1368 تشكيل گرديد و در آن در خصوص روابط قوا نيز نكاتى مورد توجه و تصويب قرار گرفت.
در قانون اساسى 68 بعد از بازنگرى، ضمن اين كه مسئوليت تنظيم روابط بين قواى سهگانه را از رئيس جمهور گرفته و به شخص رهبر واگذار كرده است، در اصل 57 آمده است:
«… قوه مقننه، مجريه و قضاييه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت برطبق اصول قانون اساسى اعمال مىگردند.» همچنين در اصل 110 قانون اساسى، ضمن برشمردن وظايف و اختيارات رهبر، در بند 7 همين اصل يكى از وظايف رهبر را «حل اختلاف و تنظيم روابط قواى سهگانه» متذكر شده است و در اصل 113 نيز اين مسئوليت را از رئيس جمهور سلب كرده است.
در نظام اسلامى هرگاه سخن از تفكيك قوا يا روابط قوا به ميان مىآيد، به دليل جلوگيرى از تمركز نامشروع و فساد برانگيز قدرت است زيرا كه ممكن است، انسانى كه شايستگىهاى لازم و توانايىهاى منطبق بر معيارهاى اسلامى را دارا مىباشد، در رأس تمامى قوا و نهادهاى جامعه اسلامى قرار بگيرد و هيچگونه مفسدهاى هم به دنبال نداشته باشد، همچنين براساس اعتقادات شيعى، ائمه (ع) در حكومت اسلامى، حاكمان مطلق و بدون قيد و شرطى بودند كه تنها براساس تكليف شرعى و الهى اداره جامعه را به عهده مىگرفتند و اين امر منافاتى با تفويض امر اداره قسمتى از حكومت به ديگران نخواهد داشت و لذا است كه امام (ع)، ضمن اين كه رياست و فرماندهى كل قواى نظامى را به عهده داشت، ولى در عين حال نصب و عزل استانداران و فرمانروايان ولايات گوناگون را خود شخصاً انجام مىداد، هم زمان در مسجد هم به امر قضاوت مىپرداخت. (9)
پس باتوجه به اين كه امروزه، به علل گسترش ارتباطات و افزايش جمعيت و… چارهاى جز تقسيم وظايف وجود ندارد، وقتى سه قوه و ارگان از يكديگر مشخص و متمايز شدند، مسئله ديگر، روابط قواى مزبور است. به عقيده منتسكيو، چگونگى اين روابط، تأثير زيادى در تأمين آزادى دارد. از اين جهت منتسكيو قائل به دو اختيار مىشود، اختيار تصميمگيرى و اختيار مانع شدن از اجراى آن، منتسكيو مىگويد بايد هر قوه بتواند در قلمرو اختصاصى خود تصميم بگيرد، ولى قواى ديگر نيز بايد بتوانند به وسايلى از اجراى آن جلوگيرى كنند، چنان كه مثلاً قوه مقننه قانون را تصويب مىكند (اختيار تصميمگيرى) اما قوه مجريه نيز مىتواند در مواردى از توشيح واجراى آن جلوگيرى كند (اختيار مانع شدن و متوقف ساختن) (10). بر همين مبنا است كه قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران پس از پذيرش مهمترين اصل خود، يعنى اصل ولايت مطلقه فقيه عادل و جامعالشرايط كه عامه مردم قبول ولايت او را بر خود لازم و واجب شمردهاند، نقطه پيوند و اتصال قواى حاكم درجمهورى اسلامى ايران را ولى فقيه و رهبر دانسته و اعمال حاكميت قواى مزبور را صرفاً براساس نظر و نظارت رهبر مشروع و قانونى مىداند. (11)
بنابراين، از آن جايى كه رهبر در نظام اسلامى داراى ويژگىهاى خاص است، لذا نظارت رهبرى باعث مىشود كه كسى از كارگزاران نظام قدرت سوء استفاده از مقام و مسئوليت خود را نداشته باشد، به خصوص اصل 111 قانون اساسى مكانيزم خاصى براى جلوگيرى از انحراف رهبرى پيشبينى كرده است كه بيش از پيش براطمينان مردم در خصوص عدم سوء استفاده از قدرت و تمركز آن مىافزايد و ما در اين جا به بخشى از اين روابط و نظارت اشاره مىكنيم:
الف) نظارت قوه مقننه بر قوه مجريه
قوه مقننه به شيوههاى گوناگون بركار قوه مجريه نظارت دارد:
1- طبق اصل 131، صلاحيتو رسميت وزرا منوطبهرأىاعتمادازمجل
2- مسئوليت قوه مجريه در برابر قوه مقننه (سؤال، استيضاح) اصل 122، 134 و. 137
به اين ترتيب كه هر نماينده مىتواند يك وزير و 14 نمايندگان هم رئيس جمهور را مورد سؤال قرار دهند و همچنين ده نفر از نمايندگان، هيئت وزيران يا يكى از وزيران و 13 نمايندگان، رئيس جمهور را مىتوانند مورد استيضاح قرار دهند
3- قوه مقننه بر كارهاى قوه مجريه، نظارت استصوابى (12) (اصل 77- 83) و نظارت مالى (اصل 52، 54 و 55) دارد.
ب) نظارت قوه مقننه بر قوه قضاييه
طبق اصل 156 قانون اساسى، قوه قضاييه، قوهاى است مستقل كه قوه مقننه بر آن نفوذ و اقتدار چندانى ندارد و هيچگونه راهى براى طرح سؤال، استيضاح و عزل مسئولين قوه قضاييه در آن ديده نمىشود، ليكن بعضى از اقدامات قوه مقننه بر روى قوه قضاييه بىاثر نيست:
1- از طريق اجراى قوانين (اصل 167) بدين ترتيب كه قاضى موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانين مدونه بيابد
2- از طريق شكايات (اصل 90). بدين ترتيب كه مجلس در صورت دريافت شكايت، حق دارد از قوه قضاييه پاسخ كافى بخواهد. البته اين از ضمانت اجراى لازم برخوردار نيست و بيشتر جنبه اخلاقى و سياسى دارد. (13)
ج) نظارت قوه مجريه بر قوه مقننه
قوه مجريه با آن كه تحت سلطه كامل قوه مقننه قرار دارد، اما تا اندازهاى بر اين قوه نظارت دارد و اين نظارت از طريق ذيل است:
1- ابتكار تهيه لوايح در دست دولت است كه بعد از تصويب، آن را تقديم مجلس مىكند (اصل 74)
2- قوانين به ذكر كليات مىپردازند و جزئيات را موكول به آئين نامههاى اجرايى (14) مىكنند و علاوه بر آن قوه مجريه حق تصويب آيين نامههاى مستقل (15) را نيز دارند.
د) نظارت قوه مجريه بر قوه قضاييه
قوه مجريه برقوه قضاييه نظارت و نفوذ خاصى ندارد، البته لوايح قضايى كه پس از تصويب هيئت وزيران، تقديم مجلس مىشود (اصل 74) و بودجه قوه قضاييه كه در مجموعه بودجه سالانه كل كشور توسط دولت تهيه مىگردد، مىتواند زمينه مؤثرى از نفوذ (و نظارت) قوه مجريه بر قوه قضاييه باشد. (16)
ه) نظارت و نفوذ قوه قضاييه برقوه مقننه
همانطور كه قوه قضاييه از استقلال كامل برخوردار است، قوه مقننه هم در مقابل قوه قضاييه مستقل است و راهى براى مداخله در كارهاى يكديگر وجود ندارد، با وجود اين، برخى كارهاى قوه قضاييه بر قوه مقننه بىاثر نسيت كه به چند مورد اشاره مىكنيم:
1- لوايحى كه بهوسيله قوه قضاييه تهيه مىشود، به علت فنى و تخصصى بودن آن، قوه مقننه نمىتواند دخل و تصرف چندانى در آن به وجود آورد و نمايندگان به علت تخصصى بودن، اكثراً آن را به تصويب مىرسانند (17)
2- اصل 73 قانون اساسى به قضات، در تمييز حق از قوانين، حق تفسير قضايى داده است كه اين تفسير گاهى اوقات منجر به نوعى وحدت رويه قضايى مىشود. (اين را نوعى دخالت قوه قضاييه در امر قوه مقننه مىتوان تلقى كرد)
3- نمايندگان داراى مصونيت كيفرى نيستند و شغل نمايندگى مانع دستگيرى و محاكمه آنها نمىباشد.
و) نظارت و نفوذ قوه قضاييه بر قوه مجريه
قوه مجريه در مقابل قوه قضاييه مصونيت ندارد و قوه قضاييه داراى نظارت (اقتدار) لازم نسبت به قوه مجريه است كه به عنوان مثال به چند مورد اشاره مىكنيم:
1- طبق اصل 170 قانون اساسى: «قضات دادگاهها مكلفند از اجراى تصويب نامهها و آييننامههاى دولتى كه مخالف با قوانين و… خوددارى كنند و…» بنابراين، قوه قضاييه به مصوبات قوه مقننه اشراف كامل دارد
2- هدف از تأسيس ديوان عدالت ادارى، رسيدگى به شكايات و تظلمات مردم نسبت به مأموران دولتى است و ديوان مىتواند قوه مجريه را به محاكمه بكشاند. (اصل 173)
3- طبق اصل 174 قانون اساسى، قوه قضاييه از طريق سازمان بازرسى كل بر كشور قوه مجريه نظارت دارد
4- قوه مجريه هيچ مصونيتى ندارد زيرا طبق اصل 140 قانون اساسى، رسيدگى به اتهام رئيس جمهور و معاونان و… از طريق دادگاههاى دادگسترى است و ديوان عالى كشور حق محاكمه رئيس جمهور را دارد.
سيستم تعديل در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران
همانطور كه در بحث قوه مؤسس (تعادل) مطرح كرده بوديم كه براى جلوگيرى از ناهماهنگى، تصادمات و تعارضات قواى سهگانه، نياز به قوه تعديل كننده داريم: در نظام جمهورى اسلامى ايران هم براى كنترل قدرت و تعديل اعمال حاكميت از طريق قواى سهگانه، از راه حل خاصى استفاده شدهاست كه استاد عميد زنجانى از آن به «سيستمهدايت» (18) تعبير مىكنند.
اين راه حل به صورت تركيبى از چند عامل و در مجموع به صورت يك سيستم هدايت، قواى مقننه، مجريه و قضاييه را كنترل و هماهنگ و متعادل مىگرداند و از تضاد و برخورد آنها جلوگيرى مىكند. به اين صورت كه يك بار قواى سهگانه، كار كنترل، نظارت و تعديل يكديگر را انجام مىدهند و از طرف ديگر قوه برترى، قواى سهگاه را كنترل، نظارت و تعديلمىكند.
كنترل و تعديل از طريق خود قواى سهگانه نسبت به هم، به صورت زير است:
1- قوه مقننه مىتواند وزرا را مورد سؤال و استيضاح قرار دهد و وزيران را بركنار نمايد (اصل 80)
2- قوه مجريه حق تهيه لوايح قانونى را دارد… (اصل 74)
3- قوه قضاييه، مىتواند رئيس جمهور را به خاطر تخلف از وظايف قانونى محاكمه كند و….
طريق تعديل از طريق قواى سهگانه نسبت به يكديگر، نظارت متقابل را ايجاب مىكند (كه ذكر شد) و از تمركز قدرت وخودكامگى جلوگيرى مىكند و به همين دليل در مقايسهبا سيستمهاى ديگر كاملتر است، ولى اين طريقه به تنهايى كافى نيست، چون اين نوع تعديل خود عامل بروز اختلاف وصفبندى قوا و موجب تشديد تضاد بين آنها است، (19) و همچنين قوه مقننه نسبت به قواى ديگر از قدرت بيشترى برخوردار است، چون به هيچ وجه قابل انحلال نسيت و در برابر قوه قضاييه و مجريه مسئول نيست واز طرف هيح كدام قابل كنترل نيست، از اين رو براى كنترل اين قدرت اضافى، شوراى نگهبان به صورت نهادى از داخل، آن را تعديل مىكند، ولى ويژگى مهم تعديل در جمهورى اسلامى ايران سيستم كنترل و نظارت از طريق رهبر و ولى فقيه در مورد قواى سهگانه اعمال مىشود. اصل 57 قانون اساسى مىگويد: «قواى حاكم در جمهورى اسلامى ايران عبارتاند از قوه مقننه، مجريه و قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت برطبق اصول آينده اين قانون اعمال مىگردد».
در اين روش، گرچه رهبر به صورت قوه برتر تعديل كننده مطرح مىشود، ولى با توجه به مشخصات و صفاتى كه قانون براى رهبر در نظر گرفته، امكان سوء استفاده از قدرت بسيار اندك و در حداقل ممكن و به گونهاى كه در اصل 170 قانون اساسى آمده در حدّ امتناع عادى است. (20) نتيجه اين كه، رهبر و ولى فقيه به عنوان تعديل كننده قواى سهگانه معرفى شده است، اما خود رهبر چگونه؟ آيا نهادى براى كنترل و نظارت بر رهبرى وجود دارد، بايد گفت كه قدرت رهبر از دو طريق كنترل مىشود:
1- از طريق مجلس خبرگان كه اعضاى آن را مردم انتخاب مىكنند و دستگاهى جدا از كل سيستم دولت است و مىتواند در زمانى كه تشخيص دهد رهبر توانايى لازم را براى اداره كشور ندارد، وى را عزل كند و همچنين خبرگان در انتخاب رهبر نيز مىتواند زمينه پيشگيرى از سوء استفاده از قدرت را فراهم سازد.
2- طبق اصل 142 قانون اساسى، دارايى رهبر، توسط قوه قضاييه رسيدگى مىشود و جلوگيرى از افزايش ثروت، خود نوعى كنترل قدرت است زيرا ممكن است عمدهترين انگيزه سوء استفاده از قدرت، مسائل اقتصادى و مالى باشد.
(پاورقى ها: 1- عباسعلى عميد زنجانى، فقه سياسى، ج 1، ص 2
297- همان، ص 3
295- همان، ص 4
297- قاسم شعبانى، حقوق اساسى و ساختار حكومت جمهورى اسلامى ايران، ص 5
73- سيدمحمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ايران، ج 2، ص 6
. 21.separation rigide des Pouvoirs.
7.Presidentialism.
8- سيدمحمد هاشمى، همان، ص 9
12- قاسم شعبانى، همان، ص 10
75- منوچهر مؤتمنى طباطبائى، آزاديهاى عمومى و حقوق بشر، ص 11
190- همان، ص 12
75- «نظارت استصوابى» در مقابل «نظارت اطلاعى» از اصطلاحات فقهى است كه در نظام حقوقى ما (بهويژه در حقوق خصوصى) مورد استفاده قرار مىگيرد و آن عبارت از اين است كه برخى از اعمال حقوقى زير نظر مستقيم و يا تصويب و صلاحديد ناظر انجام مىشود. اين اعمال بدون نظارت ناظر اعتبار ندارد نظير مورد مذكور در ماده 142 ق. م. كه مقرر مىدارد: «قيم نمىتواند دعواى مربوط به مولىَّ عليه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصويب مدعى العموم» اصطلاح مذكور در حقوق عمومى و اساسى نيز مىتواند مورد استفاده قرار گيرد، نظير اصل 82 قانون اساسى كه مقرر مىدارد: «استخدام كارشناسان خارجى از طرف دولت ممنوع است مگر در موارد ضرورت با تصويب مجلس شوراى اسلامى.» اصطلاح «نظارت استصوابى» را در خصوص بحث مورد نظر هم چنين مىتوان معادل اصطلاح فرانسوىZ Le Pouvoir dapprobation prealable z دانست. (سيدمحمد هاشمى، همان، پاورقى ص 210).
نظارت اطلاعى: يكى از مسائل بسيار مهم كشور آگاهى از امور است، مجلس شوراى اسلامى در مقام نظارت قرار دارد و بدين جهت ابتدا قانون اساسى و بعد آييننامه داخلى، زمينههايى را براى نظارت اطلاعى مجلس شوراى اسلامى قائل شده است. در زمينه نظارت اطلاعى اقدام نهايى و تعيين كننده صورتى نمىگيرد، يا اقدام نهايى موكول است به مقام ديگرى يا اين كه امر بلا اقدام مىماند.
13- سيدمحمد هاشمى، همان، ص 14
14- آيين نامههاى اجرايى به مقرراتى گفته مىشود كه در اجراى قانون و با پيشبينى قانون توسط دولت وضع مىشوند.
15- آيين نامههاى مستقل به آيين نامهاى گفته مىشود كه دولت صرف نظر از پيشبينىهاى قانونى، براى تسهيل در انجام كارهاى خود به عنوان مقررات وضع مىنمايد.
16- سيدمحمد هاشمى، همان، ص 17
17- همان، ص 18
15- فقه سياسى، ج 1، ص 19
291- همان، ص 20
291- همان، ص. 292)
منابع:
1. مصطفى ناصحى، تفكيك قوا و ولايت فقيه، انتشارات تبليغات اسلامى قم، 2
1378. عباسعلى عميد زنجانى، فقه سياسى ج 3
1. ابوالفضل قاضى شريعتپناهى، بايستههاى حقوق اساسى، نشر دادگستر، 1380،
4. قاسم شعبانى، حقوق اساسى و ساختار حكومت جمهورى اسلامى ايران،
5. استقلال قوا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، محمد على صنيعى منفرد، پايگاه حقوقدانان.
6. ولايت فقيه در حقوق اساسى جمهورى اسلامى، محمد شفيعى فر، فصلنامه حكومت اسلامى شماره 13. پرسمان