عصمت و اختيار
عصمت و اختيار
پرسش 7 . راز عصمت چيست؟ اگر عصمت پيامبران و امامان، موهبتى الهى است؛ چرا ما مشمول اين عنايت نشديم؟ اگر خدا به ما هم لطف مى نمود و علم خدادادى عنايت مى كرد، ما نيز معصوم مى شديم؟
«عصمت» هم امرى موهبتى است و هم ارادى و اكتسابى. درك اين مسئله در گرو شناخت چند نكته است:
يكم. پيامبران و امامان (علیهم السلام) داراى اراده بشرى اند؛ مانند ديگر مردم زندگى مى كنند؛ براى تحصيل هر چه بيشتر مقامات معنوى مى كوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند. به عبارتى اين بزرگان «انسان برتر»اند؛ نه «برتر از انسان» و پيامبران پيوسته بر اين نكته تأكيد مى ورزيدند كه «ما هم بشرى همچون شماييم»[36].
دوم. خداوند متعال به قابليت ممتاز پيامبران و امامان، براى تحصيل مقامات معنوى و شايستگى آنان، براى بر عهده گرفتن مسئوليت هدايت جامعه علم دارد. در حقيقت همان قابليت و شايستگى آنان ـ كه بخش عمده اش ناشى از افعال اختيارى ايشان است ـ از قبل نزد خداوند معلوم است و همين «قابليت مبتنى بر اختيار»، موجب گزينش آنان مى شود. آيات و روايات فراوانى بر اين دو واقعيت گواهى مى دهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ»[37]؛ «و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما[ مردم را] هدايت مى كردند» و «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[38]؛ «خداوند بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد».
سوم. سپردن هر مسئوليتى با دادن امكانات لازم همراه است. امامت جامعه از اين قاعده مستثنا نيست. از اين رو خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئوليت امامت بهره مند مى گرداند. اين ويژگى هنگام عهده دارى مسئوليت براى امامان (علیهم السلام) محسوس مى شود؛ چنان كه درباره امام هادى (علیه السلام) آمده است: «يكى از ياران ايشان به نام «هارون بن فضيل» در كنارشان بود كه ناگاه امام فرمود: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»؛ ابى جعفر (امام جواد (علیه السلام) ) در گذشت. به حضرت عرض شد: از كجا دانستيد؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت.[39]
در اوايل دعاى ندبه، به مجموع اين سه واقعيت نورانى اشاره شده است: «وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ»؛
«[ آنان را برگزيدى] … و اين بعد از آن بود كه بر ايشان شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورهاى آن زهد بورزند. آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى و به خود نزديك ساختى و ياد بلند و ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، ميهمان كردى …» .
البته اين امتياز (علم و عصمت موهبتى)، پايه و شرط اوليه امامت است و معصومان، با اراده خويش و تلاش و عبادت، به مقامات عالى ترى از علم و عصمت دست مى يابند؛ چنان كه در قرآن مجيد از زبان پيامبر (صلی الله علیه وآله) مى خوانيم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»[40]؛ «و بگو: پروردگارا! بر دانشم بيفزاى».
همين عبادت ها و صبر و جهادهاى بيشتر ـ كه با اختيار و اراده انجام مى شود ـ موجب برترى برخى از پيامبران، بر برخى ديگر مى گردد: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[41]؛ «برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم …» .
چهارم. دسترسى به مقام «عصمت» و راه يابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پيامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان ميسر است؛ چنان كه حضرت زينب (علیهاالسلام) تا مرز عصمت پيش رفت و حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) به مقامات عالى معنوى دست يافت. بسيارى از علما و اوليا، «تالى تلو معصوم» (نزديكان به مرز عصمت) خوانده مى شوند. اينكه مسئله عصمت، عمدتا در مورد پيامبران و امامان مطرح مى شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت ديگر شرط امامت و نبوت، «عصمت» است و خداوند فاقدان اين ويژگى را براى اين دو منصب برنمى گزيند. بنابراين هيچ غير معصومى، به نبوت و امامت نمى رسد؛ ولى اين به معناى آن نيست كه هركس امام يا نبى نباشد، از هيچ درجه اى از عصمت بهره مند نخواهد بود.
پنجم. فياضيت مطلقه الهى، ايجاب مى كند كه هركس قابليت و استعداد كمالى را دارد، همه شرايط لازم براى به فعليت رسيدن آن كمال، در اختيار او قرار داده شود. به عبارت ديگر از ناحيه خداوند، هيچ گونه قصور و بخلى دراين باره نيست.
بنابراين اگر واقعا ما قابليت دريافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقيقتا از عصمت برخوردار مى شديم، خداوند آن علم را به ما عطا مى كرد. اما اگر اندكى دقت كنيم؛ اين ادعا – كه اگر ما هم علم معصومان را داشتيم، معصوم مى شديم – ادعايى بيش نيست! دليل بر اين مطلب آن است كه در بسيارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مى كنيم. در روايتى نيز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللّه علم مالا يعلم»[42]؛ «هر كس به آنچه [ از حقايق] مى داند عمل كند؛ خداوند دانش آنچه را كه نمى داند، به او خواهد آموخت».
نتيجه آنكه عصمت در عين موهبتى بودن، با لياقت ها و شايستگى هاى اكتسابى و افعال اختيارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پيامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانين عام و اصول كلى است؛ نه از روى گزاف و دلخواه. از اين رو هر كس لياقت و شايستگى لازم را دارا باشد، چنين موهبتى، به تناسب ميزان شايستگى اش، به او افاضه خواهد شد.
[36]. ابراهيم 14، آيه 11.
[37]. سجده 32، آيه 24.
[38]. انعام 6، آيه 124.
[39]. اصول كافى، ج 2، ص 218.
[40]. طه 20، آيه 114.
[41]. بقره 2، آيه 253.
[42]. الف. فيض قاسانى، الاصول الاصلية، تهران، چاپ دانشگاه، 1390، ص 162؛
ب. ابن حجر، عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، (بيروت: دارالكتب الاسلامية، 1415ه)، ج1، ص 45؛
ج. محمد حسين، طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، (قم: مؤسسة النشر الاسلامى)، ج 7، ص 339.
- منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، راهنماشناسى، مؤلف محمدرضا كاشفى.