حضور امام حسن و امام حسین در حمله به ایران
حضور امام حسن و امام حسین در حمله به ایران
نقش امام علي(ع) و فرزندانش در قادسيه چيست؟
پاسخ: در هيچ يك از منابعِ كهن و معتبر تاريخي حضور اميرمؤمنان حتي در يكي از جنگهاي زمان خلفا ثبت نشده است نه در جنگ قادسيه و نه در هيچ جنگ ديگر ي (تنها نبردي كه حضرت سلاح بدست گرفت زماني بود كه بعد از وفات پيامبر اكرم لشكر مرتدين به دروازههاي مدينه نزديك ميشد.
بسياري از مسلمانان بدليل عدم بيعت امام با ابوبكر و همچنين عدم حضور حضرت در اين جنگ حاضر به همكاري و حضور در ميان مدافعان شهر مدينه نبودند. امام بنا به مصلحت و براي حفظ اسلام تنها شمشير به دست گرفته و در ميان مدافعان حضور يافت و در همان حال نيز هرگز با شمشير نجنگيد. در نتيجه ميتوان گفت كه در زمان خلفا، حضرت هرگز با هيچ گروهي نجنگيد.
عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواي ايشان اين سوال را در اذهان مسلمانان بر انگيخت كه چرا عليبنابيطالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهاي گذشته، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمينهاي كفر و شرك رسيده است در جنگها شركت نمي كند؟
به طور قطع بسياري – اگر نگوييم همه – ميدانستند كه او به خاطر ترس از مرگ يا سستي از جهاد نبوده كه در جنگها شركت نمي كردند همانطور كه خود حضرت نيز در اين زمينه ميفرمايند: «والله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در كارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نميكنم». (نهج البلاغه، نامه 25). از اين رو خليفه و يارانش ميكوشيدند با شركت دادن علي (ع) در فتوحات:
– از يك طرف زمينه طرح چنين پرسش و ابهامي را از بين ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامي را در اذهان بسياري از هواخوان ايشان به ويژه بني هاشم مستحكم سازند.
– و از سوي ديگر از مهارتها و تجارب جنگي آن حضرت در فتح شهرها استفاده كنند.
اما امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياستهاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود.
(جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد).
اما در مورد حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در فتوحات:
هيچيك از منابع و مآخذ معتبر شيعي از حضور حسنين در فتوحات ايران، شام و يا آفريقا سخني نگفتهاند. اما برخي از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در بعضي از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علي(ع)!) خبر دادهاند كه به بررسي آن مي پردازيم:
1- بررسي و نقد گزارشهاي اهل سنت:
بخشي از گزارشها فاقد هرگونه سندي ميباشند (مانند نقل بلاذري كه به آن بعدا مي پردازيم)
آن دسته از گزارشهاي تاريخي اهل سنت هم كه سند ارائه كرده اند،(كه مهمترين آنها طبري است) سندشان معتبر نميباشد بدين معنا كه نقل كننده آن خبر يا فردي دروغ گو و جاعل است و يا فردي ناشناخته و مجهول و يا اينكه اصلا تضاد عجيبي در بين روايات آن ديده مي شود.(كه بعدا به اين مورد هم مي پردازيم)
دستهاي از گزارشهاي تاريخي نيز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در ايران دارند و در آنها هيچ گونه اشارهاي نشده كه حضور آنان براي جنگ بوده است.
افزون بر ايرادهايي كه بيان شد، دو مسئله ديگر نيز وجود دارد كه درستي گزارشهاي ياد شده را در اين باره، سخت مورد ترديدد و حتي غير قابل قبول ميكند:
يكي آن كه تمام روايات تاريخي كه متعرض سال شركت حسنين(ع) در فتوحات شدهاند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصري كه امير مومنان حتي در حد مشاوره حاضر به همكاري با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اينكه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشكريان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد.
مسئله ديگر آنكه علي بن ابيطالب(ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين(ع) را از شركت در معركه صفين باز ميداشت و چون در يكي از روزها آن حضرت متوجه شد كه امام حسن آماده كارزار است فرمود: «از طرف من جلوي جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) به ميدان نبرد دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود».
حال با چنين اكراه و امتناعي از سوي حضرت نسبت به حضور حسنين(ع) در نبردهايي كه به فرمان پيشواي عادلي همچون خويش صورت ميگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مي شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامي هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
بنابر اين با توجه به وجود چنين اشكال هاي سندي و محتوايي و نيز استبعادهايي كه بيان شد، حضور حسنين(ع) در فتوحات عصر خلفا نميتواند مورد پذيرش قرار گيرد.
به گمان قوي، دست تحريفگران و وارونه نويسان حقايق تاريخي در جعل چنين گزارشهايي بي تاثير نبوده است. با اين همه اگر بر فرض پذيرفته شود كه حسنين(ع) در ايام جواني به برخي از شهرهاي ايران همانند اصفهان و گرگان و … مسافرت كردهاند؛ به سبب امور ديگري (غير از شركت در فتوحات) بوده است و يا اصلا در عصر خلافت امام علي(ع) بوده است همچنانكه يكي از مورخين قديمي به نام سهمي در: تاريخ جرجان ص19 نيز به اين مطلب اشاره كردهاست.
(جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه اين پرسشتان ميتوانيد به: مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد).
حال به بررسي ريشه اي در مورد سند اين مطالب مي پردازيم: در اين ادعاها حضور امام حسن و حسين(عليهما السلام) تنها در دو بن مايه وجود دارد ،كه شامل فتوح البلدان و تاريخ طبري است بنابر اين صحت اين روايات را بررسي ميكنيم ، تا صحت ادعا روشن گردد :
بن مايه اول : فتوح البلدان –بلاذري :
در فتوح البلدان – البلاذري – ج 2 – ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحيها قالوا : ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد ابن العاصي بن أمية الكوفة في سنة تسع وعشرين . فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، وهو على البصرة ، يدعوهما إلى خراسان ، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر يريدها ، وخرج سعيد . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعيد طبرستان ، ومعه في غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء علي بن أبي طالب عليهم السلام .
گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند كه عثمان بن عفان(خليفه سوم) سعيد بن العاصي بن اميه را در سال 29 (هجري) والي كوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، والي بصره ، نامه اي نگاشت و آنان را بسوي خراسان دعوت نمود …پس سعيد و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پيشي گرفت پس سعيد آهنگ طبرستان نمود در حاليكه گفته ميشود حسن و حسين فرزندان علي بن ابيطالب در شمار همراهان وي بوده اند.
ايرادهايي كه بر اين روايت وارد است :
1- در اينجا واژه گفته ميشود بكار رفته كه ناقل و راوي آن دقيق مشخص نشده و اين كار روايت را ازاعتبار ساقط مي كند چون سلسله سند دقيقا ذكر نشده است.
2- اما اگر مو شكافانه روايت را به نقد بكشيد ميبينيد در ابتداي روايت نويسنده ميگويد: گفته اند سپس آنگاه كه به حضور حسنين در تبرستان رسيده زيركانه و در يك چرخش مينويسد: ميگويند به عبارتي ابتدا فعل قالوا كه فعل ماضي-گذشته- است آورده ميشود و سپس فعل مضارع – حال و آينده – آورده شده است يعني كساني كه نويسنده اصل روايت را از آنها گرفته كساني بوده اند كه در گذشته ميزيسته اند و اين روايت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنين بكار بردن فعل مضارع حاكي از آنستكه كساني هم عصر نويسنده – بلاذري- كه هم عصر عباسسيان است- به او گفته اند كه احتمالا حسنين حضور داشته اند و اين كار بكلي و به يكباره روايت را از هستي ساقط ميكند!! چنانكه دانشمندان علم رجال و درايه دقيقا چنين شيوه اي را در آناليز نهايي صحت يك روايت بكار ميبرند.
اما بن مايه دوم : تاريخ طبري
تاريخ الطبري – الطبري – ج 3 – ص 324 – 325 مي نويسد:
وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعيد الخير أن مطيتي * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفية * تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذي ما ساس قبلك واحد * ثمانين ألفا دارعين وحسرا
حنش بن مالك تغلبي گويد : …سعيد سال سيام آهنگ غزا كرد و سوي گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وي بودند …
همانطور كه در اين روايت مشاهده مي كنيد طبري در اينجا باز جريان لشكر كشي سعيد را به گرگان و طبرستان مطرح ميكند و حال آنكه اساسا نامي از امام حسن امام حسين(عليهما السلام (و حضور آنها در اين جنگ نميبرد. و اين در حالي است كه طبري بر خلاف بلاذري سلسله سند روايت خويش را دقيقا بيان داشته است ولي با اين حال نامي از امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) نمي برند. به هر روي نشانگر آنستكه راوي اوليه سخني از حضور حسنين به ميان نياورده است!!
اما در جاي ديگر از تاريخ الطبري ( تاريخ طبري ج 3 – ص 323 – 325)مي بينيم كه در صفحه 323 مي نويسد: حدثني عمر بن شبة قال حدثني علي بن محمد عن علي بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصرة يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل ….
حنش بن مالك گويد : سعيد بن عاص به سال سي ام از كوفه به منظور غزا آهنگ خراسان كرد . حذيفه بن يمان و كساني از ياران پيمبر خدا ( ص ) باوي بودند ؛حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وي بودند …
اما در صفحة 325 مي نويسد: وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة ….
در اين دو روايت باز تناقضاتي مي بينيم كه بسيار عجيب است، در اين دو روايت ميبينيم كه طبري در صفحه 323 كتاب خود اشاره به همراهان سعيد در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنين (ع) را مي برد اما در روايتي ديگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامي از حسنين در حضور در تبرستان نميبرد!!
و اين همان چيزي است كه فرضيه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسين در شمار همراهان را بعدها و در زماني معاصر خود نويسندگان-بلاذري و تبري- بيش از پيش تقويت ميكند!!
ما وقتي به تاريخ رجوع مي كنيم دليل جاعلان اينگونه مطالب را در اين زمينه را خواهيم ديد:
اعراب در طبرستان نبردهاي سخت و طولاني و خونيني داشتند ، و اكثر اين نبردها به دستور خليفه دوم و سوم و لشكريان معاويه بود ، در اواخر دوره امويان ايرانيان به ائمه شيعه خيلي علاقه پيدا كردند به طوري كه طبرستان كه روزي مركز مخالفت با اعراب بود و دژي در مقابل انان بود به يك پايگاه شيعي تبديل شده بود! از آنجا كه اين كتب بعد از دوره امويان است در نتيجه احاديث بسياري كه به گفته همه در دوره امويان جعل شده بود به آنها راه پيدا مي كند. احتمالا اين روايتها براي اين بوده كه مردم طبرستان را از ائمه شيعه دور كنند! با اين حربه كه آنها در جنگ با شما شركت داشتند حال آنكه ديديم در كتب خودشان هم اين روايتها ضعيف است.
پس در نتيجه با وجود چنين تناقضات و اسناد نامعتبري نمي توان قائل به حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در جنگ ايران شد.
پرسمان.
سوال: آيا امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در حمله اعراب به ايران شركت داشتند؟ و آيا امام علي(ع) به كشورگشايي هاي عمر رضايت داشتند؟ اصلا چه چيز بهانه حمله اعراب به ايران شد؟ درست است كه حضرت علي(ع) با ايرانيان شورش كرده در زمان حكومتشان جنگيدند و تعداد زيادي از آنها را كشتند؟
پاسخ:
1. عمربن خطاب تلاش كرد كه علي عليه السلام را به جنگ بفرستد ولي علی عليه السلام نپذيرفت و خود و همچنين فرزندانش نيامد. به گفته مورخان، عمر بن خطاب رفتن به جنگ قادسيه را به علي (ع) پيشنهاد كرد تا فرماندهي عمليات ارتش مسلمانان را بر عهده گيرد . علي (ع) امتناع كرد ؛ ناگزير سعد وقاص را اعزام نمود(1).
2. زماني كه خبر آمادگي دولت ساساني و تدارك هفتصد هزار نفر براي حمله سرزمين ها اسلامي به مدينه رسيد ، شوراي دفاعي شكل گرفت و كساني كه مورد مشورت قرار گرفتند پيشنهاد حضور مستيقيم خليفه در ميدان نبرد و تخليه تمام مراكز نظامي و اعزام آنان براي نبرد با ساسانيان را دادند، طلحه و عثمان بن عفان گفتند: همه نيروهاي شام، نيروهاي يمن, نيروهاي مدينه و نيروهاي مكه را جمع كن و خودت همه با آنان برو تا بتوانيد در برابر نيروهاي زياد حكومت ايران مقاومت كنيد و ليكن اميرمومنان (ع) كه مورد مشورت قرار گرفت به گونه ديگري طرح خود را ارائه داد.
حضرت(ع) ضمن مخالفت با پيشنهادهاي ارائه شده ، اين نكته را يادآور شد كه صلاح آن است كه تو به عنوان قطب و مركز آسياي اسلام در مركز حضور داشته و از آنجا به چرخاندن سنگ آسياي اسلام به وسيله عرب هاي مجاهد بپردازي و اگر تو از مركز خارج شوي از سويي تعدادي از اعراب باديه نشين كه هنوز مسلماني در ميان آنان رسوخ نيافته، طمع تصرف مركز را در سر پروراند، و به مدينه حمله خواهند كرد و از سوي ديگر ايرانيان با ديدن تو خواهند گفت كه اين اصل و ريشه عرب است و اگر او را از بين ببريم از شر اعراب راحت خواهيم شد، بنابراين با شدت بيشتري به مسلمانان حمله خواهند كرد.
امام فرمود: نيروهاي شام را از شام نياور و الا روميان حمله مي كنند.
نيروهاي يمن را هم نياور وگرنه حبشي ها حمله مي كنند.
نيروهاي مدينه و مكه را هم نبر چون اعراب اطراف حمله مي آورند.
خودت هم نرو و از فراواني عدد دشمن نترس. ما در زمان پيامبر با فراواني عدد نمي جنگيديم.
خليفه نظر علي عليه السلام را پسنديد و عده كمي نيرو را با سعدبن ابي وقاص به جبهه فرستاد و اين نيروها به نيروهاي جبهه ملحق شدند و پيروز هم شدند. نكته اي كه در اين مشورت خواهي بايد به آن توجه كرد اين است كه علي عليه اسلام كاري كرد كه اين جنگ با كمترين نيرو و كمترين تلفات پايان يافت.
جالب آن است كه عمر هنگامي كه سخنان درست حضرت علي(ع) را همراه با استدلال هاي محكم او را شنيد، رو به اصحاب كرده و گفت: واي بر شما، همه شما از گفتن سخناني مانند آنچه ابوالحسن(حضرت علي(ع)) گفت، ناتوان بوديد.(2)
3. پرسش پاياني شما نيز صحت ندارد و در منابع معتبر بدان اشاره اي نشده است .
- 1.مسعودي، مروج الذهب ، ج2، ص 309.
- 2.ر.ك: مجلسي ، بحارالانوار، ج40، ص253، خواندمير، تاريخ روضه الصفا، ج2، بخش دوم ص1771 ؛ موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج 3، صص91-93.
- پرسمان.
یکی از مسائلی که چند سالی است به آن دامن زده میشود، فتوحات سرزمین ایران است. فتوحاتی که از زمان خلیفه اوّل ابوبکر شروع شد و تا زمان خلفای عباسی ادامه داشت. در این میان آنچه برای ما مهم است جواب این سؤال است که آیا فرزندان امیرالمومنین(علیهالسلام) به خصوص امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در این جنگها و فتوحات حضور داشتند و یا خیر؟
اولاً: باید گفت که هیچ گزارشی اعم از کتب شیعی و سنی، تاریخی و حدیثی و… مبنی بر حضور خود امیرالمومنین(علیهالسلام) در فتوحات وجود ندارد.
ثانیا: درباره حضور فرزندان امام، به خصوص امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در جنگهای عصر خلفا، هیچ یک از منابع شیعی سخنی نگفتهاند. اما برخی از منابع تاریخی اهل سنت از حضور این دو امام(علیهماالسلام) در بعضی از فتوحات ایران گزارشهایی که در صحت آنان تردیدهای فراوانی وجود دارد، خبر دادهاند.
ما در این نوشتار کتابهایی که برای اولین بار در قرون سوم و چهارم هجری قمری چنین گزارشهایی را آوردهاند را بیان کرده و اشکالات آنها را نیز متذکر میشویم:
1. «بلاذری»(متوفای سال279ه.ق) اولین کسی است که در جریان فتح گرگان و طبرستان در سال 29 از حضور امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) گزارش داده و نوشته است: «گفته میشود که حسن و حسین(علیهماالسلام) در این جنگ(فتح طبرستان) با «سعید بن عاص» همراه بودند».[fusion_builder_container hundred_percent=”yes” overflow=”visible”][fusion_builder_row][fusion_builder_column type=”1_1″ background_position=”left top” background_color=”” border_size=”” border_color=”” border_style=”solid” spacing=”yes” background_image=”” background_repeat=”no-repeat” padding=”” margin_top=”0px” margin_bottom=”0px” class=”” id=”” animation_type=”” animation_speed=”0.3″ animation_direction=”left” hide_on_mobile=”no” center_content=”no” min_height=”none”][1]
همان طور که میبینید این گزارش چند اشکال دارد و در نتیجه قبول آن را با مشکل مواجه میکند. اشکالات این گزارش از این قرار است؛ اولا: بلاذری گزارش خود را بدون سند نقل کرده است. ثانیا: بلاذری گزارش خود را با شک و شبهه آورده است و گویا خود او این گزارش را قبول نداشته است؛ زیرا اگر گزارش را قبول داشت، نمی گفت «گفته شده» بلکه از عباراتی که تلقی به یقین میشد استفاده میکرد. لازم به یاد آوری است که عبارت عربی آن «فیما یقال» است.
2. «طبری»(متوفای سال310 ه ق) نفر بعدی است که از حضور امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) در فتوحات گزارش کرده است. او در این باره نوشته است: «در سال سیام و در زمان حکومت خلیفه سوم، «سعید بن عاص» با چند تن از صحابه همچون حسن و حسین(علیهماالسلام) حذیفة بن یمان و…به همراه سپاهی از کوفه به قصد خراسان به راه افتادند…» 23 مورخ نیز پس از طبری، همین گزارش را از طبری گرفته و آن را با اندک تفاوتی در عباراتهایی نقل کردهاند.[2]
این گزارش نیز چند اشکال دارد و در نتیجه قبول آن را با مشکل مواجه میکند. اشکالات این گزارش از این قرار است:
اولا: طبری اگر چه گزارش خود را با ذکر سند نقل کرده است، ولی در سلسه سند آن افراد مجهول و غیر قابل اعتماد وجود دارد. سلسله سند خبر طبری از این قرار است: «عُمَر بن شَبَّه از علیبنمحمد (مدائنی ) از علی بن مجاهد از حَنَش بن مالک». راوی اول، یعنی «حَنَشبن مالک» که اصل خبر از او نقل شده است، شخصی مجهول میباشد و در کتب رجالی اسمی و نشانی از او وجود ندارد. از «علی بن مجاهد» نیز با عنوان دروغگو و جاعلحدیث نام بده شده[3] و از «علی بن محمد مدائنی» نیز با عنوان شخصی که در نقل حدیث قوی نیست، درکتابهای رجالی اهل سنت یاد شده است.[4]
3. گزارش بعدی متعلق است به «ابوالقاسم حمزة بن یوسف بن ابراهیم سهمی». او در کتاب «تاریخ جرجان» که در قرن 5 نگاشته، آورده است: «از اصحاب پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) که به گرگان آمدند، حسین بن علی(علیهماالسلام) عبداللّه بن عُمَر و حذیفة بن یمان هستند و گفته شده حسن بن علی(علیهماالسلام) نیز آمده است».[5]
این گزارش نیز علاوه بر اینکه سند ندارد، دارای چندین اشکال است:
اولاً: او معیّن نکرده است که امام حسن(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) در زمان کدام خلیفه به گرگان رفتهاند؛ خلفای سهگانه یا در زمان خود امیرالمومنین(علیهالسلام)؟
ثانیاً: معلوم نیست که آیا آنان برای شرکت در جنگ به این شهر رفتهاند یا برای امر دیگری؟
ثالثاً: نویسنده کتاب گفته است: «اگر این گفته درست باشد، معلوم میشود که این حادثه در زمان خلافت علی بن ابی طالب(علیهالسلام) بوده است».[6]
علاوه بر این باید گفت: اگر این حادثه در عصر خلافت امیرالمومنین(علیهالسلام) نیز رخ داده باشد، نمیتوان پذیرفت که امام حسن(علیهالسلام) با عبد الله بن زبیر در این سفر همراه بوده است؛ زیرا عبدالله همراه پدرش از همان روزهای آغازین خلافت امیرالمومنین(علیهالسلام) به مخالفت با حضرت برخاستند و بعد از مدت کوتاهی، جنگ جمل را به راه انداختند؛ بنابراین چگونه ممکن است امام حسن(علیهالسلام) پسر زبیر را در سفر یاد شده همراهی کرده باشد؟
در نتیجه: بنا بر گزارشهای نقل شده که دو مورد آن بدون سند و یکی از آنها را افراد مجهول و دروغگو نقل کرده بودند، نمیتوان حضور امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) را قطعی دانست. علاوه بر این باید گفت، طبق روایتهای متعدد، امیرالمومنین(علیهالسلام) بسیار مراقب جان امام حسن و امام حسین(علیهالسلام) بود و ظاهرا هدف اصلی حضرت این بود که آنها پس از او عهدهدار امامت شوند.
حتی نقل شده منافقان به «محمد حنفیه» گفتند: چرا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تو را در جنگ جلو میاندازد و حسن و حسین(علیهماالسلام) را پست سر قرار میدهد؟
او جواب داد: «چون آن دو، چشمان اویند و من دست راست او و او با دست راستش از چشمانش دفاع میکند».[7]
……………………………………………………………….
پینوشت
[1]. بلاذری، فتوح البلدان، ص330.
[2]. تاریخ طبری، ج3، ص323.
[3]. الجرح و التعدیل، ابوحاتم رازی، ج ۶، ص ۲۰۵.
[4]. شمس الدین ذهبی، العبر فی خبر من عبر، ج4، ص73 ؛ الغدیر،ج5، ص245.
[5]. سهمی، تاریخ جرجان، ص7.
[6]. همان، ص9.
[7].نک: دانشنامه امام حسین(علیهالسلام)، ری شهری، ج ۲، ص ۳۹۶ ؛ نهج البلاغه، خ 207؛ ابوجعفر محمد بن عبداللّه الاسکافی، المعیار و الموازنة، تحقیق محمدباقرمحمودی، ص151؛ طبری، همان، ج4، ص44؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص179.
ولایت نت.
ویژه نامه قرآن و عترت پژوهی[/fusion_builder_column][/fusion_builder_row][/fusion_builder_container]