جایگاه قرآن کریم در فرازهای نهج البلاغه
جایگاه قرآن کریم در فرازهای نهج البلاغه
در خطبههاى متعدّدى از نهجالبلاغه در مورد قرآن مجيدوعظمت آن بحث شده، كه به ده مورد آن اشاره مىشود :
1. خطبه اوّل. 2. خطبه 18. 3. خطبه 110. 4. خطبه 133؛ در اين خطبه در دو بخش پيرامون قرآن مجيد بحث شده است. 5. خطبه 152. 6. خطبه 158. 7. خطبه 167. 8. خطبه 176. در اين خطبه نيز در دو بخش مستقل در مورد اهميّت قرآن بحث شده است. 9. خطبه 183. 10. خطبه 198.
اوصاف چهل و دو گانه قرآن مجيد
حضرت در خطبه 198 از همه خطبههاى ديگر نهجالبلاغه جامعتر و مشروحتر در مورد عظمت قرآن بحث كرده است. در اين خطبه 42 امتياز براى قرآن بيان شده، كه انسان را به عمق و عظمت و گستردگى كلام الهى رهنمون مىشود. هنگامى كه انسان اين ويژگىها را مطالعه مىكند مىفهمد كه چه كسى بايد درباره قرآن سخن بگويد. كسى بايد به معرّفى قرآن بپردازد كه كاتب وحى، حافظ قرآن، شاگرد و همراه پيامبر اسلام 9، فرزند قرآن و تربيت شده قرآن باشد. ويژگىهاى چهل و دوگانه را در دو بخش مورد بحث قرار مىدهيم :
بخش اوّل :
حضرت على علیه السلام در بخش نخست خطبه 198 از علم بىپايان خداوند سخن گفته و به نبوّت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم شهادت مىدهد. و در بخش دوم سفارش به تقوا كرده، و نكاتى در مورد آن بيان مىكند. و در بخش سوم به اهميّت دين اسلام و مزاياى آن مىپردازد. و در بخش چهارم به خدمات ارزنده پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرداخته، و در بخش پنجم از قرآن كريم سخن به ميان آورده، و آن را چنين توصيف كرده است :
1. ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ آلْكِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ
سپس خداوند قرآن را بر او نازل كرد، نورى كه چراغهايش خاموشى ندارد». آرى، قرآن مجيد نورى است كه هرگز خاموش نمىشود، هر چند دشمن تمام تلاش خود را براى خاموش كردن آن به كار بگيرد و به آن اهانت نموده و حتّى آن را آتش بزند. اكنون آيات دلنواز قرآن از تمام رسانههاى معروف دنيا، مخصوصآ در كشورهاى اسلامى پخش مىشود؛ هر چند ديوانهاى نسخهاى از آن را بسوزاند!
2. وَسِرَاجاً لاَ يَخْبُو تَوَقُّدُهُ
(قرآن) چراغى است كه فروغ و افروختگى آن زوالناپذير است». هر چند دشمنان اسلام در طول تاريخ سعى كردهاند مانع استفاده حقيقتجويان از قرآن شوند، ولى موفّق نشده و قرآن همچنان مىدرخشد.
3. «وَبَحْراً لاَ يُدْرَکُ قَعْرُهُ؛ (قرآن مجيد) درياى عميقى است كه اعماق آن درك نمىشود». قرآن كلام خداست، و خداوند بىنهايت در بىنهايت است. ذات و صفات خداوند نيز بىنهايت و از هر جهت نامتناهى است، كلام خدا هم نامتناهى و بىنهايت است و لذا حضرت على علیه السلام آن را تشبيه به اقيانوسى كرده كه عمقش درك نمىشود.
4. وَمِنْهَاجاً لاَ يُضِلُّ نَهْجُهُ
و شاهراهاى است كه پيمودنش به گمراهى منتهى نمىشود». منهاج به معناى جاده واضح و روشن و مستقيم است، كه رهروانش گمراه نمىشوند. بنابراين، كسانى كه در مسير قرآن گام بر دارند هرگز گمراه نمىگردند.
5. وَشُعَاعاً لاَ يُظْلِمُ ضَوْءُهُ
(قرآن) شعاعى است كه روشنايىاش تاريكى ندارد». در جملات قبل قرآن مجيد تشبيه به نور و چراغ شد و در اين جمله به شعاع نور تشبيه شده است. معمولا اشعه نورها رو به تيرگى مىرود، ولى شعاع نور قرآن هرگز تيرگى ندارد.
6. وَفُرْقَاناً لاَ يَخْمَدُ بُرْهَانُهُ
و فرقان (و جدا كننده حق از باطلى) است كه پرتو برهانش خاموش نگردد». همانگونه كه قبلا نيز گذشت قرآن فرقان و وسيله جدايى حق از باطل است. در بسيارى از موارد حق و باطل در هم مىآميزد و اشتباه مىشود. جنايتكارانى كه در كشورهاى اسلامى جنايت مىكنند با شعار عدالت و نظم و آزادى و دموكراسى دست به جنايت مىزنند. براى جدايى حق از باطل، بهترين ميزان و ملاك قرآن مجيد است.
7. وَبُنيَاناً لاَ تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ
و بنايى است كه اركانش منهدم نشود». قرآن مجيد در اين جمله تشبيه به بنايى شده كه اركان و ستونهايش آن چنان مستحكم است كه هرگز ويران نمىشود و اين، اشاره به جاودانگى تعليمات قرآن است».[1]
8. وَشِفَاءً لاَ تُخْشَى أَسْقَامُهُ
و داروى شفابخشى است كه با وجود آن، بيمارىها وحشت نمىآفريند». همانگونه كه قبلا گذشت داروى قرآن مجيد هيچ عارضه منفى ندارد.
9. وَعِزًّا لاَ تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ؛
و قرآن قدرتى است كه ياورانش شكستناپذيرند». قرآن مايه عزّت است. كسانى كه در سايه قرآن قرار بگيرند و ياور قرآن باشند هرگز شكست نمىخورند.
10. وَحَقًّا لاَ تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ
و حقّى است كه مددكارانش بىيار و ياور نمانند». قرآن حق است و كسانى كه طرفدار حق باشند هرگز
خذلان نمىبينند؛ چون خذلان زمانى است كه انسان ياور نداشته باشد و كسى كه با قرآن است بىيار و ياور نيست.
11. فَهُوَ مَعْدِنُ آلاِْيَمانِ وَبُحْبُوحَتُهُ
قرآن معدن ايمان و كانون آن است». حقيقتآ قرآن مجيد معدن ايمان است. كسانى كه با قرآن كار كردهاند مىدانند كه درسهاى خداشناسى و معادشناسى با تكيه بر براهين و استدلالهاى عقلى به طور گسترده در قرآن آمده، و به ديگر مسايل مربوط به ايمان پرداخته شده است.
12. وَيَنَابِيعُ آلْعِلْمِ وَبُحُورُهُ
قرآن چشمهسارهاى دانش و درياهاى علم است». هر چند قرآن تمام علوم طبيعى را در خود جمع نكرده، ولى اصول كلّى آن را گفته است. و لذا پس از بعثت حركت علمى عجيبى در ميان مسلمانان شروع شد و كسانى كه اسير خرافات بىاساس بودند پيامآور علم شدند و دانش از شرق به غرب منتقل گشت».
13. وَرِيَاضُ آلْعَدْلِ وَغُدْرَانُهُ
قرآن باغهاى عدالت و بركههاى عدل است». «رياض» جمع «روضه» به معناى باغ، و «غدران» جمع «غدير» به معناى بركه آب است. باغ بدون آب طراوت و خرّمى و سرسبزى ندارد. قرآن مجيد باغ همراه با بركه آب است و لذا براى اجراى عدالت همواره كارساز است.
14. وَأَثَافِيُّ آلاِْسْلامِ وَبُنْيَانُهُ؛
و قرآن پايههاى اسلام و بنيان آن است». «اثافى» جمع «اُثفيّة» بر وزن «اضحيّة» از ماده «اَثف» بر وزن «اسب» به معناى ثبات و استقرار گرفته شده است. و «اثفيه» به سنگهاى ثابتى گفته مىشود كه ديگ را روى آن مىگذارند. آرى، اساس و بنيان اسلام قرآن مجيد است.
15. وَأَوْدِيَةُ آلْحَقِّ وَغِيطَانُهُ
و قرآن نهرهاى حق و دشتهاى خرّم دين است». «اوديه» جمع «وادى» به معناى درّهاى است كه آب از آن عبور مىكند. و «غيطان» جمع «غيط» بر وزن «زيد» به معنى زمين وسيع است. قرآن هم داراى نهرهاست و هم جلگههاى وسيع دارد. بنابراين، زمينه حق به معناى گسترده آن، در قرآن مجيد وجود دارد.
16. وَبَحْرٌ لاَ يَنْزِفُهُ آلْمُسْتَنْزِفُونَ
و دريايى است كه هر چه از آن برگيرند پايان نمىپذيرد». «ينزف» از ريشه «نزف» بر وزن «نظم» به معناى آب كشيدن از چيزى است. و «مستنزفون» به كسانى گفته مىشود كه آب را آنقدر از چاه يا استخر مىكشند كه پايان مىگيرد؛ ولى قرآن مجيد دريايى است كه هر چه از آن برداشت كنند تمام نمىشود.
17. وَعُيُونٌ لاَ يُنْضِبُهَا آلْمَاتِحُونَ
و چشمهاى است كه هر چه از آن بردارند كم نمىشود». اين جمله نيز سخن از عمق بىنهايت قرآن مجيد مىگويد.
18. وَمَنَاهِلُ لاَ يُغِيضُهَا آلْوَارِدُونَ
آبشخورهايى است كه هر چه از
آن بركشند كاستى نمىيابد». «مناهل» جمع «منهل» به معنى محلّ ورود در آب است. كسانى كه در ساحل رودخانهها زندگى مىكنند مىدانند كه معمولا سطح آب پايينتر از سطح زمين است و لذا براى استفاده از آب، از فاصله چند مترى راهى به صورتى سراشيبى به سمت رودخانه احداث مىكنند تا به آب برسند يا پلّه مىزنند؛ اين را «منهل» مىگويند. «مورد» يا «شريعه» هم گفته مىشود. به هر حال، سه جمله اخير از يك واقعيّت سخن مىگويد و آن پايانناپذيرى معارف و علوم قرآن است، كه هر چه از آن برگيرند كاستى نمىيابد و پايان نمىپذيرد.
19. «وَمَنَازِلُ لاَ يَضِلُّ نَهْجَهَا آلْمُسَافِرُونَ
و داراى منزلگاههايى است كه مسافرانش راه خود را گم نمىكنند». منزلگاههاى قرآن علامت دارد و اين علامتها از دور آشكار و شب و روز روشن است. و لذا كسانى كه بار سفر به سوى آن مىبندند هرگز گمراه نمىشوند.
20. «وَأَعْلاَمٌ لاَ يَعْمَى عَنْهَا السَّائِرُونَ
و داراى نشانههايى است كه از چشم رهگذران پنهان نمىماند». جادّههاى امروز با قديم بسيار متفاوت است. قديم براى اينكه جادّهها را گم نكنند علامت مىگذاشتند. گاه برجى مىساختند و بر فراز آن چراغى روشن مىكردند تا مسافران با ديدن آن علامتها گمراه نشوند و به مقصد برسند. راههاى منتهى به قرآن نيز نشانههايى دارد كه هيچ كس گمراه نمىشود.
21. وَآكامٌ لاَ يَجُوزُ عَنْهَا آلْقَاصِدُونَ
و قرآن همچون زمينهاى مرتفعى است كه جويندگانش از آن نمىگذرند». سه جمله اخير اشاره به روشن بودن راه قرآن و تضمين هدايت پويندگان اين راه است. نه مسافرانش گمراه مىشوند، نه نشانههايش بر رهروان پوشيده مىماند، و نه منزلگاههاى مطمئن آن بر كسى مخفى مىماند.
تشبيهات و پيامها
تشبيههاى زيبا و جالبى در 21 جمله گذشته به كار رفته، كه هر كدام پيامى دارد. شايسته است پيرامون تشبيه قرآن مجيد به «نور»، «دريا»، «چشمه»، «دارو» و «باغ» مطالب فشردهاى تقديم شود :
1. تشبيه به نور
در مورد خواصّ و ويژگىهاى نور مطالبى گذشت. چند مطلب ديگر اضافه مىكنيم :
يكى ديگر از خواص نور آفتاب، آبيارى زمينهاى خشك است. آفتاب به درياها مىتابد، آب درياها بخار مىشود و در آسمان تبديل به ابر مىگردد. بادها، كه خود محصول نور آفتابند، ابرها را به سرزمينهاى خشك مىبرند و آنها را سيراب مىكنند. آب باران هم در خشكىها مىريزد و هم در درياها. برخى تصوّر مىكنند كه نزول باران در دريا فايدهاى ندارد؛ در حالى كه برخى از ساحلنشينان معتقدند فايدهاش بيش از بارش بر صحراهاست.
يكى ديگر از خواصّ نور خورشيد، توليد مادّه بسيار مهم و حياتى براى انسانهاست كه اگر سه دقيقه به انسان نرسد مغز در كما مىرود، و چنانچه بيشتر ادامه يابد منتهى به مرگ او مىشود. اكسيژنى كه در اطراف انسان است و آن را استنشاق مىكند محدود و اندك است؛ انسانها اين اكسيژن محدود را مصرف كرده و به جاى آن كربن تحويل محيط زيست مىدهند. خداوند براى جبران اين محدوديت، به برگهاى درختان مأموريت داده كه كربنها را استنشاق كرده و اكسيژن تحويل محيط زيست بدهند. برگهاى درختان، كه اين خدمت مهم را به جامعه بشرى مىكنند، در پرتو نور آفتاب قادر بر اين كار هستند. بنابراين، هواى مورد نياز ما با يك واسطه توسّط نور خورشيد تأمين مىشود.
خاصيت ديگر نور تغذيه خاكهاست. خاكها نياز به موادّ غذايى دارند تا امكان كشت در آنها باشد و لذا زمينهايى كه چند سال پى در پى كشت مىشود مواد غذايى آنها كاسته مىشود. در چنين مواردى، زمين بايد مدّتى رها شود تا آفتاب بر آن بتابد و موادّ غذايىاش بازسازى شود، سپس براى كشاورزى مورد استفاده قرار گيرد.
يكى ديگر از خواصّ نور جمعكردن پراكندههاست. به دو مثال زير توجّه فرماييد :
الف) چراغهاى قديمى كه فتيله داشت را مقابله آينهاى گرفته، سپس به نور چراغ و آن آينه بنگريد. هر چه نور چراغ كمتر شود مردمك چشم شما بازتر مىشود و هر چه نور آن بيشتر شود مردمك چشمتان جمعتر مىگردد.
ب) هنگامى كه در يك بيابان آتشى روشن مىكنيد حيوانات موجود در آنجا، در اطراف آتش جمع مىشوند و هنگامى كه آتش خاموش شود پراكنده مىگردند. خلاصه اينكه نور مايه اجتماع و وحدت و يكپارچگى، و ظلمت و تاريكى عامل پراكندگى و تفرقه و جدايى است.
قرآن مجيد كه تشبيه به نور شده نيز جسم و جان ما را آبيارى كرده، و موادّ حياتى روح و جان ما را تأمين نموده، و زمينه پيشرفت و ترقى ما را آماده ساخته، و عامل وحدت و اتّحاد و يكپارچگى است. راستى در اين تشبيه كوتاه، چه معانى بلندى نهفته است.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
تهيّه و تنظيم: ابوالقاسم علياننژادى دامغانى
سلسله مباحث تفسيرى حضرت آيتاللهالعظمىمكارمشيرازى جلسه سوم (90/02/8)
پی نوشت:
[1] . در نهجالبلاغه «صبحى صالح» به جاى «بنيان» «تبيان» آمده است؛ ولى جمعى ازشارحان همان «بنيان» ذكر كردهاند و متناسب با «لا تهدم اركانه» همين است.