آيه 168 سوره بقره/ رابطه تغذیه و تبعیت از شیطان
آيه 168 سوره بقره/ رابطه تغذیه و تبعیت از شیطان
آيا از آيه 168سوره بقره مى توان نتيجه گرفت كه تغذيه و تبعيت از شيطان به هم ربط دارند و همچنين تفسير دقيق آيه و مخصوصا كلمه طيب را برايم ارسال كنيد( در صورت امكان تفسير با رويكرد تغذيه اى: چه غذايى طيب است)
در پاسخ به مطالب ذيل توجه نماييد:
1- لقمه و عذاى حرام و تغذيه ناپاك و پرهيز نداشتن ازخوردن لقمه حرام و نا پاك خود از گام هاى شيطان است و اين مطلب از امور مسلم است و از نظر اسلام مورد توجه و تاكيد است.
2- از نظر مفسران جهت گيرى اين آيه پرهيز از تشريع حرام و بدعت و بر حذر داشتن از قانونگذارى توسط بشر و تقنين بر خلاف قانون خداوند است ودر صدد بيان رابطه ميان نوع تغذيه و گام هاى شيطان نيست.
3- براى آگاهى بيشتر شما از نظر مفسران درمورد اين آيه توجه شما را به توضيح و تفسير آن از دو تفسير جلب مى نماييم:
الف- توضيح آيه از تفسير نمونه:
يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168) إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (169)
168- اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد، و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، چه اينكه او دشمن آشكار شما است.
169- او شما را فقط به بديها و انحرافات فرمان مىدهد (و نيز دستور مىدهد) آنچه را كه نمىدانيد به خدا نسبت دهيد.
در آيات گذشته نكوهش شديدى از شرك و بت پرستى شده بود، يكى از انواع شرك اين است كه انسان غير خدا را قانونگذار بداند، و نظام تشريع و حلال و حرام را در اختيار او قرار دهد، آيات مورد بحث اين عمل را يك كار شيطانى معرفى كرده، مىفرمايد: اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد (يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً).
و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
قابل توجه اينكه خطابهايى كه در قرآن مربوط به استفاده از غذاها است كم نيست، و معمولا با دو قيد حلال و طيب همراه است.
حلال چيزى است كه ممنوعيتى نداشته باشد، و طيب به چيزهاى پاكيزه گفته مىشود كه موافق طبع سالم انسانى است، نقطه مقابل خبيث كه طبع آدمى از آن تنفر دارد.
خطوات جمع خطوه (بر وزن قربه) به معنى گام و قدم است و خطوات شيطان گامهايى است كه شيطان براى وصول به هدف خود و اغواء مردم بر مىدارد.
جمله لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ در پنج مورد از قرآن مجيد به چشم مىخورد كه دو مورد آن در مورد استفاده از غذاها و روزيهاى الهى است، و در واقع به انسانها هشدار مىدهد كه اين نعمتهاى حلال را در غير مورد مصرف نكنند، و اين نعمتهاى الهى را وسيلهاى براى اطاعت و بندگى قرار دهند نه طغيان و فساد در ارض.
پيروى از اين گامهاى شيطان در حقيقت همان چيزى است كه در آيات ديگر قرآن به دنبال دستور استفاده از غذاهاى حلال ذكر شده است مانند كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ: از روزيهاى الهى بخوريد و بنوشيد، اما فتنه و فساد در زمين به راه نيندازيد (بقره- 60).
و مانند كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما ارزانى داشتهايم بخوريد، اما در آن طغيان و سركشى ننمائيد (طه- 81).
خلاصه اينكه اين مواهب و امكانات بايد نيرويى بر اطاعت باشد، نه وسيلهاى براى گناه.
جمله إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ كه متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به دنبال نام شيطان آمده است براى اين است كه تمام نيروهاى انسان را براى مبارزه با اين دشمن بزرگ و آشكار بسيج كند.
آيه بعد دليل روشنى بر دشمنى سرسختانه شيطان كه جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بيان كرده، مىگويد: او شما را فقط به انواع بديها و زشتيها دستور مىدهد (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).
و نيز شما را وادار مىكند كه به خدا افترا ببنديد، و چيزهايى را كه نمىدانيد به او نسبت دهيد (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
بنا بر اين برنامههاى شيطانى در اين سه امر خلاصه مىشود: بدى ها و زشتى ها و گفتن سخنان ناروا و بى مدرك در برابر ذات پاك پروردگار.
فحشاء از ماده فحش به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج گردد و صورت فاحش به خود بگيرد، بنا بر اين شامل تمامى منكرات و قبائح واضح و آشكار مىگردد، اما اينكه مىبينيم اين لفظ امروز در مورد اعمال منافى عفت يا در مورد گناهانى كه حد شرعى دارد به كار مىرود در واقع از قبيل استعمال لفظ كلى در بعضى از مصاديق آن است.
جمله تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ممكن است اشاره به تحريم پارهاى از غذاهاى حلال باشد، كه اعراب در جاهليت به خدا نسبت مىدادند، حتى به گفته بعضى از مفسران بزرگ رسوبات اين طرز تفكر در ميان جمعى از تازه مسلمانان باقى مانده بود. تفسير نمونه، ج 1، ص:
569 ب- توضيح آيه ازتفسيرالميزان:
تفسير كلمه (حلال) در مقابل كلمه (حرام) است، و معنايش با كلمه (ممنوع) يكى است، وقتى مىگويند فلان كار حرام است، معنايش اين است كه ارتكاب آن ممنوع است، و كلمه (حل) هم در مقابل (حرمت) مىآيد و هم در مقابل حرم، و هم در مقابل عقد، و اين كلمه يعنى كلمه (حل) در تمامى موارد استعمالش معناى آزادى در عمل و اثر را مىرساند، و كلمه (طيب) در مقابل كلمه (خبيث) معناى ملايمت با نفس و طبع هر چيزى را ميدهد، مثل كلمه طيب، كه به معناى آن سخنى است كه گوش را از شنيدنش خوش آيد و عطر طيب كه به معناى آن عطرى است كه شامه آدمى از بوى آن خوشش آيد و مكان طيب يعنى آن محلى كه با حال كسى كه ميخواهد در آن محل جا بگيرد سازگار باشد.
و كلمه: (خطوات) جمع خطوه (گام) است كه: به معناى فاصله ميان دو پاى آدمى در حال راه رفتن است، البته اين كلمه به فتحه خاء و فتحه طاء يعنى (خطوات) نيز قرائت شده، كه معنايش بنا بر اين قرائت دفعات ميشود، چون خطوه به فتحه خاء، به معناى دفعه و يك نوبت است، و در نتيجه خطوات شيطان، عبارت ميشود از امورى كه نسبتش بغرض شيطان،- يعنى اغواء بوسيله شرك- نسبت گامهايى است كه يك رونده بسوى مقصد خود برميدارد.
و بنا بر اين مراد به آن امورى خواهد بود كه نسبت به شرك و دورى از خدا جنبه مقدمه دارد.
و كلمه (يامركم) از امر است، كه به معناى اين است كه آمر اراده خود را تحميل بر مامور كند، تا مامور آنچه را او خواسته انجام دهد و امر از شيطان عبارتست از وسوسه او و اينكه آنچه را از انسان ميخواهد، بوسيله اخطار آن به قلب آدمى و جلوه دادن آن در نظر آدمى، بر انسان تحميل نمايد.
و كلمه (سوء) به معناى هر چيزى است كه انسان از آن نفرت دارد و در نظر اجتماع زشت مىآيد و اين سوء در صورتى كه از حد بگذرد و از طور خود تجاوز كند، آن وقت مصداق فحشاء ميشود، و به همين جهت زنا را كه زشتيش از حد بيرون است، فحشاء ميگويند، و كلمه (فحشاء) مصدر است، مانند (سراء) و (ضراء).
بعد از آن كه معناى مفردات اين دو آيه را شناختى، اينك مىگوييم: خداى تعالى در صدر اين دو آيه خطاب را متوجه عموم مردم كرد (نه خصوص مؤمنين)، و اين بدان جهت بود كه حكمى كه در اين آيه بگوش مىرساند، و بيانش مىكند، حكمى است كه مورد ابتلاى عموم مردم است، اما مشركين براى اينكه نزد آنان امورى حرام بود، كه خودشان بر خود حرام كرده بودند و آن گاه به خدا افتراء بستند هم چنان كه در روايت آمده كه ثقيف و خزاعه و بنى عامر بن صعصعه و بنى مدلج، چيزهايى از رستنىها و چارپايان و بحيره (شتر مادهاى كه گوشش شكافته شده) و سائبه (شتر مادهاى كه به جهت شفاى بيمارى آزاد گذاشته شده است) و وصيله (گوسفند مخصوص) را بر خود حرام كرده بودند.
البته اين در ميان مشركين عرب بود و گر نه در مشركين غير عرب هم امورى از اين قبيل يافت ميشد.
و اما مؤمنين آنها هم با اينكه باسلام در آمده بودند، ولى هنوز خرافاتى چند از باب توارث اخلاقى و آداب قومى و سنتهاى منسوخه در بينشان باقى مانده بود و اين خود امرى است طبيعى كه وقتى اينگونه آداب و رسوم، يكباره نسخ شود، مثل اينكه اديان و يا قوانين يكباره آنها را مورد حمله قرار دهد، نخست باصول آن آداب و سنن پرداخته و از بيخ ريشه كن مىكند، آن گاه اگر دوام يافت و به قوت خود باقى ماند- و اجتماع آن دين و قوانين را بخاطر حسن تربيتش به خوبى پذيرفت خرده خرده شاخ و برگهاى خرافات قديمى را نيز از بين مىبرد و به اصطلاح ته تغارهاى آن را بكلى ابطال نمود، يادش را از دلها بيرون مىبرد، و گر نه بقايايى از سنتهاى قديمى با قوانين جديد مخلوط گشته، يك چيز معجونى از آب در مىآيد، كه نه آن خرافات قديمى است و نه اين دين و قوانين جديد است.
به همين جهت مؤمنين نيز گرفتار اين بقاياى خرافات قديم بودند، لذا خطاب در آيه، متوجه عموم مردم شد كه آنچه در زمين هست برايشان حلال است و ميتوانند بخورند و پاى بند احكام خرافى قديم نباشند.
كلمه (اكل) در اصل به معناى جويدن و بلعيدن است، و لكن بعنوان كنايه در مطلق تصرفات در اموال نيز استعمال ميشود و جهتش اين است كه در آن تصرفات نيز منظور اصلى انسان خوردن است، چون بطور كلى خوردن ركن زندگى آدمى است و در قرآن كريم هم اين كنايه آمده، از آن جمله فرموده: (لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ، إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ، اموال يكديگر را در بين خود به باطل مخوريد، مگر آنكه تجارتى با رضايت دو طرف باشد) نساء-
29 و ما ميتوانيم امر (كلوا- بخوريد) در آيه مورد بحث را هم حمل بر اين معناى وسيع كنيم، براى اينكه مطلق است (هم با معناى خوردن ميسازد، و هم با مطلق تصرفات) و در اينصورت معناى آيه اين ميشود كه از آنچه خدا از نعمتهاى خود در زمين آفريده و در اختيار شما قرار داده بخوريد و در آن تصرف كنيد كه هم حلال و هم طيب است.
يعنى هيچ مانعى به غير از آنچه كه از ناحيه طبيعت خودتان و يا از ناحيه طبيعت زمين مانع است شما را از خوردن و تصرف آنچه حلال است جلوگير نشود، (بله آنها كه به طبع خود قابل اكل نيستند مانند سنگ و چوب و يا آنها كه طبع آدمى خوردن آن را نمىپذيرد، مانند كثافات، و يا آنهايى كه طبيعت شما از آن تنفر ندارد و خوردن آن را ميپذيرد و ليكن سليقه دينى مثلا مانع از خوردن آن است، چون از راه جبر جائر بدست آمده است خوردنش حلال نيست).
(كُلُوا مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً) اين جمله اباحهاى عمومى و بدون قيد و شرط را آماده ميكند، چيزى كه هست جمله: (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ) الخ، ميفهماند كه در اين ميان چيزهاى ديگرى هم هست كه نامش خطوات شيطان است و مربوط به همين اكل حلال طيب است، و اين امور، يا مربوط به نخوردن بخاطر پيروى شيطان است و يا خوردن بخاطر پيروى شيطان است و چون تا اينجا معلوم نكرد كه آن امور چيست؟ لذا براى اينكه ضابطهاى دست داده باشد كه چه چيزهايى پيروى شيطان است؟ كلمه سوء و فحشاء و سخن بدون علم را خاطر نشان كرد و فهماند كه هر چيزى كه بد است، يا فحشاء است يا بدون علم حكم كردن است، پيروى از آن، پيروى شيطان است.
و وقتى نخوردن و تصرف نكردن در چيزى كه خدا دستور به اجتناب از آن نداده، جائز نباشد، خوردن و تصرف بدون دستور او نيز جائز نيست، پس هيچ اكلى حلال و طيب نيست، مگر آنكه خداى تعالى اجازه داده و تشريعش كرده باشد (كه همين آيه مورد بحث و نظائر آن تشريع حليت همه چيزها است) و از خوردن آن منع و ردعى نكرده باشد.
مانند آيه (173) همين سوره كه مىفرمايد: (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَهَ وَ الدَّمَ) الخ، و در آن از خوردن چيزهايى نهى فرموده، پس برگشت معناى آيه به اين مىشود (و خدا داناتر است) كه مثلا بگوئيم: از همه نعمتهاى خدا كه در زمين براى شما آفريده بخوريد، زيرا خدا آنها را براى شما حلال و طيب كرد و از خوردن هيچ حلال طيبى خوددارى مكنيد، كه خوددارى از آن هم سوء است، هم فحشاء، و هم بدون علم سخن گفتن، (يعنى وهم تشريع) و شما حق نداريد تشريع كنيد، يعنى چيزى را كه جزء دين نيست، جزء دين كنيد، كه اگر چنين كنيد خطوات شيطان را پيروى كردهايد.
پس آيه شريفه چند نكته را افاده مىكند:
1- حكم مىكند به حليت عموم تصرفات، مگر هر تصرفى كه در كلامى ديگر از آن نهى شده باشد، چون خداى سبحان اين حق را دارد كه از ميان چيزهايى كه اجازه تصرف داده، يكى يا چند چيز را ممنوع اعلام بدارد (پس آيه شريفه يك قاعده كلى دست داد و آن اين بود كه هر جا شك كرديم آيا خوردن فلان چيز و يا تصرف در فلان چيز جائز است يا نه به اين آيه تمسك جوييم و بگوئيم غير از چند چيزى كه در دليل جداگانه حرام شده، همه چيز حلال و طيب است).
2- خوددارى و امتناع از خوردن و يا تصرف كردن در چيزى كه دليلى علمى بر منع از آن نرسيده، خود تشريع و حرام است.
3- مراد از پيروى خطوات شيطان اين است كه بنده خدا بچيزى تعبد كند و آن را عبادت و اطاعت خدا قرار دهد كه خداى تعالى هيچ اجازهاى در خصوص آن نداده باشد، چون خداى تعالى هيچ مشى و روشى را منع نكرده، مگر آن روشى را كه آدمى در رفتن بر طبق آن پاى خود بجاى پاى شيطان بگذارد و راه رفتن خود را مطابق راه رفتن شيطان كند، در اينصورت است كه روش او پيروى گامهاى شيطان ميشود.
از اينجا اين نكته بدست مىآيد: كه عموم تعليل يعنى جمله (بخاطر اينكه او تنها شما را به سوء و فحشاء و سخن بدون علم امر مىكند)، هر چند كه عمل به غير علم را مانند ترك و امتناع بدون علم شامل ميشود و ليكن در خطاب آيه مورد نظر نيست، چون پيروى گامهاى شيطان نيست، هر چند كه پيروى شيطان هست.
(إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ)، سوء و فحشاء در انجام عمل مصداق پيدا مىكند، در مقابل آن دو، قول بدون علم است كه مربوط به زبان است و از اين مىفهميم كه دعوت شيطان منحصر است در دعوت به عملى كه يا سوء است و يا فحشاء و در دعوت بگفتن سخن بدون علم و دليل.
ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 631 .پرسمان