منافقان پس از رحلت پیامبر چه شدند؟
منافقان پس از رحلت پیامبر چه شدند؟
… كه خود حضرت امير (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه سكوت يك عده را [دربرابر بدعتهای ابابکر و عمر مثل تحریم متعه]تشريح كرد كه چرا يك عده ساكت شدند. آنها كه بايد حرف بزنند كه مكرر حرف زدند, اعتراض كردند; منتها اينها را شما خانهنشين كرديد. در نهجالبلاغه يك خطبه مبسوطي دارد كه با يك مقدار شرح در بحثهاي سالهاي گذشته همين جا به عرضتان رسيد حالا زمينه تكرار آن بحث هست و آن اين است كه حضرت, وضع حكومت بعد از پيغمبر را تشريح ميكند در نهجالبلاغه بخش قابل توجهي از آيات و سور مدني درباره نفاق و منافقين است, اين يك مقدمه.
معلوم ميشود كه نفاق و منافق و كارهاي منافقانه در مدينه فراوان بود كه بخشهاي مهمي از آيات سور مدني, مربوط به كار نفاق و منافق و منافقين است.
مقدمه دوم آن است كه نه تنها در آيه، از نظر تاريخ و سيرت هم منافقين دست از هيچ كاري برنداشتند; هم در ايذاي مسلمين هم در قصد فتك و ترور خود پيغمبر و هم آخرين بار ديدند كه حالا [از] دستشان كارهاي سياسي و نظامي برنميآيد, به كارهاي اخلاقي و به خانوادگي و به هتك حرمت و به تهمت ناموسي پناهنده شدند كه جريان افك, نشانه فرومايهترين كارهاي منافقين است كه اينها بعد از اينكه به اين فكر افتادند پيغمبر را ترور كنند ديدند نشد, مسلمين را سركوب كنند, ديدند نشد با مشركين مكه رابطه برقرار كردند, ديدند نشد چون همه اينها كه در قرآن هست: ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ﴾; اينها كه ديدند اسلام در مدينه دارد رشد ميكند, ارتباطاتشان را با مشركين مكه حفظ كردند. گفتند شايد اين نظام اسلامي شكست بخورد, ما چرا اين وسط ضايع بشويم, پس يك جاي پايي داشته باشيم. اين را در سوره «مائده» خدا بيان كرد, فرمود: اينها شتاب زده با بيگانهها رابطه برقرار ميكنند كه اگر وقتي نظام اسلامي شكست خورد, اينها يك جاي پايي داشته باشند: ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ﴾,
آنگاه در جواب فرمود: ﴿فَعَسَي اللّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ﴾;[سورهٴ مائده, آيهٴ 52.] به اينها بگو خب, شايد لطف الهي اين نظام را تحكيم كرد, آن وقت شما رسوا ميشويد, اين كارها را كردند. پس رابطه سياسي برقرار كردند, كار نظامي كردند, كارهاي اقتصادي كردند نشد, اخيراً دست به بدترين و فرومايهترين كار زدند كه زن پيغمبر را متهمه كردند كه آيات سوره «نور» در برائت همسر پيغمبر نازل شده است.[ الميزان, ج15, ص96 101.] چون در قرآن كريم آمده است كه ممكن است پيغمبري زني داشته باشد كه آن زن كافره باشد و به آن پيغمبر ايمان نياورده باشد ولي خب اين ننگ نيست, مثل زن نوح و زن لوط كه ﴿كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا﴾[سورهٴ تحريم, آيهٴ 10.] و كافر بودند و اين خب, ننگ نيست; اما همسر پيغمبر آلوده باشد, اين يك ننگ اخلاقي و خانوادگي است. اين را قرآن كريم با صراحت و تأكيد نفي كرده كه اينچنين نبود, بخش قابل توجهي از آيات اوايل سورهٴ مباركهٴ «نور» درباره ابطال اين قضيه افك است. خب, پس منافق از هيچ فرومايگي دست بردار نبود, اينها با پيغمبر نساختند, قشر عظيمي از اينها در مدينه بودند تقريباً يك سوم مردم مدينه را همينها تشكيل دادند.
در جريان جنگ احد, يك سوم بالأخره كارشكني كردند يا از خانهها بيرون نيامدند يا آمدند و دوباره برگشتند به خانهها و به ديگران گفتند نرويد, در برابر پيغمبر, اين هزار نفري كه حركت كردند, بيش از سيصد نفر حاضر نشدند. خب, اين قشر عظيم كه در حدود يك سوم از آن مردم معروف مدينه بودند, بالأخره اهل نفاق بودند. اينها صريحاً با پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كارشكني ميكردند.
استدلال حضرت امير (سلام الله عليه) اين است كه فرمود بعد از اينكه پيغمبر رحلت كرد سقيفه, تصميمي گرفت, اين كارشكني منافقانه منافقين همه فرونشست, هيچ كارشكني نبود; نه قصد ترور بود, نه قصد فتك بود نه قصد هتك بود. كار, از سه حال بيرون نيست يا بايد گفت كه همه اين منافقين همزمان رحلت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك دفعه مردند و نابود شدند, اينكه نبود يا يك دفعه برگشتند مثل سلمان و اباذر آدم خوب شدند, اينكه نبود يا با دستگاه حكومت ساختند و ديگران را سوزاندند و هو الحق اين جمله معروف را در همين خطبه دارد كه فرمود: «إنّما الناس مع الملوك و الدنيا»[نهجالبلاغه, خطبهٴ 210.] خب, اينها كه با پيغمبر نميساختند يعني همين کساني كه هم اهل ترور بودند, هم اهل فتك بودند, هم اهل هتك بودند; همه كاره بودند [*] اينها آمدند و در اوايل هم كه قدرتي نداشت عمر تا بتواند صريحاً اظهار نظر بكند [ متعه را حرام کرد و …], بعد از اوجگيري قدرتش [بود] كه همه خفه شدند. اين تثليثي كه در تفسير فخررازي آمده است گفت يا همه ميدانستند كه [متعه] نسخ شد يا همه ميدانستند نسخ نشد يا نميدانستند,[التفسير الكبير, ج10, ص42.] اين حصر عقلي نيست [بلكه] عدهاي ميدانستند, عدهاي نميدانستند, آنها هم كه ميدانستند از ترس ساكت شدند براي اينكه بدتر از اين را [به] روزگار اهل بيت آوردند.
بنابراين نميشود گفت كه اين سكوت مردم, دليل است بر اينكه اين [حرمت متعه توسط عمر ] كار حقي است. ميماند همان حرفي كه قوشچي زده و آن اين است كه عمر, خود را صاحب نظر ميدانست و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان يك مجتهد, در دين تلقي كرده بود, گفت او هم نظري دارد ما هم نظري داريم,[الدرالمنثور, ج2, ص140.] اين خلاصه حرف (و حشره مع رأيه).
[* ]_[با ابوبکر و عمر ساختند و در برابر بدعتهای آنها ساکت شدند]!.
منبع: تقریرات و یادداشتهای حجت الاسلام مهدی طاها از جلسه تفسیر سوره نساء حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی؛ سایت هدانا.