آيا روح همزمان مى تواند در دو مكان باشد؟
آيا روح همزمان مى تواند در دو مكان باشد؟
روح موجوديت زمانى ومكانى ندارد. ونمى تواند در قالب زمان ومكان قرار گيرد كه در يك يا دو زمان يا مكان قرار گيرد.
توضيح بيشتر اينكه: اصولا زمان ومكان تعبيرى است مربوط به عالم ماده كه ظرف تغييرات تدريجى واقع در عالم مزبور را تشكيل مى دهد. به ديگر سخن، زمان ومكان از حركت ناشى مى شود و حركت نيز از ويژگى هاى عالم ماده است چرا كه حركت به منظور تبديل قوه به فعل انجام مى گيرد، در حالى كه عالم مجردات روح و عالم مثال كه خود از رتبه هاى عوالم وجود هستند، عالم فعليت مى باشند و همانند ماديات تغيير و تحول نمى يابند. البته متناسب با عالم خود درجات و دركات دارند.
در مقابل زمان ومكان كه ظرف حركت در عالم ماده است، در اصطلاح فلسفى، واژه دهر به منزله ظرفى نسبت به مجردات محسوب مى شود كه نشانه مبرى بودن آنها از امتداد زمانى است، چنان چه واژه سرمد را به مقام الهى اختصاص مى دهند كه نشانه تعالى وجود اقدس الهى از صفات همه مخلوقات مى باشد.
براى مطالعه بيشتر ر. ك:
– آموزش فلسفه، آيت الله مصباح يزدى
2 حكمت متعاليه، ملا صدرا شيرازى، ج
3 وجود انسان از دو بعد جسم و روح تشكيل شده است. آياتى از قرآن مجيد به اين نكته اشارت دارد:
1- «انى خالق بشراً من طين فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين» خداى سبحان به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل آفريدم، پس آن گاه كه او را اعتدال بخشيدم و از روح خويش در او دميدم، شما موظف هستيد كه به او سجده كنيد (ص، آيه 71- 72). ملاحظه كنيد كه انسان در بدو خلقت از دو بعد شكل گرفت: ابتدا جسم او كه از خاك و گل است، سپس جان و روح او كه توسط خدا آفريده شد و حيات و اساس وجود انسان نيز همين روح اوست و آن جاست كه مسأله سجده فرشتگان مطرح مىشود.
2- در آيه ديگر مىفرمايد: «يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى» درباره روح از تو سؤال مىكنند. بگو روحيك امر ربانى است (اسراء، آيه 85) كه درباره اين آيه تفاسير و نكات زيادى بيان كردهاند، ولى به هر حال اجمالاًمىرساند كه روحى مطرح است.
3- در سوره مؤمنون آمده است كه: «… فكسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخر» از اين كه مىفرمايد: آن گاه ما او راخلق ديگرى ايجاد نموديم، فهيمده مىشود كه علاوه بر مراتب جسمانى در اينجا چيز ديگرى كه منشأ حيات انسانى اوست به وى عطا شده و آن روح انسان است.
در روايتى از امام على (ع) نقل شده كه مىفرمايد: «الروح فىالجسد كالمعنى فىاللّفظ» روح در بدن نظير معنا درلفظ است. همچنين در فرمايش ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه: «و خرجتالروح من جسده فصار جيفه بين اهله» و روح از جسدش خارج شده و به صورت جيفه و مردارى در بين اهلش در خواهد آمد (نهج البلاغه، خطبه 109). ازدو روايت مذكور برداشت مىشود كه: بين روح و جسد دوگانگى هست. پس روح چيزى غير از جسم انسان است وحيات انسان نيز به همين حقيقت وابسته است. به طورى كه وقتى روح نباشد، بدن چونان لفظ مهمل و بىمعنايى خواهد بود و جسم نيز هم چون ساير جمادات خواهد گشت.
و امّا دلايل عقلى: دلايل فلسفى و عقلى بسيارى بر تجرد نفس اقامه شده است كه در اين جا به دو دليل اكتفامىكنيم:
1- بوعلى سينا برهانى به اين كيفيت اقامه نموده كه: اگر انسان در جايى قرار بگيرد كه توجهش به بدن جلب نشود، به طورى كه از همه جهت در اعتدال باشد و هيچ عاملى نظير گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما و حتى وزش باد نظر او رابه بدن مادى جلب نكند، در اين صورت اگر توجهش را به خودش متمركز سازد، خود را مىيابد و مسلم اين «خود» غير از بدن است.
2- از خواص ماده تجزيه پذيرى است يعنى، ماده را مىتوان به دو قسم و سپس به چهار قسم و… تجزيه كرد وليشما هر چه در نفس خويش دقت كنيد، درمىيابيد كه امكان ندارد حتى به تبع بدن به دو قسم و بيشتر تجزيه شوديعنى، هرگز «دو تا نيمه من» نخواهيد داشت و اين دليل تجرد نفس و غير مادى بودن آن است.
امّا از نظر علمى: وقتى روح مجرد شد، قابل ادراك باحواس و ابزار تجربى نخواهد بود و از اين راه اثبات نمىشود. هم چنان كه از اين راه نمىتوان به رد آن پرداخت واصولاً امور عقلى با تجربه نه قابل اثبات و نه قابل رد است. ناگفته نماند كه مىتوان از دستاوردهاى علم به عنوان مقدمهاى براى تجرد و روح كمك گرفت مثلاً علم ثابت كرده است كه سلولهاى بدن پيوسته در حال تبديل و تغييراست كه حتى سلولهاى مغز نيز از اين قاعده مستثنى نيست و با سوخت و ساز و جذب مواد جديد غذايى تغييرمىپذيرد و اين در حالتى است كه نفس خود را همواره بدون تغيير و تبديل مىيابيم و اين مطلب نيز خود دليل تجردروح انسان است.
امّا رابطه روح و جسم: رابطه روح و جسم يك تعلق تدبيرى است. روح نه به صورت مظروفى در جسم وجود دارد وبدن نه به صورت قلمى است كه در دست نويسندهاى مىچرخد اگر چه بدن ابزار روح به شمار مىرود بلكه نوعى تعلق و وابستگى خاص است و از آن جا كه نفس مدير و مدبّر بدن است، اين وابستگى را «تعلق تدبيرى» مىنامند. البته در اين زمينه سخن بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
الف) روح و بدن اثر متقابل در يكديگر دارند يعنى، حالات روحى بر بدن اثر مىگذارد. ازاينرو از چهره انسان تاحدودى مىتوان درك كرد كه خوشحال است يا ناراحت و نظاير آن.
ب) از طريق بدن است كه روح پيوسته به كمال مىرسد و بسيارى از كمالات روحى از اين راه دست مىدهد. نظير ملكه سخن، ملكه هنر و نويسندگى، كسب علوم و معارف از طريق گوش، چشم و….
ج) در حالى كه اين مركب (بدن) پيوسته فرسوده مىشود (آنتروپى)، برعكس روح دائماً تقويت مىشود. ازاينرومىبينيم يك پير سالخورده نسبت به همان شخص در دوران نوجوانى و جوانى بسيار پختهتر و صاحب كمال فزونتراست. در حالى كه بدن تحليل رفته و پيوسته رو به فرسودگى است (دقت كنيد كه خود اين مطلب نيز از دلايل تجردروح به شمار مىآيد).
د) از شگفتىهاى روح اين كه بدن ابزارى است در اختيار روح، هم چون گويى براى چوگان هنگام ورزش. ببينيدچطور مثل پرِكاه بدن را به اين طرف و آن طرف پرتاب مىكند. ولى همين انسان چالاك وقتى مرد، چند نفر حمال قوى هيكل بايد آن را حركت داده و به گور بسپارند.
در زمينه مسائل روح و ابعاد آن ر. ك: ((اصالت روح از نظر قرآن)) آيت الله سبحانى، ((معرفت نفس))، آيت الله حسن زاده ئ آملى، ((روان شناسى از ديدگاه شفا)) و جلد 8 و 9 اسفار اربعه صدراى شيرازى.
پرسمان
آيا موجودات فضايي از نظر قرآن و اسلام موجوديت دارند؟
سلام علیکم
لطف کنید قبل از طرح سوال در سایت جست و جو بفرمایید.
اینجا کلیک کنید.
وفقکم الله لکل الخیر