کمال انقطاع چیست
اين جمله «الهى هَب لي كمال الانقطاع إليك» شايد بيانگر اين معنا باشد كه مردان آگاه الهى بايد پيش از فرارسيدن ماه مبارك رمضان خود را براى صومى كه در حقيقت انقطاع و اجتناب از لذات دنياست (و اين اجتناب به طور كامل همان انقطاع إلى الله می باشد) آماده و مهيا كنند.
کمال انقطاع چیست
فهرست این نوشتار:
نكاتى از مناجات شعبانيه در بیان امام خمینی رحمةالله علیه
در اين ماه شعبان با «مناجات شعبانيه» – كه از اول تا آخر اين ماه دستور خواندن آن وارد شده- خداى تبارك و تعالى را هيچ مناجات كرديد؟ و از مضامين عالى و آموزنده آن در ايمان و معرفت بيشتر نسبت به مقام ربوبيت استفاده نموديد؟
درباره اين دعا وارد شده كه اين مناجات حضرت امير عليه السلام، و فرزندان آن حضرت است؛ و همه ائمه طاهرين عليهم السلام، با آن خدا را می خوانده اند.1 و كمتر دعا و مناجاتى ديده شده كه درباره آن تعبير شده باشد كه همه ائمه (عليهم السلام) آن را می خوانده اند و با آن خدا را مناجات می كرده اند. اين مناجات در حقيقت مقدمه اى جهت تنبّه و آمادگى انسان براى پذيرش وظايف ماه مبارك رمضان می باشد؛ و شايد براى اين باشد كه به انسان آگاه ملتفت انگيزه روزه و ثمره پر ارج آن را تذكر دهد.
ائمه طاهرين عليهم السلام، بسيارى از مسائل را با لسان ادعيه بيان فرموده اند. لسان ادعيه با لسانهاى ديگرى كه آن بزرگواران داشتند و احكام را بيان می فرمودند خيلى فرق دارد. اكثرا مسائل روحانى، مسائل ماوراء طبيعت، مسائل دقيق الهى و آنچه را مربوط به معرفة الله است، با لسان ادعيه بيان فرموده اند. ولى ما ادعيه را تا آخر می خوانيم و متأسفانه به اين معانى توجه نداريم، و اصولا نمی فهميم چه می خواهند بفرمايند.
در اين مناجات می خوانيم: «الهى هَب لي كمال الانقطاع إليك و أنِر ابصارَ قلوبِنا بضياء نظرِها إليك، حتّى تخرقَ ابصارُ القلوب حُجُبَ النور، فتصِل إلى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلّقة بعزّ قدسك». بار الها، گسستگى كامل از جهان و توجه به سوى خودت را ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را با پرتو ديدار خودت روشن گردان تا ديده دلها پرده هاى نور را بدرد و به معدن عظمت و جلال برسد و جانهايمان به درگاه عزّ قدس تو تعلق گيرد.
اين جمله «الهى هَب لي كمال الانقطاع إليك» شايد بيانگر اين معنا باشد كه مردان آگاه الهى بايد پيش از فرارسيدن ماه مبارك رمضان خود را براى صومى كه در حقيقت انقطاع و اجتناب از لذات دنياست (و اين اجتناب به طور كامل همان انقطاع إلى الله می باشد) آماده و مهيا كنند. كمال انقطاع به اين سادگى حاصل نمی شود. احتياج فوق العاده به تمرين، زحمت، رياضت، استقامت و ممارست دارد تا بتواند با تمام قوا از ما سوى الله منقطع گردد و به غير خداوند توجهى نداشته باشد. تمام صفات وارسته انسانى در انقطاع كامل إلى الله نهفته است. و اگر كسى بدان دست يافت، به سعادت بزرگى نايل شده است. ليكن با كوچكترين توجه به دنيا محال است انقطاع إلى الله تحقق يابد. و كسى كه بخواهد روزه ماه مبارك رمضان را با آن آدابى كه از او خواسته اند انجام دهد، لازم است انقطاع كامل داشته باشد تا بتواند مراسم و آداب مهمانى را به جا آورد، و به مقام ميزبان تا آنجا كه ممكن است عارف گردد.
حجابهاى انسان
توجه به غير خدا انسان را به حجابهاى «ظلمانى» و «نورانى» محجوب می نمايد. كليه امور دنيوى اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود، باعث حجب ظلمانى می شود. تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى می باشد. و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت، كه «دار التشريف» است، باشد، حجابهاى ظلمانى به حجب نورانى مبدل می گردد.
و «كمال انقطاع» آن است كه تمام حجب ظلمانى و نورانى پاره و كنار زده شود، تا به مهمانسراى الهى كه «معدن عظمت» است بتوان وارد گرديد. لهذا در اين «مناجات» از خداوند متعال بينايى و نورانيت قلبى طلب می كنند، تا بتوانند حجب نورانى را دريده و به معدن عظمت برسند: «حتّى تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلى معدن العظمة».
ولى كسى كه هنوز حجابهاى ظلمانى را پاره نكرده، كسى كه تمام توجه او به عالم طبيعت است و، العياذ بالله، منحرف عن الله می باشد، و اصولا از ماوراء دنيا و عالم روحانيت بي خبر بوده و منكوس إلى الطبيعه است، و هيچ گاه در مقام اين برنيامده كه خود را تهذيب كند، حركت و نيروى روحانى و معنوى در خويشتن ايجاد نمايد، و پرده هاى سياهى را كه روى قلب او سايه افكنده كنار زند، در اسفل سافلين كه آخرين حجب ظلمانيست قرار دارد: «ثُمَّ رَدَدْناهُ اسْفَلَ سافلين»،2 در صورتى كه خداوند عالم بشر را در عاليترين مرتبه و مقام آفريده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ في احْسَنِ تَقويمٍ».3
كسى كه از هواى نفس پيروى می كند و از روزى كه خود را شناخته به غير عالم ظلمانى طبيعت توجهى ندارد و هيچگاه فكر نمی كند كه ممكن است غير از اين دنياى آلوده تاريك جا و منزل ديگرى هم وجود داشته باشد، در حجاب ظلمانى فرو رفته، مصداق «اخْلَدَ الى الارْضِ و اتَّبَعَ هواه»4 گرديده است.
او با آن قلب آلوده به گناهى كه در پرده ظلمانى پوشيده شده و روح گرفته اى كه بر اثر كثرت گناه و معصيت از حق تعالى دور گشته، آن هوا پرستيها و دنيا طلبيهايى كه عقل و چشم حقيقت بين او را كور كرده است، نمی تواند از حجابهاى ظلمانى برهد، چه رسد اينكه حجب نورانى را پاره كرده، انقطاع إلى الله حاصل نمايد. او خيلى معتقد باشد كه مقام اولياى خدا را منكر نشود؛ عوالم برزخ، صراط، معاد، قيامت، حساب، كتاب، بهشت و جهنم را افسانه نخواند. انسان بر اثر معاصى و دلبستگى به دنيا بتدريج اين حقايق را منكر می گردد؛ مقامات اوليا را انكار می كند.
علم و ايمان
گاهى می بينى كه به اين واقعيات علم دارد، ليكن ايمان ندارد. مرده شوى از مرده نمی ترسد، زيرا يقين دارد كه مرده قدرت اذيت و آزار ندارد؛ آن وقت كه زنده بود و روح در بدن داشت كارى از او ساخته نبود، چه رسد اكنون كه قالب تهى كرده است؛ ولى آنان كه از مرده می ترسند براى اين است كه به اين حقيقت ايمان ندارند؛ فقط علم دارند.
به خدا و روز جزا عالم اند، ولى يقين ندارند؛ از آنچه عقل درك كرده، قلب بي خبر است. طبق برهان می دانند خدايى است و معاد و قيامتى در كار است، ولى همين برهان عقلى ممكن است حجاب قلب شده نگذارد نور ايمان بر قلب بتابد؛ تا خداوند متعال او را از ظلمات و تاريكيها خارج كرده به عالم نور و روشنايى وارد سازد: «الله وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ».5
آنكه خداوند تبارك و تعالى ولىّ او بوده و او را از ظلمات خارج ساخته است، ديگر مرتكب گناه نمی شود؛ غيبت نمی كند؛ تهمت نمی زند؛ به برادر ايمانى كينه و حسد نمی ورزد؛ و در قلب خويش احساس نورانيت كرده، به دنيا و ما فيها ارج نمی نهد. چنانكه حضرت امير (علیه السلام) فرمود: اگر تمام دنيا و ما فيها را به من بدهند كه پوست جوى از دهان مورچه اى جابرانه و بر خلاف عدالت بگيرم، هرگز نمی پذيرم.6
ولى بعضى از شماها همه چيز را پايمال می كنيد؛ از بزرگان اسلام غيبت می نماييد. اگر ديگران نسبت به بقال و عطار سر كوچه بدگويى و غيبت می كنند، اينان به علماى اسلام نسبتهاى ناروا داده اهانت و جسارت می نمايند؛ زيرا ايمان راسخ نشده و كيفر اعمال و كردار خود را باور ندارند.
و «عصمت» غير از ايمان كامل نمی باشد. معناى عصمت انبيا و اوليا اين نيست كه مثلا جبرئيل دست آنان را بگيرد. البته اگر جبرئيل دست شمر را هم بگيرد هرگز مرتكب گناه نمی شود! بلكه عصمت زاييده ايمان است.
اگر انسان به حق تعالى ايمان داشته باشد و با چشم قلب خداوند متعال را مانند خورشيد ببيند، امكان ندارد مرتكب گناه و معصيت گردد. چنانكه در مقابل يك مقتدر مسلح «عصمت» پديد می آيد. اين خوف از اعتقاد به حضور است كه انسان را از وقوع در گناه حفظ می كند.
معصومين، عليهم السّلام، بعد از خلقت از طينت پاك، بر اثر رياضت و كسب نورانيت و ملكات فاضله همواره خود را در محضر خداوند تعالى، كه همه چيز را می داند و به همه امور احاطه دارد، مشاهده می كنند؛ و به معناى «لا اله الاّ الله» ايمان داشته، باور دارند كه غير از خدا همه كس و همه چيز فانى بوده و در سرنوشت انسان نمی تواند نقش داشته باشد: «كُلُّ شَيءٍ هالِكٌ الاّ وَجْهَهُ».7
اگر انسان يقين كند و ايمان بياورد كه تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناظر است، با حضور حق و نعمت حق امكان ندارد مرتكب گناه شود.
انسان در مقابل يك بچه مميز گناه نمی كند، كشف عورت نمی نمايد، چطور شد كه در مقابل حق تعالى و در محضر ربوبيت كشف عورات می كند، از هيچ جنايتى واهمه و مضايقه ندارد. براى اين است كه به حضور كودك ايمان دارد، ولى به محضر ربوبيت اگر علم داشته باشد ايمان ندارد؛ بلكه بر اثر كثرت معاصى كه قلب او تاريك و سياه شده اين گونه مسائل و حقايق را اصلا نمی تواند بپذيرد؛ احتمال صحت و واقعيت آن را هم شايد نمی دهد.
واقعا اگر انسان احتمال بدهد – لازم نيست يقين داشته باشد- كه اين خبرهايى كه در قرآن كريم آمده، وعده ها و وعيدهايى كه داده شده راست است، در اعمال و كردار خود تجديد نظر نموده، اين طور افسار گسيخته و بی پروا پيش نمی تازد. شما اگر احتمال بدهيد كه در مسيرى درنده اى وجود دارد و ممكن است اذيتى به شما برساند، يا شخص مسلحى ايستاده كه شايد متعرض شما گردد، از پيمودن آن راه خوددارى ورزيده توقف می كنيد، و در مقام تحقيق و صحت و سقم آن برمی آييد.
_______________________
پی نوشت:
1. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبد، ص 374
2. سپس او را به پايينترين مراتب برمىگردانيم؛ تين، 5
3. هر آينه انسان را در بهترين آفرينش آفريديم؛ تين، 4
4. به سوى زمين گراييد( پستى طلبيد) و هواى نفس خويش را پيروى كرد؛ اعراف، 176
5. خداوند سرپرست مؤمنان است؛ آنان را از تاريكيها بيرون آورد و در نور وارد سازد؛ بقره، 257
6. «و اللّه لو أعطيتُ الأقاليم السّبعة بما تحت أفلاكها على أن أعصى الله في نملة أسلبها جلب شعيرة، ما فعلتُه». نهج البلاغة؛ خطبه 215
7. جز وجه او همه چيز نابود شونده است؛ قصص، 88
منبع: هدانابرگرفته از جهاد اكبر، امام خمینی رحمة الله علیه