نظام سلطه و سبک زندگی
سبک زندگی
ایرانی ـ اسلامی
سبک زندگی که برخی آن را «مهارت زندگی» یا «هنر زندگی» مینامند عبارت است از راه و روشها و سنتها و آداب و عادات و رسوم و رفتارهائی که در ابعاد گوناگون زندگی مردم جریان دارد و با اختلاف عقائد و جوامع انسانی تفاوت پیدا میکند.
انتخاب سبک زندگی را از جهانشناسی، جهانبینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمیتوان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، بهویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهانبینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت میگیرد.
همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهانبینی توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین میداند. بدیهی است که تنها انتخاب سبک زندگی و راه و روش حیات در چهارچوبی که مهندس آفرینش طراحی کرده، شایسته هدفگذاری و برنامهریزی است. خط سیر آدمی را آفریدگار او و در جهت هدف والایی که از آفرینش او داشته تعیین میکند و امر و نهیها و بایستهها و نبایستههائی که در لوای شریعت تعیین شدهاند، انسان را به هدفی که همانا ابدیت و سعادت جاودانه اوست رهبری میکنند.
جهانبینی توحیدی ایجاب میکند که انسان سبک و سیاق زندگی خود را بر اساس اصول پذیرفته شده مکتب تنظیم کند، زیرا هر آنچه جز این، پوچ و بیحاصل است: « کلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ »(۱) : همه چیز رو به تباهی است، جز آنچه رو به خدا دارد.
این در حالی است که جهانبینی مادی، انسان را حیوانی بارکش و مصرفکننده میداند و حاصلی فراتر از همین زندگی مادی برای بشر متصور نیست: « والّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ و یَأکُلُونَ کَما تَأکُلُ الأنعامُ و النّارُ مثویً لَهُم »: آنان که کافر شدند کامجویی میکنند و میخورند آن گونه که چهارپایان میخورند و میچرند و آتش جایگاه آنهاست. سرنوشتی بدتر از پوچی و بیحاصلی.(۲)
بنابراین سبک زندگی را از نوع جهانبینی انسان نمیتوان تفکیک کرد و در بنیانگذاری زندگی میبایست مبانی معرفتی لحاظ شوند و لذا توجه به باورها و اعتقادات و بازسازی فرهنگ دینی یعنی همان راهی که رهبران آسمانی پیمودند، پیش از انتخاب سبک زندگی الزامی است و اگر زیربنای اعتقادات و باورها سست شود، همان گونه که بنای بدون شالوده استوار دوامی ندارد، با امور روبنایی نیز کاری از پیش نخواهیم برد.
سبک زندگی و خودباوری
مطلب دیگری که در انتخاب شیوه و سبک زندگی و آیین زیستن تأثیر اساسی دارد هویتیابی و خودباوری و رهایی از بیماری خودباختگی است. اگر انسان خود را بشناسد، به خود اعتماد داشته باشد، استعدادها و توانمندیهای خود را باور و به یک پایگاه مطمئن تکیه کند، در انتخاب سبک زندگی و هدفگذاری، سنجیده و عاقلانه و عالمانه عمل خواهد کرد.
در روایات ما از این شناخت با عنوان برترین حکمت یاد شده است. علی«ع» میفرماید: « اَفضَلُ الحِکمَةِ مَعرِفَةُ الاِنسانِ نَفسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِندَ قَدرِهِ : برترین حکمت، شناخت انسان از خود و آگاهی به هویت و جایگاه خویش است».
عالمان و مصلحان و مربیان ژرفاندیش در باره این معرفت سخنها گفته و نکتهها سنجیدهاند. شیخ بهاءالدین عاملی میگوید:
یک دم به خود آی و ببین چه کسی
به چه دل بستهای به که همنفسی
ای مرکز دائره امکان
و ای زبده عالم کون و مکان
تو شاه جواهر ناسوتی
خورشید مظاهر لاهوتی
تا کی ز علائق جسمانی
در چاه طبیعت تن مانی
تا چند به تربیت بدنی
قانع به خزف ز دُر عدنی
صد ملک ز بهر تو چشم به راه
ای یوسف مصری به در آی ز چاه
تا والی ملک وجود شوی
سلطان سیر شهود شوی
این است نگاه دینی و آسمانی به انسان یعنی شناخت درست انسان، هدف آفرینش او، ارزشها و منزلتها و انتخاب نوع زندگی و آییننامه حیات بر اساس آن و اعتماد به نفس و خودباوری که تفصیل آن در حوصله این مقال نمیگنجد.
این در حالی است که جهانبینی مادی و اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم و مارکسیسم برآمده از آن میکوشد از انسان یک حیوان مدرن و لوکس بسازد و آرمانهای آدمیان را زیر پای غرائز و امیال نفسانی له کند. در این نگاه، از معنویت، عدالت، اخلاق، ایثار، فداکاری، والایی انسان خبری نیست و انسان خود برای زندگی در چهارچوب مادیات هدفگذاری و ارزشگذاری میکند و آیین زندگی مینویسد که جز بیهودگی «نیهیلیسم» ثمرهای بر آن مترتب نخواهد بود.
نظام سلطه و سبک زندگی
نظام استکباری میکوشد انسان را در این قالب و با ساختار برگرفته از آن شکل بدهد و اعتماد به نفس و خودباوری و معنویتگرایی و آزادگی را از او بگیرد. نظام استضعاف و استکبار یعنی رنج بزرگ تاریخی انسان از همین جا پدید میآید.
جدا کردن انسان از خدا و ارزش و جایگزین کردن خدایان دروغین و بتهای خودساخته دست بشر و خواب کردن مردم با انواع سحرها و جادوها که شکل نوین آن دانش و تکنولوژی و رعد و برق قدرت و بهرهکشی و بردهداری و استثمار و … و در نتیجه بیاعتماد ساختن تودههای مردم به هویتشان است، سیاستی است که از هزاران سال پیش ابزار دست خودکامگان و مستکبران بوده است. قرآن کریم سیاست فرعونی را چنین ترسیم میکند:
« نَادَی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ» : فرعون به قوم خود گفت آیا پادشاهی مصر از آن من نیست؟ و این نهرها که از زیر قصرم جاری است، اینها را نمیبینید؟ آیا من بهترم یا این (موسی) که از مردمی حقیر است و بیان درستی ندارد؟ چرا زیورهای طلا به او داده نشده است یا فرشتگان او را همراهی نمیکنند و بالاخره « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ : (۳) و قوم خود را تحقیر کرد و در نتیجه او را پیروی کردند. آنها گروه تبهکار بودند.
این است سیاست کهن استکباری: تحقیر مردم، به رخ کشیده شدن قدرت و ثروت و تجمل و بهرهکشی در نظام سلطهگری و استضعاف تودهها که تا به امروز ادامه داشته و نقطه مقابل دین و رهبران دینی است. این نظامها نمیخواهند آزادی انسانها و اراده آنها و تصمیمگیریشان را در سرنوشت خویش بپذیرند و آن را با منافع خود در تضاد میبینند، لذا میکوشند قیممآبانه زندگی آنان را هر طور که میخواهند شکل بدهند، فرهنگ برای آنها صادر کنند، مزدور استخدام کنند، حاکم بگمارند و با ابزارهای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و… زندگیشان را بر وفق مراد خود مدیریت کنند و این یعنی مسخ شخصیت و ارباب و نوکری!
طی سدههای اخیر و از آن زمان که پای استعمار به کشورهای اسلامی و غیراسلامی باز شد، نه تنها ثروتها و منابع و معادن ملتها به غارت برده شد، بلکه مستکبرین ثروتهای معنوی را هدف گرفتند که ارزش آن با منابع طبیعی قابل قیاس نیست. آنان اعتقادات و افتخارات و بینش و فرهنگ و دین و ناموس ملل زیرسلطه را تخریب کردند، با القای بیاعتمادی و بیهویتی از آنها انسانهای دست دوم ساختند و سبک زندگی مصرفی دلخواهشان، از نوع لباس پوشیدن، آداب خوردن و خوابیدن، معماری و آرایش و مسائل خانواده و اختلاط زن و مرد و ترویج بیغیرتی و بیحجابی و هتک حرمت حریم خانواده و روابط آزاد زن و مرد و کلاه فرهنگی و زبان فرنگی و غذای فرنگی و پادشاه فرنگی را بر آنان تحمیل کردند. حتی برخی از منورالفکرها و غربزدهها گفتند ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود.
هدف نهایی مستکبران معارضه با اسلام و قرآن و ولایت اهل بیت«ع» بود، زیرا از ادیان دیگر، چیزی که قابل معارضه باشد، ندیده بودند. در این میان دولتهای دستنشانده و واداده و سرسپرده در کشورهای اسلامی مجری طرح ضداسلامی بیگانه شدند. رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امانالله خان در افغانستان و شاهان و شاهزادگان در کشورهای دیگر آشکارا به جنگ با شعائر اسلامی برخاستند تا سیمای جامعه اسلامی را به سبک غربیها ـ البته در ابعاد ضداخلاقی و ضداسلامی آن ـ شکل دهند و چه خسارتها که به دین و آیین و وطن وارد نکردند. اگر نبود نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، معمار اندیشه اسلامی در عصر ما و زدودن آثار جرم و جنایت شاهان، معلوم نبود ایران به چه سرنوشتی دچار میشد.
هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دستبردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بیتفاوتی ما هر روز بعد تازهای میگیرد و کمکم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفتهاند، کمتر نامی بر زبانها میرود. هم اکنون رهبری نظام از سبک زندگی اسلامی ایران سخن گفته و بازسازی آن را در کشور گوشزد کردهاند تا ببینیم با این رهنمود رهبری چه میکنند؟!
پینوشتها
۱ـ قصص، آیه ۸۸.
۲ـ محمد، ۱۲.
۳ـ زخرف، ۵۴ـ۵۱.
سوتیترها:
1.
انتخاب سبک زندگی را از جهانشناسی، جهانبینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمیتوان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، بهویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهانبینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت میگیرد. همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهانبینی توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین میداند.
2.
هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دستبردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بیتفاوتی ما هر روز بعد تازهای میگیرد و کمکم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفتهاند، کمتر نامی بر زبانها میرود.
پاسدار اسلام