عوامل و زمينه های پيدايش بهائيت

عوامل و زمينه های پيدايش بهائيت
فهرست این نوشتار:
چه عوامل و زمينههايى در پيدايش بهائيت و گرايش برخى افراد به آن نقش داشت؟
پيدايش و تداوم هر فرقهاى در بستر تاريخ، تحت تأثير عوامل مختلفى است در مورد «چرايى» شكل گيرى و «گرايش» برخى از افراد جامعه به فرقه بهائيت زمينهها و عوامل متعدد فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى نقش داشته و تأثيرگذار مىباشد.
وضعيت فرهنگىبها
فرقه بهائيت در دوره قاجاريه به وجود آمد. از لحاظ فرهنگى، بيش از 90 درصد مردم بى سواد بودند، يكسرى اعتقادات خرافى و اوهامى كه رنگ مذهبى به خود گرفته بود در ميان مردم رسوخ داشت و هر كس آن را قبول نمى كرد مورد لعن و تكفير قرار مى گرفت.(1) در چنين فضايى، فرقه شيخيه طرح ايجاد ارتباط با معصومين عليهم السلام در خواب و رويا و غيره را مطرح نمودند. به اين ترتيب «سيدعلىمحمد باب» خود را باب امام زمان (عج) قلمداد كرد و سپس با اعلام نسخ دين اسلام، به ابداع دين جديد و ادعاى پيغمبرى پرداخت.(2) بهائيت و كنشگران آن نيز اين مسير را ادامه مىدهند- و علىرغم مجاهدت و فعاليتهاى مختلف روحانيت بيدار در مقابله و جلوگيرى از تحقق اهداف اصلى اين مسلك سازىها- به سبب جهل و فقر فرهنگى تودههاى مردم، گروهى را جذب مىنمايند. در واقع جهت گيرى كلى ايدئولوژى اين فرقه جداسازى ملت ايران از مراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبى ساخته بشر و سرشار از جنبههاى غيرعقلانى است و در نهايت گرايش به اين ايدئولوژى موجب جداشدن مردم از دين و ديندارى گرديده پيوستن به مكاتب غيردينى را تسهيل مىنمايد. نمونههاى اين جداشدن از دين و ديندارى و گرايش به مكاتب سكولار از سوى كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوى قابل مشاهده مىباشد.(3)
وضعيت اقتصادى
اكثر مورخين از دوره قاجار به عنوان يكى از سياهترين دورههاى ايران ياد مىكنند كشور در وضعيت اسفبارى به سر مىبرد به طورى كه قحطى و ركود بازار همه جا را فرا گرفته بود. از طرفى بيمارىهاى واگيردار مانند وبا، طاعون و جنگهاى داخلى و خارجى، هزاران نفر را از بين برده بود، اين آفات، هم از شمار مردم مىكاست و هم بنيه و روحيه بازماندگان را تضعيف مىنمود، در نتيجه به اقتصاد كشور لطمه زيادى وارد شده بود. در چنين شرايط اقتصادى و با شكسته شدن روحيه مردم به علت شكست در جنگها…، احتمال گرايش مردم به روزنه اميدى كه منجى عالم بشريت باشد و جهان را پر از عدل و داد كرده و ريشه فقر را بخشكاند افزايش مىيافت(4) به همين خاطر عدهاى از مردم به اميد گشايش در امور اعتقادى، سياسى، اقتصادى به وعدههاى مدعيان بابيت اميدوار شدند و بعدها نيز با حمايت استعمار و تبليغات گسترده و خرج كردن پولهاى فراوان عدهاى به طرفدارى از علىمحمد باب و ميرزا حسينعلى بهاء ادامه داده و در نهايت به عنوان يك بهائى از جرگه مسلمانان خارج مىشدند.(5)
چنين وضعيتى در دورههاى بعد نيز تداوم يافت چنانكه بخش قابل توجهى از بهائيان ايران روستائيان فقيرى بودند كه در روستاهاى اربابان و مالكان بهائى زندگى مىكردند. تعداد قابل توجهى از اينگونه روستاها در سراسر ايران وجود داشت كه يا ملك بهائيان ثروتمند بود يا از موقوفات بهائى به حساب آمدند.(6)
حضور بزرگ مالكان بهائى در تمامى دوران سلطنت پهلوى ادامه يافت. سياست تقسيم اراضى دهه 1340 نيز اين روند را تقويت نمود زيرا با سلب مالكيت از مالكان مسلمان و ايجاد آشفتگى در ساختار مالكيت و مديريت روستايى راه را براى رشد بزرگ مالكان وابسته به دربار پهلوى- به ويژه بهائيان- هموار كرد. سلطه بهائيان بر دو نهاد اصلى متولى اراضى (اصلاحات ارضى و منابع طبيعى) عامل مهمى در تجديد ساختار مالكيت به سود اعضاى متنفذ فرقه بهائى بود.(7) و از اين راه نهايت استفاده را در جهت گسترش فرقه انحرافى خود به كار مىبردند.
وضعيت اجتماعى
از نظر اجتماعى نيز بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگ ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايى، نوگرايى افكار بسيارى از متفكران و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفتبا سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآورىهاى مذهبى افتادند، در نتيجه اين طرز تفكر بود كه فرقههايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملى- دينى ايستادند و حركتهاى سنتشكن را تأييد كردند.(8)
وضعيت سياسى
علاوه بر شرايط مطلوب و مناسب فوق، شرايط سياسى آن روزگار نيز عاملى بسيار مهم در ظهور وتداوم اين فرقه محسوب مىشود سنگينى فشارهاى روز افزون و طاقت فرساى اقتصادى بر پيكر جامعه عصر قجر تنشهاى شديد و غير قابل تحملى در مردم پديد آورد. دستگاه حاكمه در قالب فئوداليسم و يا فئوداليسم در قالب دستگاه حاكمه مردم را به بند كشيد و بردهگونه تمام حقوقشان را پايمال مىكرد. در آن زمان آن چه به حساب نمىآمد، مردم بودند و آن چه صرفاً مد نظر و هدف نهائى بود همانا منافع سران و زمامداران بود كه مملكت را ملك شخصى خويش برشمرده و دست به تاراج مىزدند. هر چه از زمان حكمرانى اهل زور و قدرت مىگذشت، ايران ضعيفتر و بيمارتر و مردم بيچارهتر و فقيرتر و ناتوان در انتظار راه چاره به هر درى و هر جايى مىزدند. نابودى و حراج مملكت به بهاى فقر و فلاكت ملت تنگناهاى شديد اجتماعى را به اوج رسانيد. غفلت دولت مردان نسبت به تمام امور و بىبند و بارى كاخ نشينان ديگر جايى براى تحمل و تداوم روند چپاول باقى نگذاشت. مردم ايران از ظلم و بىعدالتىها جداً به ستوه آمده بودند.(9)
علاوه بر ظلم و بىكفايتى پادشاهان قاجار در اداره امور كشور، نفوذ بىچون و چراى بيگانگان در ايران و فرمانبرى محض قاجار در برابر سلطه انگليس و روسيه و باز گذاشتن دست بيگانگان در امور داخلى ايران و بالاخره شكست در جنگهاى ايران و روس روحيه عمومى مردم ايران را به شدت تحت تأثير قرار داده و شكاف عميقى بين دولت و ملت به وجود آورده بود.(10) در چنين وضعيتى تحقير، فقر، گرسنگى و بيمارى ارمغانى بود براى مردم ايران كه زمينه را براى نوعى درون گرايى و كنارهگيرى از امور اجتماعى در بين اقشار مختلف جامعه پديد آورد. اما در مقابل دربار كه از روى خوشگذرانى و زيادهطلبى نمىتوانست از هزينههاى خود كم كند به فساد مالى از قبيل رشوهگيرى و گرفتن ماليات مضاعف از مردم پرداخت. مضافاً اينكه در كنار آن چنين وانمود و القا مىشد كه اين پيشامد بايد اتفاق مىافتاد و راهى جز تسليم در برابر مقدرات نمىباشد و در نتيجه مردم را به بىتفاوتى و انديشههاى خيالپردازانهاى نظير بابيه و بهائيت گرايش داده تا در مقابل اتفاقات مقاومتى از خود نشان ندهند.(11)
از سوى ديگر جايگاه نهاد مذهبى در جامعه دوران قاجار و نحوه تعامل دستگاه سياسى با آن، نقش مهمى در شكل گيرى و تداوم فرقه بهائيت و ريشههاى اعتقادى و اجتماعى آن يعنى شيخيه و بابيه داشت مراجع تقليد به عنوان رهبران واقعى ملت، اداره امور اجتماعى و اقتصادى آنان و امر قانونگذارى و قضاوت و تمشيت امور بين آنان را بر عهده داشتند. نفوذ اين سازمان مذهبى از بالاترين نقطه سلسله مراتب ساخت سياسى كشور تا قلب تك تك آحاد شيعه گسترش داشت. آنان تنها پناهگاه مردم و حتى برخى صاحب منصبان حكومتى در مقابل ديكتاتورى و ظلم شاهان بودند.
به گفته «لمبتون»- پژوهشگر برجسته مسائل ايران- «بدين ترتيب نيروى طبقه روحانى تنها نيروى مقاوم در برابر رژيم مملكت بود»(12). از اين رو علىرغم برخى همكارىهاى علماى برجسته شيعه با پادشاهان قاجار در جهت حفظ حقوق مردم و مصالح جامعه اسلامى، به دليل ماهيت استبدادى و خودكامه نظام پادشاهى، اقتدار سياسى حاكم به هيچ وجه نفوذ و اقتدار نهادهاى اصيل مذهبى را برنتابيده و همواره در صدد تضعيف آن به عنوان مهترين مانع در مقابل خودكامگىهاى خويش، بود و ايجاد بدعت در دين نيز مىتوانست با تضعيف نهاد مذهبى از نفوذ و اقتدار آن بكاهد از اين روست كه فتحعلى شاه علاقه و ارادت زيادى به شيخ احمد احسايى موسس فرقه شيخيه نشان مىدهد.(13) و محمد شاه قاجار نيز به علت داشتن عقايد صوفيانه از علماى شيعه كه رهبرى فكرى و اجتماعى داشتند، فاصله مىگيرد و بدينگونه تا سالهاى آخر سلطنت ناصرالدين شاه به موازات افزايش فاصله ميان ملت و دولت، به شدت از نقش و جايگاه علماى شيعه در حكومت كاسته شد.
در چنين شرايطى باب با استفاده از كسوت روحانيت و اعتبار نيابت امام زمان (عج) و وضعيت اسفبار مردم و هدايت و حمايت عناصر بيگانه توانست عدهاى را به خود جلب نموده و شورشهايى را در مقابل دولت رهبرى كند.(14)
پس از باب نيز فرقه مختلف بهائيت با هدايت دقيق و حمايت آشكار و پنهان استعمار رشد نموده و در مقابل هر دو اقتدار اصلى موجود در جامعه يعنى دولت و علماى شيعه ايستاد. گرچه اين امر موجب طرد بهائيت و پيروان آن از ايران شده و بهائيت در خارج از ايران رشد مىيابد.(15) به موازات آن، رشد بهائيت در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوى، كه بهائيان از نفوذ و حمايت فراوان در دستگاه دولتى برخوردار و توسط استعمارگران حمايت مىشدند، شدت مىيابد.
بيگانگان
و بالاخره يكى ديگر از عوامل مهم، قدرتهاى استعمارى مىباشند كه نقشى آشكار و تأثيرگذار در پيدايش و تداوم بهائيت داشته و دارند. در پاسخهاى بعدى به تبيين و بررسى اين موضوع مىپردازيم.
(1) علىاصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر، 1375، ص 272 على نصرى، نقدى بر اصول دوازدهگانه بهائيت، اصفهان: گويا، 1382، ص. 9
000 (2) بهائيت در ايران، سعيد زاهد زاهدانى (گفت وگو)، فصلنامه موعود، ش. 38
000 (3) بهائيت چيست؟، كانون رهپويان وصال شيراز، 1383، چاپ دوم بهائيت در ايران، پيشين.
000 (4) ر. ك: بهائيت در ايران، پيشين، صص 62-. 66
000 (5) سيدسعيد زاهد زاهدانى، بهائيت در ايران، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1384، صص 55-. 77
000 (6) جستارهايى از تاريخ بهائيگرى در ايران، عبداللَّه شهبازى، وبلاگ نويسنده.
000 (7) همان ر. ك: اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت، تهران: مؤسسه تحقيقى رائين، بىتا، ص. 354
000 (8) بهائيت در ايران، فصلنامه موعود، شماره. 38
000 (9) ر. ك: تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابى، انتشارات سخن،. 1371
000 (10) ايران در دوره سلطنت قاجار، همان.
000 (11) على نصرى، نقدى بر اصول دوازدهگانه بهائيت، اصفهان: گويا، 1382، ص
9
(12) به نقل از: بهائيت در ايران، پيشين، ص. 71
000 (13) ر. ك: حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، تهران: توس، 1359، ص. 95
000 (14) مصطفى حسينى طباطبائى، ماجراى باب و بهاء، تهران: روزنه، 1379، ص. 45
000 (15) بهائيت در ايران، پيشين، ص. 77
پرسمان