راه پیدا کردن چشم برزخی
راه پیدا کردن چشم برزخی
نخست بايد دانست در اصطلاح فلسفه و كلام و عرفان، عالم برزخ عالمى فراتر از عالم دنياست. لذا به هر مقدار ما از دلبستگى و وابستگى به ماديات دنيا دور شويم به عالم مافوق آن بيشتر دسترسى مى يابيم.
چه رسيدن به كمال و آشكار شدن توانايى هاى انسان كه از جمله آنها معرفت شهودى و نگاه برزخى است نياز به سال ها رياضت و عبادت و سلوك دارد و اينگونه نيست كه با يك ماه دو ماه و به آسانى قابل دسترسى باشد. بايد طالب كمال همت خود را عالى نمايد و اراده خويش را براى يك عمر جهاد و اجتهاد تقويت كند تا به كمال و سعادت وصول يابد و توانايى هاى معنوى خود را شكوفا نمايد.
برابر آنچه از روايات بدست مى آيد عمل به واجبات و ترك محرمات سلامتى و هنجار در دنيا و دورى از جهنم و ورود به بهشت را براى ما زمينه سازى مى كند. اما اگر علاوه بر آن به نوافل و رعايت تقوا بيش از حد معمول موفق شويم.
به بيش از آنچه ديگران از جهت معنوى دست يافته اند خواهيم رسيد كه از آن به چشم برزخى تعبير مى شود و حقايق را فراتر از وقايع مى توان ديد. حديث قرب النوافل
«عن ابى عبد الله (ع) قال: قال رسول الله (ص) قال الله: ما تحبب الى عبدى بشىء احب الى مما افترضه عليه و انه ليتحبب الى بالنافله حتى احبه، فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و لسانه الذى ينطق به، و يده التى يبطش بها و رجله التى يمشى بها اذا دعانى اجبته و اذا سألنى اعطيته» از پيامبر (ص) روايت شد كه خداوند فرمود:
اظهار دوستى نكرد بنده من به چيزى دوست داشتنى تر از آنچه واجب كردم بر او، و او با نوافل به سوى محبت من مى آيد تا اينكه من نيز او را دوست بدارم. پس هنگامى كه او را دوست بدارم شنوايى او مى باشم آن گاه كه مى شنود و بينايى او مى باشم آن گاه كه مى بيند و زبان او مى باشم آن گاه كه سخن مى گويد و دست او مى باشم آن گاه كه ضربه مى زند و پاى او مى باشم آن گاه كه راه مى رود، هنگامى كه به درگاه من دعا كند اجابت مى كنم و اگر از من درخواست كند به او مى دهم.
(1) از زمانى كه حيات بشرى در اين كره خاكى شكل گرفته، هميشه سؤال مهمى ذهن او را مشغول ساخته كه هدف از خلقت انسان و مجتمع بشرى چيست؟
آيا زندگى همين جلوه صورى و ظاهرى آن يعنى خوردن و خوابيدن و شهوتررانى كردن است؟
يا در پشت اين حركات، غايت رفيع و هدف بلندى خوابيده است، در ادامه همين تفكرات و تاملات است كه مىتوان دريافت كه ارسال پيامبران الهى آنهم در تمام عصرها به چه جهت و هدفى بوده است، آيا پس از اين عالم خاكى، جهان ديگرى كه در آن به حساب اعمال مردم رسيدگى مىشود، نخواهد بود، دراين صورت هر لحظه با تصور مرگ و نابودى، زندگى در كام انسان تلخ شده و با هر تأملى در عاقبت كار خود پشتش خواهد لرزيد و دستش به هيچ كارى پيش نخواهد رفت، واقعيت اين است كه خداوند راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم (ع) به ملائكه بيان نمود: «انى جاعل فيالارض خليفه» اين كه پيش از وى آدمى را نديده و از كارها و اعمال وى اطلاعى نداشتند (البته مطابق يكى از اقوال) ولى از تركيب ساخت وى كه تلفيقى از خاك و ماده و روح الهى بود توانستند حدس بزنند كه انسان كارش فساد در روى زمين و خونريزى خواهد بود، ولى سجده آنها در برابر آدم (ع) نشان داد كه در پشت اين اعمال احتمالى ظاهرى رازى بزرگ نهفته و آن مقام عبوديت انسان در مقابل خداوند، با وجود دارا بودن بُعد مُلكى و طبيعى وى است، چندان كه هر لحظه او را به فساد، گناه و غفلت مىكشاند، از همان ابتداى خلقت دو نيرويظاهرى و باطنى در درون انسان صفآرايى كرده و هر كدام سعى كرده قلب انسان را كه مطابق برخى روايات عرش خداوند و حرم الهى است تسخير نمايند:
شيطان و نفس اماره در مقابل پيامبران الهى و عقل كه هر كدام بنا به تناسب حقيقت ظلمانى و نورانى خود انسان را در اينمرحله از وجودش- حيات ملكى و طبيعى- به تسخير خود در مىآورد، حال اگر اين انسان در مقابل خداوند متعال خاضع و خاشع شده و تنها او را پرستش كند به جهت دارا بودن قوه شهوانى و شيطانى و تحت تأثير آنها واقع نشده بر ملائكه (كه تنها بُعد روحانى و الهى بر وجود آنهاسيطره دارد و كارى جز خير و نور نمىتوانند انجام دهند) برترى دارد، ولى چون اين انسان هر لحظه در حال نسيان و غفلت قرار دارد و عقلش به تنهايى در مقابل شيطان و نفس سركش درونى ياراى مقابله ندارد، خداوند متعال با ارسال انبياى بىشمار و ابلاغ احكام و فرامين الهى وتشويق وى در انجام آنها و رسيدگى به مقام بندگى وى را در مقابل شيطان يارى نمود. و با اين ديدگاه مىتوان دريافت كه ارسال پيامبران الهى يكى از الطاف عظيم خداوند متعال بر ايشان است، از همين روى بدست آوردن معرفت و بصيرت در منابع روايى ما از اهميت بسيار زياديبرخوردار است، يك ساعت تفكر در صنع خداوند، عاقبت انسان و آينده جهان كه مىتواند فكر انسان را تصحيح كرده و او را براه راست رهنمون سازد از هفتاد سال عبادت برتر شناخته شده است.
در مقابل، شيطان بزرگترين دشمن انسان معرفى شده است «ان الشيطان لكم عدو مبين» و مخالفت با وى راه نجات دانسته شده است و كشاكش و تضاد اين دو مقوله (اطاعت- معصيت) است كه انسان را مىتواند به هدايت رهنمون سازد و يا در وادى ضلالت سرگردان سازد، براى استحكام در امر طاعت و بندگيخداوند قبل از هر عمل بايد بصيرت و معرفت بدست آورد، همانند عمارت رفيعى كه تمام زينتها، زيبائيها و ظرافتها در آن به كار رفته و بچشم بسيار زيبا مىآيد در نگاه افراد عادى زيبايى هاى اين عمارت به تزئينات داخلى، دكوراسيون، گچبريها و نماهايش ديده مىشود ولى از نظر گاهى ك مهندس و معمار حرفهاى ارزش اين ساختمان به اسكلت بندى و مواد استفاده شده در پىريزى آن است و اگر چارچوب و اسكلتبندى عمارت سست و ضعيف باشد اين ساختمان با تمام زيبائيهايش به هيچ نمىارزد، چون اولين باد سخت بنيانش را در هم فرو خواهد ريخت، درايمان و اعتقاد افراد هم كه اعمال خير و صلاح آن را زينت مىدهند اگر بر روى بنيانى اساسى و پايهاى راسخ يعنى عقل و استدلال مبتنى شده باشد، اعمال او هر چند كم و جلوهاش اندك باشد او را در نجات اين دنيا و دنياى پسين كافى است، معرفت مستحكم و متين او را به هدف خواهد رسانيد، اين معرفت همان «چشم دل» است كه در سؤال به آن اشاره شده است، يعنى شخص چشم حقيقتبين و نظرى باطنى به طبيعت و اطرافيان خود نگاه مىكند، نعمتى كه در نهان همه انسانها به وديعت گزارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبههاى فلكى و طبيعى آن را كندو ضعيف و ديد آن را كم سو ساخته است و با اعتقاد راسخ و عمل صالح و اقبال به خداوند آن دوباره فعال و احياء شده و باعث نجات وى خواهد شد در روايات منقول از على (ع) از معرفت و بصيرت به عنوان «نور قلب»، «غايت فضايل»، «اصل هر خير»، «گنج عظيم فناناپذير»،(2) ياد شده است.
نكته قابل تأمل اين كه در روايات ما از عقل طورى تعبير و تعريف شده كه با تعريف عرفى بسيارمتفاوت است، در عرف مردم هر كس زيرك و زرنگ در كارهاى مادى و امور دنيوى باشد عاقل شمرده مىشود هر چند در كارهاى اخروى و الهى ضعيف و ناتوان باشد، در حالى كه از نظر قرآن و روايات كسى كه بتواند آخرت خود را تضمين و خود را بخدا نزديك سازد عاقل و زيركاست هر چند در امور دنيايى و مادى ضعيف و ناتوان بوده باشد، العقل ماعبد به الرحمن و اكتسب به الجنان عقل آن است كه به واسطه آن خداوند پرستش و بهشت عدن بدست آورده شود، از نظر گاه على (ع) «كم سخنى و گزيده گويى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دين»، «هم نشينى با نيكان»، «انجام عمل صالح»، «مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزيدين»، «عفت ورزيدن»، «عفو و گذشت كردن از مردم»، «تجاهل كردن به خطاهاى مردم»، «غيبت كردن»، «زهد ورزيدن در دنيا»، «موقع سكوت ذكر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال و مراء نكردن»،(3) نشانههاى عقل و بصيرت شمرده شده است، قرآن مىفرمايد: ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا هر كس تقوا پيشه كند خداوند به او فرقان «قدرت تميز بين حق و باطل» عطا مىكند» اين فرقان كه همان چشم دل و چشم حقيقتبين است مومن را از مهلكههاى گوناگون نجات داده و بسوى رستگارى رهنمون مىنمايد. پس معلوم شد كه چشم دل در اثر عادت و انس به طبيعت و عالم ملكى كم سو شده و توان ديدن حقايق را ندارد، تنها راه چاره روشن نمودن آن از طريق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترك محرمات) مىباشد كه آنهم بمرور زمان و بتدريج به دست مىآيد، چنانكه كندشدنش نيز بتدريج و در طول زمان متمادى بوده است، از طرفى حقايق زندگى نيز همان حقايق هستى و خلقت است كه براى كشف آن حقايق پيامبران الهى مبعوث شده و عقل ما را به آن راهنمايى و دلالت مىكند، از جمله حقايق زندگى فانى بودن حيات دنيوى و كوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است كه هر شخص عاقلى با اندك تامل و دقتى آن را تأييد و تصديق مىنمايد، شخص عاقل اين دنياى كوتاه مدت را بسان مزرعه و كشتزارى مىداند كه بايد محصول مورد نياز را در آن كاشته تا پس از كمال آن را در دنياى ديگر برداشت كند، چنين شخصى در سايه فرقان و بصيرت معنوى آن ديدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدفهاى آن را از ذهن خود دور ساخته و خود را به خاطر افكار و عقايد بى پايه در وادى هلاكت نمىاندازد، چرا كه تمام عمرش را- كه از مدت دقيق آن هم بى اطلاع است- براى رسيدن به هدف بلند باز هم كوتاه مىداند، او از تمام ساعات و.
عمرش براى ذخيره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت تلاش مىكند و اين است معنى زيرك بودن مؤمن: «المؤمن كيّس»
(1) (ر. ك: المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقى، ج 1، ص 291 و اصول كافى، كلينى، ج 2، ص 352)
000 (2) (غررالحكم و درر الكلم، عبدالواحد آمدى، چاپ دفتر تبليغات، ص 41- 42 و 52- 55)
000 (3) (همان)
پرسمان