وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

وحدت وجود 

0

وحدت وجود 

پرسش 13 . لطفا در مورد عقايد وحدت وجود و صحّت يا سقم آن، توضيح دهيد؟

محور عرفان نظرى ـ كه به وسيله ابن عربى و پيروانش تبيين شد ـ نظريه «وحدت وجود» است. اين موضوع در طول تاريخ فرهنگ بشرى، به گونه هاى متفاوت و گوناگون مطرح شده است. در ميان مسلمانان وحدت وجود چهار گونه مطرح شده است:

1. وحدت وجود يعنى وحدت شهود

اين گونه تفسير ـ به تعبير شهيد مطهرى ـ از سوى متوسطان عارفان بيان شده و كسى نيز ايرادى بر آن نگرفته است.147 در اين نظريه هر چند گفته مى شود كه وجود منحصر به وجود حضرت حق است؛ امّا منظور اين است كه ذات حق، وجود لايتناهى است و عارف با رؤيت بزرگى حق، موجودات متناهى را در برابر او هيچ و غير قابل اعتنا مى بيند. اين نوع وحدت، در حقيقت وحدت مشهود و موجود است؛ نه وحدت وجود.

2. كل عالم مساوى با خدا است و در اينجا ذات احديت به صورت مجرد از مظاهر و جلوه هاى بالفعل متحقق نيست و خداوند مجموع عالم ظاهرى است!
اين نظريه به «جهله صوفيه» نسبت داده شده و از سوى عارفان بزرگ تكذيب و تكفير شده است. ملاصدرا اين قول را كفر و زندقه صرف مى داند.148

3. وحدت تشكيكى وجود
اين وحدت عبارت است از اينكه حقيقت وجود، واحد و صاحب مراتب است. يك مرتبه از آن حقيقت، واجب است و مراتب ديگر، ممكن. اين وحدت وجود در آراى اوليه صدر المتألهين شيرازى ديده مى شود كه مبتنى بر فهم اصالت وجود است.

ما در مواجهه با اشياى خارجى، دو مفهوم به دست مى آوريم: يكى وجود و هستى كه در ميان همه موجودات مشترك است (اشتراك معنوى وجود) و ديگرى چيستى و ماهيت كه تنها به بخش خاصى از اشيا اختصاص دارد؛ مانند انسان، آب، اسب و درخت.

به عبارت ديگر، از يك سو همه اشيا موجودند و از طرفى امورى گوناگونند؛ يعنى، ذهن ما دو حيثيت «اشتراك وجود و هستى» و «تفاوت و اختلاف» را تشخيص مى دهد. حال كدام يك از اين دو مفهوم ذهنى، اصالت دارد و كدام يك اعتبارى است؛ چون بر اساس نظر فلسفى، اشياى خارجى تنها يك واقعيت دارند.

بنابراين، فقط يكى از دو مفهوم وجود و ماهيت در ازاى آن واقعيت خارجى قرار مى گيرند. مدعاى حكمت متعاليه و صدرالمتألهين آن است كه وجود اصل است؛ يعنى، واقعيت خارجى ما به ازاى مفهوم وجود است و ماهيت تنها نمايانگر حدود و قالب هاى وجود عينى است كه در ذهن منعكس مى شود.149

آيا حقيقت وجود واحد است يا كثير؟ اگر واحد است، چگونه امر واحد از جميع جهات منشأ انتزاع ماهيات كثير و گوناگون شده است؛ يعنى، چرا ذهن ما انواع زياد و افراد مختلف دريافت مى كند؟ و اگر كثير است، وجود به چه نحو است و چرا تنها مفهوم واحد در ذهن ما دارد؟
براى پاسخ به اين پرسش، سه نظريه مطرح شده است كه يك پاسخ آن همين گونه سوّم از وحدت وجود يعنى وحدت تشكيكى وجود است.150

ملاصدرا پس از طرح اصالت وجود، به اين بحث مى پردازد كه آيا وجود خارجى همانند مفهوم وجود، امرى واحد است يا وجودات متباينى در خارج داريم؟ وى پس از اثبات اين نكته كه وجود خارجى نيز امر واحدى است، به چگونگى تحليل اين وحدت مى پردازد.

به اعتقاد وى از آنجا كه در خارج چيزى جز وجود محض نيست و ماهيت اعتبارى است، وحدت موجودات را بايد براساس وجود تفسير كرد، نه براساس ماهيت. از سوى ديگر، كثرت و تمايزات موجودات، امرى بديهى و مشهود است.
بنابراين كثرت نيز نيازمند توجيه و تفسير است. چون ماهيت امرى اعتبارى است، نمى توان كثرت خارجى را به كثرت ماهوى باز گرداند؛ بلكه كثرت را نيز بايد بر اساس وجود تفسير كرد.

به اين ترتيب، وحدت و كثرت، هر دو به وجود باز مى گردند؛ يعنى، وجود هم بيانگر وحدت موجود است و هم توجيه كننده كثرت آن. اشتراك موجودات در «وجود» است و امتياز آنها نيز به وجود است. مانند مراتب اعداد كه كثرت غيرمتناهى را تشكيل مى دهند و امتيازشان از سنخ اشتراكشان است؛ زيرا اعداد اشتراكشان در همان عدد بودن است و عدد؛ يعنى، مجموعه اى از يك ها. پس هر عددى با عدد ديگر، در اين جهت شريك است كه هر دو مجموعه اى از وحدت ها هستند و البته هر عددى از عدد ديگر متمايز است؛ زيرا عدد چهار غير از عدد پنج، شش و هفت است. اما امتياز هر عددى از عدد ديگر، با اشتراك آنها مغاير نيست؛ يعنى، از دو سنخ و از دو جنس نيست؛ زيرا امتياز هر عددى از عدد ديگر، به اضافه شدن واحد يا واحدهايى است. پس همان چيزى كه ملاك عدديت و اشتراك اعداد است، ملاك اختلاف، كثرت و امتياز آنها واقع شده است.

به عنوان مثال نور ضعيف و قوى در اصلِ حقيقتِ نوريت با هم شريك اند و در عين حال، نور قوى و نور ضعيف با هم فرق دارند و از يكديگر متمايزند. اين تمايز به شدت و ضعف است؛ ولى اين خارج از حقيقت نور نيست و تراكم نور، امرى خارج از آن نيست كه با نور مختلط شده باشد.151
موجودات نيز اين چنين هستند؛ يعنى، اشتراكشان در همان وجود است و امتيازشان نيز با وجود است. اين همان وحدت تشكيكى وجود است. البته تشكيك در مقابل تواطى است.

«متواطى» مفهومى است كه صدق آن بر همه افراد بر يك نسق باشد و تقدم و تأخر و اولويتى در مصداق بودن افراد براى آن مفهوم وجود نداشته باشد. مانند مفهوم جسم كه بر همه مصاديقش به طور يكسان حمل مى شود. امّا «مشكّك»، مفهومى است كه صدق آن بر افراد و مصاديقش متفاوت است؛ مانند مفهوم نور و سياهى براى مراتب مختلف آن. اين گونه مفاهيم انسان را به شك مى اندازد كه آيا داراى يك معنا است يا معانى مختلف دارد.

مفهوم وجود نيز «مشكك» است و با اينكه مفهوم واحدى است، اتصاف اشيا به وجود، يكسان نيست و ميان آنها اختلافى مانند اولويت، اوليت و اشديّت وجود دارد.152 ازاين رو صدق وجود بر واجب، اولى و اشدّ است بر صدق وجود بر ممكن. هم واجب و هم ممكن هر دو اشتراكشان در وجود است و امتيازشان نيز وجود است؛ ولى صدق وجود بر علت العلل (كه همان واجب) اولى و مقدم بر صدق وجود بر ممكن (معلول) است.

4. وجود بسيط و واحد
تفسير چهارم از وحدت وجود را صدر المتألهين به تدريج در جلدهاى ديگر كتاب گرانسنگ خود اسفار بر مى گزيند153 و همان تحليل خاص عارفان است كه به وسيله ابن عربى و پيروانش تبيين شد. بر اساس اين نظريه، وجود از جميع جهات بسيط و واحد است و كثرت طولى و عرضى در او راه ندارد. اين حقيقت واحد خدا است و غير او وجود نيست؛ بلكه وجود «نما» است. به عبارت ديگر كثرت ها «نمود» است نه «بود».

وجود خلق و كثرت در نمود است
نه هر چه آن نمايد عين بود است

نظريه «تجلى» در صدد تبيين كثرت هاى ظاهرى و رابطه آنها با حق تعالى است و نيز تحليل مراحل و مراتب تجلّى ذات الهى، بر اساس همين نگرش است.154

به هر روى، بر اساس اين ديدگاه، نسبت كثرت ها به وجود خداوند، نسبت سايه به صاحب سايه و يا مرآت و آيينه به صاحب تصوير است. همه عالم هستى، سايه آن وجود واحد است و همه موجودات، تجلّى آن ذات يگانه اند.
اين بدان معنا نيست كه وجود كثرات و ممكنات، همان وجود خدا است و يا او در اين موجودات حلول كرده است!! اينها ادعاهايى بى پايه بوده و به هيچ وجه در ذهن عارفان بزرگ اسلامى و حكيمان متأله نبوده و نيست و نخواهد بود.

دائما او پادشاه مطلق است
در مقام عزّ خود مستغرق است
او بخود نايد ز خود آنجا كه اوست
كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست

147. تماشاگه راز، صص 142 ـ 145.
148. الاسفار الاربعة، ج 2، ص 345 و نيز نگا: رحيق مختوم، جلد 1، صص 472ـ492 و آشنايى با علوم اسلامى، ص 153.
149. بداية الحكمة، ص 12 و 13؛ آموزش فلسفه، ج 1، صص 306 ـ 308.
150. اصول فلسفه و روش رئاليزم، ج 1ـ5، صص 387ـ390.
151. همان، صص 390 ـ 394.
152. اسفارالاربعة، ج 1، ص 36.
153. همان، ج 2، صص 286 ـ 347.
154. شرح رساله المشاعر، صص 35ـ41، شرح مقدمه قيصرى، صص 139ـ141، مهر تابان، صص121ـ148.

  • منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، کتاب پرسش ها و پاسخ ها «عرفان و عشق»  .

حتما بخوانيد

ویژه نامه عرفان و مکاتب عرفانی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.