وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

منظور از دمیده شدن روح خدا در انسان

0

منظور از دمیده شدن روح خدا در انسان

فهرست این نوشتار:

انسان و روح الهى
 

 مقصود از روح الهى كه در گِل انسان دميده شده چيست و رابطه آن با روح خدا چگونه است؟
 

خداوند در آيات گوناگون مى فرمايد: «از روح خودم در انسان دميدم»[28]؛ برخى بر اين پندارند كه، روح، جزئى از اجزاى خداوند است و مقصود  از دميدن «روح الهى» اين است كه خداوند بخشى از وجود خود را جدا ساخته و آن را وارد بدن انسان نموده است. اين پندار، نادرست و نابخردانه است؛ زيرا هر چيزى كه داراى جزء باشد مركّب است و هر مركّبى از آنجا كه به اجزاى خود نيازمند است، ممكن الوجود و مخلوقى نيازمند به شمار مى آيد.[29] در حالى كه خداوند، بى نياز مطلق و كمال محض است و همه چيز در هستى و كمالات خود به او نيازمند است.

 

«نفخ» به معناى دميدن در درون جسم است، ولى گاهى كنايه از ايجاد اثر يا امرى غيرمحسوس در شى ء مى باشد.

دو ديدگاه عمده در تبيين آيه «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» وجود دارد؛

 

ديدگاه نخست :

 

تعبير «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» نشانگر اين است كه از نظرگاه قرآن حقيقتى وجود دارد به نام «روح» كه داراى چند ويژگى است:

الف. اين «روح» واقعيتى مستقل دارد، در كنار فرشتگان و انسان.

ب. اين «روح» برتر از ملائكه و والاتر از انسان است.

ج. بر اساس آيه «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»[30] اين «روح» از «عالم أمر» است؛ به اين معنا كه مستقيماً از اراده خداوند صادر شده و وجود او دفعى و آنى است نه تدريجى، بنابراين موجودى مجرّد و ملكوتى است.

د. «روح» منشأ حيات و علم و قدرت در هر موجودى است.

ه . اين «روح» داراى مراتب و درجات شديد و ضعيف است كه مرتبه اى از آن در انسان تجلّى نموده است.

 

بر اساس اين ويژگى ها، فرشتگان از جنس روح و عالم تجرّد هستند، و روح انسان و روح القدس و حتّى وحى الهى كه در قرآن به آن روح اطلاق شده، همگى جلوه و تجّلى آن روح كلّى مستقل هستند.

 

علاّمه طباطبايى بر اين باور است كه حقيقت «روح» داراى مراتب و درجات شديد و ضعيف و كامل و ناقص است؛ زيرا اثر و ثمره اين روح، «حيات» است و حيات داراى درجات و مراتب گوناگونى است؛ مرتبه اى از آن روح در گياهان است و مرتبه كامل ترى از آن در حيوان است كه در پرتو آن داراى ادراك حسّى و كنش ها و فعاليّت هاى ارادى است؛ مرتبت كامل ترى از اين حيات و علم و قدرت در انسان است كه در سايه آن مى تواند از ادراكات عقلى و كارهاى ارادى بيشترى بهره مند گردد.

 

مرتبه كامل ترى از اين حيات و روح در فرشتگان است تا اين كه به مصدر حيات يعنى آن روح كلّى منتهى گردد.[31]

 

بنابراين «روح» مختص به انسان نيست بلكه مصداق و پرتوى از روح در انسان تجلّى يافته است و مصداق ديگرى از آن در فرشتگان؛ حتّى حيوان ها و گياهان نيز از اين «روح» بهره مند هستند؛ زيرا اين دو نيز برخوردار از حيات هستند و حيات، فرع بر دارا بودن روح مى باشد.[32]

 

از همين جا تفاوت ميان روح حيوان و روح انسان دانسته مى شود، روح حيوان مرتبه ناقص تر و ضعيف ترى از حيات و علم و قدرت دارد ولى روح انسان داراى درجه اى كامل تر و قوى تر از حيات و آثار حيات مى باشد.

 

نتيجه اين كه آيه «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»بيانگر اين حقيقت است كه روح انسان واقعيتى مجرّد و از جهان ملكوت است و در واقع جلوه و فيض آن روح كلّى است؛ يعنى آن روح مطلق به اذن پروردگار در انسان تجلّى نموده و روح او را افاضه كرده است[33] و به جهت شرافتى كه روح انسان نسبت به روح ديگر موجودات دارد، خداوند دميدن اين روح را به خودش نسبت داده است.

 

ديدگاه دوم :

 

منظور از «نفخ» و دميدن در آيه «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» بيان پيوند و ارتباط دادن ميان بدن و روح است.[34]

 

در توضيح مطلب بايد گفت: براساس آيه 14 سوره مؤنون انسان از جسمى به نام نطفه آفريده شده است؛ اين نطفه در فرآيند يك سير تكاملى و تحوّل درونى و جوهرى به مرحله اى مى رسد كه قرآن كريم از آن به 

«ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ » تعبير مى نمايد.

 

اين آفرينش جديد اوصاف و ويژگى هايى كاملاً متفاوت با مراحل پيشين  دارد، به اين معنا كه آنچه در اين آفرينش خاص به وجود آمد؛ از سنخ نطفه و علقه و مضغه نيست بلكه حقيقتى فرامادى و از سنخ مجرّدات و عالم ملكوت مى باشد؛ حقيقتى نورانى كه علم و قدرت و اراده و حيات همگى از آثار و پيامدهاى وجودى اوست و به آن «روح» گفته مى شود.

 

شايان توجّه اين كه خداوند آفرينش انسان را از نطفه مى داند، يعنى انسان در آغاز آفرينش موجودى مادّى و جسمانى بوده است، سپس همين نطفه در اثر تكامل جوهرى و تحوّل ذاتى به علقه و سپس به مضغه تبديل شده و در اين فرايند رو به كمال به مرحله اى مى رسد كه همين نطفه به حقيقتى فرامادى و مجرّد به نام «روح» دگرگون مى گردد؛ مانند نهالى كوچك كه در فرآيند تكامل خود، داراى ميوه مى شود و يا همچون غنچه گلى كه در مرحله اى از تكامل خود برخوردار از بوى خوش و رايحه لطيف مى گردد.

 

به بيان ديگر روح انسان محصول تكامل جوهرى طبيعت است. انسان در آغاز آفرينش خود جسمى مادى است كه در ذات خود استعداد و قابليت بهره مندى از روح مجرد را دارد و با حركت تكاملى جوهرى اين استعداد به فعليت رسيده و روح در او شكوفا مى گردد.

 

طبق آخرين تحقيقى كه از سوى فيلسوف بزرگ اسلامى صدرالمتألهين انجام شده؛ روح خود عالى ترين محصولِ ماده است؛ يعنى مولود يك سلسله ترقى و تكامل ذاتى طبيعت است و طبق نظريه اين دانشمند هيچ گونه ديوارى بين عالم طبيعت و ماوراء طبيعت وجود ندارد؛ يعنى ممكن است يك موجود مادى در مراحل ترقى و تكامل خود تبديل به  موجود غيرمادى شود.[35] 

البته معناى تبديل شدن جسم مادّى به روح، اين نيست كه كلّ جسم به روح تبديل شده و انسان ويژگى جسمانى بودن را از دست بدهد و نيز به اين معنا نيست كه روح كاملاً مستقل شده و پيوند خود با مادّه را قطع نمايد؛ بلكه روح انسان در حال تعلّق و وابستگى به بدن پديد مى آيد. اين همان نظريه «جسمانيّة الحدوث و روحانية البقاء» است كه صدرالمتألّهين با الهام از قرآن كريم مطرح نموده است.[36]

 

بنابراين منظور از «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» تبيين اين پيوند و اتّحاد وجودى ميان روح و بدن مى باشد.

 

نفس انسان و نفس حيوان نيز اگرچه در اصل و آغاز آفرينش هر دو جسمانى و مادّى هستند ولى نسبت به پايان سير تكاملى با يكديگر تفاوت دارد. نهايت درجه رشد و تكامل نفس حيوانى دستيابى به ادراكات حسّى و خيالى است. در واقع نفس حيوان در نهايت حركت جوهرى و ذاتى خود به ادراكات حسّى و خيالى و برخى كنش هاى ارادى دست مى يابد؛ در حالى كه نفس انسان داراى استعدادى فراتر و قابليتى بيشتر مى باشد؛ به گونه اى كه توانمندى هاى فراوانى براى تكامل دارد.

 

نكته:

 

1. اضافه روح به خدا در آيه «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى» يك «اضافه تشريفى»؛ يعنى بيانگر شرافت و بزرگى است.[37] همانگونه كه خانه  كعبه را به خاطر شرافت و عظمتش «بيت اللّه» مى خوانند، در حالى كه مى دانيم كعبه، خانه به معناى محلّ سكونت خداوند نيست، زيرا خداوند جسم نيست تا نيازى به محلّ سكونت داشته باشد، بلكه منظور ارزش و جايگاه ويژه كعبه است كه از آن به «خانه خدا» نام برده مى شود. همچنين ماه مبارك رمضان به سبب بركت و شرافتش به «شهر اللّه»، ماه خدا، نامگذارى شده است.

 

روح انسان نيز به خاطر شرافت و ويژگى ها و استعدادهاى برترى كه دارد سزاوار است «روح خدا» ناميده شود و اين نكته بيانگر اين واقعيت است كه انسان گرچه به لحاظ بُعد مادّى و جسمانى از «خاك» و يا «نطفه» است، ولى از نظر جنبه روحى كه انسانيّت انسان به او بستگى دارد از چنان ويژگى هاى ممتاز و ارزشمندى بهره مند است كه خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده: «مِنْ رُوحِى»؛ ازاين رو خداوند پس از ايجاد روح در كالبد انسان به خودش تبريك و آفرين مى گويد؛

 

«فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»[38].

 

يكى از ويژگى هاى روح انسانى كه باعث شرافت والاى آن شده عقل و انديشه است كه مايه تمايز انسان از بسيارى آفريده ها و جانداران مى باشد.

 

همچنين «اختيار» و قدرت انتخاب و گزينش نيز از انسان موجودى ممتاز ساخته است. با اين ويژگى، انسان مى تواند از فرشتگان برتر شود و يا از حيوانات و چهارپايان پست تر گردد.

 

از مهمترين ويژگى هاى روح الهى انسان اين است كه مى تواند تجلّى گاه اسماء و صفات حق تعالى و جلوه گاه كمالات او قرار بگيرد؛ به همين دليل در روايات از قلب انسان مؤمن به عرش خداوند رحمان تعبير شده است[39].

[28]. «وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ»، سجده32، آيه 9؛ «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، حجر15، آيه 29 و ص(38)، آيه 72.
[29]. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 9، ص 410، بيروت.
[30]. اسراء 17، آيه 85.
[31]. تفسير الميزان، ج 20، ج 174، ص 175.
[32]. تفسير الميزان، ج 13، ص 198.
[33]. تفسير الميزان، ج 13، ص 198.
[34]. تفسير الميزان، ج 12، ص 154.
[35]. محمد حسين طباطبايى اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 1، ص 98، قم: صدرا.
[36]. مؤمنون 23، آيات 14 ـ 12.
[37]. تفسير الميزان، ج 17، ص 225.
[38]. مؤمنون 23، آيه 14.
[39]. بحارالأنوار، ج 55، ص 39.

منبع: انسان شناسی – قسمت یکم (دفتر 42 پرسش ها و پاسخ ها).

حتما بخوانيد

ویژه نامه دین پژوهی و اعتقادات

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.