وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

فمينيسم و تفاوت زن و مرد

0

فمينيسم و تفاوت زن و مرد

فهرست این نوشتار:

پرسش 6. فمينيست ها كه به يكنواختى و همانندى حقوق زن و مرد تأكيد مى كنند درباره تفاوت جسمى و روحى زنان و مردان چه توجيهى دارند؟

در اين باره بايد دانست؛ فمينيست ها خود شامل گروه هاى مختلف با ديدگاه هاى گوناگونى هستند؛ عده اى از فمينيست ها به بهانه دفاع از حقوق زنان و توجيه تشابه حقوقى آنان با مردان، هر گونه تفاوت بين زن و مرد را انكار مى كنند ولى عده اى ديگر اين تفاوت ها را سطحى و عارضى و متأثر و معلول شرايط اجتماعى، سياسى و فرهنگى حاكم بر جامعه مى دانند و خواهان حذف اين شرايط و پيامدهاى آن هستند. عدّه اى ديگر نيز به نفى ارتباط تكوين و تشريع، و گسست ميان حوزه بايدها از هست ها، استناد مى كنند. مى گويند: بر فرض وجود چنين اختلاف هايى، اين تفاوت ها نمى تواند و نبايد، منشأ تفاوت حقوقى و قانونى گردد.
فمينيسم در اصل شورشى عليه نگرش سنتى به زنان و نقش آنان در جامعه است. به باور آنان استناد به عوامل بيولوژيكى يا روان شناختى، در تقسيم وظايف و تفكيك برخى كاركردها به زنانه و مردانه، توجيهى ساختگى براى موقعيت پايين تر زنان در جامعه است.(25) طرفداران همسانى و تشابه حقوقى زنان و مردان، براى اثبات ادّعاى خود و نفى هرگونه تفاوت حقوقى بين آنان، چند راه پيش روى خود دارند:

1. انكار هر گونه تفاوت تكوينى بين زن و مرد؛

2. قبول تفاوت هاى تكوينى بين زن و مرد ولى عارضى و سطحى دانستن آن؛

3. قبول تفاوت هاى بيولوژيك و روان شناختى بين زن و مرد و نفى تأثيرآن در مقررات حقوقى.

هيچ يك از فرض هاى ياد شده پذيرفتنى نيست و با نفى آنها و اثبات وجود تفاوت هاى تكوينى بين زن و مرد و فطرى و سرشتى بودن آنها و نيز ضرورت هماهنگى مقررات حقوقى با واقعيات تكوينى، سستى بنيان همه فرضيه هاى فمينيستى آشكار خواهد شد. بسيارى از فمينيست ها تفاوت هاى مفروض بين مردان و زنان و يا طبيعى و فطرى بودن آنها را نمى پذيرند. نظريه فمينيستى جديد تأكيد مى كند كه جنسيت امرى اجتماعى است و نه امرى طبيعى.
«بوردو» مى نويسد: «جنسيت يك صورت بندى گفتارى است كه ذاتاً بى ثبات است و پيوسته شالوده خود را مى شكند. جنسيت معانى متعدد بى پايانى دارد».(26)

نظريه فمينيستى متأخّر مى كوشد از تقسيم بندى هاى دو وجهى – كه بنيان نظريه هاى جنس و جنسيت را تشكيل مى دهد – بپرهيزد. برخى فمينيست ها تا حدى تحت تأثير پست مدرن ها و تا حدى نيز براساس انديشه بنيادى ضد مرد محورى خود فمينيسم، به اين نتيجه رسيده اند كه تفكر بر مبناى تقسيم بندى هاى دووجهى، ريشه در مرد محورى دارد. حتى جنس را نيز امرى بَرساخته مى دانند و سرشت جوهرى آن را نفى مى كنند.
بر همين مبنا برخى از فمينيست ها – چون دنيس رايلى -(27) با تأكيد بر بَرساخته بودن «زن»، آن را امرى تاريخى و گفتارى مى دانند كه هميشه در رابطه با مقولات ديگرى است كه خود آنها نيز متغيرند. او مقوله «زن» را به عنوان امرى «به وضوح مشكوك» و «فضاحتى رسوا»(28) نفى مى كند.(29)

«الن سيزو» بر آن است كه «زنانگى ريشه در آناتومى ندارد. بلكه برعكس، در زبان و فرهنگ جاى مى گيرد.(30)
«مرى ولستون كرافت» از پيشتازان فمينيست معتقد بود: نابرابرى هاى ميان مردان و زنان، نه نتيجه تفاوت طبيعى (زيستى) است؛ بلكه ناشى از تأثير محيط مخصوصاً محروميت زنان از آموزش است؛ يعنى، زنانگى يك محصول ساخته شده است. به اين دليل كه زنان مساوى به دنيا مى آيند؛ اما به گونه اى بار مى آيند كه فرو دست، ضعيف و سبك مغز باشند.

از اين رو وى تقسيم كار ميان شوهران – به عنوان نان آور – و زنان براى كارهاى خانگى را محكوم مى كند. خانم «سوزان آليس واتكينز» در مسئله تقسيم كار بر اساس نقش هاى مختلف، مى نويسد: مسئله نگه دارى از كودكان، موضوع محورى ديگرى را در خودآگاهى فمينيستى مطرح مى كند. آيا «طبيعت» زنانه و مردانه اى كه امروزه مشاهده مى كنيم – همان گونه كه جان استوارت ميل و ساير فمينيست هاى پيشگام باور داشتند – مفهومى ساختگى نيستند؟ آيا اصلاً تفاوتى «طبيعى» ميان جنس زن ومرد وجود دارد؟ مگر تفاوت هايى كه ما بدان تشويق شده ايم، آموزش ديده ايم و به زور واداشته شده ايم كه آنها را به عنوان «مردانه» و «زنانه» بپنداريم.(31)

«جين فريدمن» مى نويسد: «فمينيست ها به محض آغاز مبارزه عليه مقام اجتماعى ثانوى زنان، تفاوت هاى طبيعى مفروض بين مردان و زنان و آثار اين تفاوت هاى فرضى بر نظام اجتماعى را زير سؤال بردند. آن گاه مسئله چگونگى به چالش كشيدن اين فرض تفاوت مطرح شد. آيا زنان بايد منكر تفاوت جنسى شوند و بر اين اساس كه مانند مردان هستند، حقوق مساوى بخواهند؟ يا اينكه بگويند مساوى ولى متفاوت اند و خصايص ويژه «زنانه» آنها، به قدر صفات «مردانه» با ارزش و مهم اند.(32)

«هستر ايزنستاين» و «آليس ژاردن»(33) در مقدّمه كتاب خود – به نام «آينده تفاوت» )The Future of Difference( – خاطر نشان مى سازد: «فرهنگ غرب اثبات كرده است كه از فكر درباره يكسان نبودن – بدون آنكه ارزشى مثبت به يكى از طرفين بدهد و ارزشى منفى به آن ديگرى – ناتوان است. پاسخ زنان به تفاوت است…».(34)

بحث تفاوت هاى تكوينى و طبيعى بين زن و مرد، حداقل سابقه اى 2400 ساله دارد. افلاطون گرچه اين تفاوت ها را كمّى دانسته و مدّعى بود: زنان و مردان داراى استعدادهاى مشابهى اند زنان مى توانند همان وظايفى را بر عهده مى گيرند كه مردان عهده دار مى شوند ولى در اصل اين تفاوت ها ترديدى نكرده، به ناتوان بودن نيروهاى جسمى و روحى و عقلى زنان اعتراف كرده است.(35) واقعيات عينى در تفاوت هاى زن و مرد، آن قدر روشن است كه انكار آن، همچون انكار بديهيات است. در اينجا صرفاً ديدگاه دو صاحب نظر (روان شناس و فيلسوف) غربى طرح مى شود:

1. «اتوكلاين بِرگ» با تأييد تفاوت جسمى و روحى زن و مرد و علاقه هاى آنان، براساس مطالعات روان شناسى، مى نويسد: «زنان بيشتر به كارهاى خانه و اشياء و اعمال ذوقى علاقه نشان مى دهند و بيشتر مشاغلى را مى پسندند كه نيازى به جابه جا شدن در آنها نباشد و يا كارهايى را دوست مى دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزى بسيارى به خرج داد؛ مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا… زنان عموماً احساساتى تر از مردان هستند».(36)

2. «ويل دورانت» مى گويد: «در غرايز اجتماعى؛ يعنى، غرايز نگاه دارنده فرد، برترى مرد مسلم و طبيعى است؛ اما در غرايز نگاه دارنده گروه و نوع، برترى با زن است. زن كمتر از مرد توانايى تنها ماندن را دارد. زنِ بى مرد، بيشتر از مردِ بى زن، نقص خود را حس مى كند و اين بى گمان بدان جهت است كه زن، به حمايت مرد احتياج دارد و معمولاً به رهبرى او نيازمند است. زن بيشتر بيان كننده است؛ زيرا هميشه اسير احساسات و عواطف است.

ريشه حساس بودن او به بيمارى هاى عصبى – مانند تشنج، هيسترى، وسواس، ترس بى جا و حركات غير ارادى – و تأثر از تلقينات، در همين جا است. زن، اجتماعى و معاشرت پذيرتر از مرد است. يكى از نتايج اين خصلت، اين است كه زن به تصديق و تأييد اجتماع شايق تر است و عقيده و رأى همسايگان، در او بيشتر از مرد اثر مى گذارد. وابستگى جسمانى زن، او را وادار مى كند كه حمايت قدرت برترى را بپذيرد… زن از همان هنگام تولّد، براى اجراى وظايف حيات مجهزتر است و به همين جهت بلوغ او زودتر فرا مى رسد و دوره جوانيش كمتر است… به طور كلى زن در مرد زيبايى نمى جويد؛ بلكه قدرت و توانايى كه نشانه حمايت است، مى خواهد. اين مرد است كه به دنبال زيبايى مى گردد… اين كه هوس زيبايى و ميل به آن در زن كمتر است، براى آن است كه زن نمى خواهد بگيرد؛ بلكه مى خواهد او را بگيرند».(37)

بسيارى از فمينيست ها، اين تفاوت ها را قبول دارند؛ اما آنها را تاريخى و گذرا و معلول(38) روابط فرهنگى اجتماعى حاكم بر نظام هاى مرد سالار مى دانند. بر اين اساس بر حذف عواملى كه باعث تثبيت اين تمايزها مى گردد، تأكيد مى ورزند.
«جان استوارت ميل» مى نويسد: «آنچه را امروز طبيعت زنانه مى نامند، چيزى يكسره تصنعى است؛ زيرا محصول سركوب در برخى جهات و تشويق و ترغيب در جهاتى ديگر است… طبيعت انسان به طرزى خارق العاده از عوامل بيرونى تأثير مى پذيرد و حتى آن دسته از ويژگى هاى بشر كه بيش از همه جهان شمول و يكپارچه مى نمايند، سخت در معرض تغيير و تحول قرار دارند».(39)

مونيك ويتيگ )Monique Wittig( يكى از معروف ترين صاحب نظران راديكال فمينيست در سال 1979 در مقاله اى تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمى آيد» مى نويسد: «مقولات مرد و زن، چيزى جز جعليّات، كاريكاتورها و ساخته هاى فرهنگى نيست. زنان يك طبقه اند. زن نيز مانند فرد، مقوله اى سياسى و اقتصادى است؛ نه مقوله اى ابدى… بنابراين هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است».(40)

بر اساس «نظريه هاى نابرابرى جنسى»، زنان و مردان، نه تنها در موقعيت هاى متفاوتى قرار گرفته اند؛ بلكه اين تفاوت با نابرابرى نيز همراه بوده است. همچنين هر چند زنان از نظر استعدادها و ويژگى هاى فطرى، با مردان تفاوت دارند؛ اما اين تفاوت هاى طبيعى، اهمّيتى ندارد تا بتوان آن را مبناى تفاوت اجتماعى زن و مرد قرار داد. بر اين اساس، فمينيست هاى ليبرال براى فعاليت هاى خصوصى و بى اجر و مزد زنان در حريم خانواده، ارزشى قائل نيستند و معتقدند: مردان از بيشترين پاداش هاى زندگى – پول و قدرت و منزلت اجتماعى – سود مى برند و مانع راه يابى زنان به عرصه فعاليت هاى عمومى – كه منبع بزرگ ترين پاداش هاى اجتماعى است – مى شوند.(41)

واقعيت آن است كه تعصّبات فكرى، مانع ديدن حقايق و واقعيت ها مى شود؛ وگرنه حداقل بخش عمده اى از تفاوت هاى تكوينى زن و مرد – كه مورد تأييد عقل و نقل و وجدان عمومى و تحقيقات علمى است – فطرى مى باشد و ريشه در آفرينش بشر دارد؛ نه در تعليمات فرهنگى كه قابل زوال باشد؛ زيرا در طول تاريخ و در همه جوامع بشرى با هر مسلك و مرامى، اين تفاوت ها به چشم مى خورد و مقطعى و منطقه اى نبوده است و از سوى صاحب نظران مختلف – خواه زن يا مرد – به آن اذعان شده است. حتى برخى از همان نويسندگان معترض نگاشته اند: مشكل در «امكان بازشناسى ويژگى هاى طبيعى زن و مرد است، نه در اصل تفاوت ها و ماهيت طبيعى يا تصنعى بودن آن.(42)

«جان استوارت ميل» مى گويد: «من با تكيه بر عقل سليم و سرشت ذهن بشر، به هيچ روى نمى توانم بپذيرم كه كسى طبيعت اين يا آن جنس را بشناسد، و يا اصولاً شناخت طبيعت آنها امكان پذير باشد! طبيعتِ اين دو، مادام كه مناسبات كنونى را با هم دارند، قابل شناخت نيست. اگر مردان در جامعه اى بدون زن و زنان در جامعه اى بدون مرد، به سر برده بودند، و يا اگر جامعه اى شكل گرفته بودكه در آن زنان زير سلطه مردان نبودند؛ آن گاه مى توانستيم درباره تفاوت هاى ذهنى و اخلاقى سخن بگوييم كه احتمالاً از طبيعت آنان سرچشمه مى گيرند… دشوارترين پرسش ما اين است كه تفاوت هاى طبيعى ميان زن و مرد كدام است؟ در وضعيت كنونى جامعه، دست يافتن به دانشى دقيق و همه جانبه درباره اين موضوع ناممكن است… دانش ما درباره اين مسئله ابتدايى كه ميان زن و مرد در همين وضعيت كنونى، چه تفاوت هايى وجود دارد – بسيار سطحى و ناقص است».(43)

گفتنى است: علاوه بر دستاوردهاى دانش بشرى – كه ريشه اين تفاوت ها را در روح و روان و ساختار آفرينش بشرى مى داند – وحى نيز مؤيد آن است و اين تفاوت ها را نه نشانه ارزش گذارى مثبت يا منفى؛ بلكه جهت دار و هدفمند و ناشى از حكمت الهى مى داند: « وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى  بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً »(44)؛ «و زنهار، آنچه را خداوند به [سبب ] آن، بعضى از شما را بر بعضى [ديگر ]برترى داده آرزو مكنيد. براى مردان از آنچه [به اختيار ]كسب كرده اند بهره اى است، و براى زنان [نيز] از آنچه [به اختيار ]كسب كرده اند بهره اى است. و از فضل خدا درخواست كنيد، كه خدا به هر چيزى داناست».

استاد شهيد آيةاللَّه مرتضى مطهرى، مى نويسد: «دستگاه خلقت هر نوعى از انواع موجودات را در مدارى مخصوص به خود قرار داده است و سعادت او را هم در اين قرار داده كه در مدار طبيعى خودش حركت كند. دستگاه آفرينش در اين كار خود، هدف دارد و اين سندها را به صورت تصادف و از روى بى خبرى و ناآگاهى، به دست مخلوقات نداده است».(45)

25) Altman; Op. cit; p. 971.
26) Bordo, “Feminism, Postmodernism & Gender Scepticism “In: L.Nicholson, ed: “Feminism/Postmodernism. )london & New York; Routledge, 0791(;P 431, 2831.
ص 444 به نقل از، حميرا مشير زاده، از جنبش تا نظريه اجتماعى، (شيرازه، تهران).
27) Denise Reiley.
28) blatant disgrace.
29) Benhabib, Situating the Self: Gender, Community, and Postmodernism in Contemporary Ethics. )London and New York, Poutledge, 2991(, P 291.
به نقل از: حميرا مشير زاده، همان، ص 445.
30) همان، ص 448.
31) سوزان آليس واتكينز، فمينيسم، (شيرازه، چاپ دوم، تهران: 1381)، ص 19 و 151.
32) جين فريدمن، فمينيسم، ترجمه فيروزه مهاجر، (انتشارات آشيان، تهران: 1381)، ص 20.
33) Hester Eisenstein & Alice Jardine.
34) همان، ص 21.
35) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، تهران: 1357)، صص 170-172.
36) اتوكلاين برگ، روان شناسى اجتماعى، ترجمه على محمد كاروان، (نشر انديشه، تهران) ج 1، ص 313.
37) ويل دورانت، پيشين، صص 138 – 145.
38) مراد همتى ؛ «با نگاه يك بعدى، زنان را به دين بدبين نكنيم.»؛ مجله زنان، ش 66.
39) جان استوارت ميل، انقياد زنان، ترجمه: علاءالدين طباطبائى، (هرمس، تهران: 1379)، صص 34 -32.
40) مجله زنان، شماره 31 ، ص 42.
41) جورج ريتزر، نظريه جامعه شناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 519.
42) محمد منصورنژاد، مسئله زن، اسلام و فمينيسم، (برگ زيتون، تهران: 1381)، ص 67 و 68.
43) جان استوارت ميل، پيشين، ص 32، ج 35.
44) نساء(4)، آيه 32.
45) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 153.

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسش و پاسخ های فمينيسم .

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.