وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

عدالت و همسان دیدن در سبک زندگی دینی

0

عدالت و همسان دیدن در سبک زندگی دینی

فهرست این نوشتار:

استادمحمدتقی فعالی

 

انسان‌ها از یک مبدأ آفریده شده‌اند و به سوی مقصدی واحد سیر می‌کنند. تمام آدمیان از پدر و مادری واحد آفریده شده‌اند. همگان بر زمین راه می‌روند و از هوا استفاده می‌کنند. مساوات و برابری در میان مخلوقات رعایت شده است. هر چند انسان‌ها به امتیازهای نژادی، طبقاتی، ملی و زبانی تمسک می‌جویند، اما خداوند ملاک برتری انسان‌ها را عوامل طبیعی نمی‌داند و تنها به یک معیار بسنده کرده است، تقوا:
لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ؛ [که] به او ایمان نمی‌آورند، و راه [و رسم] پیشینیان پیوسته چنین بوده است (1).
سیره‌ی عملی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر مقتدیان دین سرشار از نمونه‌هایی است که نشان از رعایت عدالت و مساوات دارد. آنان به همگان با نگاهی واحد می‌نگریستند و تفاوت‌های طبیعی را معیار قرار نمی‌دادند. مناسب است در ادامه نمونه‌هایی بیان شود.

نمونه‌ی نخست:

در صدر اسلام، یکی از زنان اشراف به جرم دزدی محکوم شد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند دستش را قطع کنند. عده‌ای خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. امام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر یکسان بودن همه در برابر قانون تأکید کرده و فرمودند:
آنان که پیش از شما بودند، تنها به سبب چنین تبعیض‌هایی هلاک شدند، زیرا حدود الهی را بر ناتوانان اجرا می‌کردند و قدرتمندان را رها می‌ساختند (2).
همچنین زنی از قبیله‌ی بنی‌مخزوم به جرم سرقت محکوم شد. اُسامه بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات را مختل کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به شدت او را از این کار پرهیز دادند و فرمودند:
امت‌های پیش از شما به این علّت هلاک شدند که قانون را درباره‌ی فرودست اجرا می‌کردند و بزرگ را رها می‌ساختند. به آن کس که جان محمد در دست اوست، سوگند که اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود، دستش را قطع می‌کردم (3).

نمونه‌ی دوم:

روزی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به عمار، یاسر، عبدالله بن ابی‌رافع و ابوهیثم تیهان مأموریت دادند مالی را که در بیت‌المال بود، تقسیم کنند و به آنان فرمودند: عادلانه تقسیم کنید و کسی را بر کسی برتری ندهید.
آنها مسلمانان را شمردند و مقدار مال را نیز حساب کردند، معلوم شد به هر کس سه دینار می‌رسد. مسلمانان و نیز طلحه و زبیر با پسرانشان برای گرفتن سهم خویش از بیت‌المال آمدند و به هر یک سه دینار دادند.
طلحه و زبیر اعتراض کردند و گفتند: آیا این نحوه‌ی تقسیم بیت‌المال نظر خودتان است یا دستور رفیقتان؟
آنها پاسخ دادند: امیرمؤمنان (علیه‌السلام) چنین دستور داده‌اند. پس نزد علی (علیه‌السلام) رفتند، بر این شیوه اعتراض کردند و نحوه‌ی تقسیم بیت‌المال را در دوره‌ی گذشته یادآور شدند.
حضرت پرسیدند: فَما کانَ یُعْطیکُما رَسُولُ اللهِ؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در تقسیم بیت‌المال با شما چگونه رفتار می‌کردند: آنها سکوت کردند. حضرت فرمودند: أَلَیْسَ کانَ النَبِیُّ یُقَسِّمُ بَینَ النّاس بِالسَّوِیَّةِ؛ آیا پیامبر بیت‌المال را میان مسلمانان به مساوات تقسیم نمی‌کردند؟
گفتند: آری!
حضرت فرمودند: آیا نزد شما سنت پیامبر سزاوارتر است که پیروی شود یا سنت دیگران؟
گفتند: سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ولی ما دارای سابقه هستیم. در راه اسلام سختی‌ها کشیده‌ایم و از نزدیکان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم!
حضرت پرسیدند: سابقه‌ی شما در اسلام بیشتر است یا من؟
گفتند: سابقه‌ی شما.
ایشان فرمودند: شما به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک‌تر هستید یا من؟
گفتند: شما.
امیرمؤمنان (علیه‌السلام) پرسیدند: خدمت‌ها و سختی‌هایی که شما برای اسلام متحمل شده‌اید، بیشتر است یا من؟
گفتند: شما.
امام علی (علیه‌السلام) فرمودند:
به خدا سوگند من و این کارگری که برای من کار می‌کند سهم‌مان از بیت‌المال یکسان است! (4)

نمونه‌ی سوم:

چون امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) امامت و رهبری جامعه‌ی اسلامی را به عهده گرفتند، به منبر رفتند و پس از حمد و سپاس الهی فرمودند:
به خدا سوگند تا وقتی یک شاخه‌ی درخت در زمین‌های یثرب از برای من باقی است، درهمی از اموال بیت‌المال شما را برای خود بر نمی‌دارم. باید این سخن را باور کنید. آیا می‌پندارید که من خود را از تجاوز به بیت‌المال باز می‌دارم و به شما می‌بخشم؟
در این لحظه، عقیل، برادر امام از جا برخاست و گفت: تو مرا با سیاهان مدینه در استفاده از بیت‌المال مساوی قرار می‌دهی؟
علی (علیه‌السلام) فرمودند: بنشین، آیا در اینجا کس دیگری نبود که سخن بگوید. تو جز داشتن سابقه در اسلام و تقوا، هیچ امتیاز و برتری بر سیاهان نداری! (5)
آری، امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در اجرای عدالت و مساوات اجتماعی، بسیار قاطع و سخت‌گیر بودند. تبعیض و رفیق‌بازی و دهان‌ها را با لقمه‌های بزرگ بستن و دوختن، همواره از ابزار لازم سیاست به شمار می‌آید، اما هدف و ایده‌ی حکومتی علی (علیه‌السلام)، مبارزه با این سیاست‌بازی‌ها بود.
روزی دوستان خیراندیش پیش حضرت آمدند و با نهایت خلوص و خیرخواهی تقاضا کردند به خاطر مصلحت مهم‌تر، در سیاست خود تجدیدنظر کنند. گفتند که خودت را از دردسر این هوچی‌ها آسوده کن، اینان افراد پرنفوذی هستند، بعضی از اینها از شخصیت‌های صدر اسلام‌اند، تو اکنون در مقابل دشمنی مانند معاویه قرار داری که ایالتی زرخیز مانند شام را در اختیار دارد. چه مانعی دارد که به خاطر مصلحت، در حال حاضر موضوع مساوات و برابری را کنار بگذاری؟!
علی (علیه‌السلام) در پاسخ آنان فرمودند:
شما از من می‌خواهید پیروزی را به قیمت تبعیض و ستم‌گری به دست آورم؟ از من می‌خواهید عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم؟ خیر، سوگند به ذات پروردگار که تا دنیا باقی است، چنین کاری نخواهم کرد. من و تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگر این اموال که در اختیار من است، برای خودم بود و می‌خواستم آنها را میان مردم تقسیم کنم، هرگز تبعیض روا نمی‌داشتم، چه رسد که مال، مالِ خداست و من امانت‌دار خدایم! (6)

نمونه‌ی چهارم:

امیرمؤمنان (علیه‌السلام) زمان محاکمه یا اجرای عدالت بین خود و توده‌ی مردم فرقی نمی‌گذاشتند، بلکه برای آرامش خویش، در صورت لزوم در محاکمه شرکت می‌کردند.
در زمان خلافت علی (علیه‌السلام) در کوفه، زره آن حضرت گُم شد و مدتی بعد، آن را نزد مرد مسیحی یافتند. او را پیش یکی از قضات به نامِ شُرَیح بردند تا موضوع را در آنجا حل کنند.
هنگامی که هر دو در برابر قاضی قرار گرفتند علی (علیه‌السلام) گفتند: این زره من است، نه آن را فروخته‌ام و نه به کسی بخشیده‌ام.
قاضی از مرد مسیحی پرسید: تو در این باره چه می‌گویی؟
گفت: این زره از آنِ من است و البته من امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را دروغ‌گو نمی‌دانم.
قاضی به سوی علی (علیه‌السلام) برگشت و پرسید: شما گواه و دلیلی دارید که این زره مالِ شماست؟ امام خندیدند و گفتند: شریح راست می‌گوید من گواهی ندارم. شریح نیز، حکم داد که زره، مالِ مرد مسیحی است!
مسیحی زره را گرفت و به راه افتاد و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به او می‌نگریستند. اما مرد مسیحی چند قدمی پیش نرفته بود که برگشت و گفت: من شهادت می‌دهم که این‌گونه داوری‌ها از داوری‌های پیامبران است. پیشوای مسلمانان مرا نزد قاضی می‌آورد و قاضی بر ضد او حکم می‌کند. سپس افزود: به خدا زره از آنِ توست و من در ادعای خود دروغ‌گو بودم!
و پس از مدت‌ها، مردم دیدند که این مرد از باوفاترین و بهترین سربازان و یاران علی (علیه‌السلام) گشته و در ماجرای نهروان، بر ضدّ خوارج در کنار امام ایستاده است (7).
آری لازمه‌ی عدالت، مساوات در برابر قانون است همه‌ی مردم از نظر حقوق انسانی و طبیعی یکسان شمرده شوند و میان رهبر مسلمانان و فردی عادی تفاوتی گذاشته نشود.

 

نمونه‌ی پنجم:

امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید که روزی به صورت اتفاقی حضرت سجاد (علیه‌السلام) با شخصی برخورد کرد و او آزار دید. سپس آن حضرت وی را به خانه برد و به او فرمود به من بزن آن فرد از این کار ابا کرد. آن حضرت پنجاه دینار به وی بخشید (8).

نمونه‌ی ششم:

ابراهیم بن عباس آورده است که رویه حضرت رضا (علیه‌السلام) این بود که هرگاه سفره می‌انداخت، تمام اهل خانه را صدا می‌کرد. آن حضرت هم به مشاوران برای صرف غذا امر می‌فرمود و هم به نگهبانان و خادمان (9).

نمونه‌ی هفتم:

اباصلت که از یاران امام رضا (علیه‌السلام) است اظهار می‌دارد که در سفر خراسان با آن بزرگوار همراه بود. آن بزرگوار هرگاه زمان صرف غذا می‌شد تمام خدمتکاران سودانی و غیرسودانی را فرا می‌خواندند تا با آنها غذا بخورند. سپس می‌فرمودند:
مَه، إنَّ الرَّبَّ تَبارَکَ وَ تَعالَی وَاحِدَةٌ، و الأُمُّ واحدَةٌ، و الأَبُ وَاحِدٌ وَ الجَزاءُ بِالاَعمالِ؛ برحذر باشید! خداوند تبار و تعالی واحد است. مادر و پدر تمامی انسان‌ها یکی است. فقط انسان‌ها به واسطه‌ی اعمالشان جزاء می‌بینند (10).
نمونه‌ی هشتم:
امام رضا (علیه‌السلام) هرگاه می‌خواستند موعظه کنند تمام افراد اعم از کوچک و بزرگ، سیاست‌مدار و دربان و زن و مرد را جمع می‌کردند، با آنها سخن می‌گفتند و با تک تک آنان با عطوفت و انس برخورد می‌کردند (11).

پی‌نوشت‌ها:

1. حجر/ 13.
2. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 4، ص 1891.
3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 52.
4. ابن شهرآشوب، مناقب، ج 2، ص 110؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 90.
5. کلینی، الکافی، ج 8، ص 182؛ مجلسی، مرآة العقول، ج 26، ص 72.
6. همان.
7. ثقفی، الغارات، ج 1، ص 74 و 75؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 34، ص 316؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 359.
8. مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 92.
9. ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 361.
10. کلینی، الکافی، ج 8، ص 230؛ بحرانی، حلیة الابرار، ج 4، ص 473؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 49، ص 101.
11. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 159.

منبع:هدانابرگرفته از راسخون

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.