وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

سرنوشت انسان پس از برزخ چگونه است

0

سرنوشت انسان پس از برزخ چگونه است

آيا انسان ها بعد از برزخ كه به بهشت و جهنم منتقل مى شوند آيا اين انتقال ابدى است يا نه آن هم ممكن است پايانى داشته باشد؟ مى خواهم بدانم سرنوشت انسان ها در نهايت چه مى شود؟ از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم … ؟

براى پاسخ به اين سؤال به مطالب زير دقت فرماييد.

1- مطلب اول: انسان موجودى است كه همه ى كمال هاى شايسته ى خود را بالفعل ندارد اما قابليت تحصيل آنها را داراست. مثلا در ابتداى تولد عالم نيست ولى مى تواند عالم بشود.» و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الأبصار و الأفئده لعلكم تشكرن و خدا شما را از شكم مادرانتان در حالى كه چيزى نمى‏دانستيد بيرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد باشد كه سپاسگزارى كنيد «،(1). هرگاه انسان به يك قضيه علم پيدا كرد، قابليت عالم شدن به آن قضيه را به فعليت رسانده و همين حركت از قابليت به فعليت كمال او به شمار مى آيد. انسان در سير تكاملى خود همواره مى تواند كمال جديدى را تحصيل كند و كمال حد ايستايى و پايانى ندارد مگر كمال خداوند كه بى نهايت است و كمال فوق آن فرض نمى شود. پس انسان همواره مى تواند به خدا نزديكتر شود پس اين سؤال كه پس از به كمال رسيدن چه مى شود سؤال باطلى است چرا كه به كمال رسيدن براى انسان هرگز نهايتى ندارد.

2- مطلب دوم: آيا سير تكاملى انسان به سوى خدا پس از انتهاى حيات دنيوى و آغاز حيات برزخى به اتمام مى رسد؟ براى پاسخ به اين سؤال بايد جوانب مختلف مسأله در ضمن چند نكته بررسى شود:

نكته ى اول: از ديدگاه فلسفه حركت و تكامل از قوه و قابليت به فعليت فقط در موجودات مادى است. يعنى فقط موجود مادى است كه مى تواند صنعتى را كه الان در او به صورت بالفعل نيست به فعليت برساند و موجودات مجرد از ماده هرگز چنين حالتى ندارند و تمام كمالات خود فقط به صورت بالفعل دارا هستند و هيچ كمالى در آنها به صورت بالقوه و قابليت و استعداد وجود ندارد. روح انسان نيز از موجودات مجرد است اما تا زمانى كه به بدن مادى تعلق دارد، به دليل تعلقش به ماده مى تواند صفات بالقوه ى خود را به فعليت برساند و به اين معنا تكامل داشته باشد اما به محض جدا شدن روح از بدن، سير تكاملى او- به اين معنا كه صفات بالقوه را به فعليت برساند- نيز به پايان مى رسد. براى مطالعه بيشتر اين مسأله ر. ك: علامه طباطبايى، نهايه الحكمه، مؤسسه النشر الاسلامى، ص. 198

نكته ى دوم: حال كه روح پس از مرگ فاقد تكامل اختيارى- به معناى به فعليت رساندن قابليت ها- است آيا راه كمال و نزديك تر شدن به خدا بر روى او بسته است؟ از آيات قرآن مجيد و روايات چنين به دست مى آيد كه راه كمال در آخرت نيز وجود دارد. اين ادله را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد:

الف. دسته ى اول: رواياتى كه دلالت بر رسيدن ثواب به ميت در قبر دارد: مانند روايت معاويه بن عمار كه از امام صادق سؤال كرد:» چه چيزهايى بعد از مرگ به انسان مى رسد؟ امام فرمود: سنت حسنه اى كه او ايجاد كرده‏] يا مسأله اى كه او آموزش داده است [و بعد از مرگ او هر كس به آن سنت عمل كند، او نيز مانند عمل كننده ى به سنت پاداش خواهد ديد بدون اينكه چيزى از پاداش عمل كننده كم شود، و صدقه ى جاريه اى كه بعد از مرگ او نيز جريان دارد (يعنى وقف) و فرزند پاكى كه براى پدر و مادر مرحومش دعا مى كند، حج انجام مى دهد و صدقه مى دهد و بنده آزاد مى كند و نماز و روزه انجام مى دهد. راوى سؤال كرد: پس من پدر و مادرم را نيز در حج شريك كنم و آنها را نيز قصد كنم؟ فرمود: آرى «،(2). و يا روايت ديگرى از امام صادق (ع) كه فرمود:» بر ميت در قبر چيزهايى مى رسد از قبيل نماز و روزه و حج و صدقه و نيكى و دعا. اجر اين اعمال هم براى انجام دهنده است و هم براى ميت «،(3). و فرمود: هر مسلمانى كه از جانب ميت عمل صالحى انجام دهد خدا اجر او را دو چندان كند و ميت نيز از آن نفع مى برد. «،(4). از اين روايات به دست مى آيد كه پس از مرگ نيز ثواب هايى به ميت مى رسد و در برخى از روايات تخفيف عذاب،(5) هم وارد شده است. تخفيف عذاب و اعطاى ثواب نوعى كمال براى ميت به شمار مى آيد.

ب. دسته دوم: آياتى كه دال بر تزكيه ى برخى از انسان ها در قيامت است:» ان الذين يشترون بعهدالله و أيمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الاذخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم كسانى كه عهد و پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مى فروشند آنان را در آخرت بهره اى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و به (نظر رحمت به) ايشان نمى نگرد و (آنان را) پاكشان نمى گرداند و عذابى دردناك خواهند داشت «،(6). جمله ى» و پاكشان نمى گرداند «دليل بر اين است كه برخى از انسان ها در آخرت مشمول تزكيه و پاك كردن الهى مى شوند، يعنى خداوند در آخرت آنها را از ناپاكى ها پاك مى سازد. همين پاك شدن نوعى كمال براى اين دسته از انسان هاست. به عبارت ديگر انسانى كه در طول حيات دنيوى خود با عبادت و بندگى در تزكيه ى نفس خود كوشيده است، خداوند متعال پس از مرگ نيز او را تزكيه مى كند. و اين تزكيه ى پس از مرگ پاداش و ادامه ى همان تزكيه اى است كه او در دنيا انجام داده است. تعبير به تزكيه انسان ها در روز قيامت در آيات ديگرى نيز آمده است،(7) (نساء/ 175)). اين آيه دلالت دارد بر اين كه مؤمنان پس از ورود به بهشت، به راه مستقيمى هدايت مى شوند و هدايت راه حتما در پى خود حركت در راه را دنبال خواهد داشت و حركت در راه به معناى به كمال رسيدن است. در آيات ديگرى نيز هدايت پس از ورود به بهشت تأكيد شده است،(8).. 4

دسته ى چهارم: آياتى كه دلالت بر غفران در قيامت دارد:» الذى خلقنى فهو يهدين و الذى هو يطعمنى و يسقين و اذا مرضت فهو يشفين و الذى يميتنى ثم يحيين و الذى اطمع ان يغفرلى خطيئتى يوم الدين (ابراهيم در مقام معرفى خداوند گفت:) آن كس كه مرا آفريد و همو هدايتم مى كند و آن كس كه او به من خوراك مى دهد و سيرابم مى گرداند و چون بيمار شوم، او مرا درمان مى بخشد و آن كس كه مرا مى ميراند و سپس زنده ام مى گرداند و آن كس كه اميدوارم روز پاداش را مشمول مغفرت خود ساخته و گناهم را بر من ببخشايد «،(9). با قطع نظر از اين كه مراد از خطيئه حضرت ابراهيم چيست، غفران او حتما بالا بردن درجات او در آخرت است،(10).

3- مطلب سوم: با توجه به دو مطلب پيشين، اين سؤال مطرح مى شود كه چگونه است كه از يك طرف راه تكامل انسان پس از مرگ بسته مى شود و از سوى ديگر قرآن راه كمال را براى مؤمنان در آخرت باز مى داند آيا اين دو با هم تناقض ندارند؟ پاسخ اين است كه تكامل انسان در دنيا از نوع تكامل اختيارى و حركت از صفات بالقوه به فعليت است. و اين نوع از تكامل با اطاعت از احكام الهى و راهنمايى هاى عقل و دين در همين دنيا حاصل مى شود و راه چنين تكاملى پس از مرگ بسته مى شود.

تكاملى كه پس از مرگ براى انسان حاصل مى شود ناشى از امور زير است:

الف. آنچه پس از مرگ او در دنيا انجام مى شود و افعال اختيارى او در دنيا در انجام آن اعمال مؤثر بوده است. مثلا وصيت كرده كه براى او حج بجا آورند يا كسى را اجير كرده كه براى او حج بجا آورد. و يا ملكى را وقف كرده كه باقيات صالحات است و يا سنت و عادت حسنه اى را در جامعه بجاى گذارده و مردم پس از او به آن سنت عمل كند و او در ادامه ى اين سنت نقش داشته باشد. و يا فرزندان صالحى را تربيت كرده كه او در رفتار نيكوى آنان مؤثر بوده است. در همه ى اين مثال ها، ميت در زمان حيات خود كارى را انجام داده كه ثمره ى آن پس از مرگش نيز به او مى رسد و اين نوع از تكامل در آخرت گرچه در آخرت است اما منتسب به افعال اختيارى او در دنيا است.

ب. هرگاه انسان ها براى گذشتگان خود دعا كنند و يا خيرى را براى او بفرستند، مثلا صدقه اى از براى او بدهند يا عبادتى مانند نماز و حج براى او انجام دهند و از خدا بخواهند كه ثواب آن را به ميت مورد نظرشان برساند، در اين موارد اگر خداوند خواسته ى آنان را اجابت كند، ثواب آن به ميت مذكور مى رسد گرچه آن ميت هيچ نقشى- مانند مثال هاى امر اول- در انجام آنها نداشته باشد.

ج. شفاعت شفاعت كنندگان مى تواند مقام ميت را بالا ببرد. شفاعت چه در بخشش گناهان باشد چه در بالا بردن مقام، باعث تكامل انسان شفاعت شونده مى شود. شفاعت مى تواند ناشى از قابليتى باشد كه او در حيات خود كسب كرده است- مانند آنچه در امر اول گفته شد- و يا ناشى از قابليتى باشد كه ديگران با دعا براى او تحصيل كرده اند- مانند آنچه در امر دوم گفته شد-.

د. آنچه درباره ى تزكيه مؤمنان در آخرت يا هدايت راه به آنان پس از ورود به بهشت گفته شد، مى تواند علاوه بر اين كه ناشى از يكى از امور سه گانه پيشين است تجلى تزكيه اختيارى او در دنيا و پيروى اختيارى از هدايت الهى در دنيا باشد. به اين بيان كه انسان با عبوديت و تزكيه ى نفس در اين دنيا قابليت كمالاتى را پيدا مى كند و بروز آنها در اين جهان مادى امكان ندارد و يا موانعى- از قبيل گناهان يا خطاها- مانع از بروز آن كمال ها مى شود. خداوند متعال در آخرت آن موانع را پاك مى كند و كمالات ياد شده امكان بروز پيدا مى كنند. در هيچيك از اين امور، تكامل اختيارى پس از مرگ براى انسان حاصل نشده است.

به عبارت ديگر: سير تكاملى انسان پس از مرگ به پايان نمى رسد ولى نوع حصول كمال قبل از مرگ و بعد از مرگ متفاوت است.

4- مطلب چهارم. بسيارى از جهنميان با تحمل عذاب گناهانشان پاك مى شود و لياقت ورود به بهشت را پيدا مى كنند. خداوند متعال فرمود:» و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا و همه شما وارد جهنم مى شويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى، سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهايى مى بخشيم، و ظالمان را در حالى كه به زانو درآمده اند در آن رها مى كنيم «،(11). رسول اكرم (ص) فرمود:» كسى كه در قلبش ذره اى از ايمان موجود باشد بالاخره از آتش جهنم خارج خواهد شد «،(12). پس جهنميان نيز با عذاب جهنم راه كمال را طى مى كنند و عذاب جهنم براى آنان رحمت است.

5- مطلب پنجم: آيا كافرانى كه جاودان در عذاب جهنم هستند هيچ راه كمالى دارند؟ بى شك آن بخش از عذابى كه به دليل اعمال جاهلانه و بدون لجاجت و عناد آنان بوده با چشيدن عذاب آن پاك مى شود و مانند جهنميانى كه در مطلب چهارم گفتيم اين مقدار از كمال را دارند ولى آن گناهى كه به سبب آن خالد در جهنم شده اند پاك شدنى نيست و آن عناد و شرك عمدى آنان است. در روايتى از پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود:» همانا اهل آتش جاودان در آتش اند به دليل نيت آنها در دنيا. آنان در دنيا مى خواستند اگر جاودان باشد همواره با خدا مخالفت كنند… و به دليل نيت است كه جاودان در آتش اند. «،(13). و خداوند متعال در قرآن فرمود:» ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد و پايين تر از آن را براى هر كس بخواهد مى بخشد «،(14).

از اين نصوص مى توان چنين فهميد كه كافران و مشركانى كه جاودان در آتش هستند خودشان راه كمال خودشان را بسته اند. اين نوع عذاب آنان نه تنها از بين نمى رود بلكه دائم در حال شدت و بيشتر شدن است. خداوند متعال فرمود:» فانهم لاكلون منها فمالئون منها البطون ثم ان لهم عليها لشوبا من حميم ثم ان مرجعهم لالى الجحيم پس دوزخيان حتما از آن (ميوه هاى درخت زقوم كه از قعر آتش سوزان مى رويد) مى خورند و شكم ها را از آن پر مى كنند، سپس ايشان را بر سر آن، آميغى از آب جوشان است، آنگاه بازگشتشان بى گمان به سوى جهنم است «،(15). و نيز فرمود:» و من ورائه جهنم و يسقى من ماء صديد يتجرعه و لا يكاد يسيغه و يأتيه الموت من كل مكان و ما هوت بميت و من ورائه عذاب غليط دوزخ پيش روى او است، و به او آبى چركين نوشانده مى شود، آن را جرعه جرعه مى نوشد و نمى تواند آن را فرو برد، و مرگ از هر جانبى به سويش مى آيد، ولى نمى ميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد «،(16). از اين آيات به دست مى آيد كه عذاب جهنمى رو به تشديد است و اين بدان دليل است كه كفر و عناد او در دنيا پوشيده بوده و بايد در منازل آخرت قدم به قدم پرده ها بر كنار رود و باطن واقعى انسان ها نمايان شود با هر عذابى، كفر و عناد او نمايان تر مى شود و باطن پليد او واضح تر مى شود و عذاب او نيز متناسب با اين پليدى شدت مى گيرد. همانگونه كه مؤمن نيز كه باطن پاك او در دنيا پوشيده بوده بايد در منازل آخرت، قدم به قدم پرده ها بر كنار رود و باطن واقعى او نمايان تر شود و لذا در هر منزلى بر كمال او افزوده مى شود.

به عبارت ديگر مؤمنان در آخرت سير صعودى و كافران سير نزولى دارند و سير هر كدام ادامه ى مسيرى است كه در دنيا داشته اند. مطلب ششم: به نظر مى رسد تا اينجا پاسخ سؤال شما روشن شده است و اگر هنوز سؤالى درباره ى اين مطالب براى شما باقى است مى توانيد دوباره با ما مكاتبه كنيد. اما اى دوست عزيز، مناسب است نكته اى را از سؤال شما برداشت مى شود به عنوان درسى وجدانى دوباره مطالعه كنيم. اين كه شما احساس مى كنيد جاودانگى در بهشت ارضا كننده نيست و حتما بايد بعد از بهشت هم منزل ديگرى باشد و يا اينكه احساس مى كنيد جاودانگى لذت هاى بهشتى خسته كننده است و انسان را ارضا نمى كند، خبر از يك نكته ى بسيار عميق و آموزنده دارد و آن نكته اين است كه شما لذت هاى بهشت را مانند لذت هاى دنيا مى دانيد و به وجدان خود مى دانيد كه لذت هاى دنيا نمى تواند روان انسان را ارضا كند. يعنى ناخودآگاه مى دانيد كه انسان براى اين لذت هاى دنيا خلق نشده است و موجودى برتر از اين دنيا است. انسان موجودى است كه دنياى فانى هرگز او را ارضا نمى كند. در روايات نيز آمده است كه» اى فرزندم تو براى آخرت آفريده شديه اى نه براى دنيا «،(17). و نوع لذت هاى بهشتى با وجود انسان سازگار است چه پايين ترين مرتبه ى بهشت كه عبارت است از همين مثال هاى،(18) درخت و ميوه و حورالعين و… و چه مراتب بالاتر كه رضوان الهى،(19) است.

جهت توضيح بيشتر به سؤال شما نظر سه تن از عالمان برجسته را ارائه مى‏كنيم: شهيد مرتضى مطهرى: براى پاسخ به اين سؤال ذكر مقدمه‏اى لازم است. انسان هميشه دنبال دارا شدن است و اين‏كه انسان دنبال چيزى مى‏رود و بعد كه آن را واجد شد، شوقش كاهش مى‏يابد و بلكه حالت تنفر و دلزدگى پيدا مى‏كند، دليل آن است كه، آنچه انسان در عمق دلش مى‏خواسته آن چيز نبوده است خيال مى‏كرده آن بوده ولى در اصل دنبال چيز برتر يعنى كمال مطلق بوده است. انسان طالب كمال است آن هم كمال نامحدود، چون از محدوديت كه نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر كمالى كه مى‏رسد، اول همان بارقه كمال نامحدود او را به سوى اين كمال محدود مى‏كشاند، خيال مى‏كند مطلوب و گمشده‏اش اين است. دنبال يك اتومبيل يا خانه يا فلان مُد مى‏رود و تصورش اين است كه گمشده واقعى‏اش اين است. وقتى كه مى‏رسد و آن را كمتر از آنچه مى‏خواست مى‏بيند، باز دنبال چيز ديگر مى‏رود به آن هم كه رسيد چون اشباع نمى‏شود، مجددا از آن دلزده شده و دنبال ديگرى مى‏رود و… حال اگر اين انسان به چيزى يا جايى رسيد كه كمال مطلق است (يعنى به آنچه كه در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى‏گيرد، دلزدگى هم ديگر پيدا نمى‏كند، طالب تحول هم نيست. درست مانند رود خروشانى كه به اقيانوس مى‏رسد و يكمرتبه از خروش مى‏افتد. با ذكر اين مقدمه در پاسخ به سؤال فوق بايد گفت اگر آنچه كه در بهشت هست از نوع آن چيزهايى است كه در دنياست، مطلب از همين قرار است كه در سؤال آمده يعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد. امّا در بهشت انسان به چيزى مى‏رسد كه عين خواسته نهايى اوست و آن كمال مطلق است. بعد از آن كمال نيست، كه انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد.

قرآن هم ظاهرا براى همين نكته بوده است كه اين تعبير را درباره بهشت مى‏كند: (لايَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً) سوره كهف، آيه 108 يعنى بر عكس نعمت‏هاى دنيا كه وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مى‏شود. اگر به انسان چيزى بدهيم كه ماوراى آن چيزى نيست و آن «همه چيز» باشد ديگر خستگى معنا ندارد. اينجاست كه عرفا نظرى پيدا كرده‏اند. آنها روى همين حساب، صد در صد معتقدند كه مطلوب واقعى انسان يعنى آنچه كه در آرزوى انسان است، غير از غريزه‏هاست. غريزه حساب ديگرى است، يك نيروى تقريبا مادّى و حيوانى است كه انسان را مى‏كشاند. آن چيزى كه به صورت هدف و ايده و كمال آرزو در انسان واقعا وجود دارد، غير از خدا هيچ چيز نيست. حافظ مى‏گويد:

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست‏

منت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست‏

ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى‏ سرّ گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست‏
يا سعدى مى‏گويد:

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرم از اوست‏

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست‏

نه فلك راست مسلّم نه ملك را حاصل‏ آنچه در سرّ سويداى بنى آدم از اوست‏
آنچه كه در سّر سويداى بنى آدم مى‏دانند همين است كه او جز با خداى خودش با هيچ جا پيوند واقعى ندارد با هر چه پيوند داشته باشد پيوندى است موقتى و مجازى، و روزى اين پيوند را خواهد بريد(20). 2 آيت اللّه جوادى آملى: ما اگر معناى ثبات را از سكون جدا كنيم و براى ما روشن شود كه به دارالقرار مى‏رسيم اين سؤال براى ما مطرح نيست. ما يك ساكن داريم و يك ثابت. مثلاً درختى اينجا ساكن است، امّا بالاخره از بين مى‏رود. امّا معادلات رياضى ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مكان خاصى و نه در زمان خاصى قرار دارند. قضاياى رياضى نه در مكانى هستند كه بشوند متمكّن و نه تاريخ و زمان دارند كه بشوند متزّمن.

اگر چيزى نه زمان دار بود و نه مكان دار، ثابت است و نه ساكن. آيا قانون عليت خسته مى‏شود؟ اين‏ها ثابت‏اند نه ساكن، انسان هم به دار ثبات و دارالقرار مى‏رسد. خستگى مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته مى‏شود. وگرنه يك موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نيست بلكه بدن همراه روح است. پس مرگ و زوال هم در آن نيست. ما از اين موجودات ثابت زياد داريم فرشتگان و عالم مثال ثابت هستند..

3 آيت الله حسن زاده آملى: به فرموده خداى متعالى: لَهُم ما يَشاؤون فيها/ (در بهشت) براى آنان هر چه بخواهند حاضر است ((21)). اين آيه و آيات مشابه دلالت مى‏كند كه خواسته‏هاى نفس در عالم آخرت به انشاء (ايجاد) اوست بلكه همه لذّت‏ها و رنج‏هاى او در آن عالَم از مقوله فعل‏اند نه اِنفعال. لذّت‏هاى دنيوى همه از قبيل انفعال‏اند يعنى از خارج بر نفس وارد مى‏شوند و در وى اثر مى‏كنند به خلاف لذت‏هاى آخرت كه از باب فعل و تأثير و انشاء نفس‏اند. در روايت آمده است كه فرشتگان بايد از اهل بهشت اجازه بگيرند تا برآنان وارد شوند و بالاترين سلطنت‏ها همين است كه اهل بهشت هر چه اراده كننده بشود. و آن چه ملالت و خستگى را به دنبال دارد انفعال نفسانى است نه فعل و تأثير و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هيچگونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد.(22)

(1) (نحل/ 78)
000 (2) (وسائل الشيعه، كتاب الطهار، باب 28 از ابواب الاحتضار، حديث 6 المكتبه الاسلاميه، ج، 2 ص 256)
000 (3) (همان، حديث، 3 ص 655)
000 (4) (همان، حديث، 4 ص 655)
000 (5) (همان، حديث، 1 ص 655)
000 (6) (آل عمران/ 77)
000 (7) (بقره/ 174)

ج- دسته سوم: آياتى كه دال بر هدايت راه پس از ورود مؤمنان به بهشت است:» فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم فى رحمه منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما و اما آنان كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند، به زودى خدا آنان را در جوار رحمت و فضل خويش درآورد و ايشان را به سوى خود، به راهى راست هدايت كند «،
000 (8) (حج/ 23- 24)
000 (9) (شعراء/ 78- 82)
000 (10) (براى اين سه دسته از آيات ر. ك: استاد محمد شجاعى، قيام قيامت، صص 101- 113)
000 (11) (مريم/ 71- 72)
000 (12) (كنزالعمال، 284)
000 (13) (الكافى، ج، 2 ص، 85 حديث 5)
000 (14) (نساء/ 48 و 116)
000 (15) (صافات/ 66- 68)
000 (16) (ابراهيم/ 16- 17)
000 (17) (نهج البلاغه، نامه ى شماره ى 31)
000 (18) (ر. ك: الرعد/ 35 محمد/ 15)
000 (19) (ر. ك: توبه/ 72)
000 (20) (معاد، استاد شهيد مرتضى مطهرى، ص 172 170).
000 (21) ق (50): 35
000 (22) (هزار و يك نكته، حسن زاده آملى، نكات 796 و 923). پرسمان/.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.