روش اقتدا به پيامبر صلی الله علیه و آله از منظر امیرالمومنین(علیه السلام)
روش اقتدا به پيامبر صلی الله علیه و آله از منظر امیرالمومنین(علیه السلام)
آیت الله مصباح یزدی
حضرت امير علیه السلام در خطابهاي، لزوم الگوگيري از پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله را مطرح ميفرمود: فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَر صلی الله علیه و آله ،(2) و نيز فرمود كه محبوبترين بندگان نزد خدا، كسي است كه به پيامبر صلی الله علیه و آله تأسي كند؛ سپس اوصافي از پيغمبر صلی الله علیه و آله را كه بايد به آن تأسي شود ذكر فرمود؛ ازقبيل اينكه بر خاك مينشست؛ مانند بردگان، متواضعانه مينشست؛ گاهي سوار الاغ برهنه ميشد و كسي را هم پشت سر خود سوار ميكرد؛ و كفش و لباسش را بهدست خود وصله ميكرد. وقتي اميرالمؤمنين علیه السلام سفارش ميفرمايد كه ما به پيغمبر صلی الله علیه و آله تأسي كنيم، درباره خود هم ميفرمايد من آنچنان به پيغمبرصلی الله علیه و آله تأسي كردم كه لباسم را از بس وصله زدم، ديگر خجالت ميكشم به تعميرکار بدهم، و به من ميگويند ديگر اين لباس را دور بينداز: أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ.
اکنون براي تأسي به پيغمبر صلی الله علیه و آله چه بايد کرد؟ در اينجا ممكن است گاهي برداشتهاي نامناسبي شود. آيا بايد در خانه يا در خيابان لباس وصلهدار بپوشيم و خود، لباسمان را با دست وصله بزنيم؟ آيا اينگونه بايد تأسي كرد؟ يا بايد الاغي پيدا كنيم و برهنه و بيپالان بر آن سوار شويم، و كسي را همرديف خود سوار كنيم تا به پيغمبر صلی الله علیه و آله تأسي شود؟ يا مطلب چيز ديگري است؟
اوايل انقلاب بسيار شايع شده بود كه الگوي مردها علي علیه السلام است و الگوهاي خانمها حضرت زهرا عليهاالسلام است. آنها كه ميگفتند الگوي ما حضرت زهرا عليهاالسلام است، آيا مقصود آن بود كه بايد چادرهايشان را با ليف خرما وصله بزنند، تا از حضرت زهرا عليهاالسلام الگو بگيرند؟ يا بايد پارچه كرباسي به تن كنند تا به حضرت زهرا عليهاالسلامشباهت بيابند؟ ممكن است برخي اشخاصي كه فكر عميق ندارند، بگويند معنا ندارد خانمها لباس كرباسي بپوشند و چادرشان را با ليف خرما وصله بزنند؛ پس نميتوان حضرت زهرا عليهاالسلام را الگو قرار داد؛ و خانم ديگري هم بگويد الگوي ما اوشين (هنرپيشه ژاپني) است.(3)
پرهيز از تکلف و رعايت روش متعارف در زندگي؛ جانمايه اقتدا به پيامبر صلی الله علیه و آله
حقيقت اين است كه گاهي الگو قرار دادن در قالب كار است، و گاهي در محتواست. زماني خانههاي عموم مردم، از خشت و گل بود و هنوز در بعضي بخشهاي ايران خانههاي كاهگِلي وجود دارد. در آنزمان اگرخانهاي را سفيد ميكردند، آن خانه، طاغوتي بهشمار ميرفت. پردهاي هم كه ميانداختند از كرباس و يا چيزي شبيه آن بود؛ يعني چيز ارزانقيمتي بود. زمانيکه من بچه بودم، وقتي از بُرد يماني نام ميبردند، خيال ميكردم پارچه فاخري است. جزيهاي كه در صدر اسلام معين ميكردند، چند پارچه بُرد يماني بود. ما گمان ميكرديم مانند طاقههاي ترمه است. بعدها در سفر مكه تصميم گرفتيم براي عمل به استحباب، از بُرد يماني كفن تهيه کنيم؛ ديديم پارچه زبر و ارزانقيمتي است. ولي در آنزمان يكي از پارچههاي زينتي بوده است. همچنين اگر اتاقي را سفيد ميكردند طاغوتي حساب ميشد، يا اگر پارچهاي نقش داشت، خيلي استثنايي بود و انسان را بهياد زخارف دنيا ميانداخت. چيزي كه عادي و همهجايي باشد و دائم درمعرض ديد قرار گيرد، جلبتوجه نميكند. اگر همهجا پرده كرباسي ساده باشد، وقتي در جايي پرده منقوش و تزيينشده باشد جلبتوجه ميكند. اينكه پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند اين پرده را از جلوي چشمم بردار، ازآنرو بود که اين پرده استثنايي بود و جلبتوجه ميكرد. ايشان فرمود وقتي اين پرده جلوي چشم من است، مرا بهياد زخارف دنيا مياندازد. اما اگر چيزي باشد كه در خانه هر فقير و انسان متوسطي باشد، آدمي را بهياد زخارف دنيا نمياندازد و جلبتوجه نميكند.
بنابراين رفتارهاي پيغمبر صلی الله علیه و آله مانند سوار شدن بر الاغ بيپالان و بيزين عجيب نبود؛ مردم فقير عرب نمونههايي از اين چيزها داشتند. ايشان هم مقيد نبود كه الاغ حتماً زين داشته باشد، و بر الاغ بيپالان هم سوار ميشد. محتواي اين کار، تواضع و اهل تكلف نبودن است؛ ولي قالب آن، سوار الاغ بيزين شدن بوده است. قالب را گرفتن نهتنها تأسي نيست، بلكه شبهه حرمت دارد؛ مانند لباس شهرت که خود جلبتوجه ميكند. امروز لباس وصلهدار در جامعه پيدا نميشود. ولي آنزمان، همه مردم لباس وصلهدار ميپوشيدند. امتياز پيغمبر صلی الله علیه و آلهاين بود كه مقيد نبود تعميركار به لباس او وصله بزند، بلکه خود وصله ميزد. پيشتر، پينهدوزي شغل بود؛ ولي اکنون الحمدلله سطح زندگي مردم بالا رفته است و پينهدوزي وجود ندارد. كفش را شش ماه يا يك سال ميپوشند و کنار مينهند، ولي پيشازاين، وقتي كفش پاره ميشد، به آن وصله ميزدند. امتياز پيغمبر صلی الله علیه و آله اين بود كه مقيد نبود تعميركار، كفش ايشان را تعمير كند، بلکه خود، آن را ميدوخت؛ اهل تكلف نبود.
نمونههايي از انحراف در الگوگيري از پيامبر صلی الله علیه و آله
وقتي گفته ميشود به پيغمبر صلی الله علیه و آله تأسي كنيد، منظور آن نيست که عين آن قالب را تکرار کنيد. شايد عين آن قالب، اگر شبهه شهرت نداشته باشد، دستکم مذموم باشد، و در برخي مصاديق، لباس شهرت شمرده شود؛ زيرا جلبتوجه ميکند. اگر كسي بهگونهاي در جامعه لباس بپوشد و رفتار كند كه چشمها را به خود متوجه کند، بنابر روايات، مغضوب است.(4) مثال سادهتر از اين بحث، تحتالحنک عمامه است. مستحب است نمازگزار تحتالحنك بيندازد. درباب عمامه بستن پيغمبر صلی الله علیه و آله بر سر اميرالمؤمنينعلیه السلام ، در روايات آمده است که يک گوشهاش افتاده بود،تحتالحنك داشت؛ يعني زير چانهاش ميآمد. فقها فتوا ميدهند كه مستحب است نمازگزار تحتالحنك بيندازد. برخي عالمان اخبارگرا مقيد بودند هميشه تحتالحنك بيندازند؛ عمامه را بهگونهاي ميبستند که تحتالحنك آن آويزان بود. آنان ميگفتند كه اين کار، سنت پيغمبر صلی الله علیه وآله است؛ زيرا وقتي ايشان عمامه بر سر علي علیه السلام بست، گوشهاي از آن را براي تحتالحنك آويزان كرد.(5)
ولي باآنکه تحتالحنك مستحب است، فقها ميگفتند اگر تحتالحنك انداختن در غير نماز، باعث جلبتوجه و انگشتنما شدن و شهرت شود، حرام است. اين کار فيحدنفسه مستحب است؛ اما اکنون که هيچكس تحتالحنک نمياندازد و معمول نيست، برخي گفتهاند بهدليل جلبتوجه کردن و انگشتنما شدن، نهتنها مستحب نيست، بلكه شبهه حرمت دارد. منظور اين است كه هر روايتي را بهسادگي نميتوان تفسير کرد؛ بلکه فهم روايت، فقاهت و تفكر لازم دارد. بنابراين در تأسي بايد روح كار را درک و از آن تقليد کنيم. روح کار پيامبرصلی الله علیه و آله زهد، بياعتنايي به دنيا، ساده زيستن و بيتكلف بودن است. اينكه آدمي براي خود چنان شأني قايل باشد كه بايد سوار خودرو گرانقيمت شود، اين نمونه تكلف است. امروز خودرو بهجاي الاغ است. همچنين اگر كسي بخواهد به پيغمبر صلی الله علیه و آلهتأسي كند، بايد مقيد نباشد جلو خودرو يا عقب آنبنشيند؛ اينکه شخص اصرار کند که بايد خودرو دربست باشد يا خودم مالک خودرو باشم، يا اينکه براي جابهجايي نبايد خودرو عادي باشد، بلکه بايد بنز بياورند تا سوار شوم، مصاديق تكلف است. سنت پيغمبر صلی الله علیه و آله اين است؛ اگر خودرويي باشد كه بتواند فرد را به مقصد برساند، هرچه ميخواهد باشد، حتي اگر قراضه باشد، نبايد تفاوتي براي او داشته باشد. اگر فرد ميخواهد به ايشان تأسي كند، بايد بهجاي سوار شدن الاغ برهنه، حاضر باشد بر خودروي قراضه هم سوار شود. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه خارج از متعارف بودن و بهزبان فرهنگ انقلابي، طاغوتي بودن، نسبي است؛ چيزي كه از حد متعارف جامعه فراتر باشد، مذموم است.
يكي از عالمان بزرگ، كه پُست مهمي هم در كشور دارند ميفرمودند يكي از كادوهايي كه براي ازدواج ما آورده بودند، پنكه برقي کوچکي بهنام كادكا بود. آنزمان هنوز مرسوم نبود كه در خانهها پنكه باشد و تازه باب شده بود. آقاي بزرگواري كه يکي از مراجع بود، براي ديدار به منزل ما آمدند. ما اين پنكه را جلوي آقا گذاشتيم تا خنك شوند. ايشان نگاهي كردند و گفتند با بادبزن دستي هم ميشود باد زد! يعني تعريض كرد كه تو چرا پنكه خريدي؟ در آنزمان، داشتن پنكه، خارج از متعارف بود و نوع طلبهها نداشتند. شايد پيرمردها يادشان باشد؛ در قم همه خانهها و ديوارها خشت و گِلي و كاهگلي و آجري بود. حتي منزل مرحوم آيتالله بروجردي (رحمه الله) ، كاهگلي بود.
آن زمان اگر طلبهاي ديوار خانهاش را سنگ ميكرد، طاغوتي حساب ميشد؛ اما اکنون برعکس است؛ ديواري كه خانهاش کاهگلي باشد يافت نميشود. اکنون اگر كسي بگويد خانهام بايدخشت و گلي باشد، انگشتنما و نقض غرض خواهد شد. آنچه متعارف است و عموم مردم به آن عمل ميكنند اشكالي ندارد و مطلوب است؛ ولي از سطح عموم مردم بالاتر رفتن، طاغوتي است؛ همان كه اميرالمؤمنين علیه السلام از آن اجتناب ميكرد و پيغمبر صلی الله علیه و آله ميفرمود وقتي اينگونه باشد، مرا بهياد زخارف دنيا مياندازد. بنابراين تأسي در محتواي كار است، نه در قالب؛ زيرا قالب بهدليل تفاوت اوضاع زمين و زمان و محيط و اقليمها تفاوت ميكند و خصوصيتي ندارد.
نكته ديگر اينكه وقتي پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله آنقدر از دنيا بيزار بود كه دوست نداشت زخارف دنيا را ببيند يا حرفش را بشنود و اميرالمؤمنين علیه السلام از رفتار پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل ميفرمايد كه: قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَلَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً؛ يعني ازسرِ ضرورت، گازي به متاع دنيا ميزد و بدان اعتنايي نميكرد؛ مانند آدم گرسنهاي که از گرسنگي به ضعف افتاده باشد، و تكهنان خشكي را بهگونهاي گاز ميزند و نگاه نميكند كه چه بود، پيامبر صلی الله علیه و آله گوشه چشمي هم به دنيا نميكرد؛ آيا مقصود آن است كه پيغمبرصلی الله علیه و آله چشمهايش را ميبست و راه ميرفت؟ يا مقصود آن است که بطور کلّي از مقوله زينت دنيا استفادهاي نميكرد؟ سيره پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نشان ميدهد كه اينگونه نبود. ايشان هرگاه ميخواست نزد مردم بيايد، به سروصورتش شانه ميزد، خود را ميآراست و اگر آينه نبود، در ظرف آب نگاه ميكرد تا آراسته باشد،(6)و ميکوشيد لباسش هميشه تميز باشد.
در شرح حال پيغمبر صلی الله علیه و آله آمده است كه مخارج عطر پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بيشاز خرج خوراک ايشان بود.(7)اگر چشم نبايد دنيا را ببيند، شامه نيز نبايد بوي خوش را استشمام کند؛ زيرا از زخارف دنياست! پس مقصود از لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً چيست؟ مگر قرآن نميفرمايد كه: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَه اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ،(8) و فراتر از آن ميفرمايد: خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ؛(9) وقتي ميخواهيد به مسجد و اجتماع مؤمنان برويد زينت كنيد، لباس زيبا بپوشيد، تميز و معطر باشيد، به موهايتان شانه و حتي روغن بزنيد؛ زيرا يكي از مستحبات، روغن زدن به موي سر است.(10) پس اين فرمايش حضرت امير علیه السلام : لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً با اين مستحبات چگونه ميسازد؟!
گاه مقصود از دنيا، موجوداتي است كه در اين عالم جسماني هست. روشن است که اين موجودات، مبغوض نيست. حاشا كه پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله دشمن مخلوقات خدا باشد. مبغوض بودن دنيا، ازآنجهت است كه انسان را از آخرت غافل کند، از ياد خدا بازدارد. اما اگر در باغچه يا باغي، گلهايي كاشتيد که هروقت نگاهتان به اين گلهاي زيبا ميافتد، افزونبراينكه نشاطي مييابيد، ياد خدا ميکنيد و زبان به ذکر و تحميد خدا ميگشاييد و از خود ميپرسيد او چگونه از اين خاك كثيف و آلوده و از كود متعفن، چنين گلهاي معطر و زيبا و رنگارنگي را پديد آورده است، اين شيوه نه فقط انسان را از خدا و آخرت غافل نكرده، بلكه سبب يادكرد خدا و آخرت شده است.
در اوايل جواني که در مدرسه حجتيه زندگي ميكرديم، آقاي بزرگواريـ خدا درجات او را عالي كندـ براي ديدن فرزندش که از طلاب مدرسه بود، به مدرسه ميآمد. روزي ديدم او مدتي كنار باغچه مدرسه حجتيه نشسته است. تعجب كردم چگونه ايشان که آقاي بسيار محترمي بود، كنار باغچه نشسته است. کنجكاو شدم که چه ميكند؟ آرام به نزديكش رفتم، ديدم گلي را به دست گرفته و بدان خيره شده است و اشك از چشمانش ميريزد. سبحان الله! اين خاك تيره و اين رنگآميزيهاي زيبا و اين بوي معطر! مبهوت شده بود. اينگونه تماشاي زينتهاي دنيا و يادکرد خدا و درک حكمتهاي او چه عيبي دارد؟ پس دنياي مبغوض که نبايد گوشه چشمي به آن داشت، دنيايي است كه هدف باشد و اصالت داشته باشد و انسان با نگاه به آن، خود دنيا را بخواهد؛ نه اينكه با ديدن آن بهياد خدا بيفتد يا براي رسيدن به سعادت آخرت، كسب رضاي خدا، انجام تكليف، و خدمت به خلق خدا، از آن استفاده كند. اين دنيا مذموم و مبغوض نيست. پيامبر صلی الله علیه و آله ، خود، به زينت كردن دستور ميداد، و بهويژه درباره همسران خود رعايت ميكرد، و كسي را كه از همسر خود كناره گرفته بود بسيار توبيخ كرد.(11)
پس منظور از اعتنا نکردن به دنيا، بياعتنايي به دنياي مبغوض و «دارالغرور» است که قرآن درباره آن ميفرمايد: فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيه الدُّنْيا.(12)بنابراين مقصود از دنياي نكوهيده، دنيايي است كه انسان را از آخرت غافل كند؛ ولي دنيايي كه انسان را بهياد آخرت و خدا مياندازد، حيثيت دنيوي ندارد، بلکه اخروي است. بهبيانديگر، پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله به همه مخلوقات خدا اهتمام داشت و همه را دوست ميداشت، ازآنجهت كه نشانه محبوب هستند و او را بهياد خدا مياندازند، و ازآنجهت كه در راه انجاموظيفه و كسب رضاي خدا از آنها استفاده كند. اگر چيزي مبغوض بود، از آن حيثيتي مبغوض بود كه ممکن است انسان را غافل كند. در آيات قرآن نيز وقتي درباره «الحيه الدنيا» يا چيزي شبيه اين، صحبت شده است، لسان مذمت و نكوهش بهکار رفته است.
بنابراين دنيا دو حيثيت دارد: يكي، حيثيتي كه محبوب خداست، داراي حكمتها و اسرار است، «متجر اولياء الله» است، «مسجد ملايكه الله» است، و اگر اين دنيا نباشد آدمي به بهشت نميرسد. بهشت را براثر اعمالي به انسان ميدهند كه در اين دنيا انجام ميدهد. اگر آدمي از زندگي دنيا چشم بپوشد و نه زن بگيرد، نه فرزند داشته باشد، نه خانه بسازد، و نه كسبوكاري کند؛ تكاليفي كه درباره اينها دارد ترك ميشود؛ و آنگاه پاداشي ندارد و به او بهشت نميدهند. درصد بالايي از تكاليف ما (شايد بيشاز نود درصد) بدون ممارست با امور دنيا انجام نميشود. شما وسيلهاي ميخواهيد كه شما را به مقصد برساند. اگر اسبي است كه زين مرصع دارد، يا الاغ برهنه هست، نبايد براي شما تفاوتي داشته باشد. اگر نگاه به دنيا بهشکل وسيلهاي باشد كه آدم را به آخرت برساند و رضايت خدا را كسب كند، ديگر حيثيت دنيايياش مطرح نيست، و هدف، آخرت و مراد آدمي خداست؛ يُرِيدُ الْعاجِلَهنيست. وصف چنين كسي «يريد الاخره» و «يريد الله» و «يريد وجه الله» است.
پی نوشت:
1. كسي كه چيزي را دشمن دارد، دوست ندارد كه بدان نگاه كند و پيش او نام برده شود.
2. نهج البلاغه، خطبه 160، ص226.
3. در يكي از برنامههاي صداوسيما با خانمي مصاحبهاي كرده بودند و او گفته بود الگوي ما خانم اوشين (هنرپيشه ژاپني) است. امام خمينيرحمۀ الله بسيار ناراحت شده و بيدرنگ به رئيس سازمان نامه نوشتند كه اگر تهيهکنندگان اين برنامه، آگاهانه اين برنامه را تهيه و پخش کردهاند، حكم ارتداد دارد، نامه 9/11/1367. پسازآن، افرادي به ايشان التماس كردند كه اشتباهي شده و مقصودي نداشتهاند و عذرخواهي كردند و درنهايت، ايشان در پاسخ به نامه رئيس قوه قضائيه وقت نوشتند: «عفو نمودم»، نامه 12/11/1367 (ر.ک: صحيفه امام، ج21، ص251).
4. براي ديدن اين احاديث، ر.ك: محمدبنيعقوب الكليني، الكافي، ج6، ص444، 445؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج76، ص314 به بعد.
5. ر.ك: محمدبنيعقوب الكليني، الكافي، ج6، ص461. تحتالحنك (قسمتي از عمامه که زير گلو مياندازند) در صدر اسلام چگونه بوده و اينكه بايد طرف راست باشد يا چپ، از جلو بيندازند يا از پشت سر، بحثهايي دارد كه در اينجا مجال بيان آن نيست.
6. پيامبر با نگاه در آينه، موي سرش را منظم ميکرد و شانه ميزد و بسا در آب مينگريست و موي سرش را ميآراست. راستي که ايشان خود را براي ياران خود ميآراست، چه رسد به آرايش براي همسرش. زماني عايشه ايشان را ديد که در ظرف آب نگاه ميکند تا موي سر خود را بيارايد و آنهنگام براي ديدار اصحاب ميرفت، به ايشان عرض کرد: پدر و مادرم بهفدايت، در ظرف آب مينگري و موي سر را منظم ميکني، درحاليکه تو پيامبري و برترين آفريدگان خدا؟ فرمود: خداي تعالي دوست دارد بندهاش که براي ديدار برادرانش بيرون ميرود، خود را براي آنان آماده کند و بيارايد (محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج16، ص249).
7. عطر از سنتهاي پيامبران است (محمدبنيعقوب كليني، كافي، ج6، ص511). امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بود که بيشاز مقداري كه در خوراکي خرج ميكرد، براي بوي خوش ميپرداخت (همان). آنچه در بوي خوش خرج کني اسراف نيست (همان). امام حسين علیه السلام فرمود: فاطمهعليهاالسلام خود را به چهارصدوهشتاد درهم به علي علیهالسلام تزويج کرد. پيامبر صلی الله علیه و آله به علي علیه السلام فرمود: دو ثلث اين مبلغ را براي عطر قرار بده و ثلث ديگر را براي لباس. حضرت امير علیه السلام با ايشان ازدواج کرد، درحاليكه ايشان فرشي جز پوستين (گوسفند) قرباني رسول خدا و بالشتي چرمي که با ليف خرما پر شده بود، نداشت (روضه الواعظين، ج1، ص146).
8. «بگو چهکسي زيب و زيور خدا را كه براي بندگانش آفريده، حرام كرده است؟» (اعراف، 32).
9. «در هر مسجدي زينت و آرايش خود را برگيريد و خود را بياراييد» (اعراف، 31).
10. پيامبر صلیاللهعلیهوآله روغن رادوست ميداشتوژوليدگي راناخوش؛وميفرمود:روغن زدن،غم را ميزدايد.ايشان همواره ازانواع روغنهااستفاده ميکردوبههنگامروغنزدن(به بدن)از سر وریش شروع ميکردوميفرمود:سربايدپيشازريش روغن زده شود.ايشان هميشه روغن بنفشه به خود ميزد و ميفرمود: بنفشه بهترين روغن است. نيز ايشان در روغن زدن، از ابروها آغاز ميکرد، سپس شارب را، و آنگاه درون بيني ميكرد و ميبوييد. سپس سر را روغن ميزد. ابروها را براي در امان ماندن از سردرد روغن ميزد و روغني که به شارب ميزد غيراز روغن ريش بود (محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ج16، ص248).
11. از امام صادق† نقل شده است که فرمود: همسر عثمانبنمظعون، خدمت پيامبرصلی الله علیه و آله رسيد و گفت: اي رسول خدا، عثمان روزها روزه و شبها به نماز مشغول است. پيامبر خداصلی الله علیه و آله بهحال غضب، کفشهاي خود را برداشتند و بيرون آمدند تا به عثمان رسيدند که مشغول نماز بود. عثمان با ديدن پيامبر، دست از نماز کشيد و حضرت به او فرمودند: خداوند تعالي، مرا به رهبانيت نفرستاده، ولي به آيين راستين آسان و نرم برانگيخته است. من نماز ميخوانم و روزه ميگيرم و با همسرم ميآميزم؛ پس هرکس طبيعت و سرشت مرا دوست دارد بايد به روش من برود و نکاح (و همسرداري) بخشي از روش و سيره من است (محمدبنيعقوب الكليني، الكافي، ج5، ص494).
12. «زندگي دنيا شما را نفريبد» (لقمان، 33).
منبع:هدانابرگرفته از کتاب سيماي پيامبر اعظم (صلياللهعليهوآله) در آينه نهجالبلاغه