وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

راههای مراقبه نفس برای رهایی از اسارت شیطان

0

راههای مراقبه نفس برای رهایی از اسارت شیطان

مراقبت از خويشتن

حضرت آيت الله جوادي آملي

حضرت آيت الله جوادي آملي

مراقبت از خويشتن

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ توفيقى است در جوار بارگاه ملكوتى ثامن الحجج على بن موسى الرضا (علیه السلام) در جمع خواهران و برادران دانشجو مشرف هستيم و از ذات اقدس اله مسئلت مى كنيم به بركت ولايت اين خاندان، حسنات دنيا و آخرت را بهره همه بفرمايد و عموم علاقه مندان به قرآن و عترت را از اين فيض عظيم بهره مند نمايد.

در هر سنى كه باشيم مهم ترين مشكل ما همان هستى خود ما است. گاهى اسرائيل، سرزمين فلسطين را اشغال مى كند و سعى مى كند صاحب اصلى را از آن سرزمين بيرون كند؛ همگان مى فهمند و عليه اسرائيل مى شورند. دشمن درونى ما يعنى شيطان نيز چنين كارى انجام مى دهد؛ يعنى سرزمين هستى ما را اشغال مى كند، ما را از سرزمين خودمان بيرون مى كند و خودش به جاى ما مى نشيند و براى ما تصميم مى گيرد.

يك نفر ممكن است در تمام مدت عمر تحت ولايت شيطان باشد و زمين زندگى او به وسيله شيطان اشغال شده باشد، يعنى شيطان به جاى او حرف بزند، تصميم بگيرد و… و آن شخص خيال كند خودش اين كارها را انجام مى دهد. شيطان هرگز با مال، جان، خانه و زندگى كارى ندارد؛ او نمى خواهد ما را از بين ببرد چون جنگ شيطان كه جنگ صغير و كوچك نيست، جنگ كبير است.

در جنگ كوچك، دشمن مى كوشد انسان را از پا درآورد و بكُشد، اما در جنگ بزرگ اين چنين نيست، او كه نمى خواهد ما را بِكُشد، او مى خواهد ما را به اسارت بگيرد. از اين رو، ما كارى مهم تر از اين نداريم كه خويشتن خويش را بشناسيم و پاسدار او باشيم و خودمان به جاى خودمان تصميم بگيريم.

البته اين كار كوچكى نيست؛ هم هوش عميق مى طلبد و هم طهارت روح. اگر اين دو عنصر محورى جمع شد به انسان مى گويند تو نگهبان خويشتن باش. يعنى اگر كسى خيلى اهل عقل و فكر و خيلى طاهر بود مى گويند اينجا ديده بانى بده و مراقب باش ديگرى به جاى تو تصميم نگيرد.

تمام تلاش و كوشش عارفان اين است كه اولاً اين سرزمين را حفظ كنند تا بيگانه اشغال نكند، ثانياً خودشان را مهماندار بدانند و جان خويش را به عنوان امانت الهى حفظ نمايند و ثالثاً ديگرى به جاى آنها ننشيند و تصميم نگيرد، اين كار عارفان و مؤمنان است.

يعنى مى خواهند بكوشند كه بيگانه، خيال خام، كينه باطل، گناه و مانند آن در حرم امن دلشان راه پيدا نكند. اين صحنه دل را تطهير كنند و خودشان براى خود تصميم بگيرند، چون مى دانند با ابديت در ارتباطند و علمشان محدود است. مى كوشند اين زمام را فقط به دست خداوند بدهند كه به جاى آنها بنشيند و تصميم بگيرد.

در مقابل، آن كسى كه هستى را مى بازد در هر سه بخش، گرفتار ويرانى است، يعنى اول راه ها را ناامن مى كند، در مرحله بعد راهزنان وارد حرم امن دل او مى شوند، و سرانجام وقتى كه اين سرزمين را اشغال كردند صاحبخانه را از خانه اش بيرون مى كنند و فرمانرواى مطلق او مى شوند و به صاحب خانه مى گويند اين حرف هايى كه ما مى زنيم حرف هاى تو است.

اينها علومى نيست كه در حوزه و يا دانشگاه بتوان فرا گرفت، اينها علم وحى است و انبيا هم براى همين آمده اند. البته انبيا علوم فراوانى را براى بشر به ارمغان آورده اند اما مهمترين آن همين است؛ زيرا علومى است كه انسان نه با پيشرفت مسائل تجربى مى تواند ياد بگيرد و نا با پيشرفت مسائل رياضى، فيزيك، شيمى و غيره.

ما مى توانيم با استفاده از ابزار، دورترين كهكشان هاى جديد را ببينيم، آنچه را كه در دل خاك ها نهفته است ببينيم، اما نمى توانيم معانى را با آن صُوَر هماهنگ كنيم.

دو نفر حضور رسول اكرم (صلی الله علیه وآله)  رسيدند، حضرت آنها را به خوردن غذايى دعوت كرد، گفتند: ما روزه داريم، حضرت فرمودند: نه، شما روزه دار نيستيد، من نشانه خوردن گوشت را در دستگاه هاضمه شما مى بينم. عرض كردند: ما روزه داريم و چيزى نخورده ايم، حضرت دستور داد تشتى حاضر كردند و به آنها فرمود تهوع كنيد، محصول تهوع آنها گوشتى بود كه در تشت افتاد و موجب تعجب آنها شد.

عرض كردند يا رسول اللّه! ما كه چيزى نخورده ايم، حضرت فرمود: اين كه غيبت برادر مؤمن را كرده ايد مثل خوردن گوشت او است. اگر او مشكلى داشت به عنوان امر به معروف و نهى از منكر نه تنها عيب نداشت بلكه بر شما لازم بود بااو در ميان بگذاريد و هدايتش كنيد. اين كه در غياب او با آبرويش بازى كرديد مثل اين است كه گوشت بدنش را خورده باشيد؛ او كه نمى توانست از خود دفاع كند.

در قرآن كريم آمده است: «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»1 اين معنا را فقط وحى مى تواند مجسم كند. اين را مى گويند تجسّم و تمثّل اعمال، اين كار در حيطه علوم تجربى نيست، فقط علوم وحى قدرت بيان اين مطلب را دارد.

بد نيست جهت تنبّه اين نكته را هم به عرض برسانيم: مرحوم استاد علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه نقل مى كردند؛ عصر پنج شنبه و شبه جمعه بسيارى از مؤمنين به زيارت قبور وادى السلام در نجف اشرف مى رفتند.

وادى السلام قبرستان بسيار وسيعى است پشت حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام)  و اگر كسى از دور به سرزمين نجف اشرف نظر داشته باشد، اين چنين برايش مشهود است كه وجود مبارك حضرت امير (علیه السلام) جلو و همه مؤمنين پشت سر او خوابيده اند.

علامه طباطبايى مى فرمودند: بعضى از علما كه عازم زيارت اهل قبور بودند، ديدند يكى از بزرگان اهل معرفت – كه در نجف نزد خواص معروف بود به اين كه چشم باطنى دارد – در حال برگشتن از زيارت وادى السلام است. در بين راه از او سؤال كردند: چه ديدى؟ چون مى دانستند او يك فرد عادى نيست كه برود و قرائت قرآنى داشته باشد و برگردد، بلكه عارفانه مى رود و عاشقانه بر مى گردد.

از او سؤال كردند: چه ديدى؟ گفت چيزى نبود، رفتيم و فاتحه اى خوانديم و زيارتى كرديم و برگشتيم. اصرار كردند كه چه ديدى؟ گفت: من كه وارد وادى السلام شدم (مى دانيد كه در قبرستان هاى عمومى هميشه تعدادى از قبرها آماده است، وادى السلام منطقه شنى است و خيلى از قبور كهنه فرو ريخته و قبرها هم مخروبه است، هم قبرهايى كه تازه حفر كرده بودند باز بود، هم قبرهاى كهنه فرو ريخته درونش پيدا بوده است) اين قبرها را بررسى كردم ولى مار و عقربى نديدم، خزنده و گزنده اى نديدم،

از قبرها سؤال كردم: اين علما به ما مى گويند داخل قبر، مار و عقرب هست ولى اينجا خبرى نيست. قبرها در جواب گفتند: آرى اينجا مار و عقرب هست ولى ما خودمان مار و عقرب نداريم، هر كس به همراه خود مى آورد.

اين معنا در حوزه قابل درك است نه در دانشگاه. اهانت به مسلمان، تجاوز به حق مردم، هتك حيثيت، ريختن آبروى كسى، ظلم به ملت، تجاوز به بيت المال و… به صورت مار و عقرب درآمدن، اين ها را نه علم مى تواند تشخيص دهد نه فقه معمولى، نه فلسفه معمولى و نه علوم ديگر. علوم حوزوى امكانش را اثبات مى كند ولى قدرت تمثيل ندارد. اين، راه ديگرى مى طلبد.

به هر حال مهم ترين مسئله ما بايد اين باشد كه مواظب خودمان باشيم و ببينيم آيا به جاى خودمان نشسته ايم يا ديگرى زمين زندگى ما را اشغال كرده و سخنگوى ما است و به جاى ما تصميم مى گيرد، مى انديشد و حرف مى زند.

براى مواظبت از خود چند كار لازم است انجام دهيم:

اول اينكه مراقب باشيم در حرم امن وجودمان بيگانه نيايد و شيطان وارد آن نشود؛ امام صادق (علیه السلام)  فرمودند: «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللّه فَلا تُسْكِنْ فى حَرَم اللّهِ غَيْرَ اللّهْ».2

دوم اينكه بايد خدا در دل حضور و ظهور پيدا كند، او بايد فيض برساند و به جاى ما تصميم بگيرد. بنابراين، مقدمات را بايد براى اين ميهمان بزرگ آماده كنيم.

سوم اينكه وقتى چنين ميهمانى را پذيرا شديم آنگاه بگوييم:

روزى رُخش ببينم و جان تسليم وى كنم لازم نيست بميريم و در هنگام مرگ، جان را به او بدهيم، همين كه خدا را صاحب خانه اصلى دانستيم، بگوييم خدايا! تو جاى ما تصميم بگير. ما به تو توكل كرديم، يعنى تو وكيل مايى، حرف ما را تو بزن و تلاش كنيم بالاتر از توكل به مقام رضا برسيم.

پسندم آنچه را جانان پسندد و بالاتر از رضا، من كى هستى كه بگويم راضى هستم به رضاى تو، حكم آنچه تو انديشى لطف آنچه تو فرمايى اين مقام تسليم است. اين مرحله سوم بعد از مرحله اول و دوم است، مرحله نهايى يك انسان كامل است كه انبيا و اولياء (علیهم السلام)  به اينجا رسيدند و ما را هم به اين سمت فرا خوانده اند.

از سوى ديگر شيطان سعى مى كند از طريق كينه، حسد، اختلاف، هوس و ساير رذايل اخلاقى وارد حرم امن دل شود و كم كم زمينه را آماده كرده و ما را منزوى كند، آنگاه خود به جاى ما بنشيند و به ما بگويد آنچه من مى گويم گفته تو است.

مرحوم كلينى و بسيارى از بزرگان اهل تشيع و اهل سنت حديثى را از وجود مبارك رسول اكرم (صلی الله علیه وآله)  و ائمه (علیهم السلام)  نقل كرده اند كه به حديث «قُربِ نوافل» معروف است. قرب نوافل يعنى انسان نه تنها كارهاى واجب، بلكه كارهاى مستحب را هم انجام دهد تا محبوب خدا شود.

«ما يتقرَّبُ الىَّ عبدٌ مِنْ عِبادى بِشى ءٍ أحَبُّ اِلىَّ ممّا افتَرضْتُ عَليْهِ و اِنَّهُ ليَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنّافِلَة حتّى اُحبَّهُ فَاذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمعَهُ الّذى يُسمِعُ بِه و بَصَرَهُ الّذى يُبصِرُ به و لِسانَهُ الَّذى يَنطِقُ بِه وَ يَدَهُ الّتى يَبْطِشُ بها»3 انسان مى تواند لحظه به لحظه در اثر اعمال واجب و مستحب، به خدا نزديك شود.

اين كه گفته اند: «اَلصَّلوةُ قُرْبانُ كّلِ تَقى»4 نماز قربان هر تقى است يعنى هر انسان با تقوايى با نماز قربانى مى كند. هر عملى كه انسان را به خدا نزديك كند، قربانى او است و اين كه در روز دهم ذى الحجه يا عيد قربان عده اى در سرزمين «مِنى» يا غير منى گوسفند قربانى مى كنند براى آن است كه اين عمل وسيله تقرب الى اللّه است و گرنه نماز، روزه، حج، درس هاى صحيح، تعليم و تعلّم صحيح، خدمت به مردم، همه و همه اگر براى رضاى خدا باشد قربانى است.

درباره نماز از حضرت رضا (علیه السلام)  وارد شده است كه «الَصَّلوةُ قُربانُ كلِّ تَقِىٍّ» نماز قربانى هر انسان با تقوا است، درباره زكات هم همين طور است. اگر كسى مال دارد زكات مال انفاق است، علم دارد زكاتش گفتن و نوشتن است. جمال دارد زكاتش عفاف است. اگر جوانى از جمال بيشترى برخوردار بود او بايد زكاتش را با عفت بيشتر بپردازد. همگان بايد عفيف باشند اما جمال بيشتر عفاف بيشتر مى طلبد.

اگر كسى شجاع بود، بايد بيش از ديگران به جبهه كمك كند «زَكاةُ الشَّجاعَةِ الجَهادُ فى سَبيلِ اللّه»5 كسى كه موجه و آبرومند است زكات جاه و مقامش، خدمت به مردم است.

انسان با اعمال واجب و مستحب به خدا نزديك مى شود، وقتى نزديك شد محبوب خدا مى شود. دنباله روايت مى فرمايد: «حتّى اُحبَّهُ فَاذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمعَه الّذى يُسمِعُ بِه و بَصَرَهُ الّذى يُبصِرُ بِه و لِسانَهُ الَّذى يَنطِقُ بِه وَ يَدَهُ الّتى يَبْطِشُ بها»6

ذات اقدس اله نه در مقام ذات و نه در مقام صفات ذات – كه اين ها منطقه ممنوعه است –  بلكه در مقام فضل و در مقام فيض خاص مى فرمايد: من زبان گوياى اين شخص مى شوم، زبان او چيزى را كه من مى خواهم مى گويد، گوش او همان را كه من راضى هستم مى شنود.

انسان مى تواند با انجام كارهاى واجب و مستحب، زمينه را فراهم كند تا مهمان دار خدا شود. بعد از آن كه خودش منزوى شد و صاحب خانه اصلى كه فيض ذات اقدس اله است به جاى او نشست، به جاى او هم تصميم مى گيرد، مى بيند، مى شنود و… چنين انسانى به ابديت راه پيدا كرده است.

وجود مبارك حضرت امير المؤمنين (علیه السلام)  كه هم انسان كامل است و هم انسان شناس كامل، قسمت مهم رهنمودهايش در همين محورها است. آن حضرت مى فرمايد: گروهى شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دام ها بافت، در سينه هايشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت «اِتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لأِمْرِهِمْ مِلاكاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِى صُدُورِهِمْ. وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِى حُجُورِهِمْ. فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ. وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِم».7

شيطان اول فريب مى دهد و پس از آن كم كم وارد حرم دل مى شود. گاهى انسان  گناهى را انجام مى دهد و از آن متنفر است بعد استغفار مى كند و چهار قطره اشك مى ريزد و جبران مى كند. گاهى بعد از انجام يك گناه از آن لذت مى برد و در صدد توجيه اين كار بر مى آيد؛ مى گويد اين كار بدى نبود، كم كم مى گويد نه تنها بد نيست بلكه كار خوبى است، وقتى گفت كار خوبى است يعنى حرم امن دل را براى پذيرش شيطان باز كرد، آن وقت شيطان بر او احاطه مى يابد.

به اين ترتيب است كه شيطان درون قلب به تخم گذارى مى پردازد: «باضَ و فَرَّخَ» باضَ يعنى تخم گذارى كرد، اول تخم مى گذارد و بعد آنها را به بچه شيطان تبديل مى كند – اين ها چيزى نيست كه انسان با دستگاه بفهمد كه شيطان آمده و تخم گذارى كرده، فقط آنكه چشم ملكوتى دارد مى بيند – وقتى تخم گذارى كرد اين تخم ها به صورت جوجه شيطان در آمده و جنب و جوش پيدا مى كنند و «دَرَجَ» يك وقت شما مى بينيد در درون تان غوغايى است كه شما را مى شوراند و آرام نيسيد.

وقتى به سخن حضرت على (علیه السلام) نگاه مى كنيد مى بينيد اين غوغا و بلوا ناشى از بچه شيطان ها است.

خاطرات بد، شورشى درونى ايجاد مى كند. شيطنت هم يعنى همين، اين ها افسانه و خيال نيست، اين شورش كه ما در خود احساس مى كنيم همين است. انسان وقتى به اين جا رسيد هر چه مى خواهد راهش را برگرداند نمى تواند، چرا؟ براى اين كه شيطان آمد، آشيانه ساخت، تخم گذارى كرد و تخم ها را به جوجه تبديل نمود.

بعد از اين كم كم صاحب خانه را منزوى و در يك گوشه اسير مى كند، دست و پايش را مى بندد، بعد: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِمْ». با زبان اين ها حرف مى زند، آن وقت انسان بيچاره نمى داند كه گوينده شيطان است.

آن كه در مقابل خدا ايستاد و گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»8 همو امروز با زبان تو حرف مى زند و گرنه تو يك بچه مسلمان و شيعه هستى، چگونه چنين ادعايى دارى و مى گويى من نظرم اين است، دلم مى خواهد اين كار را بكنم، دلم مى خواهد اين گونه بپوشم، دلم مى خواهد اين طور از خانه بيرون بروم. اين ها همه تصميم هاى شيطان است كه به وسيله انسان اجرا مى شود.

اين است كه به ما گفته اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه اى به جاى شما بنشيند و تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ها مى گويند من نظرم اين است، در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير (علیه السلام)  قرار دهيد مى بينيد رو در روى سخن او است يا در مقابل قرآن قرار دهيد مى بينيد مخالف آن است.

در اوايل سوره نساء آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً»آنها كه مال حرام مى خورند مخصوصاً مال يتيم، اين ها در شكمشان آتش است. كسى كه چشم ملكوتى دارد اين حقايق را مى بيند، چنانكه برخى از بزرگان در كتاب تفسيرشان نوشته اند.

انسان تا جوان است خيلى به اين دنيا مى چسبد، ولى وقتى سن يك مقدار بالا رفت مى بيند به چيزى علاقه ندارد. مثل ميوه خام كه محكم به درخت چسبيده است، اما بعد از مدتى كه رسيد اگر باغبان نچيند بالاخره مى افتد. ميوه وقتى رسيد (انسان در اواخر عمر مى رسد) كم كم آن خوشه و شاخه را رها مى كند چه سيب و گلابى شيرين باشد چه حنضل تلخ، ولى بالاخره شاخه را رها مى كند.

همه ما همين طورى هستيم. سن كه يك قدر بالا آمد، اين همه علاقه اى كه نسبت به دنيا داريم يكى پس از ديگرى از دست مى رود و آن وقت همه چيز را بايد بگذاريم و برويم؛ آن هم به كوى ابد، سخن از يك سال و دو سال و يك ميليون سال و يك ميليارد و اين ها كه نيست، سخن از بى نهايت است.

1. سوره حجرات 49: آيه 12.

2. بحارالانوار، ج 70، ص 25.

3. الاصول الكافى، ج 2، ص 352.

4. الفروع الكافى، ص 265.

5. شرح غررالحكم، ج 4، ص 106. 

6. الاصول الكافى، ج 2 ص 352.

7. نهج البلاغه، خطبه هفتم.

8. سوره ص 38، آيه 76.

9. سوره نساء4: آيه 10.

منبع : هدانا برگرفته ازپرسش ها و پاسخ ها «توصیه ها،پرسش ها و پاسخ ها».

حتما بخوانيدویژه نامه اخلاق و کلام علما

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.